وای مانا. :") ویدیوت رو نگاه کردم بیشتر یاد حرف آخر خاطرات یک حلزون افتادم که میگفت بدترین زندان و قفس اونیه که خودمون برای خودمون ساختیم. منم خیلییی دلم خواست رها بشم دوباره، بتونم اینطوری تو خیابونا قدم بزنم به کتاب ها و گربه ها و درخت ها و چمن ها بی دغدغه دست بزنم و لمس کنم. :") این روزا منتالم یاری نمیکنه ولی دارن سعی میکنم درستش کنم دوباره. و خواستم بگم دیدن همین چیزهای به ظاهر معمولی و کوچیک خیلی خیلی خیلی زیاد برام زندگی بخشه مرسی عزیزم.😭😭♥️
اول از همه واقعا ولاگ دلنشینی بود . ترکیب پاییز و گربه و کتاب عالیه ممنونم از هنرنمایی شما در این ولاگ. دوم اینکه واقعا هیچ خریدی به اندازه خریدن کتاب لذت بخش نیست و بازم ممنون که کتاب خریدن رو با ما به اشتراک گذاشتید
13:06به هیچ وجه آدم مذهبی نیستم ولی صدای اذان که اومد خیلی حس خوبی گرفتم چون که از اینجور کوچه ها خوشم میاد، هوا پاییزی بود صدای اذان هم پیچید واااااایییییییییاییی نمیدونم میفهمی چی میگم یانه خیلی حس عجیب و خوبیه😭✨️
درود به مانا جان عزیزدل نازنین دوست داشتنی خیلی خیلی خوش آمدی چقدرررر عالی که شما هم گورباچف دوستید😊😊😊😊چقدرررر هم ماشاالله پیشول خوشگل و خوش نقشی بود.❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉
11:56من جونم در میره واسه کوچه های این شکلی مرکز شهر با خونه های قدیمی،درختای زیاد و کلا حس قدیمی بودن خیلی باصفان کلا وقتی برم اینجور جاها کاملا از خود بیخود میشم یه بار نزدیک ۳ یاعت فقط تو کوچه پس کوچه های طالقانی میگشتم خیلی قشنگننننننن
8:26 همیشه دوست داشتم برم اینجور جاها ولی متاسفانه از جاهای خلوت زیاد خوشم نمیاد در این حد که یه بار پاشدم تا دی رفتم و چون هیچکس تو نبود منم نرفتم:) با اینکه تقریبا ارتباط خوبی هم با آدم ها به طور کاملا رندوم میگیرم اما جاهای خلوت اصلاااا حس خوبی بهم نمیده امیدوارم یه روزی برسه که دیگه اینطوری نباشم😂😂
10:37میگم آقا یه چیزی من الان چشمم افتاد به کتاب کارنامه خورش و دلم خواست برم حضوری از اونجا بگیرمش چون خیلی قشنگه ولی یه جوری نیست زنگ بزنی بعد بری تو یدونه کتاب بخری بیای بیرون؟ و ازونجایی که خلوتم هست بیشتر یه جوریه:)) تروخدا قانعم کن یه جوری نیست چون خیلی دوست دارم برم ولی همش احساس میکنم یه جوریه😂
دماوند نرفتم تا حالا با اینکه خیلی وقته پیج تلگرامشون رو دارم و بهمن دارالشفایی رو میشناسم. دیگه فک کنم این ماه برم ببینم. چقدر نشر اطراف باحال بود فضاش.
آقا من یه چی بگم. معمولا وقتی خسته و کوفته میرسیدم خونه و پشت ویندوز میشستم، میدیدم ویدئویی چیزی داره، ذوق میکردم، میدیدم و حالم خوش میشد. اما امروز، اتفاقا خیلی خوشحال و حال خوب بودم. بازم دیدم ویدئویی چیزی داری، ذوق کردم، دیدم و حالم تلطیف شد. خیلی باحاله به نظرم :)
دیدی چقدر اطراف قشنگهههه
خیلییی
مثل همیشه با آرامش و لطافت خاص خودتون با بی نهایت صبوری شما دیدم .... با این توصیف هایی که از کتاب گفتین باید حتما خوندش 😊
ممنونم از لطف و مهربونی همیشگی شما😍🙏🏻
@with.maanaa سلامت باشین ... کمترین کاری هست که انجام میدم . خانم دکتر بی نظیر هستین 😊
2:13 وای وای اینجا شبیه بهشتههههههههههههه حتما میرممممممم مرسی که نشون دادی اینجارووو
وای مانا. :")
ویدیوت رو نگاه کردم بیشتر یاد حرف آخر خاطرات یک حلزون افتادم که میگفت بدترین زندان و قفس اونیه که خودمون برای خودمون ساختیم.
منم خیلییی دلم خواست رها بشم دوباره، بتونم اینطوری تو خیابونا قدم بزنم به کتاب ها و گربه ها و درخت ها و چمن ها بی دغدغه دست بزنم و لمس کنم. :")
این روزا منتالم یاری نمیکنه ولی دارن سعی میکنم درستش کنم دوباره.
و خواستم بگم دیدن همین چیزهای به ظاهر معمولی و کوچیک خیلی خیلی خیلی زیاد برام زندگی بخشه مرسی عزیزم.😭😭♥️
واای چقدر عاشق اون دیالوگ بودم🥲🥲
عزیز قشنگم همهمون از این روزا داریم امیدوارم زودتر ازشون گذر کنی ❤️
قربون قلب لطیفت برم
وای چه ولاگ پاییزی قشنگی🥲🧡 لحظه به لحظش ارامش بود🧡
مرسی که دیدی فاطمه جون😍
@with.maanaa 🥰🥰😘😘
اول از همه واقعا ولاگ دلنشینی بود . ترکیب پاییز و گربه و کتاب عالیه ممنونم از هنرنمایی شما در این ولاگ. دوم اینکه واقعا هیچ خریدی به اندازه خریدن کتاب لذت بخش نیست و بازم ممنون که کتاب خریدن رو با ما به اشتراک گذاشتید
13:52 چقدر مراقبت به تو میاد خانم دکتر
14:29 چه موضوع جالبی
15:10 چه قدر این جمله درسته
دیدن این ولاگ خیلی نیاز بود.حالم جا اومد❤
قربون شما❤️
حس خوبی داشت انگار منم همراه بودم ممنونم ❤
ممنون از شما❤️
عالی بود این ولاگ❤
مرسی دوست من😍
عزیزم چقدر لذت بردم از ویدیوت و لبخند زیبات، حس میکنم منم به خوندن اون کتاب احتیاج دارم.
نگین مهربونم❤️
🎉خیلی خوب بود ولاگت❤️👌🏼😍
مرسی شاهواری عزیزم❤️
3:46 وای عاشق این استیکر هام مخصوصا اون نوستالژیا ولی یکم زیادی گرونه نمیارزه'//
عجب ولاگ باصفایی 🤩 برای من که از ویلچر استفاده میکنم و امکان سر زدن به مکانهای اینچنینی رو ندارم، خیلی دلنشین بود. ممنونم.
خیلی خوشحالم که خوشتون اومد مریم جان😍
چقدر ولاگ قشنگی😍🙏
😍😍❤️
چقدر بنر نشر اطراف قشنگ بود😍
روزهایی که در این اطراف گذشت🤍
خیلی زیبا بود
خیلی زیبا بود
عالی بود
و اینکه من مراقبت کردن را دوست دارم❤
قلبم❤️❤️
چقدرر کیف کردم با این ولاگ 🥹😍
آخ کیان عزیزمم 🥹🥹😍
کتابت واقعااا موضوع جالبی داشت حتماا میخونمشش 💙💙
قربونت برم مهربون
2:34 اینجا خیلی قشنگه ولی از جاهای خلوت حس خوبی نمیگیرم
یه بارم پاشدم تا در اینجا رفتم ولی از بس خلوت بود تو نرفتم:))
به به انسانهای موردعلاقم😍😍
فدات بشم😍❤️
13:06به هیچ وجه آدم مذهبی نیستم ولی صدای اذان که اومد خیلی حس خوبی گرفتم
چون که از اینجور کوچه ها خوشم میاد، هوا پاییزی بود صدای اذان هم پیچید واااااایییییییییاییی
نمیدونم میفهمی چی میگم یانه خیلی حس عجیب و خوبیه😭✨️
درود به مانا جان عزیزدل نازنین دوست داشتنی خیلی خیلی خوش آمدی چقدرررر عالی که شما هم گورباچف دوستید😊😊😊😊چقدرررر هم ماشاالله پیشول خوشگل و خوش نقشی بود.❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉
خیلی ممنونم از لطف و محبت همیشگی شما باعث خوشحالی منه😍
وای دوستاممم❤
11:56من جونم در میره واسه کوچه های این شکلی مرکز شهر با خونه های قدیمی،درختای زیاد و کلا حس قدیمی بودن خیلی باصفان کلا وقتی برم اینجور جاها کاملا از خود بیخود میشم یه بار نزدیک ۳ یاعت فقط تو کوچه پس کوچه های طالقانی میگشتم خیلی قشنگننننننن
❤❤❤❤❤❤❤
8:26 همیشه دوست داشتم برم اینجور جاها ولی متاسفانه از جاهای خلوت زیاد خوشم نمیاد در این حد که یه بار پاشدم تا دی رفتم و چون هیچکس تو نبود منم نرفتم:)
با اینکه تقریبا ارتباط خوبی هم با آدم ها به طور کاملا رندوم میگیرم اما جاهای خلوت اصلاااا حس خوبی بهم نمیده
امیدوارم یه روزی برسه که دیگه اینطوری نباشم😂😂
دیدید کیان چقدر قشنگهههه
دیش دیری دی دین 😌
من نمیتونم جایی برم که یهعالمه کتاب اطراف باهم اونجان چون قطعا ورشکست میشم. حتی توی نمایشگاه کتاب هم با شک و تردید نزدیکشون شدم پارسال.
میفهمم چی میگی :))
10:37میگم آقا یه چیزی من الان چشمم افتاد به کتاب کارنامه خورش و دلم خواست برم حضوری از اونجا بگیرمش چون خیلی قشنگه ولی یه جوری نیست زنگ بزنی بعد بری تو یدونه کتاب بخری بیای بیرون؟
و ازونجایی که خلوتم هست بیشتر یه جوریه:))
تروخدا قانعم کن یه جوری نیست چون خیلی دوست دارم برم ولی همش احساس میکنم یه جوریه😂
من ستارهی روز مانا بودم😊
بله 🙆🏻♀️😍
دماوند نرفتم تا حالا با اینکه خیلی وقته پیج تلگرامشون رو دارم و بهمن دارالشفایی رو میشناسم. دیگه فک کنم این ماه برم ببینم. چقدر نشر اطراف باحال بود فضاش.
خیلی جای دنج و خوبیه😌
وای من امروز دماوند بودم، صفا مث خان نشسته بود جلو در😍😂 عکسشو برات میفرستم🥹
چقدرررر کیف داد این ولاگ🥹 همممه چیشو دوست داشتم😍 تو و کیان، دماوند، صفا، نورهای پاییزی، اطراف و کتابهاش، حتی اون صداهای همیشگی مترو😍😂
خیلی خیلی دوستت دارم بچهی ناز قلبم😍🫂
ووی بفرست ببینمش 😍😍
دلم برات یه ذره شده زن اومدیم یه ولاگ بگیریم زمین و زمان کنسل شد
صفا از جاذبه های گردشگری دماونده :))
واقعااا
خیلی دلم میخواد ما ایوب نبودیم رو بخونم
🥹❤️
آقا من یه چی بگم.
معمولا وقتی خسته و کوفته میرسیدم خونه و پشت ویندوز میشستم، میدیدم ویدئویی چیزی داره، ذوق میکردم، میدیدم و حالم خوش میشد.
اما امروز، اتفاقا خیلی خوشحال و حال خوب بودم. بازم دیدم ویدئویی چیزی داری، ذوق کردم، دیدم و حالم تلطیف شد.
خیلی باحاله به نظرم :)
خوشحالم که لذت بردید ^.^
من هم این کتاب رو خیلی دوست دارم بخونم عاطفه تاجیک عزیزم هم نوشته ای داره تو این کتاب❤
بله خوندمش و عالی بود😍
باید اسمت آرامش باشه🥰
عزیزمید😍
عالی بود 😍😍 اون کتابه که تو دماوند داشتین میگفتین چه بامزه اس، چی بود اسمش؟
من داشتم صبا رو میگفتم بامزهست :))
ازش میپرسم کتابه چی بود میگم بهتون 😁
پس اسمش صفاس
آره صاحب اونجاست
مثل ناکاتا که با گربه ها حرف میزنه:)))
دیدی :)))