کافه داستان واقعی
 کافه داستان واقعی
  • 80
  • 279 485
از شدت کنجکاوی تو اتاق خواب پدرومادرم دوربین گذاشتم تا راب*طشون و ببینم ولی با چیزی که دیدم ...
از شدت کنجکاوی تو اتاق خواب پدرومادرم دوربین گذاشتم تا راب*طشون و ببینم ولی با چیزی که دیدم ...
زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که..
آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت و عاشق من شد دیگه ول کن نبود و همش میگفت بیا خونمون و منو ب... اینقد هیجان زده میشد که میگفت .... فانتزیای خنده داری داشت اونقدر که میگفت...
خواهر زن محجبه م رو بردم مسافرخونه افتادم رو مم*ه های گندش آنچنان واسش میز*دم که..th-cam.com/video/eNhNAeSS_GU/w-d-xo.html
بعد ازفوت شوهرم صیغه ساعتی میشدم جوری پامو بازمی*کردم که برام له له میزدن th-cam.com/video/wxrtnUklkA8/w-d-xo.html
با یه پیرزن پولدار ازدواج کردم اینقد دا*غ بود شب وروزازم طلب میکرد تا اینکه کاری کردم th-cam.com/video/vFIDEiO3nkk/w-d-xo.html
#پادکست
#پادکست_صوتی
#خیانت
#خیانت_مردان
#قصه_عاشقانه
قصه واقعی
قصه های واقعی
داستان های واقعی جدید
داستان واقعی جدید
خیانت
خیانت به شوهر
رمان صوتی عاشقانه بدون سانسور
رمان صوتی
داستان ایرانی
داستان واقعی جنایی
عزیزانم لطفا با لایک و سابسکرایب از منو کانالم حمایت کنید ممنون
มุมมอง: 1 659

วีดีโอ

بعد ازروشدن خیانت شوهرم، منم با دوستش بهش خیانت کردم دعوتش کردم خونمو با نازوعشوه پامو براش بازکردم
มุมมอง 964วันที่ผ่านมา
بعد ازروشدن خیانت شوهرم، منم با دوستش بهش خیانت کردم دعوتش کردم خونمو با نازوعشوه پامو براش بازکردم زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت و...
بخاطرکمردردم رفتم مطب دکتر وقت معاینه چون لباسم تنگ بود بالا نمیرفت مجبورشدم لخ*ت بشم دستای مردونش..
มุมมอง 11K14 วันที่ผ่านมา
بخاطرکمردردم رفتم مطب دکتر وقت معاینه چون لباسم تنگ بود بالا نمیرفت مجبورشدم لخ*ت بشم دستای مردونش.. زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت ...
بعد ازفوت شوهرم صیغه ساعتی میشدم جوری پامو بازمی*کردم که برام له له میزدن سرشون و میکردن وسط پا.مو..
มุมมอง 2.8K14 วันที่ผ่านมา
بعد ازفوت شوهرم صیغه ساعتی میشدم جوری پامو بازمی*کردم که برام له له میزدن سرشون و میکردن وسط پا.مو.. زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت ...
با یه پیرزن پولدار ازدواج کردم اینقد دا*غ بود شب وروزازم طلب میکرد تا اینکه کاری کردم که اون*جاش...
มุมมอง 1.1K14 วันที่ผ่านมา
با یه پیرزن پولدار ازدواج کردم اینقد دا*غ بود شب وروزازم طلب میکرد تا اینکه کاری کردم که اون*جاش... زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت و...
زن یه مرد همسن بابام شدم شب و روزجررم میداد اینقد مردونگیش کلفت بود که یه جای سالم تو تنم نمونده بود
มุมมอง 64314 วันที่ผ่านมา
زن یه مرد همسن بابام شدم شب و روزجررم میداد اینقد مردونگیش کلفت بود که یه جای سالم تو تنم نمونده بود زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت ...
شبا موقع راب*طه با شوهرم حس میکردم یکی ازلای درنگامون میکنه تا اینکه یه شب برادر شوهرم اومد سراغم ..
มุมมอง 60314 วันที่ผ่านมา
شبا موقع راب*طه با شوهرم حس میکردم یکی ازلای درنگامون میکنه تا اینکه یه شب برادر شوهرم اومد سراغم .. زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت ...
خواهر زن محجبه م رو بردم مسافرخونه افتادم رو مم*ه های گندش آنچنان واسش میز*دم که.. همش میگفت تندترر
มุมมอง 10K21 วันที่ผ่านมา
خواهر زن محجبه م رو بردم مسافرخونه افتادم رو مم*ه های گندش آنچنان واسش میز*دم که.. همش میگفت تندترر... زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرف...
داستان واقعی اززندان زنان :همسایمون بهم میگفت شبایی که خونه نیستی شوهرت زنای مختلف میاره خونه هرشب..
มุมมอง 67621 วันที่ผ่านมา
داستان واقعی اززندان زنان :همسایمون بهم میگفت شبایی که خونه نیستی شوهرت زنای مختلف میاره خونه هرشب.. زندگی خیلی خوبی داشتیم ، تو دانشگاه با سیاوش آشنا شدم و با عشق ازدواج کردم اما وقتایی که میرفتم و از مادرم پرستاری میکردم اون زنای مختلف میاورد خونه و باهاشون ... اون شب تو اتاق مخفی شدم و با دیدن اون زن به سمتش حمله کردم و .. مر*دونگی کلفت بیمارم از خود بیخودم کرد th-cam.com/video/s6WYAg9V8I4/w...
به زنم مشکوک شدم یه روز ازمحل کارم ساعتی مرخصی گرفتم وسرزده رفتم خونه ازلای در دیدم لخ*ت شده و با..
มุมมอง 73121 วันที่ผ่านมา
به زنم مشکوک شدم یه روز ازمحل کارم ساعتی مرخصی گرفتم وسرزده رفتم خونه ازلای در دیدم لخ*ت شده و با.. به پیشنهاد مادرم به خاستگاری دختری رفتم که تو همون نگاه اول به دلم نشست و باهاش ازدواج کردم . زندگیمون خیلی شیرین بود تا اینکه به خاطر رفتاراش بهش مشکوک شدم ،از اداره مرخصی ساعتی گرفتم و سرزده رفتم خونه ولی با چیزی که دیدم دنیا روس سرم آوار شد ، دیدم اوت اتاق لخت شده و داره با ... برای شنیدن ادام...
همش توفکراو*ن*جای مرد همسایه روبرویی بودم خیلی کل*فت بود دلم میخاست منو بترکو*نه ولی شوهرم فهمید و..
มุมมอง 53121 วันที่ผ่านมา
همش توفکراو*ن*جای مرد همسایه روبرویی بودم خیلی کل*فت بود دلم میخاست منو بترکو*نه ولی شوهرم فهمید و.. بچه مدرسه ایی بودم که یهو باردار شدم نمیدونستم از کیه th-cam.com/video/lbdfwXk0lMA/w-d-xo.html صاحبکار پیرم بهم در ازای را*بطه حقوق بیشتری میداد th-cam.com/video/c_AkdrJ8CLU/w-d-xo.html دکتر دستی به اون*جام کشید و گفت عجب چیزیه th-cam.com/video/TFdummPC8sA/w-d-xo.html #پادکست #پادکست_صوتی #قصه #...
تونوجوونی با پنج تا مرد همسن بابام رفتم حموم، تا تونستن منو...تا اینکه گوشه حموم چشمم به چیزی افتاد
มุมมอง 3.6K28 วันที่ผ่านมา
تونوجوونی با پنج تا مرد همسن بابام رفتم حموم، تا تونستن منو...تا اینکه گوشه حموم چشمم به چیزی افتاد دختر لوس مامان و بابام بودم زندگیمون خیلی خوب بود تا اینکه بابام رفت سراغ رفقای ناباب ، پدرم تو قمار منو باخت و من مجبور شدم به فا*حشه خونه کسی که از بابام برده بود برم نگم براتون اونجا چه اتفاقاتی برام افتاد... بعد از فوت شوهرم بخاطر شیر خشک بچم تن فر*وشی میکردم th-cam.com/video/A1RHCdmW_F0/w-d-...
زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که..
มุมมอง 4.9K28 วันที่ผ่านมา
زن آخوند محله رو کر*دم ، جوری ترکوندمش که از هیجان میگفت محکمتررر ،بعد از چند روز اتفاقی افتاد که.. آخوند محله همش در حال نصیحت کردن و امر به معروف کردن بقیه بود خیلی رو مخ بود و همش کار به کار بقیه کار داشت منم تصمیم گرفتم زنشو از راه به در کنم تا حال شیخ محل رو بگیرم ،اما زن شیخ خیلی جدی گرفت و عاشق من شد دیگه ول کن نبود و همش میگفت بیا خونمون و منو ب... اینقد هیجان زده میشد که میگفت .... فان...
بعد از فوت شوهرم تن فرو*شی میکردم، سوارم که میکردن تو همون ماشین پا.ها.مو میدادم بالا و...تا اینکه..
มุมมอง 2.7K28 วันที่ผ่านมา
بعد از فوت شوهرم تن فرو*شی میکردم،سوارم که میکردن تو همون ماشین پا.ها.مو میدادم بالا و...تا اینکه... منو فرهمند تو یکی از گروههای تلگرامی با هم آشنا شدیم ،اینقد پسر مودب و مهربونی بود که وقتی بهم ابراز علاقه کرد باورم نمیشد ما از نظر فرهنگی خیلی با هم تفاوت داشتیم تا اینکه فرهمند ازم خاستگاری کرد برخلاف انتظارم تونست خانوادشو راضی کنه که بین خاستگاری.... اما روزگار به من روی خوش نشون نداد و بعد...
دختر10سالم ازپسرهمسایه خواسته بود بیاد اونو ب*ک*نه وقتی علتشو پرسیدم چیزی گفت که دنیا روسرم خراب شد
มุมมอง 613หลายเดือนก่อน
دختر10سالم ازپسرهمسایه خواسته بود بیاد اونو ب*ک*نه وقتی علتشو پرسیدم چیزی گفت که دنیا روسرم خراب شد شوهرخواهرم گفت تو 3 ماه با من باش درعوض کاری برات میکنم که..اما یه روز که داشتم اون*جاشو میخو*ردم... با عشقم عقد کردم اما اونا وضعیت مالیشون خیلی خوب بود مادرش همش سرکوفت جهیزیه بهم میزد شوهر خواهرم که اینو شنید بهم گفت 3 ماه با من باش منم برات جهیزیه لوکس و لاکچری میگیرم . اما بعد از 3 ماه دست ا...
شوهربی غیرتم عکس و فیلم از اون*جام میگرفت و به دوستاش نشون میداد اونام میومدن کو..نمو می*زاشتن
มุมมอง 2.2Kหลายเดือนก่อน
شوهربی غیرتم عکس و فیلم از اون*جام میگرفت و به دوستاش نشون میداد اونام میومدن کو..نمو می*زاشتن
سرایدارباغ دکتر بودم یه شب گولم زد و...صبح دیدم تو تخت بدون لبا*سم باورم نمیشد دکترجر*رم داده بود
มุมมอง 1Kหลายเดือนก่อน
سرایدارباغ دکتر بودم یه شب گولم زد و...صبح دیدم تو تخت بدون لبا*سم باورم نمیشد دکترجر*رم داده بود
وقتی زن دوستم جلوم چادرشو درآورد از دیدن اون چیزی که جلوم بود شوکه شدم ... انگار بهشت جلو چشام بود
มุมมอง 844หลายเดือนก่อน
وقتی زن دوستم جلوم چادرشو درآورد از دیدن اون چیزی که جلوم بود شوکه شدم ... انگار بهشت جلو چشام بود
شوهرخواهرم گفت تو 3 ماه با من باش درعوض کاری برات میکنم که..اما یه روز که داشتم اون*جاشو میخو*ردم...
มุมมอง 1.5Kหลายเดือนก่อน
شوهرخواهرم گفت تو 3 ماه با من باش درعوض کاری برات میکنم که..اما یه روز که داشتم اون*جاشو میخو*ردم...
مربی مهد کودک بودم با پدریکی از بچه ها ریختم روهم ، اون*جای ک*ل*فتش واقعا محشررر بود با دیدنش..
มุมมอง 844หลายเดือนก่อน
مربی مهد کودک بودم با پدریکی از بچه ها ریختم روهم ، اون*جای ک*ل*فتش واقعا محشررر بود با دیدنش..
بعد ازطلاقم شدیدا دلم را*بطه میخواست همسایم مردونگیش بیست سانت بود ازش خواستم و اونم با ذوق فرو کرد
มุมมอง 1.4Kหลายเดือนก่อน
بعد ازطلاقم شدیدا دلم را*بطه میخواست همسایم مردونگیش بیست سانت بود ازش خواستم و اونم با ذوق فرو کرد
صاحب کار 70 سالم به ازای را*بطه حقوق بیشتری بهم میداد میگفت تو فقط برام بخ... از کل*ف*تیش وحشت کردم
มุมมอง 1.3Kหลายเดือนก่อน
صاحب کار 70 سالم به ازای را*بطه حقوق بیشتری بهم میداد میگفت تو فقط برام بخ... از کل*ف*تیش وحشت کردم
دعا نویس گولم زد وگفت برای باطل کردن طلسمت باید ل*خ*ت شی بعدش افتاد روم وتا تونست..اونقدر...بزرگ بود
มุมมอง 1.2Kหลายเดือนก่อน
دعا نویس گولم زد وگفت برای باطل کردن طلسمت باید ل*خ*ت شی بعدش افتاد روم وتا تونست..اونقدر...بزرگ بود
با شوهردوستم پنهونی برنامه داشتم یه روز درحال... بودیم که یه عکس س*ک تو گوشیش دیدم همونجا بود که..
มุมมอง 440หลายเดือนก่อน
با شوهردوستم پنهونی برنامه داشتم یه روز درحال... بودیم که یه عکس س*ک تو گوشیش دیدم همونجا بود که..
شوهرم فلج شد و دیگه نتونست منو ب... میگفت مردونگیم از کار افتاده ! ولی یه روز دیدم با زن داییش...
มุมมอง 1.6Kหลายเดือนก่อน
شوهرم فلج شد و دیگه نتونست منو ب... میگفت مردونگیم از کار افتاده ! ولی یه روز دیدم با زن داییش...
بعد از طلاقم به رییس شرکت از پ** ت دا*دم درد زیادی داشت گفت برات آیفون میخرم. رفتم اما اونجا...
มุมมอง 432หลายเดือนก่อน
بعد از طلاقم به رییس شرکت از پ ت دا*دم درد زیادی داشت گفت برات آیفون میخرم. رفتم اما اونجا...
زن رییسم به شدت دا*غ بود هر شب میرفتم خونش تا صبح ده دست ... میگفت من تازه طعمشو با تو دارم میچشم
มุมมอง 2.5Kหลายเดือนก่อน
زن رییسم به شدت دا*غ بود هر شب میرفتم خونش تا صبح ده دست ... میگفت من تازه طعمشو با تو دارم میچشم
بچه مدرسه ایی بودم که تو خونه بابام باردارشدم وقتی نتیجه تست ژنتیک اومد همه شوکه شدیم چون بچه از...
มุมมอง 268หลายเดือนก่อน
بچه مدرسه ایی بودم که تو خونه بابام باردارشدم وقتی نتیجه تست ژنتیک اومد همه شوکه شدیم چون بچه از...
وقتی شوهرم خونه نبود خواهرزادش هرشب منو جررر میداد تا اینکه ازش باردار شدم ولی رازی برملا شد که...
มุมมอง 919หลายเดือนก่อน
وقتی شوهرم خونه نبود خواهرزادش هرشب منو جررر میداد تا اینکه ازش باردار شدم ولی رازی برملا شد که...
مردونگی بیمارم خیلی کل*فت بود از خود بیخود شده بودم و گفتم جررم بده گذاشت لای پام و از درد بیهوش شدم
มุมมอง 2.4Kหลายเดือนก่อน
مردونگی بیمارم خیلی کل*فت بود از خود بیخود شده بودم و گفتم جررم بده گذاشت لای پام و از درد بیهوش شدم