یلدا من یک ماهه که اومدم هلند و حرفات چقدر برای من خوب بود. ضمن اینکه چقدر کیفیت ویدیوهات نسبت به قبل تغییر کرده و این پیشرفت خیلی هیجان انگیزه. هرچند هم جدیدا و هم قدیمیا جالب و دوست داشتنی هست.
چقدر عزیزی برای من یلدا و چقدررر ازت یادگرفتم از وقتی که باهات همراه شدم. خوشحالم که آدمی مثل تو توی این دنیا وجود داره که انقدر خوب حسهای انسان رو میشناسه❤
من کاملا موافقم بودم با حرفات, مخصوصا اینکه که حس غربت میتونه حتی توی زادگاه آدم هم تجربه بشه. درمورد خودم, کرونا و شدت استرس و اضطراب ازینکه نکنه بلایی سر خانواده من بیاد, کاری کرد باهام که بیشتر از یکساله دیگه حس غربت بهم دست نداده و فقط راضی و شاکرم که خانوادم سالمن, هستن و وجود دارن, مهم نیست دیگه چقدر فاصله فیزیکی دارم ازشون, الان احساس میکنم توی قلبم و توی یادم دارمشون خیلی خیلی نزدیکتر از قبل. هروقت میبینم دور هم جمع شدن با تمام وجود خوشحالم که همو دارن و کنار هم خوشحالن و میدونم که به یاد من هستن. انقدر با این قضیه کنار اومدم که دیگه حتی به اینکه کی قراره دوباره ببینمشون فکر هم نمیکنم.
با همه حرفات كاملا موافقم يلدا💗خصوصا اونجايي كه گفتي احساس غربت كه ميكنيم، كلا خاطرات خوب پر رنگ ميشه و علت اصلي كه واسش تلاش كرديم و مهاجرت كرديم رو يادمون ميره... واقعا درست گفتي. مرسي كه اينقدر تاثير گذاري، چه خوندن نوشته هات، چه ديدن و شنيدنت...🥰 پر از حس خوب باشي هميشه عزيزم💗
مرسی مهربون زیبا کاملا با حرفات موافقم راجع به غربت میشه آدم توی خونه ای که سال هاست داره توش زندگی میکنه هم احساس تنهایی و غربت بکنه و آرامش و شادی نداشته باشه و اینکه بین حرفات راجع به غربت حرفای خیلی قشنگی زدی که منو به فکر فرو برد و سعی میکنم هر روز خودمو بهتر کنم و به نظرم بهترین کار توی دنیا اینکه روی یک آدم با حرفات تاثیر مثبت بذاری خیلی ازت ممنونم ❤️
ما غریبیم هر جا که باشیم در مورد انتقال ندادن حس بد خودمون به دیگران چقدر خوب گفتی یلدا جان یاد گرفتم ازت و سعی میکنم تمرینش کنم چون منم خیلی احساسم رو در میون میذارم و سریع منتقلش میکنم به اطرافیان و اونا رو هم آزرده میکنم
حرفهات و تعریفت از غربت درست مثل تعریف من از این موضوعه. من هم در شهر خودم، بین مردم و خانواده خودم احساس غربت میکردم و به همین دلیل مهاجرت کردم. ولی تصورم و برنامم این بود که بعد از چند ماه بهشون سر میزنم. واسه همین واقعا اون اوایل دلتنگی و غربت خاصی رو تجربه نکردم. اما الان که تمام برنامه هام برای دیدن خانواده و دوستانم به خاطر کرونا چندین بار کنسل شد، این تنهایی و غربت برام غیر قابل تحمل شده و مشکلات زندگی از همیشه بیشتر بهم فشار میاره. تنها چیزی که بهم کمک کرده سر پا بمونم ورزش و باله است که چندین ساله دنبال میکنم.
یلدای نازنین تو دو ماه بعد مهاجرت اونم تنها بدون همسرم واقعا چند روز هست که غرق همه این حس ها شده بودم. چقدر خوب ک همه این حرفها رو زدی.چقدر خوبی که ویدئو هات بعد چهارسال هم قشنگن و به درد بخور🙌🫶
وای که چقدددددر خوب بود این ویدیو، واقعا ممنونم ازتون. برای من که الان منتظر ویزام و یکی از نگرانیهام اینه که اگه برم چقدر دلم تنگ میشه برای آدمای عزیز زندگیم که اینجان، واقعا مفید بود و پر از حس خوب. خیلی هم با صحبتهاتون موافقم و این که الان اینا رو بدونم و بشنوم خیلی مهمه به نظرم، باعث میشه وقتی حالم بد شد اینارو به خودم بگم. حتی این ویدیو رو save کردم تا هر از گاهی بیام نگاهش کنم و یادآوری کنم چیزهایی که گفتید رو. ممنونم واقعا❤️☘️
یلدا جان خیلی کامل توضیح دادی حرفهات کاملا درسته و منم توی این شرایط که گیر میکنم سعی میکنم این احساساتم رو به کسی انتقال ندم و بعدا که حالم خوب شد در موردش صحبت کنم و چقدر موافقم با اون موضوع که راجع به خود قربانی بودن صحبت کردی
سلام من تازه با کانال تون آشنا شدم و دقیقا چون تو غربت هستم و الان شرایط روحی خوبی نداشتم اومدم یوتیوپ کانال تون دیدم انرژی خوبی بهم داد و ازتون ممنونم همین جوری با انرژی ادامه بدید.
یه چیز جالب اینکه موضوع حرفت راجع به غربت بود... اما من وقتی حرفاتو شنیدم تونستم به چیزای دیگه تعمیمش بدم...و خیلی لذت بردم از حرفات و کاملا باهاشون موافقم♥️♥️♥️♥️ بی صبرانه منتظرم بیای بازم برامون انقدر قشنگ صحبت کنی
واقعا لذت بردم 💜 خوابیدن برای منم توی ۹۰ درصد مواقع جواب داده. اینکه حس غربت توی یه شهر مربوط به اتفاقاتیه که توش تجربه کردیم رو عمیقا درک میکنم. کاملا با حرفات موافقم
من تجربه جابجایی نداشتم تا الان ، ولی به قول شما بعضی وقتها تو شهری که حتی وطن محسوب میشه برام دچار غربت میشم ، و این احساس باعث شده که سریع از فکر جابجایی و مهاجرت منصرف بشم . این خود قربانی نگری باعث ترس میشه خیلی وقتها ...نکنه با این احساس تو یه جغرافیای دیگه نتونم کنار بیام !! و امثال این جملات .
این رو هم اضافه کنید در برداشتتون که در هردو موقعیت شما در فاصله نسبتا نزدیکی بودین و این پس ذهنتون بوده که هر وقت تقریبا اراده کنید و یا خیلی راحت تر در مقایسه با مسافت های طولانی تر می تونید رفت و امد کنید یا کسایی که دوست دارن بیان. اینم خیلی مسئله مهمیه.
یلدا جان ممنونم که تجربیاتتون رو با ما درمیان میگذارید.منم حدود سه سال از مشهد به تبریز به علت اینکه همسرم تبریزی بودن مهاجرت کردم و مهمترین دلیلی که احساس غربت میکردم جدایی از خانواده و دوستانم بودن و اینکه تبریز منطقه ترک زبان بود و من هرکجا که میرفتم این حس شدت میگرفت. اما بتازگی بخاطر محل کار همسرم به تهران اومدیم و بخش بزرگی از اون حس فراموش شده.همینکه توی شهری قدم میزنم که گفتگوی بین آدماش برام آشناست خیلی خوشاینده و وقتی فکر میکنم که ۷۰۰ کیلومتر به مشهد نزدیک ترم خیلی خوشحالم.اما گفته ی شما هم که حتما دلیلی بوده که از مشهد مهاجرت کردید خیلی نکته مهمی بود.ممنونم شاد باشید
«تغییر ساختار خاطرات» رو خیلی خوب گفتی، منم خیلی وقتا تو حالت غم ساختار خاطرات تو ذهنم تغییر کرده، اما ساختن این اصطلاحات برای تعریف حالت روحی میتونه به عنوان یه کد ذهنی خوب در اون لحظه عمل کنه و تو همون طور که خودت گفتی خوب میتونی این کلمات رو برای خودت تعریف کنی، منم به اینکار خیلی علاقه و توجه دارم. دیگه اینکه خیلی برام جالب بود که انتقال ندادن دلگرفتگی به دیگری رو به مسئولیت پذیری گره زدی، تا حالا بهش اینطور فکر نکرده بودم. به این رسیده بودم که با تغییر مود تو بقیه تو اون مود قبلی می مونن و اصولاً اینکار درست نیست اما وقتی بهش از بعد مسئولیت پذیری نگاه میکنی کلا ساختار موضوع تغییر میکنه و تنها به دوش کشیدن رنجها راحت تر میشه🌺
یلدا جان دوست دارم اول بگم بهت که خیلی خوشحالم از اینکه وقت گذاشتم و به صحبت هات گوش کردم، خیلی جزئیات قابل تاملی رو تو صحبت هات بهشون اشاره کرده بوده، و بزرگ ترین تلنگر به من قسمتی بود که در مورد بهم ریختن تعادل ذهن گفتی و اینکه چطور خاطرات دستکاری میشن. یلدا جان من غربت رو تو شهر خودم حس نکردم، من اسم اون رو پوچی، نارضایتی، عدم امنیت، ابهام و... میگذاشتم اما حالی رو که اسمش رو غربت میگذاشتم حس دلتنگی بود. دلتنگی برای خانوادهام حسی که هیچوقت تا قبل از مهاجرت درک نکرده بودم. راهکار من برای خلاصی از این حس تا الان گریه کردن و سبک شدن بوده، نوشتن، حرف زدن با آسمون و گفتن این جمله به خودم که کیمیا تنهایی رو بپذیر، بشر تنها متولد شده و تنها زندگی میکنه و تمامی ادمها حتی عزیزترین هات فقط تو برهه هایی میتونن کنارت باشن نه همیشه. و همیشه تو سختی ها به خودم میگم مثل تمام غمها و مشکلاتی که گذشت این هم میگذره..چون دنیا محل گذره ادمها و اتفاقات هست
حرفات خیلی منو تحت تأثیر قرار داد چون کاملا درستن و عین واقعیت. بخصوص اونجایی که گفتی وقتی آدم غمگینه فقط خوبی های یه موقعیت میاد جلوی چشمش و بدی هاش و مواردی که اذیتش کرده بوده کلا انگار محو میشن
یلدای عزیزم کاملا با حرفات موافقم که جغرافیا اثری بر احساس غربت نداره ... چه حس خوبیه که اینجا هم میتونیم باهم حرف بزنیم . استاد عزیزم دوست داشتنی و شنیدنی .
ممنون یلدا ، اون حسی که راجع به خود قربانی بودن گفتی رو من سالها خارج از ایران داشتم و به خاطر اون حس خیلی از روزهام رو از دست دادم. ولی تازه به کمک مشاور دارم سعی میکنم تغییر ایجاد کنم. ممنون از تو
من کاملا با حرفات در مورد رسیدن به حال خوب و یا تغییر مود، پذیرش حال بد و پشت سر گذاشتنش موافقم. فقط با کلمه ی وطن همیشه مشکل داشتم! شایدم من اشتباه میکنم ولی همیشه فکر میکنم اگه وطن نبود یا این کلمه تو ذهن ما اینقدر بزرگ یا حتی اینقدر برامون بولد نشده بود شاید غربت هم برای آدما سخت نبود. فکر میکنم اول باید معنی کلمه ها و بارشون رو برای خودمون سبک کنیم. شاید اگه وطن نبود مثلا نژاد پرستی هم نبود، مهاجرت این تجربه ی زیبا و پر از رشد اینقدر ترسناک نمیشد. شاید زندگی خیلی راحت تر از این حرفا میشد!
Breeze in Breeze out می فهمم چی میگی و موافقم باهات که اگر نبود نژادپرستی هم شاید نمی بود ولی فکر می کنم وطن یه چیز جدا نشدنیه چون خاطره های ریشه دارت رو ساخته. من خیلی باهاش جنگیدم اما از من نمیره
Yalda & Mojtaba خاطره های ریشه داری که خیلیاش انتخاب ما نبوده. ما اونجا بزرگ شدیم و خواسته و ناخواسته یه سری تجربه و خاطره ساختیم. تو شهر جدید قراره خاطره های پخته تر و انتخاب شده تر بسازیم. حرفت رو کاملا میفهمم. فقط نظرم رو میگم
یلدای نازنین، من امروز پس از مدت ها این ویدیو رو دیدم، و البته سه بار بهش گوش دادم. بلوغ و آگاهی که داری با همراه صداقت و راستی، موضوع به این پیچیدگی رو با منطق شکافتی و با همراه کننده ها در میان می گذاری. عالی بود، عالی. چیزی که من سالها تجربه اش کردم در ده سالی که خارج از ایران زیسته ام. خوش به حال تمام کسانی که این ویدیو رو می بینند و در آغاز پروسه ی غربت و مهاجرت و عدم انس با محیط اطراف قرار دارن. چون این ویدیو به آدم آگاهی می ده از شرایط. و اینکه اون آدم تنها نیست و این پروسه یک پروسه ی کاملا طبیعی هست. ممنونم ازت، تو فقط از برداشت هات بگو برامون
یلدا جان خیلی عالی بود. من همیشه خیلی ازت یاد می گیرم. منم مثل تو به دلیل نوع ارتباطات توی خانواده و فشار زیادی که در مورد منتقل کردن حال بد وجود داشته، از بچگیم معمولا خودم و توی تنهایی حال خودمو خوب می کردم. راه حل من نوشتن بود و خودمو روبروم گذاشتن و براش درد دل کردن... ولی چندوقتیه به این نتیجه رسیدم که شاید خوب باشه تلاش کنم موقع هایی که حالم بده با یه نفر که برام امینه و قابل اعتماد حرف بزنم و اجازه بدم متوجه حالم بشه. فکر می کنم فشاری که به خاطر به تنهایی حال خودمو خوب کردن بهم وارد شده تو این سال ها باعث شده از درون خیلی شکننده بشم. خوشحال می شم نظرتو بدونم🌹
یلدا عزیزم عالییییییییی بود و کاملا درکت میکنم و باهات موافقم :)))) خیلی خوشحالم که به یوتیوب امدی. بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی هستم. فقط صدا تون خیلی کمه و بلند نیست اگه میکرون داشته باشید عالی میشه
حرفات واسه من خیلی آشنا و دلچسب بود. اینکه بدونی فقط تو نیستی این حس ها رو داری دلگرمی هست ،که ممکنه راه رو اشتباه نرفتی، ی امر طبیعیه و احساساتت به جا و درست هستن فقط کافیه خودتو بیشتر بشناسی ...
چقدر خودمونی و راحت راجع به این حس صحبت کردی یلداجان.منم دقیقا تو بچگیم دچار این آسیب شدم و خیلی وقتها تو نقش قربانی فرو میرفتم ولی هربار تلاش میکنم که به مغزم اجازه بال و پر دادن به این موضوع رو نده و راجع به اینکه ادم واقعا بعد اینکه از ی موضوع یا مکان فاصله میگیره خوبیهاش براش پررنگ میشن و همین جاست که باید حواسمون باشه
یلدا من عاشق این ویدیوت شدم چون انگار این حرفارو خودم داشتم به خودم میزدم و اینکه اینقد قشنگ چیزایی که تو ذهن من بودو تو به زبون اوردیو انگار توروم گفتیشونو خیلی دوست داشتم چون فک میکردم اینایی که تو ذهنمه اشتباهه😘
من کاری که برای گذر از حس غربت میکنم اینه که خودمو تو موقعیتی میندازم که در حال انجام کاری نیستم. فقط نظاره گر اتفاقایی ام که داره میوفته. پا میشم میرم تو خیابونا قدم زدن تماشای آدما و حرف هاشون و واکنش هاشون تو موقعیت ها و روابطشون. یا اگه نمیتونم برم بیرون، تماشای بیرون از پنجره اتاقم و پیدا کردن و شاید هم ساختن فلسفه ی هرچیزی که از پنجره ی اتاق در حال حرکت و تغییره. ممنون ازت یلدا جون خیلی خوب بود♥️ به نظرم حرفات خوب بود خیلی و موافق بودم باهاشون
تک تک این حس هاتو من داشتم. خیلی قشنگ و دقیق گفتی. من چند تا نکته دیگه هم دارم. یکیش انجام دادن کارهاییه که نتیجه شو سریع میشه دید، حس اکامبلیشمنت خیلی تو شرایطی که آدم همه فوکسش روی نداشته هاش هست به ادم کمک میکنه. مثلا بافتنی! درست کردن پازل یا حتا رسیدن به پوست و ظاهر. شاید خنده دار باشه اما گاهی یه ماسک گذاشتن حال ادم رو از این رو به اون رو میکنه. به من خیلی تو سختیا کمک کرده همین کارا. و ی چیزی که خیلی خیلی مهمه اینه که هرروز با هدف حل کردن یه چالشی از خواب بیدار بشیم. اینکه ذهن همیشه درگیر حل یک مساله باشه خیلی تاثیر داره مه افکاد بیهوده اصلا جایی برای نشر نداشته باشن. برای من این مساله تزم هست که همیشه ذهنم درگیرشه و همین بهم خیلی کمک کرده که اصلا اون حس غربت نیاد سراغم. اما خوب یادمه بدترین حالات روحی رو روزای داشتم که ادوایزرم رفت دانشگاه دیگه و من هر روز سردرگم تر از دیروز های های اشک میریختم و دلتنگ جایی میشدم که بخش بزرگی از زندگیم توش تباه شد به معنای واقعی، من فکد میکنم اون نکته ی فراموش نکردن دلیل مهاجرت هم خیلی مهمه. یاداوری سختیای کشودی که ازش هجرت می کنیم. شاید برای شما که کشورتو دوست داری سختتر باشه اما برای منی که ثانیه ثانیه ش عذاب بود کافیه ی ثانیه بهش فکر کنم.... هیچ دلیلی برای دلتنگ شدن ندارم.
منم تجربهاش کردم چه زمانی که مشهد بودم تو شهر خودم و چه زمانی که اومدم تهران، دفعه دوم که بعد از دوسال اومدم که احتمالا برای همیشه تهران بمونم حالم خیلی بد بود و شد، چون من مشهد رو دوست داشتم آدمای اطرافم و شغلم رو دوست داشتم اما به خاطر کار همسرم مجبور به مهاجرت به تهران شدم از شانسمم خرد به کرونا محیط کارم تو تهران هم دوست نداشتم که البته الان تقریبا یک ماه استفا دادم و این حالم رو خیلی بهتر کرد گاهی وقتی خیلی غمگینم بیخیال همه چی میشم و به خودم استراحت میدم چون تجربه نشون داده تلاش برای بیتوجهی حالم رو بدتر کرده چون غم نیروی قوی داره و وقتی ببینه بهش اجازه بروز داده نمیشه توانش رو بیشتر میکنه و خب حالم بدتر میشه خواب برای منم تاثیر زیادی داره اگرم خیلی حالم بد نباشه یک آهنگ شاد خیلی شاد می ذارم شروع میکنم به رقصیدن خستگی بدنم به خوابم کمک میکنه بعدم فردا حالم خیلی خیلی بهتره. آها یه چیز دیگه عذاب وجدانی هم دیگران بهت میدن هم باید یه جوری ازش گذر کنی حتی تعارفاتی مثل اینکه جات خالی اینجا، اینو پختیم تو دوست داری، وای چقدر اگر الان بودی خوب بود، چی میشد تو هم اینجا میموندی و... شاید دلسوزانه و از سر عشق باشه اما واقعا ضربه زننده است باید در مقابلش آدم مقاوم بشه
یلدای عزیزم🌿..امروز همینجوری اومدم یوتیوب ناهارم رو همراه با دیدن ولاگ بخورم..همه ولاگهای اخیر دیده بودم گفتم برم پایینتر و اونایی که ندیدم رو ببینم.. رسیدم اینجا و خواستم این ولاگ ببینم چون دیروز داشتم بخش "خاطره و غم غربت" کتاب |نقشهایی به یاد| رو میخوندم. دوست داشتم حرفای تو رو هم در این باره بشنوم و چقدر خوب بود.من تقریبا نه ماهه که مهاجرت کردم اومدم پیش همسرم و هنوز این غم غربت باهام هست؛ راستی با همسرم هم از طریق یکی از پستهای دیتیابی شما دو سال پیش آشنا شدم...نمیدونم چطور باید تشکر کنم ازت یلدا عزیزم.دوست دارم آینهای مقابل حال خوب و مهری که انتقال میدی بگذارم تا بازتاب کنه به لحظههات..
من با حرفات کاملا موافقم .و برای رفع هر گونه مشکل و چالش روانی بنظرم کمک کردن به بقیه حال ادم و خوب میکنه .من وقتی حالم بد میشه میرم به حیوونهای اطرافم غذا میدم .توی خیابون به ادمها کمک میکنم .به گل و گیاه رسیدگی میکنم .اینکار احساس مفید بودن میده و از اینکه توی موقعیت گنگ و بیمصرف باشم رها میشم .بنظرم خدمت به خلق مثله قرص استامینوفنه فرقی نمیکنه درد از کجاست ! و خلق هم میتونه هر چیزی باشه .
یلدای عزیزم همیشه بات احساس نزدیکی می کردم و با دیدن این ویدیو این احساسم خیلی بیشتر شد. منم تا ۲۲ سالگیم اصفهان بودم و با اون روز هام اصلا ارتباط خوبی ندارم و تو اون سن رفتم تهران اولش همه چی سخت بود مخصوصا روزی که داشتم وسایلم رو جمع می کردم یا ی روزهایی از شدت غم فقط خاطرات شیرین رو مرور می کردم در صورتی که من اصلا تو اون شهر خوشحال نبودم. زمان گذشت و من هویت خودم رو بدون نیروی های بیرونی باز تعریف کردم اون آزادی فردی استقلال و اعتماد به نفس رو تجربه کردم هر چند که باز هم سال گذشته توی همون تهران احساس غربت من رو گرفت روزهایی سختی که شرایط عجیبی رو برای ایران رغم زد و من با نوشته های تو و حرف های یکی از دوستام تونستم تحمل کنم و امروز که من باید وسایلم رو دوباره جمع کنم برای مهاجرت بزرگم از ایران. هر چی بش نزدیک تر میشم ترس هام بیشتر میشه از اینکه زبانشون رو نمیدونم از اینکه اونجا سرده از اینکه تنهایی باید از صفر شروع کنم اما باز هم یاد مهاجرت تو و اشتیاقت برای یادگیری زبان ترکی می آفتم. به خودم می گم تو تا الان تونستی از تجربه هات استفاده کن برای روزهای آینده و به یاد داشته باش که تو برای رفتن از ایران دلیل داشتی. مرسی ازت که برامون از تجربه های مشترک می نویسی و صحبت می کنی. 🍀
درسته که داشتی راجع به غربت صحبت میکردی ولی حرفهات رو میشه به موضوعات دیگه هم تعمیم داد و خوشحالم که الان که بخاطر موضوعی خیلی ناراحتم، این ویدئو رو دیدم. مرسی ازت یلدای زیبا ♥️
یلدا جان در مورد دوران نوجوانی و جوانی ت در شهر مشهد برامون بگو. خیلی برام عجیب بود ک گفتی تا 23 سالگی مشهد بودی و باهاش ارتباط برقرار نمیکردی چون من الان 23 سالم هست و یک هفته دیگ جواب ازمون ارشد میاد و امیدوارم ک برم از اینجا.
ممنون یلدا جان همینی هست که گفتی منم بارها تجربه اش کردم تو جابه جایی شهری و کشوری . وقتی که آدما از غربت میگن درکشون میکنم ولی برای من اونقدر مثل قبل گنده نمیشه چون خیلی وقته با خودم حلش کردم و وقتایی که سراغم میاد میزارم که بگذره و راه نجاتم همون آگاهی به گفت و گوی درونیمه. به احساسم بها میدم ولی مراقبم. یه وقتایی آدم از دستش در میره ولی همین آگاهی بعد از غم خودش کمک میکنه.
یلدا تک تک کلمات و جملاتت رو حس کردم، منم اول توی هوم تَون خودم احساس غربت کردم و برا تحصیل (و بعدش کار و بعد ازدواج ) رفتم تهران . دوباره اونجا هم احساس کردیم غریبیم و اومدیم یک کشور دیگه . و الان ۹ ماه میگذره و من هنوز اون حال بدی که همه میگن رو تجربه نکردم(غیر از گپ زدنای ریزریز با خواهرام تا صبح) . و بقیه صحبت هات در مورد خودقربانی پنداری نکردن و انتقال ندادن ناراحتی به بقیه خیلی برای من اموزنده بود مثل یک معلم توضیحش دادی. منم مثل تو از قربانی بودن و انتقال غم های مادرم به خودم آسیب دیدم و بزور بعد از ازدواج تونستم نقش نجات دهنده رو کمرنگ کنم . خیلی لذت بردم ، بازم برامون حرف بزن💚
من کاملا باهات موافقم من تا دوازده سالگی شهرستان زندگی کردم. تهران برای من از وطن اصلیم وطن تر بود.هیچ وقت توی تهران احساس غربت نکردم.اما وقتی مسافرت میرم اونجا به خاطر اختلافات شدید خانوادگیگذشته.احساس بد و وحشتناک غربت میکنم. خیلی چیزا ازت یاد گرفتم.ممنونم.
من اگر از همه روش هایی که گفتی نتیجه نگیرم و داستان طولانی بشه از حضور مشاور کمک میگیرم. کلا برام سوال شد قبلا هم سوال بود. ندیدم از مشاور کلا حرف بزنی . آیا جزو راه هایی که آدم باید ازش استفاده کنه قبولش نداری؟ یا فرصت نشد راجع بهش حرف بزنی؟
یلدا من یه کاری که میکنم وقتی حالم بده و دلم الکی گرفته و میدونم نمیتونم به مسئله تو اون زمان منطقی نگاه کنم و بزرگش میکنم مخصوصا نزدیک پریود، اینه که به جای اینکه تو اون زمان بشینم به مسئله ای که تو ذهنم اومده فکر کنم و فکر کنم و بزرگترش کنم و غمگین تر بشم، یه جا که مخصوص نوشتن این افکاره یادداشتش میکنم. بعد از چند روز که حالم بهتر شد و منطقم اومد بالا میرم میخونمش و اون موقع بهش فکر میکنم. نوشتنش کمک میکنه حسمو نادیده نگیرم و نخوام فراموشش کنم... بهش رسمیت میدم و با مکتوب کردنش این تضمینو به ذهنم میدم که موضوع قرار نیست نادیده گرفته بشه بلکه قراره تو موقعیت بهتر سنجیده بشه. از زمانی که این کار رو کردم پی ام اس های بهتری دارم و معمولا جواب داده 👍🏻
یلدا به نظرت تجربه ی مهاجرت اولت(مشهد به تهران) سخت تر بود ؟برای کسیکه بعد از سی و سه چهار سال می خواد از کشور با همسر و فرزندش برای اولین بار مهاجرت کنه میپرسم. و اینکه آیا به نظرت سن تاثیر زیادی داره؟ بیشتر منظورم همون حس جدا شدن از وابستگیهاست تو سوالم ازت
mehrnaz lr مهاجرت در بعد وطنی به نظرم سخت تره . پیچیدگی هاش بیشتره و یه جور حس همه چی رو گذاشتن و رفتن داره. اما سختی هاش تموم میشه نگران نباش . می ارزه به هدفی که داری
خیلی واسه من مفید بود حرفات 💙💙 البته حس میکنم تا زمانی که خودم نچشمش معنی درست حرفاتو نمیفهمم، باید چند وقت دیگه بعد از اینکه جابجا شدم بیام دوباره گوش بدم حرفاتو
من هم کاملا با حرفات موافقم. من ساکن کرمان هستم و واقعا این شهر رو اونقدری دوست ندارم که بخوام همیشه بمونم اینجا. میدونمم اگر جابجا بشم بازهم این حس غربت هست اما ترجیحم اینه که نمونم اینجا.
با حرفات خیلی موافقم اینکه به غمت یه زمان کوتاه بدی مزه مزه ش کنی گریه کنی ولی بعدش پاشی و با کار خودت رو مشغول کنی بنظرم غم غربت برای کسی که برای بهبود زندگیش مهاجرت کرده هضمش راحتتره و راحتتر باهاش کنار میاد چون واقعیتها و محدودیتهای شهر یا کشوری که ترک کرده رو تجربه کرده و میدونه
سلام یلدا جون. بعد از سالها که در اینستاگرام و توییتر فالو داشتمت، امروز تصمیم گرفتم حین آشپزی به یوتیوبت سفر کنم، و طبق مغز کمالگرام از اول اول و به ترتیب ویدئو ها رو میبینم. این اولین ویدئوی تو بوده. من همونی ام که توی توییتر پرایوتت با هم صحبت کرده بودیم و بهت گفته بودم یه مهاجرت معکوس از تهران داشتم که یه جورایی به اجبار بوده و این ویدئوت خیلی وصف حال اوایل ورود من به این شهر کوچیک بود و این که ناخودآگاه که قدر این شخصی سازی کردن غمت شکل من بوده و منم دوست ندارم خیلی به اشتراک بذارم. خلاصه حال دلت خوش.
من همیشه پیگیر پیج اینستات بودم و دیدنت توی یوتیوب خیلی کیف کردم. راستش هر لحظه که حرفات رو گوش میکردم باخودم میگفتم اااا منم این حس رو داشتم اااا منم اینطوری شدم اااا منم الکی هی به همسرم میگم از دلتنگی برای مادرم و خواهرزاده ام و بزرگش میکنم ، میدونی شنیدن همه این حس ها از زبون یه ادمی که اینقدر قبولش دارم انگار یه تلنگر بود ، اینکه این حرفا اینطور دسته بندی شده و مرتب وارد ذهنم شد باعث شد به خودم بیام که مهاجرت انتخاب خودت بوده پس پاش وایستا و به زندگی ادامه بده ،
یلدا جانم اول بگم چقدر خوشحالم اینجا قراره بیشتر ازت بخونمو بشنوم بعد از سالها دنبال کردنت 🌺 دوم اینکه منم تقریباً همزمان با تو مهاجرت کردم... و راستش وقتی کسی بهم میگه چیکار میکنی تو غربت؟! واقعاً اذیت میشم... از این کلمه خوشم نمیاد، شاید به خاطر همون بار منفی که گفتی داره! انگار کلش غمه اما این فاصله گرفتن همش هم غم نیست. اول اینو بگم که با شرایطی که کشور ما داره یک غم عمیییق همیشگی، هرررررجا که برم با من هست و لحظهایی رهام نمیکنه... اما، اما اینکه من الان کنار همسرم یک جای دیگه هستم برای کسب تجربه های جدید رو نمیتونم بد یا غریبانه ببینم... برای همین دوست ندارم ازم بپرسن 🤦🏻♀️ گفتم حسم رو باهات شریک بشم و اینکه خیلی درست گفتی که هرجایی ممکنه آدم غریب باشه...
وااایی یلدا چطوری انقد خوبی تو! چقد خوب مسائل رو باز میکنی! مرسی که کانال یوتیوب زدی حس میکنم اینجا بهتر میتونم ازت یاد بگیرم. باهات موافقم غربت ربطی به جغرافیا نداره به عنوان کسی که پنج ساله مهاجرت کرده باید بگم من اینجا کمتر دلم میگیره و احساس غربت میکنم تا ایران. اونجا که درباره راههای مقابله گفتی خیییلی خوب بود من از اونام که موقع ناراحتی همه چی رو با هم قاطی میکنم و این خییییلی اذیتم میکنه.
سلام یلدا. راستش این ولاگ انقدر خوب بود و حرف دل بود دلم خواست برات بنویسم. مدتهاس توی زندگیم این حس غربت رو داشتم، از شهر خودم به تهران مهاجرت کردم. کامیونیتی تشکیل دادم، اون رابطه ها به مرور زمان از بین رفت هر کدوم به نوعی و یکی دو ساله دیگه این شهر هیچی برام نداره. توی شهر زادگاهم هم هیچ دلبستگیای نمونده چون به دلایل زیادی چند ساله خونه ی پدر مادرم نرفتم و فقط سالی یکی دوبار مامانم اومده دیدنم. حالا وسط کارهای مهاجرتم، در حالی که سردرگمم که دانشگاه بهم جواب میده و بلاخره تابستون از اینجا میرم یا نه، در حالی که مطمئنم همه احساسات و غربت ها درون منه، تنهاییم انگار هزار برابر شده. حس میکنم افتادم توی لوپ قربانی دیدن خودم که دوستام همه تنهام گذاشتن و هی دارم به خودم تلنگر میزنم که اینطور نیست. (پی ام اس هم هستم). به قول تو انگار واقعیتم عوض شده. تلاش میکنم دوباره خودمو بکشم بالا. از فضای سمی اینستا و توییتر خودمو دور کردم. روزا با یوتیوب ورزش میکنم و شب بلاگ های یوتیوب رو میبینم. خیلی برام آرامش بخش و حال خوب کنه انگار از مغز خودم فاصله میگیرم. کاش زودتر یوتیوب اومده بودم. از دیشب تا حالا چندین تا از بلاگ هاتو دیدم و انگار که یه دوست نزدیک پیشم اومد و بهم گفت دنیا چقدر بزرگتر از تنهایی منه. تک تک حرفات مخصوصن توی این ویدیو انقدر خوب بود که دوست دارم دوباره از اول ببینم. کاش یادم نره که آدما مسئول حال من نیستن و چقدر چقدر احساسات آدم زودگذره. برای منی که با یه بگیج سنگین از شکست ها و آسیب هام، چقدر این جدا کردن خودم از بی محلی و انتقاد سخته. انگار که همه چیز رو حمله میبینم به خودم و به میخوام توی یه تست احمقانه به خودم ثابت کنم ببین چقدر تنهایی. ببین هیشکی درکت نکرد. خلاصه، خیلی دلم گرفته بود. اما واقعن حرفات حسمو بهتر کرد. ازت ممنونم. لطفن بیشتر حرف بزن و بلاگ بساز. هرچی که میسازی از دل برمیاد و بر دل میشینه❤هر جا هستی قلبت پر از عشق و امنیت باشه ❤
اونجایی که گفتی تو هر شهری حتی زادگاهت میتونی این حس غربت رو داشته باشی خیلی قبول داشتم.
آدم وقتی غمگینه، تمرکزش میشه چیزهایی که از دست داده نه چیز هایی که به دست آورده… چه خوب حرف میزنی راجع بهش یلدا❤
یلدا من یک ماهه که اومدم هلند و حرفات چقدر برای من خوب بود. ضمن اینکه چقدر کیفیت ویدیوهات نسبت به قبل تغییر کرده و این پیشرفت خیلی هیجان انگیزه. هرچند هم جدیدا و هم قدیمیا جالب و دوست داشتنی هست.
چقدر عزیزی برای من یلدا و چقدررر ازت یادگرفتم از وقتی که باهات همراه شدم. خوشحالم که آدمی مثل تو توی این دنیا وجود داره که انقدر خوب حسهای انسان رو میشناسه❤
مرسی از همراهیت
من کاملا موافقم بودم با حرفات, مخصوصا اینکه که حس غربت میتونه حتی توی زادگاه آدم هم تجربه بشه.
درمورد خودم, کرونا و شدت استرس و اضطراب ازینکه نکنه بلایی سر خانواده من بیاد, کاری کرد باهام که بیشتر از یکساله دیگه حس غربت بهم دست نداده و فقط راضی و شاکرم که خانوادم سالمن, هستن و وجود دارن, مهم نیست دیگه چقدر فاصله فیزیکی دارم ازشون, الان احساس میکنم توی قلبم و توی یادم دارمشون خیلی خیلی نزدیکتر از قبل. هروقت میبینم دور هم جمع شدن با تمام وجود خوشحالم که همو دارن و کنار هم خوشحالن و میدونم که به یاد من هستن. انقدر با این قضیه کنار اومدم که دیگه حتی به اینکه کی قراره دوباره ببینمشون فکر هم نمیکنم.
مرسی یلدا جان ، چقدر خوب توصیف کردی ، و چه خوب تر که تصمیم گرفتی ، نگاهت و تجربیاتت رو نسبت به موضوعات مختلف ، با ما به اشتراک بذاری🙏🏻❤️❤️
مرسی یلدای عزیزم ، دقیقا همینطوره که گفتید ، خیلی هامون با حس غربت تو شهر خودمون زیاد درگیر بودیم
دوست دارم یلدا جان و از شنیدن صحبتهای خوب و منطقی خودت و مجتبی جان لذت میبرم 🥰
فکر میکنم ادم تا تو جغرافیای خودش احساس غربت نکنه، تصمیم به سفر نمیگیره :)
با همه حرفات كاملا موافقم يلدا💗خصوصا اونجايي كه گفتي احساس غربت كه ميكنيم، كلا خاطرات خوب پر رنگ ميشه و علت اصلي كه واسش تلاش كرديم و مهاجرت كرديم رو يادمون ميره... واقعا درست گفتي. مرسي كه اينقدر تاثير گذاري، چه خوندن نوشته هات، چه ديدن و شنيدنت...🥰 پر از حس خوب باشي هميشه عزيزم💗
جدای از غربت و بحثی که راجع بهش صحبت کردی من کلی چیز از این ولاگ یاد گرفتم و دوست دارم سیوش کنم❤ واقعاً چقدر مهم بودن حرف هایی که زدی❤
این ویدیو رو هر موقع دچار غربت زدگی میشم نگاه میکنم چقدر خوب این حسو تعریف و باز کردی❤
یلدا عزیزم کلمه کلمه حرفات رو قبول دارم و تجربه کردمخیلیی زیبا بیانش کردی❤️❤️
مرسی مهربون زیبا کاملا با حرفات موافقم راجع به غربت میشه آدم توی خونه ای که سال هاست داره توش زندگی میکنه هم احساس تنهایی و غربت بکنه و آرامش و شادی نداشته باشه و اینکه بین حرفات راجع به غربت حرفای خیلی قشنگی زدی که منو به فکر فرو برد و سعی میکنم هر روز خودمو بهتر کنم و به نظرم بهترین کار توی دنیا اینکه روی یک آدم با حرفات تاثیر مثبت بذاری خیلی ازت ممنونم ❤️
ما غریبیم هر جا که باشیم
در مورد انتقال ندادن حس بد خودمون به دیگران چقدر خوب گفتی یلدا جان یاد گرفتم ازت و سعی میکنم تمرینش کنم
چون منم خیلی احساسم رو در میون میذارم و سریع منتقلش میکنم به اطرافیان و اونا رو هم آزرده میکنم
حرفهات و تعریفت از غربت درست مثل تعریف من از این موضوعه. من هم در شهر خودم، بین مردم و خانواده خودم احساس غربت میکردم و به همین دلیل مهاجرت کردم. ولی تصورم و برنامم این بود که بعد از چند ماه بهشون سر میزنم. واسه همین واقعا اون اوایل دلتنگی و غربت خاصی رو تجربه نکردم. اما الان که تمام برنامه هام برای دیدن خانواده و دوستانم به خاطر کرونا چندین بار کنسل شد، این تنهایی و غربت برام غیر قابل تحمل شده و مشکلات زندگی از همیشه بیشتر بهم فشار میاره. تنها چیزی که بهم کمک کرده سر پا بمونم ورزش و باله است که چندین ساله دنبال میکنم.
یلدای نازنین تو دو ماه بعد مهاجرت اونم تنها بدون همسرم واقعا چند روز هست که غرق همه این حس ها شده بودم. چقدر خوب ک همه این حرفها رو زدی.چقدر خوبی که ویدئو هات بعد چهارسال هم قشنگن و به درد بخور🙌🫶
مثل همیشه خیلی زیبا گفتی یلداجون😍😘ممنون که اومدی حستو به اشتراک گذاشتی😍
یاد گرفتم دیگه حسو حال بد خودمو انتقال ندم امیدوارم بتونم، 🙏
دختر چقد ساده و قشنگ حرف میزنی، خیلی چیزا بهم یاد دادی با این ویدیو، ممنونم یلدا💕
یلدای نازنینم متشکرم که در مورد موضوع غربت صحبت کردی و تجربیات و احساسات ات رو با ما در میون گذاشتی. 🙏😍🙏❤️😘🙏
Sama mussavi 😍🙏🏻
ممنونم ازت یلدای عزیز؛ این روزها من با اینکه پیش خونوادم هستم ولی واقعا احساس کلافگی دارم و حرفات خیلی الهام بخش بود💙
وای که چقدددددر خوب بود این ویدیو، واقعا ممنونم ازتون. برای من که الان منتظر ویزام و یکی از نگرانیهام اینه که اگه برم چقدر دلم تنگ میشه برای آدمای عزیز زندگیم که اینجان، واقعا مفید بود و پر از حس خوب. خیلی هم با صحبتهاتون موافقم و این که الان اینا رو بدونم و بشنوم خیلی مهمه به نظرم، باعث میشه وقتی حالم بد شد اینارو به خودم بگم. حتی این ویدیو رو save کردم تا هر از گاهی بیام نگاهش کنم و یادآوری کنم چیزهایی که گفتید رو. ممنونم واقعا❤️☘️
یلدا جان خیلی کامل توضیح دادی حرفهات کاملا درسته و منم توی این شرایط که گیر میکنم سعی میکنم این احساساتم رو به کسی انتقال ندم و بعدا که حالم خوب شد در موردش صحبت کنم و چقدر موافقم با اون موضوع که راجع به خود قربانی بودن صحبت کردی
عالی بود عالییییییییی بود عاااااااااااااالیییییییییی بود. چقدر چسبید چقدر خوبه حرفای دلت رو از زبون یه نفر دیگه بشنوی. 😍😍😍😍😍😍😍😍
😍😍😍
جالب بود خيلي ، بعضي جاها انگار خودم داشتم حرف ميزدم 👏🏻
وای وای واییییی یلدا چقد به موقع این ویدیوتو دیدم، چقدر مطمئن تر شدم. مرسی.
چقدر جالب که گفتین آدم میتونه هرجایی دچار غربت بشه... واقعا همینطوره...🤍
کاملا با حرف هاتون موافقم، جدیدا هر وقت احساس افسردگی می کنم به خودم میگم من فقط خسته م و فردا حالم خوبه و همیشه جواب داده🎉🎉
چقدر احترامت به حقوق آدم هارو دوس دارم وقتی ازشون حرف نمی زدی.
سلام من تازه با کانال تون آشنا شدم و دقیقا چون تو غربت هستم و الان شرایط روحی خوبی نداشتم اومدم یوتیوپ کانال تون دیدم انرژی خوبی بهم داد و ازتون ممنونم همین جوری با انرژی ادامه بدید.
خوب باشی و روزهای بهتری برات شروع بشن
چقدر خوب توضیح دادی ، منم حس غربت داشتم حالم رو خوب کردین
عالی و جامع بود..با همه حرفهات کاملاً موافقم👏🏻👏🏻👏🏻
عالی بود یلدا جون. موفق باشید. با شما موافقم. 👌👌👌
یلدا جون مرسی از حرف های مفید و سازنده تون.
لطفا ویدیوهای آموزش زبان ترکی هم بذارین.
با تمام چیزهایی که گفتی حس مشترک داشتم و حالم بهتر شد با شنیدنشون. چون امشب یکی از همون شبها بود برا من
چقدر عاااالی بود واقعا مرررررررسی لطفا بازم راجب حس غم و مدیریتت برامون بگو❤️
چقدر یاد گرفتم ازت ،چون همیشه وقتی غمگینم خیلی حسمو به بقیه انتقال میدم ولی الان نظرم عوض شد
یه چیز جالب اینکه موضوع حرفت راجع به غربت بود... اما من وقتی حرفاتو شنیدم تونستم به چیزای دیگه تعمیمش بدم...و خیلی لذت بردم از حرفات و کاملا باهاشون موافقم♥️♥️♥️♥️ بی صبرانه منتظرم بیای بازم برامون انقدر قشنگ صحبت کنی
لذت بردم. کاملا موافقم.
واقعا لذت بردم 💜
خوابیدن برای منم توی ۹۰ درصد مواقع جواب داده.
اینکه حس غربت توی یه شهر مربوط به اتفاقاتیه که توش تجربه کردیم رو عمیقا درک میکنم.
کاملا با حرفات موافقم
ممنونم ازتون چقدر امشب با گوش دادن به حرف های شما تو غربت احساس آرامش کردم
من امشب با پیچ شما آشنا شدم
بازم از این ویدئو های انگیزشی بزارید ممنون
چقدر خوب 😍😍😍
من خیلی باهات موافقم...من همین الان وسط شهر خودم کنار خانوادم احساس تنهایی و غربت میکنم
من تجربه جابجایی نداشتم تا الان ، ولی به قول شما بعضی وقتها تو شهری که حتی وطن محسوب میشه برام دچار غربت میشم ، و این احساس باعث شده که سریع از فکر جابجایی و مهاجرت منصرف بشم . این خود قربانی نگری باعث ترس میشه خیلی وقتها ...نکنه با این احساس تو یه جغرافیای دیگه نتونم کنار بیام !! و امثال این جملات .
گاهی احساس میکنم دارم صحبتهای ی روانشناس رو گوش میدم خیلی خوب و عمیق میگی همش داشتم میگفتم اینو نت بنویسم چقدر خوب گفته
Saghar Keshavarzi ❤️❤️❤️
این رو هم اضافه کنید در برداشتتون که در هردو موقعیت شما در فاصله نسبتا نزدیکی بودین و این پس ذهنتون بوده که هر وقت تقریبا اراده کنید و یا خیلی راحت تر در مقایسه با مسافت های طولانی تر می تونید رفت و امد کنید یا کسایی که دوست دارن بیان. اینم خیلی مسئله مهمیه.
گوش دادن به حرفات واسم انگار شبیه خوندن یه کتابه..❤❤
یلدا جان ممنونم که تجربیاتتون رو با ما درمیان میگذارید.منم حدود سه سال از مشهد به تبریز به علت اینکه همسرم تبریزی بودن مهاجرت کردم و مهمترین دلیلی که احساس غربت میکردم جدایی از خانواده و دوستانم بودن و اینکه تبریز منطقه ترک زبان بود و من هرکجا که میرفتم این حس شدت میگرفت. اما بتازگی بخاطر محل کار همسرم به تهران اومدیم و بخش بزرگی از اون حس فراموش شده.همینکه توی شهری قدم میزنم که گفتگوی بین آدماش برام آشناست خیلی خوشاینده و وقتی فکر میکنم که ۷۰۰ کیلومتر به مشهد نزدیک ترم خیلی خوشحالم.اما گفته ی شما هم که حتما دلیلی بوده که از مشهد مهاجرت کردید خیلی نکته مهمی بود.ممنونم شاد باشید
خیلی قشنگ توصیف کردی غربت رو واقعا لذت بردم وا کاملا موافقم با حرفات❤️
«تغییر ساختار خاطرات» رو خیلی خوب گفتی، منم خیلی وقتا تو حالت غم ساختار خاطرات تو ذهنم تغییر کرده، اما ساختن این اصطلاحات برای تعریف حالت روحی میتونه به عنوان یه کد ذهنی خوب در اون لحظه عمل کنه و تو همون طور که خودت گفتی خوب میتونی این کلمات رو برای خودت تعریف کنی، منم به اینکار خیلی علاقه و توجه دارم. دیگه اینکه خیلی برام جالب بود که انتقال ندادن دلگرفتگی به دیگری رو به مسئولیت پذیری گره زدی، تا حالا بهش اینطور فکر نکرده بودم. به این رسیده بودم که با تغییر مود تو بقیه تو اون مود قبلی می مونن و اصولاً اینکار درست نیست اما وقتی بهش از بعد مسئولیت پذیری نگاه میکنی کلا ساختار موضوع تغییر میکنه و تنها به دوش کشیدن رنجها راحت تر میشه🌺
sanaz moosayi دقیقا
یلدا جان دوست دارم اول بگم بهت که خیلی خوشحالم از اینکه وقت گذاشتم و به صحبت هات گوش کردم، خیلی جزئیات قابل تاملی رو تو صحبت هات بهشون اشاره کرده بوده، و بزرگ ترین تلنگر به من قسمتی بود که در مورد بهم ریختن تعادل ذهن گفتی و اینکه چطور خاطرات دستکاری میشن. یلدا جان من غربت رو تو شهر خودم حس نکردم، من اسم اون رو پوچی، نارضایتی، عدم امنیت، ابهام و... میگذاشتم اما حالی رو که اسمش رو غربت میگذاشتم حس دلتنگی بود. دلتنگی برای خانوادهام حسی که هیچوقت تا قبل از مهاجرت درک نکرده بودم. راهکار من برای خلاصی از این حس تا الان گریه کردن و سبک شدن بوده، نوشتن، حرف زدن با آسمون و گفتن این جمله به خودم که کیمیا تنهایی رو بپذیر، بشر تنها متولد شده و تنها زندگی میکنه و تمامی ادمها حتی عزیزترین هات فقط تو برهه هایی میتونن کنارت باشن نه همیشه. و همیشه تو سختی ها به خودم میگم مثل تمام غمها و مشکلاتی که گذشت این هم میگذره..چون دنیا محل گذره ادمها و اتفاقات هست
برای دلتنگی خانواده ها تماس ویدیویی از همه بیشتر برای من جواب داده
حرفات خیلی منو تحت تأثیر قرار داد چون کاملا درستن و عین واقعیت. بخصوص اونجایی که گفتی وقتی آدم غمگینه فقط خوبی های یه موقعیت میاد جلوی چشمش و بدی هاش و مواردی که اذیتش کرده بوده کلا انگار محو میشن
یلدای عزیزم کاملا با حرفات موافقم که جغرافیا اثری بر احساس غربت نداره ... چه حس خوبیه که اینجا هم میتونیم باهم حرف بزنیم . استاد عزیزم دوست داشتنی و شنیدنی .
Hoora Salimi ❤️❤️❤️
ممنون یلدا ، اون حسی که راجع به خود قربانی بودن گفتی رو من سالها خارج از ایران داشتم و به خاطر اون حس خیلی از روزهام رو از دست دادم. ولی تازه به کمک مشاور دارم سعی میکنم تغییر ایجاد کنم. ممنون از تو
قشنگ خانم چقد حس خوبی داشت شنیدن حرفای خودت با خودت مخصوصا😗😍
من کاملا با حرفات در مورد رسیدن به حال خوب و یا تغییر مود، پذیرش حال بد و پشت سر گذاشتنش موافقم. فقط با کلمه ی وطن همیشه مشکل داشتم! شایدم من اشتباه میکنم ولی همیشه فکر میکنم اگه وطن نبود یا این کلمه تو ذهن ما اینقدر بزرگ یا حتی اینقدر برامون بولد نشده بود شاید غربت هم برای آدما سخت نبود. فکر میکنم اول باید معنی کلمه ها و بارشون رو برای خودمون سبک کنیم. شاید اگه وطن نبود مثلا نژاد پرستی هم نبود، مهاجرت این تجربه ی زیبا و پر از رشد اینقدر ترسناک نمیشد. شاید زندگی خیلی راحت تر از این حرفا میشد!
Breeze in Breeze out می فهمم چی میگی و موافقم باهات که اگر نبود نژادپرستی هم شاید نمی بود ولی فکر می کنم وطن یه چیز جدا نشدنیه چون خاطره های ریشه دارت رو ساخته. من خیلی باهاش جنگیدم اما از من نمیره
Yalda & Mojtaba خاطره های ریشه داری که خیلیاش انتخاب ما نبوده. ما اونجا بزرگ شدیم و خواسته و ناخواسته یه سری تجربه و خاطره ساختیم. تو شهر جدید قراره خاطره های پخته تر و انتخاب شده تر بسازیم. حرفت رو کاملا میفهمم. فقط نظرم رو میگم
یلدای نازنین، من امروز پس از مدت ها این ویدیو رو دیدم، و البته سه بار بهش گوش دادم. بلوغ و آگاهی که داری با همراه صداقت و راستی، موضوع به این پیچیدگی رو با منطق شکافتی و با همراه کننده ها در میان می گذاری. عالی بود، عالی. چیزی که من سالها تجربه اش کردم در ده سالی که خارج از ایران زیسته ام. خوش به حال تمام کسانی که این ویدیو رو می بینند و در آغاز پروسه ی غربت و مهاجرت و عدم انس با محیط اطراف قرار دارن. چون این ویدیو به آدم آگاهی می ده از شرایط. و اینکه اون آدم تنها نیست و این پروسه یک پروسه ی کاملا طبیعی هست. ممنونم ازت، تو فقط از برداشت هات بگو برامون
یلدا جان خیلی عالی بود. من همیشه خیلی ازت یاد می گیرم. منم مثل تو به دلیل نوع ارتباطات توی خانواده و فشار زیادی که در مورد منتقل کردن حال بد وجود داشته، از بچگیم معمولا خودم و توی تنهایی حال خودمو خوب می کردم. راه حل من نوشتن بود و خودمو روبروم گذاشتن و براش درد دل کردن...
ولی چندوقتیه به این نتیجه رسیدم که شاید خوب باشه تلاش کنم موقع هایی که حالم بده با یه نفر که برام امینه و قابل اعتماد حرف بزنم و اجازه بدم متوجه حالم بشه. فکر می کنم فشاری که به خاطر به تنهایی حال خودمو خوب کردن بهم وارد شده تو این سال ها باعث شده از درون خیلی شکننده بشم.
خوشحال می شم نظرتو بدونم🌹
یلدا عزیزم عالییییییییی بود و کاملا درکت میکنم و باهات موافقم :)))) خیلی خوشحالم که به یوتیوب امدی. بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی هستم. فقط صدا تون خیلی کمه و بلند نیست اگه میکرون داشته باشید عالی میشه
حرفات واسه من خیلی آشنا و دلچسب بود. اینکه بدونی فقط تو نیستی این حس ها رو داری دلگرمی هست ،که ممکنه راه رو اشتباه نرفتی، ی امر طبیعیه و احساساتت به جا و درست هستن فقط کافیه خودتو بیشتر بشناسی ...
اره 😍
چقدر قشنگ حرف میزنی یلدا من اومدم اینجا تازه فالوت کردم تا همین حرفاتو بشنوم❤😍
خوش اومدی 😍😍😍
چقدر خودمونی و راحت راجع به این حس صحبت کردی یلداجان.منم دقیقا تو بچگیم دچار این آسیب شدم و خیلی وقتها تو نقش قربانی فرو میرفتم ولی هربار تلاش میکنم که به مغزم اجازه بال و پر دادن به این موضوع رو نده و راجع به اینکه ادم واقعا بعد اینکه از ی موضوع یا مکان فاصله میگیره خوبیهاش براش پررنگ میشن و همین جاست که باید حواسمون باشه
یلدا من عاشق این ویدیوت شدم چون انگار این حرفارو خودم داشتم به خودم میزدم و اینکه اینقد قشنگ چیزایی که تو ذهن من بودو تو به زبون اوردیو انگار توروم گفتیشونو خیلی دوست داشتم چون فک میکردم اینایی که تو ذهنمه اشتباهه😘
تو چرا اینقد دوس داشتنی هستییی یلدا جان
Love youuuuuu
مهاجرت شهر به شهر داشتم و با صحبتهات کاملا موافقم
زیبا❤
من کاری که برای گذر از حس غربت میکنم اینه که خودمو تو موقعیتی میندازم که در حال انجام کاری نیستم. فقط نظاره گر اتفاقایی ام که داره میوفته. پا میشم میرم تو خیابونا قدم زدن تماشای آدما و حرف هاشون و واکنش هاشون تو موقعیت ها و روابطشون. یا اگه نمیتونم برم بیرون، تماشای بیرون از پنجره اتاقم و پیدا کردن و شاید هم ساختن فلسفه ی هرچیزی که از پنجره ی اتاق در حال حرکت و تغییره. ممنون ازت یلدا جون خیلی خوب بود♥️ به نظرم حرفات خوب بود خیلی و موافق بودم باهاشون
تک تک این حس هاتو من داشتم. خیلی قشنگ و دقیق گفتی. من چند تا نکته دیگه هم دارم. یکیش انجام دادن کارهاییه که نتیجه شو سریع میشه دید، حس اکامبلیشمنت خیلی تو شرایطی که آدم همه فوکسش روی نداشته هاش هست به ادم کمک میکنه. مثلا بافتنی! درست کردن پازل یا حتا رسیدن به پوست و ظاهر. شاید خنده دار باشه اما گاهی یه ماسک گذاشتن حال ادم رو از این رو به اون رو میکنه. به من خیلی تو سختیا کمک کرده همین کارا. و ی چیزی که خیلی خیلی مهمه اینه که هرروز با هدف حل کردن یه چالشی از خواب بیدار بشیم. اینکه ذهن همیشه درگیر حل یک مساله باشه خیلی تاثیر داره مه افکاد بیهوده اصلا جایی برای نشر نداشته باشن. برای من این مساله تزم هست که همیشه ذهنم درگیرشه و همین بهم خیلی کمک کرده که اصلا اون حس غربت نیاد سراغم. اما خوب یادمه بدترین حالات روحی رو روزای داشتم که ادوایزرم رفت دانشگاه دیگه و من هر روز سردرگم تر از دیروز های های اشک میریختم و دلتنگ جایی میشدم که بخش بزرگی از زندگیم توش تباه شد به معنای واقعی، من فکد میکنم اون نکته ی فراموش نکردن دلیل مهاجرت هم خیلی مهمه. یاداوری سختیای کشودی که ازش هجرت می کنیم. شاید برای شما که کشورتو دوست داری سختتر باشه اما برای منی که ثانیه ثانیه ش عذاب بود کافیه ی ثانیه بهش فکر کنم.... هیچ دلیلی برای دلتنگ شدن ندارم.
یلدا جان چقدر با همه حرفات موافقم صحبتهات خیلی عالی بود به قول کامنت دوستمون در حد یه جلسه تراپی بود البته صمیمی تر و دلنشین تر🤗😍
منم تجربهاش کردم چه زمانی که مشهد بودم تو شهر خودم و چه زمانی که اومدم تهران، دفعه دوم که بعد از دوسال اومدم که احتمالا برای همیشه تهران بمونم حالم خیلی بد بود و شد، چون من مشهد رو دوست داشتم آدمای اطرافم و شغلم رو دوست داشتم اما به خاطر کار همسرم مجبور به مهاجرت به تهران شدم از شانسمم خرد به کرونا محیط کارم تو تهران هم دوست نداشتم که البته الان تقریبا یک ماه استفا دادم و این حالم رو خیلی بهتر کرد گاهی وقتی خیلی غمگینم بیخیال همه چی میشم و به خودم استراحت میدم چون تجربه نشون داده تلاش برای بیتوجهی حالم رو بدتر کرده چون غم نیروی قوی داره و وقتی ببینه بهش اجازه بروز داده نمیشه توانش رو بیشتر میکنه و خب حالم بدتر میشه خواب برای منم تاثیر زیادی داره اگرم خیلی حالم بد نباشه یک آهنگ شاد خیلی شاد می ذارم شروع میکنم به رقصیدن خستگی بدنم به خوابم کمک میکنه بعدم فردا حالم خیلی خیلی بهتره. آها یه چیز دیگه عذاب وجدانی هم دیگران بهت میدن هم باید یه جوری ازش گذر کنی حتی تعارفاتی مثل اینکه جات خالی اینجا، اینو پختیم تو دوست داری، وای چقدر اگر الان بودی خوب بود، چی میشد تو هم اینجا میموندی و... شاید دلسوزانه و از سر عشق باشه اما واقعا ضربه زننده است باید در مقابلش آدم مقاوم بشه
Nazanin universe خیلی خوب گفتی در مورد غم
یلدای عزیزم🌿..امروز همینجوری اومدم یوتیوب ناهارم رو همراه با دیدن ولاگ بخورم..همه ولاگهای اخیر دیده بودم گفتم برم پایینتر و اونایی که ندیدم رو ببینم.. رسیدم اینجا و خواستم این ولاگ ببینم چون دیروز داشتم بخش "خاطره و غم غربت" کتاب |نقشهایی به یاد| رو میخوندم. دوست داشتم حرفای تو رو هم در این باره بشنوم و چقدر خوب بود.من تقریبا نه ماهه که مهاجرت کردم اومدم پیش همسرم و هنوز این غم غربت باهام هست؛ راستی با همسرم هم از طریق یکی از پستهای دیتیابی شما دو سال پیش آشنا شدم...نمیدونم چطور باید تشکر کنم ازت یلدا عزیزم.دوست دارم آینهای مقابل حال خوب و مهری که انتقال میدی بگذارم تا بازتاب کنه به لحظههات..
من با حرفات کاملا موافقم .و برای رفع هر گونه مشکل و چالش روانی بنظرم کمک کردن به بقیه حال ادم و خوب میکنه .من وقتی حالم بد میشه میرم به حیوونهای اطرافم غذا میدم .توی خیابون به ادمها کمک میکنم .به گل و گیاه رسیدگی میکنم .اینکار احساس مفید بودن میده و از اینکه توی موقعیت گنگ و بیمصرف باشم رها میشم .بنظرم خدمت به خلق مثله قرص استامینوفنه فرقی نمیکنه درد از کجاست ! و خلق هم میتونه هر چیزی باشه .
ممنون میشم اگر راجع به اقامت و روند قانونیش هم صحبت کنین.
ببخشید در ادامه ادیت می کنم اگر شخصی نیست بگید.
sara vaezi حتما
چقدر حرفات دلنشین یلدا جان
چقدر خوب گفتی چقدر احساس خوبی پیدا کردم 🌿✨
یلدای عزیزم همیشه بات احساس نزدیکی می کردم و با دیدن این ویدیو این احساسم خیلی بیشتر شد. منم تا ۲۲ سالگیم اصفهان بودم و با اون روز هام اصلا ارتباط خوبی ندارم و تو اون سن رفتم تهران اولش همه چی سخت بود مخصوصا روزی که داشتم وسایلم رو جمع می کردم یا ی روزهایی از شدت غم فقط خاطرات شیرین رو مرور می کردم در صورتی که من اصلا تو اون شهر خوشحال نبودم. زمان گذشت و من هویت خودم رو بدون نیروی های بیرونی باز تعریف کردم اون آزادی فردی استقلال و اعتماد به نفس رو تجربه کردم هر چند که باز هم سال گذشته توی همون تهران احساس غربت من رو گرفت روزهایی سختی که شرایط عجیبی رو برای ایران رغم زد و من با نوشته های تو و حرف های یکی از دوستام تونستم تحمل کنم و امروز که من باید وسایلم رو دوباره جمع کنم برای مهاجرت بزرگم از ایران. هر چی بش نزدیک تر میشم ترس هام بیشتر میشه از اینکه زبانشون رو نمیدونم از اینکه اونجا سرده از اینکه تنهایی باید از صفر شروع کنم اما باز هم یاد مهاجرت تو و اشتیاقت برای یادگیری زبان ترکی می آفتم. به خودم می گم تو تا الان تونستی از تجربه هات استفاده کن برای روزهای آینده و به یاد داشته باش که تو برای رفتن از ایران دلیل داشتی. مرسی ازت که برامون از تجربه های مشترک می نویسی و صحبت می کنی. 🍀
Leila Yousefizadeh 💪💪😍
درسته که داشتی راجع به غربت صحبت میکردی ولی حرفهات رو میشه به موضوعات دیگه هم تعمیم داد و خوشحالم که الان که بخاطر موضوعی خیلی ناراحتم، این ویدئو رو دیدم. مرسی ازت یلدای زیبا ♥️
چه خوب که حالت بهتر شده
وقتی ناراحتیم سعی کنیم به کسی انتقالش ندیم…چقدر این مهمه و چه خوب که هی یادآوری کنیم اینو به خودمون…
یلدا جان در مورد دوران نوجوانی و جوانی ت در شهر مشهد برامون بگو. خیلی برام عجیب بود ک گفتی تا 23 سالگی مشهد بودی و باهاش ارتباط برقرار نمیکردی چون من الان 23 سالم هست و یک هفته دیگ جواب ازمون ارشد میاد و امیدوارم ک برم از اینجا.
ممنون یلدا جان همینی هست که گفتی منم بارها تجربه اش کردم تو جابه جایی شهری و کشوری . وقتی که آدما از غربت میگن درکشون میکنم ولی برای من اونقدر مثل قبل گنده نمیشه چون خیلی وقته با خودم حلش کردم و وقتایی که سراغم میاد میزارم که بگذره و راه نجاتم همون آگاهی به گفت و گوی درونیمه. به احساسم بها میدم ولی مراقبم. یه وقتایی آدم از دستش در میره ولی همین آگاهی بعد از غم خودش کمک میکنه.
باهات موافقم صد در صد👍
یلدا تک تک کلمات و جملاتت رو حس کردم، منم اول توی هوم تَون خودم احساس غربت کردم و برا تحصیل (و بعدش کار و بعد ازدواج ) رفتم تهران . دوباره اونجا هم احساس کردیم غریبیم و اومدیم یک کشور دیگه . و الان ۹ ماه میگذره و من هنوز اون حال بدی که همه میگن رو تجربه نکردم(غیر از گپ زدنای ریزریز با خواهرام تا صبح) . و بقیه صحبت هات در مورد خودقربانی پنداری نکردن و انتقال ندادن ناراحتی به بقیه خیلی برای من اموزنده بود مثل یک معلم توضیحش دادی. منم مثل تو از قربانی بودن و انتقال غم های مادرم به خودم آسیب دیدم و بزور بعد از ازدواج تونستم نقش نجات دهنده رو کمرنگ کنم . خیلی لذت بردم ، بازم برامون حرف بزن💚
من کاملا باهات موافقم من تا دوازده سالگی شهرستان زندگی کردم.
تهران برای من از وطن اصلیم وطن تر بود.هیچ وقت توی تهران احساس غربت نکردم.اما وقتی مسافرت میرم اونجا به خاطر اختلافات شدید خانوادگیگذشته.احساس بد و وحشتناک غربت میکنم.
خیلی چیزا ازت یاد گرفتم.ممنونم.
Asma Golshaghayegh 😍😍😍
دقیقا من الان از شهری که سالها ناراحتم می کرد فقط خاطره هایه شیرینش یادمه و باهاشون تو ذهنم حال میکنم !!
من اگر از همه روش هایی که گفتی نتیجه نگیرم و داستان طولانی بشه از حضور مشاور کمک میگیرم.
کلا برام سوال شد قبلا هم سوال بود. ندیدم از مشاور کلا حرف بزنی . آیا جزو راه هایی که آدم باید ازش استفاده کنه قبولش نداری؟ یا فرصت نشد راجع بهش حرف بزنی؟
Fatima Soleymani اتفاقا خیلی ازش گفتم. شاید ندیدید. من خودم کنترل استرسم رو مدیون کمک تراپیستی هستم که توی بیست و چهارسالگی پیشش رفتم.
من واقعا موافقم با تمام حرفات
چقدر قشنگ گفتی یلدا جون😍
یلدا من یه کاری که میکنم وقتی حالم بده و دلم الکی گرفته و میدونم نمیتونم به مسئله تو اون زمان منطقی نگاه کنم و بزرگش میکنم مخصوصا نزدیک پریود، اینه که به جای اینکه تو اون زمان بشینم به مسئله ای که تو ذهنم اومده فکر کنم و فکر کنم و بزرگترش کنم و غمگین تر بشم، یه جا که مخصوص نوشتن این افکاره یادداشتش میکنم. بعد از چند روز که حالم بهتر شد و منطقم اومد بالا میرم میخونمش و اون موقع بهش فکر میکنم. نوشتنش کمک میکنه حسمو نادیده نگیرم و نخوام فراموشش کنم... بهش رسمیت میدم و با مکتوب کردنش این تضمینو به ذهنم میدم که موضوع قرار نیست نادیده گرفته بشه بلکه قراره تو موقعیت بهتر سنجیده بشه. از زمانی که این کار رو کردم پی ام اس های بهتری دارم و معمولا جواب داده 👍🏻
nioosha rashidi باریکلا چه خوب
یلدا به نظرت تجربه ی مهاجرت اولت(مشهد به تهران) سخت تر بود ؟برای کسیکه بعد از سی و سه چهار سال می خواد از کشور با همسر و فرزندش برای اولین بار مهاجرت کنه میپرسم. و اینکه آیا به نظرت سن تاثیر زیادی داره؟
بیشتر منظورم همون حس جدا شدن از وابستگیهاست تو سوالم ازت
mehrnaz lr مهاجرت در بعد وطنی به نظرم سخت تره . پیچیدگی هاش بیشتره و یه جور حس همه چی رو گذاشتن و رفتن داره. اما سختی هاش تموم میشه نگران نباش . می ارزه به هدفی که داری
@@yaldasjourney مرسی از جواب مهربونانت
خیلی واسه من مفید بود حرفات 💙💙 البته حس میکنم تا زمانی که خودم نچشمش معنی درست حرفاتو نمیفهمم، باید چند وقت دیگه بعد از اینکه جابجا شدم بیام دوباره گوش بدم حرفاتو
Neda Salesi تبریک واسه جا به جایی که در انتظارته 💪😍
یلدا چقدر دوست داشتنی هستی حالمو خوب میکنی
مهربون
این که میگی حال بد رو به کسی نمیگی، خیلی قبول دارم.
من هم کاملا با حرفات موافقم. من ساکن کرمان هستم و واقعا این شهر رو اونقدری دوست ندارم که بخوام همیشه بمونم اینجا. میدونمم اگر جابجا بشم بازهم این حس غربت هست اما ترجیحم اینه که نمونم اینجا.
با حرفات خیلی موافقم اینکه به غمت یه زمان کوتاه بدی مزه مزه ش کنی گریه کنی ولی بعدش پاشی و با کار خودت رو مشغول کنی بنظرم غم غربت برای کسی که برای بهبود زندگیش مهاجرت کرده هضمش راحتتره و راحتتر باهاش کنار میاد چون واقعیتها و محدودیتهای شهر یا کشوری که ترک کرده رو تجربه کرده و میدونه
خيلي عالي بود يلدا جان
سلام یلدا جون. بعد از سالها که در اینستاگرام و توییتر فالو داشتمت، امروز تصمیم گرفتم حین آشپزی به یوتیوبت سفر کنم، و طبق مغز کمالگرام از اول اول و به ترتیب ویدئو ها رو میبینم. این اولین ویدئوی تو بوده. من همونی ام که توی توییتر پرایوتت با هم صحبت کرده بودیم و بهت گفته بودم یه مهاجرت معکوس از تهران داشتم که یه جورایی به اجبار بوده و این ویدئوت خیلی وصف حال اوایل ورود من به این شهر کوچیک بود و این که ناخودآگاه که قدر این شخصی سازی کردن غمت شکل من بوده و منم دوست ندارم خیلی به اشتراک بذارم. خلاصه حال دلت خوش.
من همیشه پیگیر پیج اینستات بودم و دیدنت توی یوتیوب خیلی کیف کردم. راستش هر لحظه که حرفات رو گوش میکردم باخودم میگفتم اااا منم این حس رو داشتم اااا منم اینطوری شدم اااا منم الکی هی به همسرم میگم از دلتنگی برای مادرم و خواهرزاده ام و بزرگش میکنم ، میدونی شنیدن همه این حس ها از زبون یه ادمی که اینقدر قبولش دارم انگار یه تلنگر بود ، اینکه این حرفا اینطور دسته بندی شده و مرتب وارد ذهنم شد باعث شد به خودم بیام که مهاجرت انتخاب خودت بوده پس پاش وایستا و به زندگی ادامه بده ،
اولین لایک😘
یلدا جانم اول بگم چقدر خوشحالم اینجا قراره بیشتر ازت بخونمو بشنوم بعد از سالها دنبال کردنت 🌺 دوم اینکه منم تقریباً همزمان با تو مهاجرت کردم... و راستش وقتی کسی بهم میگه چیکار میکنی تو غربت؟! واقعاً اذیت میشم... از این کلمه خوشم نمیاد، شاید به خاطر همون بار منفی که گفتی داره! انگار کلش غمه اما این فاصله گرفتن همش هم غم نیست. اول اینو بگم که با شرایطی که کشور ما داره یک غم عمیییق همیشگی، هرررررجا که برم با من هست و لحظهایی رهام نمیکنه... اما، اما اینکه من الان کنار همسرم
یک جای دیگه هستم برای کسب تجربه های جدید رو نمیتونم بد یا غریبانه ببینم...
برای همین دوست ندارم ازم بپرسن 🤦🏻♀️ گفتم حسم رو باهات شریک بشم و اینکه خیلی درست گفتی که هرجایی ممکنه آدم غریب باشه...
وااایی یلدا چطوری انقد خوبی تو! چقد خوب مسائل رو باز میکنی! مرسی که کانال یوتیوب زدی حس میکنم اینجا بهتر میتونم ازت یاد بگیرم. باهات موافقم غربت ربطی به
جغرافیا نداره به عنوان کسی که پنج ساله مهاجرت کرده باید بگم من اینجا کمتر دلم میگیره و احساس غربت میکنم تا ایران. اونجا که درباره راههای مقابله گفتی خیییلی خوب بود من از اونام که موقع ناراحتی همه چی رو با هم قاطی میکنم و این خییییلی اذیتم میکنه.
Marmar Moshayedi مرسی مهربان
سلام یلدا. راستش این ولاگ انقدر خوب بود و حرف دل بود دلم خواست برات بنویسم. مدتهاس توی زندگیم این حس غربت رو داشتم، از شهر خودم به تهران مهاجرت کردم. کامیونیتی تشکیل دادم، اون رابطه ها به مرور زمان از بین رفت هر کدوم به نوعی و یکی دو ساله دیگه این شهر هیچی برام نداره. توی شهر زادگاهم هم هیچ دلبستگیای نمونده چون به دلایل زیادی چند ساله خونه ی پدر مادرم نرفتم و فقط سالی یکی دوبار مامانم اومده دیدنم. حالا وسط کارهای مهاجرتم، در حالی که سردرگمم که دانشگاه بهم جواب میده و بلاخره تابستون از اینجا میرم یا نه، در حالی که مطمئنم همه احساسات و غربت ها درون منه، تنهاییم انگار هزار برابر شده. حس میکنم افتادم توی لوپ قربانی دیدن خودم که دوستام همه تنهام گذاشتن و هی دارم به خودم تلنگر میزنم که اینطور نیست. (پی ام اس هم هستم). به قول تو انگار واقعیتم عوض شده. تلاش میکنم دوباره خودمو بکشم بالا. از فضای سمی اینستا و توییتر خودمو دور کردم. روزا با یوتیوب ورزش میکنم و شب بلاگ های یوتیوب رو میبینم. خیلی برام آرامش بخش و حال خوب کنه انگار از مغز خودم فاصله میگیرم. کاش زودتر یوتیوب اومده بودم. از دیشب تا حالا چندین تا از بلاگ هاتو دیدم و انگار که یه دوست نزدیک پیشم اومد و بهم گفت دنیا چقدر بزرگتر از تنهایی منه. تک تک حرفات مخصوصن توی این ویدیو انقدر خوب بود که دوست دارم دوباره از اول ببینم. کاش یادم نره که آدما مسئول حال من نیستن و چقدر چقدر احساسات آدم زودگذره. برای منی که با یه بگیج سنگین از شکست ها و آسیب هام، چقدر این جدا کردن خودم از بی محلی و انتقاد سخته. انگار که همه چیز رو حمله میبینم به خودم و به میخوام توی یه تست احمقانه به خودم ثابت کنم ببین چقدر تنهایی. ببین هیشکی درکت نکرد. خلاصه، خیلی دلم گرفته بود. اما واقعن حرفات حسمو بهتر کرد. ازت ممنونم. لطفن بیشتر حرف بزن و بلاگ بساز. هرچی که میسازی از دل برمیاد و بر دل میشینه❤هر جا هستی قلبت پر از عشق و امنیت باشه ❤
ممنون یلدای عزیز که نظرت رو با ما به اشتراک میذاری. این ویدئو برای من در حد یه جلسه تراپی بود😅❤️
قطعا دوباره میبینمش
بوس بهت 😍 😍
Magda Rajabi ❤️❤️❤️
نوشتن هم خیلی کمک میکنه به برون ریزی