زن رییسم به شدت دا*غ بود هر شب میرفتم خونش تا صبح ده دست ... میگفت من تازه طعمشو با تو دارم میچشم
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 12 มิ.ย. 2024
- زن رییسم به شدت دا*غ بود هر شب میرفتم خونش تا صبح ده دست ... میگفت من تازه طعمشو با تو دارم میچشم
دانشجو بودم که به خاطر هزینه هام رفتم سر کار . زن رییس کارخونه با همون نگاه اول عاشقم شد و شدم دست راستش . کم کم منو دعوت کرد تو خونش ازم خواست که اون ... هر شب در نبود شوهرش میرفتم خونش تا اینکه یه شب...
دعا نویس گولم زد و خواست لباس زی*رمو دربیاره تا روش دعا بنویسه • دعا نویس گولم زد وگفت ...
زن یه پیرمرد هم سن بابام شدم که شب و روز ازم را*بطه میخواست • زن یه مرد همسن بابام ش...
زن آخوند محله رو جوری کر... • زن آخوند محله رو کر*دم...
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_حجاب_اجباری
#عشق
#داستان_واقعی
#پادکست_صوتی
داستان واقعی پادکست
داستانهای فارسی
داستان واقعی عاشقانه
پادکست داستان صوتی
داستان
پادکست داستان فارسی
پادکست داستان
داستان انگیزشی کوتاه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی - บันเทิง
خدا رو شکر که صدرا عقلش سر جاش اومد و ساناز هم به زندگی اش برگشت . آپارتمان نقلی هم مبارک تون باشه.
ممنون از پیامی که دادین و ممنون از همراهی گرمتون عزیزم ❤️
سپاس از راوی داستان مثل همیشه. صدای کلیک و تغییر صفحات برای ادامه خواندن داستان در ویدیو شنیده میشه. البته مشکل خاصی نیست البته اگر نباشه حرفه ای تر هست. تشکر مجدد.
سلام . ممنون از انتقاد سازندتون عزیزم ❤️❤️
فرناز تمام تلاش خودش رو برای کمک به احمد به کار برد ولی متاسفانه احمد همکاری نکرد. صدمه زدن روحی و جسمی به فرناز رو ادامه داد. احمد حتی نخواست به همسرش احترام بگذاره، تحمل این زندگی خیلی مشکله و ای کاش احمد همکاری میکرد تا یک زندگی به هم نخوره. احمد قطعأ به کمک نیاز داره.
ممنون از پیامهای دلگرم کننده شما عزیزم. ممنون که با من همراه هستین ❤️❤️
@@user-rk6uz7zm5o باعث افتخار بنده هست