شمس: هر زمان (نفس) نو میشود دنیا و ما بیخبر از نو شدن اندر بقا پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست مصطفی فرمود دنیا ساعتیست شمس: آزمودم مرگ من در زندگیست چون رهی (رهم) زین زندگی پایندگیست مولانا: کیستی تو؟ شمس: کیستی تو؟ مولانا: قطرهای از بادههای آسمان شمس: این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وارهان مولانا: کیستی تو؟ شمس: آدمی مخفیست در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان مولانا: کیستی تو؟ شمس: تیر پرّان بین و ناپیدا کمان جانها پیدا و پنهان جانِ جان مولانا: کیستی تو؟ شمس: ره نمایم همرهت باشم رفیق من قلاووزم در این راه دقیق مولانا: کیستی تو؟ همدلی کن ای رفیق! شمس: در عشق سلیمانی من همدم مرغانم هم عشق پری دارم، هم مرد پریخوانم هر کس که پریخوتر در شیشه کنم زودتر برخوانمُ افسونش حراقه بجنبانم ... / هم ناطق و خاموشم، هم لوح خموشانم هم خونم و هم شیرم، هم طفلم و هم پیرم / ... مولانا: کیستم من؟ کیستم من؟ چیستم من؟ شمس: تا نگردی پاکدل چون جبرئیل گرچه گنجی در نگنجی در جهان شمس: رخت بربند و برس در کاروان شمس: آدمی چون کشتی است و بادبان تا کی آرَد باد را آن بادران؟ مولانا: هیچ نندیشم بهجز دلخواه تو مولانا: شکر ایزد را که دیدم روی تو یافتم ناگه رهی من سوی تو چشم گریانم ز گریه کُند بود یافت نور از نرگس جادوی تو بس بگفتم کو وصال و کو نجاح برد این کوکو مرا در کوی تو جستوجویی در دلم انداختی تا ز جستوجو روم در جوی تو خاک را هایی و هویی کی بُدی؟ گر نبودی جذب های و هوی تو شمس: مخزن إنّا فتحنا برگشا سرّ جان مصطفی را بازگو مستجاب آمد دعای عاشقان ای دعاگو آن دعا را بازگو مولانا: چون دهانم خورد از حلوای او چشمروشن گشتم و بینای او پا نهم گستاخ چون خانه روم پا نلرزانم نه کورانه روم
دوست، ای دوست بگو بر همه ی مردم خوب که نه از شرق و شمالم نه هم از غرب و جنوب خانه ام مشرق شور غزل مولاناست منزلم مغرب اندوه پر از رنگ غروب بنویسید نشانی مرا خانه دوست که نه از سنگ بنا گشته نه از خشت و نه چوب چهار سویش همه بی رنگ به بی رنگی عشق من نه از شرق و شمالم نه هم از غرب و جنوب درود بر خداوندگار بلخ مولانای بزرگ عرض احترام و ادب بر استاد بزرگوار همایون شجریان و بر تمام کافه ایران زمینم برادر کوچک تان از کابل
کیستی تو! قطره ای از باده های آسمان این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وا رهان آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان تیر پران بین و نا پیدا کمان جانها پیدا و پنهان جان زه جان ❤️
meysam hosseiny باعرض سلام شما اگر بهتر می خواهید حضرت مولانا رابشناشید در یوتیوب برنامه هستی عریان را نگاه کنید چون شعر هایش را با رمزوراز کفته عاشق صحبتهای پیر جان میشید باسپاس
#بهترین_زیباترین_خوشایند_ترین_داستان دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ #حکایت_مولانا و میهمانش شمس تبریزی و سرودن شعر دنیا همه هیچ میگویند روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد. شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟ مولانا حیرتزده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟! شمس پاسخ داد: بلی! مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم! ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن. ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟! ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند. - با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت. - پس خودت برو و شراب خریداری کن. - در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محلهی نصارینشین بروم و شراب بخرم؟! ـ اگر به من ارادت داری باید وسیلهی راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شبها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم. مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقهای به دوش میاندازد، شیشهای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محلهی نصارینشین راه میافتد. تا قبل از ورود او به محلهی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها دیدند که مولوی داخل میکدهای شد و شیشهای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد. هنوز از محلهی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همهروزه در آن به او اقتدا میکردند رسید. در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محلهی نصارینشین رفته و شراب خریداری نموده است. آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد! مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد! سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و بهویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بیحیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند. رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است. شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همهی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست. رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دستهای او را بوسیدند و متفرق شدند. آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟ شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست. تو فکر میکردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایهایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همهی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. این سرمایهی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود. دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که پس از مرگ چه ماند باقی عشق است و محبت است و باقی همه هیچ ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﻣﻦ”…ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ “ﺭﺍﻭﻱ” ﻣنم ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، “ﻧﻰ “ﺣﺼﯿﺮﻯ” ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﺩﻝ”…”ﺩﻝ” ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ “ﺩﻝ” ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ “ﺩﻟﺒﺮ” ﺷﻮﺩ مولوی بلخی منبع: کتاب ملاصدرا .تاليف هانري کوربن. ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصوري (با اندکي دخل و تصرف)
چون شمس به مولانا گفت تا از این دنیا دل نکنی به تو عنایت نمیشه. و دنیا منظور هرچیزی که در آن هست مثل زن و فرزند و دین و آین و پول فقر کار بی کاری و غیره. و عیسی هم گفت بمیر قبل از اینکه بمیری و عیسی باز هم گفت مرده را بگذارید تا مرده ها دفن کنند تو همراه من بیا زنده بمانی. بعد از عیسی و بودا و شمس و مولانا و صنایی و عطار و خیام و غیره دین ساختن. رمز گرفتن عنایت عیسی گفت . تا مانند این کودکان کودک نشوید وارد ملکوت خدا نمیشوید. نگفت تا مسیحی یا مسلمان نشوید.
گویی این شعر سروده شد تا که بعد قرنها با صداهای اساتید گرانقدری چون جناب همایون شجریان و جناب معتمدی و نوازندگان بی همتایی جاودانه و ابدی تر شود. جاودان باد شمس، جاودان باد مولانا. و سپاس ویژه از استاد شجریان، استاد معتمدی و کلیه عوامل نوازنده و تهیه کننده.💫💫💫👌🤝💐
مجتبی جانم تو شدی شمس من از بعد رفتنت همین حس رو دارم این جهان زندان است و ما زندانیان این زمین در حسرت تو آواره ترینم ای هم نشین با حضرت خداوند به امید دیدار تو 🙏🏻
این یکی از عجیب ترین و دلنشین ترین نمایش هایی که هر کسی تو زندگیش میتونه ببینه و تجربه کنه مو به تنم سیخ میشه هر بار شعر فوقالعاده خواننده های فوق حرفه ای و صدای با نفوذ همایون و همینطور معتمدی گردانندگی خوب عروسک ها ، موسیقی عالی ...... همه چی عالی 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏❤❤❤❤❤❤
صبح ها قبل از اذان صبح ، زیر آسمان ، با نسیم خنک صبح گاهی تجربه اش کنید ، بی نظیر است ، امیدوارم تجربه ایی که من کسب کردم را شما هم داشته باشید . مولانا فرمود : هر گاه سحر از خواب برخواستی دیگر نخواب که برای تو در آن گاه نشانه هایی هست . لطفا تجربه کنید ۴۵ دقیقه قبل از اذان صبح و نیایش به درگاه خداوند را ، یادی هم از بنده حقیر کنید .
هر زمان نو میشود دنیا و ما. یعنی همانگونه که در آسمان ستاره ها میمیرند و دباره یک ستاره ای دیگر زاییده میشه انسانها هم میمیرند و دباره زنده میشود. بی خبر از نو شدن اندر بقا. یعنی ما اینقدر در بند دین و دنیا و زندگی گرفتاریم که اصلا نمیفهمییم دنیا چه خبره. یاد یه شعر دیگه می افتم که هر نفس که فرو میرود ممد حیاط است و هر باز دمی مفرح زات
"jinn" which is used in the subtitles is not the right equivalent for Persian "Pari" . English has already imported the word "Peri" which is a benevolent supernatural type of character.
بسیار این نجوا عرفانه و زیبا بود ، ای کاش دولت برای سالروز تولد یا دیدار شمس تبریزی برنامه ای می گذاشتند ، اگر وزارت ارشاد این کار را می کرد بیشترین توریست دنیا در آن روز برای سالروز تولد و زیارت مزار شمس تبریزی به ایران می آمدند ، ولی متاسفانه برای این کارهم دولت مثل دیگر اقدامات فرهنگی برنامه ندارد و به همین خاطر سالانه میلیارها دلار که از این موضع توریسم می تواند عاید کشور شود را از دست می دهیم . الان ترکیه در سالروز مولانا هزاران توریست می روند و میلیونها دلار کسب می کند .
غیر از زیبایی محض و لطافت واژه ایی درخور به ذهنم نمیرسد. اشعاری بسیار زیبا ، پرمغز و با مفهومی والا و تکان دهنده ، با صدای ملکوتی ... قطعا از آثار ماندگار و همیشه شنیدنی خواهد بود .
متن گفتوگوی شمس و مولانا بههمراه ارجاعات به منبع شمس: هر زمان (نفس) نو میشود دنیا و ما بیخبر از نو شدن اندر بقا پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست مصطفی فرمود دنیا ساعتیست «مثنوی معنوی، دفتر یکم، بخش ۶۲، ابیات ۳۸ و ۳۶» شمس: آزمودم مرگ من در زندگیست چون رهی (رهم) زین زندگی پایندگیست «مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۸۴، بیت ۹» مولانا: کیستی تو؟ شمس: کیستی تو؟ مولانا: قطرهای از بادههای آسمان «مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۲۵، بیت ۲۷، مصرع اول» شمس: این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وارهان «مثنوی معنوی، دفتر یکم، بخش ۵۰، بیت ۱۲» مولانا: کیستی تو؟ شمس: آدمی مخفیست در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان «مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۲۱، بیت ۳» مولانا: کیستی تو؟ شمس: تیر پرّان بین و ناپیدا کمان جانها پیدا و پنهان جانِ جان «مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۲۶، بیت ۷۸» مولانا: کیستی تو؟ شمس: ره نمایم همرهت باشم رفیق من قلاووزم در این راه دقیق «مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۷، بیت ۲۹» مولانا: کیستی تو؟ همدلی کن ای رفیق! شمس: در عشق سلیمانی من همدم مرغانم هم عشق پری دارم، هم مرد پریخوانم هر کس که پریخوتر در شیشه کنم زودتر برخوانمُ افسونش حراقه بجنبانم ... / هم ناطق و خاموشم، هم لوح خموشانم هم خونم و هم شیرم، هم طفلم و هم پیرم / ... «دیوان شمس، غزل شمارهی ۱۴۶۶، ابیات اول، دوم و سوم (مصرع دوم) + مصرع اول بیت ۹» مولانا: کیستم من؟ کیستم من؟ چیستم من؟ شمس: تا نگردی پاکدل چون جبرئیل گرچه گنجی در نگنجی در جهان «دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۰۲۲، بیت ۸» شمس: رخت بربند و برس در کاروان «دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۰۲۱، بیت اول، مصرع دوم» شمس: آدمی چون کشتی است و بادبان تا کی آرَد باد را آن بادران؟ «مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۸، بیت ۲۰» مولانا: هیچ نندیشم بهجز دلخواه تو «مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۲۹، بیت ۴، مصرع دوم» مولانا: شکر ایزد را که دیدم روی تو یافتم ناگه رهی من سوی تو چشم گریانم ز گریه کُند بود یافت نور از نرگس جادوی تو بس بگفتم کو وصال و کو نجاح برد این کوکو مرا در کوی تو جستوجویی در دلم انداختی تا ز جستوجو روم در جوی تو خاک را هایی و هویی کی بُدی؟ گر نبودی جذب های و هوی تو «دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۲۲۵، ابیات ۱، ۲، ۳، ۸ و ۹» شمس: مخزن إنّا فتحنا برگشا سرّ جان مصطفی را بازگو مستجاب آمد دعای عاشقان ای دعاگو آن دعا را بازگو «دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۲۲۷، ابیات ۵ و ۶» مولانا: چون دهانم خورد از حلوای او چشمروشن گشتم و بینای او پا نهم گستاخ چون خانه روم پا نلرزانم نه کورانه روم «مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۹۷، ابیات ۴۰ و ۴۱»
وقتی اشعار شمس و مولانا و صنایی و عطار و سعدی و حافظ و بودا را میخوانی اینگار داری فیلم مسیح را نگاه میکنی. ولی افسوس که از این سوفیان دین ساختند. چه کسی ساخت . انساهای جسمانی که فقط دنبال دنیا و بقا ودر اسارت هستند. ای زنده باشی ری استارت
اصلا اگر مولانا شناس استید باید اشعار مولانا را قبل از شناسایی او با شمس وبعد آنرا مورد غور و بررسی قرار دهید .. لحضه ای صحبت با اولیا بهتر است از صد سال عبادت بی ریا. مولانا تغیر جهت داد به خاطر آرامش روحش ولی ما وشما به حقیقتش پی نبردیم تحقیق کنید و لطفا زیاد تر ضد مولانا نشوید.و غزل هر لحضه بشکل بت عیا در آمد ، دل برد ونهان شد هر دم به لباس دگر آن یار برآمد گه پیرو جوان شد به حقیقت دنیا وآخرت خود تان خوب است اگر معلوات خواستی بفرما
هر زمان نو میشود دنیا و ما. یعنی همانگونه که در آسمان ستاره ها میمیرند و دباره یک ستاره ای دیگر زاییده میشه انسانها هم میمیرند و دباره زنده میشود. بی خبر از نو شدن اندر بقا. یعنی ما اینقدر در بند دین و دنیا و زندگی گرفتاریم که اصلا نمیفهمییم دنیا چه خبره. یاد یه شعر دیگه می افتم که هر نفس که فرو میرود ممد حیاط است و هر باز دمی مفرح زات
این چه ترجمه ای هست ،؟! آخه مگه نمیدونی باید معنی این شعر رو به انگلیسی برگردونی نه خود کلمات رو !؟ مثلاً این بیت «هرکس که پری خوتر در شیشه کنم زو طرح» باید این معنی رو ترجمه میکردی «هرکس که سرشت نیکو تری داشته باشد در دلم نقش او را میکشم» یعنی چی که نوشتی «هرکی جنّی تر باشه میکنمش تو شیشه» !؟ خودت خنده ت نمیگیره ؟؟؟؟
در این تصنیف شمس میگوید.هرزمان نوعی شود دنیا وما بیخبر ازنوشدن اندر بقا..تفسیر آن این است یعنی هر عصر تعاملات ماده تغیر میکند.وما دوباره ازنو متولد میشیم.این ثبوت خوبیست که ما همان انسان های اولیه هستیم.....شمس باز هم میگوید درعشق سلیمانی من همدم مرقانم..یعنی من سلیمانم..یهود.در.مورد.منجی.بشریت..............میگویند.او از نصل سلیمان است.اگر تمام جسم.پیامبران.جسم.خدا بوده باشد.پس تمام.منجی ها خود خدا بوده...اگراینگونه بوده باشد چون عصرتکنولوژی که عصر کنونی است ارتباط جسم باروح افشا میشده وما در این عصر به ارتباط از راه دور آگاه میشدیم.پس تا این دوره حرف اینکه شمس جیسم خوده خدا بوده رازگونه باقی میماند وگر نه در زمان عیسی مسیح به این امرپرداخته شده بود که مسیح خود خدا است.جیسم انسانی اما روح ازخدا است
انسان همیشه بوده همچنان که اکنون هست باید آدم شدخیلی کم هست. آدم شوم تا بیاید یادم اگر نشوم روزی شوم نادم بیا با دل شو همدم که سر راست سیا مو .سرنوشت را ول کن که باید با دل نوشت. خود آ
Our poet Nazrul was also inspired by rumi as Nazrul Himself is an ocean of art and poetry too
Love from Bangladesh🇧🇩💙
بارها شنیدم و هر دفعه ادم یک حسی پیدا میکنه وصف نشدنی ناز نفس ت
This has to be the most beautiful video on internet. It gave me goosebumps!!!
شمس:
هر زمان (نفس) نو میشود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
شمس:
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهی (رهم) زین زندگی پایندگیست
مولانا: کیستی تو؟
شمس: کیستی تو؟
مولانا: قطرهای از بادههای آسمان
شمس:
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان
مولانا: کیستی تو؟
شمس:
آدمی مخفیست در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
مولانا: کیستی تو؟
شمس:
تیر پرّان بین و ناپیدا کمان
جانها پیدا و پنهان جانِ جان
مولانا: کیستی تو؟
شمس:
ره نمایم همرهت باشم رفیق
من قلاووزم در این راه دقیق
مولانا: کیستی تو؟ همدلی کن ای رفیق!
شمس:
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم، هم مرد پریخوانم
هر کس که پریخوتر در شیشه کنم زودتر
برخوانمُ افسونش حراقه بجنبانم
... / هم ناطق و خاموشم، هم لوح خموشانم
هم خونم و هم شیرم، هم طفلم و هم پیرم / ...
مولانا: کیستم من؟ کیستم من؟ چیستم من؟
شمس:
تا نگردی پاکدل چون جبرئیل
گرچه گنجی در نگنجی در جهان
شمس:
رخت بربند و برس در کاروان
شمس:
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کی آرَد باد را آن بادران؟
مولانا: هیچ نندیشم بهجز دلخواه تو
مولانا:
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
چشم گریانم ز گریه کُند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
برد این کوکو مرا در کوی تو
جستوجویی در دلم انداختی
تا ز جستوجو روم در جوی تو
خاک را هایی و هویی کی بُدی؟
گر نبودی جذب های و هوی تو
شمس:
مخزن إنّا فتحنا برگشا
سرّ جان مصطفی را بازگو
مستجاب آمد دعای عاشقان
ای دعاگو آن دعا را بازگو
مولانا:
چون دهانم خورد از حلوای او
چشمروشن گشتم و بینای او
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
خيلي متشكرم برادر
سپاس
واقعا ازتون ممنونم اینطوری میتونم بهتر معنیشو بفهمم 🙏❤❤❤
@@naturj2444 جمله م به اندازه ی کافی واضح نیست؟🙄
thank you bro
❤️❤️❤️❤️❤️چقدعالی...چقدعالی...سپاسگزارم
کاش همکاری های بیشتری از شجریان و معتمدی می داشتیم❤❤❤
دوست، ای دوست بگو بر همه ی مردم خوب
که نه از شرق و شمالم نه هم از غرب و جنوب
خانه ام مشرق شور غزل مولاناست
منزلم مغرب اندوه پر از رنگ غروب
بنویسید نشانی مرا خانه دوست
که نه از سنگ بنا گشته نه از خشت و نه چوب
چهار سویش همه بی رنگ به بی رنگی عشق
من نه از شرق و شمالم نه هم از غرب و جنوب
درود بر خداوندگار بلخ مولانای بزرگ عرض احترام و ادب بر استاد بزرگوار همایون شجریان و بر تمام کافه ایران زمینم برادر کوچک تان از کابل
هنر واقعی یعنی این
کیستی تو!
قطره ای از باده های آسمان
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وا رهان
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
تیر پران بین و نا پیدا کمان
جانها پیدا و پنهان جان زه جان
❤️
عالی.عالی
پر غرور خاک ستارخان من
؟
دیدگاهم نسبت به مولوی اصلا مثبت نیست هر چقدرم مطالعه میکنم و کتاب میخونمم درست نمیشه ...نمیدونم چرا
meysam hosseiny باعرض سلام شما اگر بهتر می خواهید حضرت مولانا رابشناشید در یوتیوب برنامه هستی عریان را نگاه کنید چون شعر هایش را با رمزوراز کفته عاشق صحبتهای پیر جان میشید باسپاس
سلام دوست عزیز
اشعار مولانا تفسیر میخواد معنی دقیق میخواد
چیزهایی کە شنیدی اگە معنی دقیقش رو بدونی شیفته و عاشقش میشی
meysam hosseiny کدام مرض شاید داشته باشید
@@user-zp1rt1nk8j من کریم زمانی رو خوندم برا تفسیر مثنوی مولوی
#بهترین_زیباترین_خوشایند_ترین_داستان
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
#حکایت_مولانا و میهمانش شمس تبریزی و سرودن شعر دنیا همه هیچ میگویند روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد.
شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟
مولانا حیرتزده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی!
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محلهی نصارینشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیلهی راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شبها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقهای به دوش میاندازد، شیشهای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محلهی نصارینشین راه میافتد.
تا قبل از ورود او به محلهی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.
آنها دیدند که مولوی داخل میکدهای شد و شیشهای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد.
هنوز از محلهی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همهروزه در آن به او اقتدا میکردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محلهی نصارینشین رفته و شراب خریداری نموده است.
آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!
مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!
سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زمانی که مردم این صحنه را دیدند و بهویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بیحیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.
رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است.
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همهی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دستهای او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست. تو فکر میکردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایهایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همهی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.
این سرمایهی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﻣﻦ”…ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ “ﺭﺍﻭﻱ” ﻣنم
ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ
ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، “ﻧﻰ “ﺣﺼﯿﺮﻯ” ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﺩﻝ”…”ﺩﻝ” ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ
ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ
“ﺩﻝ” ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ “ﺩﻟﺒﺮ” ﺷﻮﺩ
مولوی بلخی
منبع: کتاب ملاصدرا .تاليف هانري کوربن. ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصوري (با اندکي دخل و تصرف)
من که هروقت اینو میشنوم ازخود بیخود میشم اصلا پرواز میکنم
منم
من بيشتر
دقیقا
از چه نظر؟!
اصلا انسان از دنیا دل میکند با دیدن این ویدیو😓😓😓😓
چون شمس به مولانا گفت تا از این دنیا دل نکنی به تو عنایت نمیشه. و دنیا منظور هرچیزی که در آن هست مثل زن و فرزند و دین و آین و پول فقر کار بی کاری و غیره. و عیسی هم گفت بمیر قبل از اینکه بمیری و عیسی باز هم گفت مرده را بگذارید تا مرده ها دفن کنند تو همراه من بیا زنده بمانی. بعد از عیسی و بودا و شمس و مولانا و صنایی و عطار و خیام و غیره دین ساختن. رمز گرفتن عنایت عیسی گفت . تا مانند این کودکان کودک نشوید وارد ملکوت خدا نمیشوید. نگفت تا مسیحی یا مسلمان نشوید.
گویی این شعر سروده شد تا که بعد قرنها با صداهای اساتید گرانقدری چون جناب همایون شجریان و جناب معتمدی و نوازندگان بی همتایی جاودانه و ابدی تر شود. جاودان باد شمس، جاودان باد مولانا.
و سپاس ویژه از استاد شجریان، استاد معتمدی و کلیه عوامل نوازنده و تهیه کننده.💫💫💫👌🤝💐
مجتبی جانم تو شدی شمس من از بعد رفتنت همین حس رو دارم این جهان زندان است و ما زندانیان این زمین در حسرت تو آواره ترینم ای هم نشین با حضرت خداوند به امید دیدار تو 🙏🏻
فوق العاده س مست شدم واقعا از موسیقی و شعر و صدا.مولانا تو چه کردی بعد اینهمه سال انقدر تو رو نزدیک حس میکنم
ایول
هرچی گوش میدم سیر نمیشم
ودر نهایت مسخ وجود شمس میشه و میگه کیستم من ؟در اوذوب میشه و یکی میشن ،فوق العاده هست🌹🌹🌹
درود بر شما سلام از تاجیکانی ماسکو و تاجیکستان
درود بر همه تاجیکهای جهان
وای چه سوزی داره صداش. ماشالله. امیدوارم که همه ما شمس زندگیمونو پیدا کنیم و مریدش بشیم..
انشاالله
شمس هر کس درون خودشه...باید در درون جست و جو کرد...
این یکی از عجیب ترین و دلنشین ترین نمایش هایی که هر کسی تو زندگیش میتونه ببینه و تجربه کنه مو به تنم سیخ میشه هر بار شعر فوقالعاده خواننده های فوق حرفه ای و صدای با نفوذ همایون و همینطور معتمدی گردانندگی خوب عروسک ها ، موسیقی عالی ...... همه چی عالی 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏❤❤❤❤❤❤
از کجا امده ام امدنم بهر چه بود
به کجا میروم اخر ...........
کیستم من ؟چیستم من
واقعا؟؟؟
کیستیم؟یکی از اولین پرسش های بشر را مطرح فرمودید.
واقعا من کیستم؟
خدایا خودت کمکمون کن که هشیار شیم🤲🏼
آمین یا رب العالمین
حضرت مولانا خودشون جواب دادند:
مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک دو سه روز قفسی ساخته اند
گهگداری ی سیگاری تپل گل می زنم و اینو با صدای بالا با هدفون گوش میدم.... خدایی دوسه متر از زمین بلند میشم معلق در فضا
عشق...... ملکوت
سیگار انرژی منفی رو در انسان افزایش میده جدای از این که چقدر برای بدن مضره برادر ترک هم نکنی خواستم اینو بدونی، بازم ببخش
این دیالوگ عاشقانه وعارفانه کنکاشی در روح تشنه آدمی است انسان سرگشته در عالم ظاهر وطلب عالم معنا
You did a great job for translating this great video. Thanks for posting it.
جستجویی در دلم انداختی
صبح ها قبل از اذان صبح ، زیر آسمان ، با نسیم خنک صبح گاهی تجربه اش کنید ، بی نظیر است ، امیدوارم تجربه ایی که من کسب کردم را شما هم داشته باشید . مولانا فرمود : هر گاه سحر از خواب برخواستی دیگر نخواب که برای تو در آن گاه نشانه هایی هست . لطفا تجربه کنید ۴۵ دقیقه قبل از اذان صبح و نیایش به درگاه خداوند را ، یادی هم از بنده حقیر کنید .
هردو از ذات حق بودن در دوره ی عرفانی🙏🙏
به جای Jinn از Fairy استفاده میکردید بهتر بود. Jinn برای غربی ها بار ترسناکی داره در حالی که Fairy عرفانی تر و زیباتر هستش
jinn بمعناى پنهانى و غيبى ربطى به فرشته و پرى ندارد و jinn ارواح خبيثه را هم در بر مى گيرد
Mahdi من با شما كاملا موافقم هر چند كه از اين كليپ زيبا بسيار لذت بردم و بسيار سپاسگذارم...
انشاالله بزودی اولویت های فرهنگی مون برگرده به اصالت ایرانی مون..
پاینده باد ایران
تا دهانم خورد از حلوایی او چشم روش گشت بینایی او چقدر زیبا چقدر زیبا
Beautifully translated, thank you.
Indeed it is beautiful video...i love it..
هر زمان نو میشود دنیا و ما. یعنی همانگونه که در آسمان ستاره ها میمیرند و دباره یک ستاره ای دیگر زاییده میشه انسانها هم میمیرند و دباره زنده میشود.
بی خبر از نو شدن اندر بقا. یعنی ما اینقدر در بند دین و دنیا و زندگی گرفتاریم که اصلا نمیفهمییم دنیا چه خبره. یاد یه شعر دیگه می افتم که هر نفس که فرو میرود ممد حیاط است و هر باز دمی مفرح زات
عظيم ....ما شاء الله 🦋
جستجویی در دلم انداختی
شاهکار خونده اینجا رو معتمدی
"jinn" which is used in the subtitles is not the right equivalent for Persian "Pari" . English has already imported the word "Peri" which is a benevolent supernatural type of character.
دیوانه این اپرام هر وقت گوش میدم دیگه در حال نیستم
بسیارعالی خدا اجرتان بدهد
هر روز باید اینو بشنوم و با همه وجود لذت ببرم
درود بر روان پاک بزرگمرد ایران زمین حضرت شمس تبریزی و حضرت مولانا
اشک از چشمانم سرازیر شد
کاش قبل مرگم برسم مجدد گوش بدم
بسیار این نجوا عرفانه و زیبا بود ، ای کاش دولت برای سالروز تولد یا دیدار شمس تبریزی برنامه ای می گذاشتند ، اگر وزارت ارشاد این کار را می کرد بیشترین توریست دنیا در آن روز برای سالروز تولد و زیارت مزار شمس تبریزی به ایران می آمدند ، ولی متاسفانه برای این کارهم دولت مثل دیگر اقدامات فرهنگی برنامه ندارد و به همین خاطر سالانه میلیارها دلار که از این موضع توریسم می تواند عاید کشور شود را از دست می دهیم . الان ترکیه در سالروز مولانا هزاران توریست می روند و میلیونها دلار کسب می کند .
غیر از زیبایی محض و لطافت واژه ایی درخور به ذهنم نمیرسد.
اشعاری بسیار زیبا ، پرمغز و با مفهومی والا و تکان دهنده ،
با صدای ملکوتی ...
قطعا از آثار ماندگار و همیشه شنیدنی خواهد بود .
چه قد خوشحالم در دوره ای زندگی میکنم که همچنین صدای ملکوتی را لمس میکنم
greetings from Turkey again
متن گفتوگوی شمس و مولانا
بههمراه ارجاعات به منبع
شمس:
هر زمان (نفس) نو میشود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
«مثنوی معنوی، دفتر یکم، بخش ۶۲، ابیات ۳۸ و ۳۶»
شمس:
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهی (رهم) زین زندگی پایندگیست
«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۸۴، بیت ۹»
مولانا: کیستی تو؟
شمس: کیستی تو؟
مولانا: قطرهای از بادههای آسمان
«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۲۵، بیت ۲۷، مصرع اول»
شمس:
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان
«مثنوی معنوی، دفتر یکم، بخش ۵۰، بیت ۱۲»
مولانا: کیستی تو؟
شمس:
آدمی مخفیست در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
«مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۲۱، بیت ۳»
مولانا: کیستی تو؟
شمس:
تیر پرّان بین و ناپیدا کمان
جانها پیدا و پنهان جانِ جان
«مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۲۶، بیت ۷۸»
مولانا: کیستی تو؟
شمس:
ره نمایم همرهت باشم رفیق
من قلاووزم در این راه دقیق
«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۷، بیت ۲۹»
مولانا: کیستی تو؟ همدلی کن ای رفیق!
شمس:
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم، هم مرد پریخوانم
هر کس که پریخوتر در شیشه کنم زودتر
برخوانمُ افسونش حراقه بجنبانم
... / هم ناطق و خاموشم، هم لوح خموشانم
هم خونم و هم شیرم، هم طفلم و هم پیرم / ...
«دیوان شمس، غزل شمارهی ۱۴۶۶، ابیات اول، دوم و سوم (مصرع دوم) + مصرع اول بیت ۹»
مولانا: کیستم من؟ کیستم من؟ چیستم من؟
شمس:
تا نگردی پاکدل چون جبرئیل
گرچه گنجی در نگنجی در جهان
«دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۰۲۲، بیت ۸»
شمس:
رخت بربند و برس در کاروان
«دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۰۲۱، بیت اول، مصرع دوم»
شمس:
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کی آرَد باد را آن بادران؟
«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۸، بیت ۲۰»
مولانا: هیچ نندیشم بهجز دلخواه تو
«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۲۹، بیت ۴، مصرع دوم»
مولانا:
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
چشم گریانم ز گریه کُند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
برد این کوکو مرا در کوی تو
جستوجویی در دلم انداختی
تا ز جستوجو روم در جوی تو
خاک را هایی و هویی کی بُدی؟
گر نبودی جذب های و هوی تو
«دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۲۲۵، ابیات ۱، ۲، ۳، ۸ و ۹»
شمس:
مخزن إنّا فتحنا برگشا
سرّ جان مصطفی را بازگو
مستجاب آمد دعای عاشقان
ای دعاگو آن دعا را بازگو
«دیوان شمس، غزل شمارهی ۲۲۲۷، ابیات ۵ و ۶»
مولانا:
چون دهانم خورد از حلوای او
چشمروشن گشتم و بینای او
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
«مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۹۷، ابیات ۴۰ و ۴۱»
جااااااااانم عشقم روح وتنم جسم جانم فارسی
پری = ferry. نه جن. گند زده ترجمه
وقتی اشعار شمس و مولانا و صنایی و عطار و سعدی و حافظ و بودا را میخوانی اینگار داری فیلم مسیح را نگاه میکنی. ولی افسوس که از این سوفیان دین ساختند. چه کسی ساخت . انساهای جسمانی که فقط دنبال دنیا و بقا ودر اسارت هستند. ای زنده باشی ری استارت
عشق منی و عشق را صورت و شکل کی بود
این که به صورتی شدی این به مجاز میکنی
نیست برلوح دلم جز الف قامت یار چکنم حرف دیگر یاد نداد استادم
Shahramn Aryan W🇦🇬🅰️🇦🇴
این شعر منو یاد خیام میندازه. جز ساغر و ساقی کس نشناسم
Wahoo that is a great video with good advice
رخت بربند و برس در کاروان❤❤
پروردگارا شمس مرا برسان
ماشالله بسیارعالی وزیبا بود
very gooooooood
هر بار که گوش میکنی بیشتر مست میشی
یک کار استنائی در تاریخ ، هنر و پیکر ایران زمین
بی نهایت عالی ودلنشین سروده شده ممنون به سلامت باشین خیلی پر سوز وگداز 💚
هی هی ، کیستی تو ...
خیلی عالی
اصلا اگر مولانا شناس استید باید اشعار مولانا را قبل از شناسایی او با شمس وبعد آنرا مورد غور و بررسی قرار دهید ..
لحضه ای صحبت با اولیا
بهتر است از صد سال عبادت بی ریا.
مولانا تغیر جهت داد به خاطر آرامش روحش ولی ما وشما به حقیقتش پی نبردیم تحقیق کنید و لطفا زیاد تر ضد مولانا نشوید.و غزل
هر لحضه بشکل بت عیا در آمد ، دل برد ونهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار برآمد گه پیرو جوان شد
به حقیقت دنیا وآخرت خود تان خوب است
اگر معلوات خواستی بفرما
ای جان جانان، نظری به حال ما کن
هر زمان نو میشود دنیا و ما. یعنی همانگونه که در آسمان ستاره ها میمیرند و دباره یک ستاره ای دیگر زاییده میشه انسانها هم میمیرند و دباره زنده میشود.
بی خبر از نو شدن اندر بقا. یعنی ما اینقدر در بند دین و دنیا و زندگی گرفتاریم که اصلا نمیفهمییم دنیا چه خبره. یاد یه شعر دیگه می افتم که هر نفس که فرو میرود ممد حیاط است و هر باز دمی مفرح زات
برنامه ری استارت رو نگاه کن . چون بطلبی به تو خوانده خواهد شد و عنایت جاری خواهد شد
@@reymaksimus4193
👌👍
بینظیر
💙💚❤💚💙
خوراک روح
صدایی ک روح را نوازش میدهد
فوق العاده زیباست سپاسگزارم 👏🌹
Greetings from Turkey
استاد شجریان هنجره الماس💞
صدا مخملی
مولانا جلال الدین بلخی
نفست جاوید
هزار آفرین❤❤❤
این چه ترجمه ای هست ،؟! آخه مگه نمیدونی باید معنی این شعر رو به انگلیسی برگردونی نه خود کلمات رو !؟ مثلاً این بیت «هرکس که پری خوتر در شیشه کنم زو طرح» باید این معنی رو ترجمه میکردی «هرکس که سرشت نیکو تری داشته باشد در دلم نقش او را میکشم» یعنی چی که نوشتی «هرکی جنّی تر باشه میکنمش تو شیشه» !؟ خودت خنده ت نمیگیره ؟؟؟؟
آدمی پنهان است در زیر زبان این زبان پرده است به درگاه جان🔥
BRAVO , pour l'interprétation
خونه منصوره حلاج ، هم شمس شده هم شمس بود ، 🤔
So so so perfect 😍
I love u Rumi and Shams...and weep daily for you both😭😭😭😭😭😭
پير من و مراد من درد من و دواي من فاش سخن بگفتم شمس من و خداي منظمة
صداها وشعری آسمانی😍😍😍😍😍
in north afghanistan we say it" SHER JANGI " 🧠
یکی بگه فاز اونایی که دیسلایک کردن چیه؟درکشون از موسیقی . فلسفه. عرفان. و انسان چیه؟
دارد به تنها یکی از گفتگوهاشان که به اهمیت « حضور » اشاره و ظبیفتا تأکید میکند کنتراست میدهد. بازهم یه یه
عجب صدایی
عجب ملاقاتی
❤❤❤❤❤
Dear brothers and sisters can some one tell me where I can find book
فوق العاده زیبا بود
ازمونه من در زندگيست ، خدا به دادت برسد عظما با ازمونى كه دادى !!!
از هر نگاه خیلی عالی بود.
بسيار زيبا
Thank you for translating ❤
در این تصنیف شمس میگوید.هرزمان نوعی شود دنیا وما بیخبر ازنوشدن اندر بقا..تفسیر آن این است یعنی هر عصر تعاملات ماده تغیر میکند.وما دوباره ازنو متولد میشیم.این ثبوت خوبیست که ما همان انسان های اولیه هستیم.....شمس باز هم میگوید درعشق سلیمانی من همدم مرقانم..یعنی من سلیمانم..یهود.در.مورد.منجی.بشریت..............میگویند.او از نصل سلیمان است.اگر تمام جسم.پیامبران.جسم.خدا بوده باشد.پس تمام.منجی ها خود خدا بوده...اگراینگونه بوده باشد چون عصرتکنولوژی که عصر کنونی است ارتباط جسم باروح افشا میشده وما در این عصر به ارتباط از راه دور آگاه میشدیم.پس تا این دوره حرف اینکه شمس جیسم خوده خدا بوده رازگونه باقی میماند وگر نه در زمان عیسی مسیح به این امرپرداخته شده بود که مسیح خود خدا است.جیسم انسانی اما روح ازخدا است
Cheqadar ziba
En dunia zendan wa ma zendanian
Kistm man kistam man
🥺🥺🥺
All I could say is WOW! Amazing amazing work!
به به واقعا کیف کردم،بسیار بسیار سپاس گذارم ممنون.
شکر ایزد را که دیدم روی تو .....
انسان همیشه بوده همچنان که اکنون هست باید آدم شدخیلی کم هست. آدم شوم تا بیاید یادم اگر نشوم روزی شوم نادم بیا با دل شو همدم که سر راست سیا مو .سرنوشت را ول کن که باید با دل نوشت. خود آ
عالی فقط کاش کارگردان کمی بیشتر دقت میکرد چون جهت رقص سما اشتباهه
ماشاءالله ❤
قبل از انقلاب شعر ترانه محبوب مردم این بود: آخ به دلم واخ به دلم یه کارد سلاخ به دلم
😁😁😂