هزارویک شب (بدون سانسور) | حکایت طبیب یهودی ۲۲| Hezaro yek Shab

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 28 ต.ค. 2020
  • داستان‌های هزارویک شب که میراثی از دوران باستان‌اند، محتوایی اخلاقی- تعلیمی همراه با چاشنی طنز و معما دارند.
    در این داستان‌های شگفت و زیبا مضامینی همچون عشق، آزادی، عدالت، ایثار و جوانمردی در کنار آداب و سنن کهن ملل مختلف تصویر شده‌اند. در مجموعه هزارویک شب، هربار شما را با یکی از قصه‌های پر راز و رمز شهرزاد قصه‌گو همراه می‌کنیم.
    پیشینه داستان‌های هزار و یک شب به هندوستان پیش از دوران هخامنشی بازمی‌گردد و قبل از یورش اسکندر به ایران، به فارسی باستان ترجمه شده است. بعدها در قرن سوم هجری که بغداد مرکز علم و ادب شد؛ این کتاب از پهلوی به عربی برگردانده شد و اصل پهلوی آن از میان رفت. نام ایرانی این اثر «هزار افسان» بوده است که در عربی به «الف خرافه» و سپس «الف لیلة» و در زمان خلفای فاطمی مصر به «الف الیلة و لیلة» درآمده است. پس هزارویک شب سه نسخه داشته است، نسخه هندی سانسکریت، نسخه عربی و نسخه فارسی.
    هزارویک شبی که اکنون در دست ما است ترجمه استاد عبدالطیف تسوجی و مربوط به زمان محمدشاه قاجار است که میرزامحمدعلی سروش اصفهانی اشعاری به فارسی برای داستان‌های آن سروده‌ است. نام هزارویک شب هم از زمان ترجمه طسوجی برای این اثر در ایران رایج شد. داستان‌های هزارویک شب از آنجا آغاز می‌شوند که شهریاری هر شب زنی را با خود به بستر می‌برد و او را می‌کشد تا این که نوبت به شهرازد می‌رسد. دختری که از بیزاری پادشاه از زنان آگاه است. شهرزاد برای رهایی از قربانی شدن به دست شاه، هرشب برای او حکایتی تعریف می‌کند. قصه‌هایی شیرین و سرشار از نکته‌های اخلاقی که در نهایت بیماری شهریار را درمان می‌کند.
    ~~~~~~ فرهنگ‌ لغات به ترتیب الفبا ~~~~~~~
    الف؛
    ارغوانی: سرخ مایل به بنفش
    استر: چهار پائی بارکش و سواری که پدر او خر و مادرش اسب است
    اندیشناک: بیمناک، مضطرب، نگران
    اولوالالباب: خردمندان، صاحبان اندیشه
    ب
    بیخود گشت: بیهوش شد

    پ
    پاکش: آنچه بر آن سوار شوند چون اسب و خر و درشکه
    ت
    ث؛
    ج؛
    چ
    چون : چگونه
    ح
    حدیث: قصه، داستان
    طُرفه حدیث: قصهٔ دلنشین و تازه
    خ؛
    خداوند: ارباب، صاحب، سرور
    خرگاه: خیمهٔ بزرگ، سراپرده
    خواهر کهتر: خواهر کوچکتر
    د
    داد: عدل و انصاف
    در حال: ناگهان، فوراً
    ذ؛
    ر؛
    رحیل: سفر، عزیمت
    ز؛
    زنگی: سیاه پوست
    ژ
    س
    سریر: تخت پادشاهی
    سه یک: یک سوّم
    ش
    شیار: زمینی را گویند که جهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند.
    ص
    ض
    ط
    طُرفه حدیث: قصهٔ دلنشین و تازه
    ظ
    ع
    عفریت: غول، جن بزرگ و نیرومند
    غ
    ف
    فرخار: معبد
    ق
    ک
    کابین کردن: به عقد در آوردن
    کوس: طبل بزرگ، دُهُل
    گ
    گردن سوده: گردن ساییده و کوفته
    ل
    لختی: اندکی
    م
    مالی بی مرّ: ثروتی بی حد و حساب
    مانده گشتن: خسته و کوفته گشتن
    مقالت: سخن، گفتار
    مقام: جایگاه، مکان، محل زندگی
    مقام عفریتان: محل زندگی غول ها
    ملک: پادشاه، صاحب ملک
    مهتر: بزرگ‌تر
    مهین: فرزند بزرگتر
    ن
    ناصح مشفق: پندگوی خیرخواه و دلسوز
    و
    ه
    همی گریست: پیوسته گریه کرد
    ی
  • บันเทิง

ความคิดเห็น • 11

  • @user-my1ox3eq6o
    @user-my1ox3eq6o ปีที่แล้ว +2

    عالی بانوی صدا قشنگ

  • @user-pk1tb2xk5n
    @user-pk1tb2xk5n  3 ปีที่แล้ว +3

    ~~~~~~ فرهنگ‌ لغات به ترتیب الفبا ~~~~~~~
    (در حال تکمیل شدن)
    الف؛
    احدب: گوژپشت
    ارغوانی: سرخ مایل به بنفش
    استر: چهار پائی بارکش و سواری که پدر او خر و مادرش اسب است
    الغیاث: فریاد(هنگام دادخواهی و‌طلب دادرسی میکویند.)
    اندیشناک: بیمناک، مضطرب، نگران
    اولوالالباب: خردمندان، صاحبان اندیشه
    ب
    بقبق: هرزه گو
    بَقبوق: پرحرف، وراّج
    بدیع الجمال: زیبارو
    بیخود گشت: بیهوش شد

    پ
    پاکش: آنچه بر آن سوار شوند چون اسب و خر و درشکه
    ت
    تونتاب
    آتش انداز، گلخن تاب، کارگری که درگلخن حمام است و آب خزانه را گرم می کند.
    ث؛
    ج؛
    چ
    چون : چگونه
    ح
    حدیث: قصه، داستان
    طُرفه حدیث: قصهٔ دلنشین و تازه
    خ؛
    خلعت: لباس
    خداوند: ارباب، صاحب، سرور
    خرگاه: خیمهٔ بزرگ، سراپرده
    خواهر کهتر: خواهر کوچکتر
    د
    داد: عدل و انصاف
    در حال: ناگهان، فوراً
    ذ؛
    ر؛
    رحیل: سفر، عزیمت
    ز؛
    زنگی: سیاه پوست
    ژ
    س
    سریر: تخت پادشاهی
    سه یک: یک سوّم
    ش
    شیار: زمینی را گویند که جهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند.
    ص
    صلیح: نیک
    ض
    ط
    طُرفه حدیث: قصهٔ دلنشین و تازه
    ظ
    ع
    عتاب: ملامت کردن، سرزنش
    عشّار: ده یک گیرنده، باجگیر
    عفریت: غول، جن بزرگ و نیرومند
    غ
    ف
    فراز: بالا
    فرحناک: شاد و خوشحال
    فرخار: معبد
    ق
    ک
    کابین کردن: به عقد در آوردن
    کوس: طبل بزرگ، دُهُل
    کِهتر: کوچک تر
    گ
    گردن سوده: گردن ساییده و کوفته
    ل
    لختی: اندکی
    لعب: بازی ‌و تفریح کردن
    م
    مالی بی مرّ: ثروتی بی حد و حساب
    مانده گشتن: خسته و کوفته گشتن
    مدحت: ستایش، مدح
    مقالت: سخن، گفتار
    مقام: جایگاه، مکان، محل زندگی
    مقام عفریتان: محل زندگی غول ها
    ملک: پادشاه، صاحب ملک
    مملوک: بنده، برده، غلام
    مِهتر: بزرگ‌تر
    مهین: فرزند بزرگتر
    ن
    ناصح مشفق: پندگوی خیرخواه و دلسوز
    و
    والی: فرمانروا، حاکم
    ه
    هِدّار: مواظب، مراقب
    همی رفتیم: پیوسته رفتیم
    همی گریست: پیوسته گریه کرد
    ی

  • @mj1s838
    @mj1s838 2 ปีที่แล้ว

    درود به راویه عزیز و دست اندر کاران گرامی میخواستم بعد از تشکر بگم که همه چیز عالیه بجز موسیقی شروع و پایان لطفا اگه ممکنه موسیقی ملایم بذارید،سپاسگزارم

  • @gngmghngmgm2434
    @gngmghngmgm2434 3 ปีที่แล้ว +1

    واقعا عالی بودعالــــــــــــــــــــــی

  • @bijanfarhadi5992
    @bijanfarhadi5992 3 ปีที่แล้ว

    درود به شما بسیار زیبا بود ممنونم از زحمات شما .

  • @aminonima8154
    @aminonima8154 3 ปีที่แล้ว

    سپاس بانو ...❤❤❤

  • @u3fabadsalar877
    @u3fabadsalar877 3 ปีที่แล้ว

    Still waiting for WhatsApp # !!!!

  • @nilyas3305
    @nilyas3305 3 ปีที่แล้ว

    دختر کوچک را کی کشته بود؟ چرا؟

    • @nilyas3305
      @nilyas3305 3 ปีที่แล้ว

      آهان ادامه داره

    • @user-pk1tb2xk5n
      @user-pk1tb2xk5n  3 ปีที่แล้ว

      هنوز معلوم‌ نیست.