خوانش شعر: تمنا مهرزاد
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 10 ก.พ. 2025
- متن شعرها👇
۱.
جوشیده از شراب دهان تو، انگورهای سرخِ بهشتی که
هی وعده داده اند پیمبر ها، بر پیروانِ نیک سرشتی که
هی میخورند نام خدایت را، با کرم های کوچک و زشتی که
در جانماز سرخ تو لولیدند، و چای تازه ای به تو دم کردند
میخواهی از تنت بروی سوی، کلکین و هی عرق بشود جانت
در تخت خواب کهنه ی تان عکسِ سلفی بگیرد از تو نیاکانت،
که سالها زبان ترا پختند با استخوان کوچک دندانت
که گاز می گرفت لبانت را، تا صبح سوختند و ورم کردند
آرام باش! لاشخوری زخمی، در گوشه ی اتاق تو خوابیده
آتش بگیر، سرد نشو دختر! کبریت در اجاق تو خوابیده
مشتی بزن به پشه ی آرامی که بر سر دماغ تو خوابیده
هی با خودت بخوان غزلی را که از بین شعرهای تو کم کردند
با دامنت بچرخ و بپوشانت در چادری که روی سرش مرده
انگشت های لاغر و ناخن هات که پوست های دور و برش مرده
هی می خزند در تن موهایت، که ارتفاعِ تا کمرش مرده
به شال و روسریت بگو بسیار بر ریشه های موتْ ستم کردند.
#تمنا_مهرزاد
۲.
از گیسوان مشکی اش، از شانه می ترسی
از بیقراری های این دیوانه میترسی
از زندگی در کنج این ویرانه می ترسی
گم میشوی در گوشه ی میخانه، میترسی..
بی آبرویی، آبرویِ چادرش را خورد
باد آمد و با خشم بوی چادرش خورد
یکباره استفراغِ رویِ چادرش را خورد
با زخم خندانش، وضوی چادرش را خورد
بر ریش تاريخ و به ریش یار می خندد
بر لحظه ی دیدار و بر دیدار می خندد
بر این همه بیهودگی صدبار می خندد
همواره بیزار از خودش بیزار می خندد
در چادرش پیچانده ای انبوه زورت را
با بند تنبانی که می بندی غرورت را
در چین های دامنش کنده ست گورت را!
ای مرده شور غیرتت را! مرده شورت را!
با لکه های سرخ این دامن چه خواهی کرد؟
با این جدا افتاده، با این زن چه خواهی کرد؟
با یک کبودی گوشه ی گردن، چه خواهی کرد؟
اصلن چه می کردی بگو! اصلن چه خواهی کرد؟
با لکه های سرخ این دامن عبادت کن!
با جانماز تازه ات آهسته خلوت کن
هر شب خودت را مُثله کن، هر شب عیادت کن
از این زن دیوانه راضی باش! عادت کن!
که شاعر است و شعر خندانی نخواهد داشت
لبخندهایش لطف چندانی نخواهد داشت
با اینکه شعرش بیش از این جانی نخواهد داشت
میمیرد و این قصه پایانی نخواهد داشت.
#تمنا_مهرزاد