با سلام.طبق نظریات صدرا وجود مقدم بر ماهیت است البته این تنها برای انسان قابل استناد میباشد و این انسان ابتدا موجود میشود و با جهش به اینده میتواند به ماهیتی که ساخته خویش میباشد پی ببرد ...و به بیان قران داریم الذی خلق فسوی....والذی قدر فهدی ....
نکتهی مهم در مورد اینگونه تفسیرها اینه که اول باید تعاریف کلمات از نظر هر کسی رو خوب متوجه بشی چرا که تعریف وجود از ملاصدرا با تعریف وجود از سارتر تفاوتهایی هم داره. بعد که خوب تعاریفها رو از هر کسی بلد بودیم، حالا اینجا میشه که نقاط تلاقی و اشتراک رو علمیتر پیدا کرد.
انتخاب فرد منحصر و مربوط به خود فرد است و به هیچوجه مربوط به دیگران نمی شود . شاید منظور از جوانب انتخاب باشد که به دیگران تعلق می گیرد که این مربوط می شود به اخلاقیات کانتی .
باسپاس دوسوال ازحظورتان داشتم اول اینکه وقتی راجبع انسان صحبت مکنیم می توانیم گفته فردوسی راهم که بنی آدم اعضای یک دیگراند که در آفرینش زیک گوهرند چوعضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوهارا نماند قرار . سوال دوم اینکه صادق هدایت :انتخواب کرد که خودرا بکشد و ثابت کند که خدایی نیست واین من هستم که تصمیم میگیرم روز مرگم رو ویا رفتنم رو انتخواب می کنم وقبل از آن تمام کارهایی که لازم بوده انجام میدهد .سپاس از برنامه خوب وروشنگر.🙏🏻🌈❤️🙏🏻
« در جهانی که خدا نباشد همه چیز مجاز است » .....مگر هرچه را هر متوهم و دیوانه ای گفت را طوطی وار یا میمون وار باید تقلید کرد ......فرض کنیم هرکاری مجاز باشد انگاه « چه وضعیتی برای زندگی ادمی پیش خواهد امد » ....اگر امروزه درگیرش نبودیم شاید بسی سخت بود قانع کردن اینکه « واقعا چی میشد وقتی همه چیز مجاز باشد » ....ولی اتفاقا یا باید بگوییم چه زیبا این « گفته » تخقق یافته و ادمی توهم نموده « خدا وجود ندارد و همه چیز مجاز است » و نتیجه ان « وضعیت کنونی و شرایط کنونی اسف بار و خطرناک و ناامنی است که بشر با دست خود و اعمال و رفتار خود خود را با ملاک منافع حدااکثری در این شرایط اسفار و خطرناک و ناارام و ناامن قرار داده و بسوی طعمه شدن توسط هیولای اعمال زیانبارش که تحمل رنج و تعب سوختن در اتش بمبهای انمی است که از سالها قبل ساخته و پرداخته و هر روز هم هکدیگر را تهدید به استفاده ار ان میکنند تا تخت شرایطی خارج از اراده در دهان این هیولا زنده زنده بلعدیده شوند و عذاب بکشند تا یاد بگیرد « یگانه حقیفت جهان وجودی » 😢بی نیاز از ماست و ما « نیازمند هدایت و بازیابی وضعیت خاص حقیقت روح خود هستیم که خود باید مسوولانه انرا بازیابی کنیم » « و در عمل با آگاهی به نتایج عینی آن در همین دنیا یا برگشت تبعات اعمال بخود ما در همین دنیا » نهایت دقت را در رعایت و اعمال آن نماییم لذا با آگاهی به برگشت اعمال بخود در همین دنیا « جدای از موضوع خدا » فقط در یک حالت احمقانه میتوان گفت که « همه چیز مجاز است »
یعنی جبر تاریخ و جبر ژنتیک و جبر محیط وجود ندارد؟ و شوپنهاور میگوید انسان فکر میکند که میتواند تغییر کند اما موقع عمل متوجه میشود که چنین امکانی ندارد پاسخ سارتر چیست؟ اگر انسان خود مقدرات خود را طبق فلسفه اکزیستانسیالیسم میسازد آنجا که اسپینوزا میگوید انسان همانند تیری در خلع رها شده در انتخاب طی مسیر بی اختیار است و تنها نظاره گر؟ سارتر به اسپینوزا چه جوابی میدهد؟ و باز نیچه در نظریه دور ابدی میگوید جهان در زمان های لایتنهایی تکر ار میشود و همه ما دوباره باز میگردیم و همان زندگی انجام شده را با تمام جزعیاتش دوباره تکرار میکنیم این یعنی جبر مطلق حاکم بر انسان است نیست؟ ممنون در صحبت هاتون به آن اشاره کنید با سپاس از برنامه مفید و خوبتان.
اگر انسان برای تغییری خود عملی انجام میدهد که بعد متوجه میشود این تغییر ممکن نیست، هم درست می باشد و هم ناقص است. مثالی می زنم : فردی از اینکه خُلقُ و خُوی بدی دارد، بعد از متوجه شدنِ به این وضعیت(که خودش یک عمل ،-،اما بصورت فکر کردن رخ میدهد) در پی تغییر خودش عملی انجام میدهد. این عمل می تواند به صورت بنیادی باشد و یا بصورت ظاهری. نتیجه هر دوی این عمل فرد را به دو منزل آدرس می دهد، در اولین منزل شاهد تغییر رفتار و سلوک فرد هستیم، اما در منزل دوم شاهد یک تظاهر به تغییر هستیم. پس متوجه می شویم که نمی توان در رابطه با موضوعات/اعمال یک حکم کلی صادر کرد. انسان به عنوان موجودی که برای اندیشیدن ساخته شده است، برای فاصله گرفتن و یا به تاخیر انداختن رانش مرگ ، وظیفه خود می داند که از خودش کُنش نشان دهد. و آنجا که گفته میشود انسان محکوم به آزادی می باشد، من در ادامه اضافه میکنم (آزادی و رها شدگی از مرگ)، البته نقطه مقابل اریک ف. (گریز از آزادی!،ترس از آزادی). سارتر هیچگاه مخالف کمونیست نبود، وی مخالف استالینیسم و سؤ استفاده از ایده کمونیست بود. و اگر جایی هم مواضع تندی در مورد کمونیسم از خود بروز داده به واسطه فشارهای احزاب پُرُ روس بوده است . این رفتن به طرف جامعه بی خدایی و خطر سقوط انسان ، و اینکه هرکسی هر کاری می کند، هم میتواند قابل تعمق باشد و هم اینکه ،چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. آنچه امروز ما شاهد آن هستیم افسار گسیختگی نظام های طبقاتی است. (در اینجا قصدم معرفی الگوی گزینشی نیست)، اما بشر باید روزی بطرف ویران کردن این نظام های کنونی برود، البته میتوان با صدور یک حکم جبر گرایانه ،عبور مراحل تاریخ را معرفی کرد. تاریخ بشر ،تاریخ نزاع های جدی می باشد، تمام صورت های سیاسی در پشت این بالماسکه ایدئولوژیک اهدافی را نمایندگی می کنند. . از نظر من تاریخ بشر تا به امروز امکان انتخاب طبیعی و آگاه گرایانه نداشته است، جبرهای تاریخی او را بطرف گزینش/گزینش هایی سوق داده، که برای جماعتی آسایش و برای جماعتی رنج و درد.
Existentialism, relating to, or affirming existence existential propositions 2 a : grounded in existence or the experience of existence : empirical b : having being in time and space فكر كردم توجه به اين تعريف لغتي هم به درك مطلبي كه استاد ، مطرح كرد ، كمك ميكند
« ماهیت » چگونه میتواند و امکان دارد که جدای از « وجود » باشد که بگوییم « وجود مقدم بر ماهیت » است یعنی « ماهیت ؛ عدم است » ......عدم به وجود بدل نمیشود و عدم نیز به وجود تبدیل نمیشود این یک قاعده « ثابت شده » میباشد ....ماهیت هم « وضعیتی از وجود » می باشد وجود را از ماهیت نمیتوان بنحو منطقی جدا دانست مگر اینکه انرا « حالتی خاص از وجود » بدانیم و این توهم که وجود مقدم بر ماهیت است ناشی از مرتبه ای از عدم کمال اگاهی ما است ....منظور از ماهیت « حالتی خاص از وجودی است » پس روح ادمی در وضعیت خاص وجودی خودش را قرار میدهد و میتواند به وضعیتی خاص از وجود انرا « تعغیر » دهد ...بحث وجود و ماهیت از اساس اشتباه فهمی است و ماهیت جدای از « وجود » نیست بلکه ما بجای اینکه بگوییم « وجود و ماهیت » بگوییم « وضعیتهای متفاوت وجودی » ادمی در یک وضعیت وجودی قرار دارد که میتواندوضعیت وجودی دیگری را « بازیابی » کند که از ان به « ماهیت » تعبیر شده و این « وضعیت وجودی یا ماهیت » همان زیبایی یا درستی یا حقیقت یا وضعیت وجودی « یگانه حقیقت جهان وجودی » است که در عین حال « حقیقت وجودی روح ادمی هم هست » یعنی وضعیتی خاص از وجود که خواسته همه ابناء ادمی نیز هست یعنی « وضعیت وجودی ارامش » که ادمی میتواند انرا « بازیابی » کند و اینکه گفته شود این وضعیت وجودی در جهان وجودی جدای از ادمی « وجود نداشته » و ادمی برای اولین بار انرا خلق میکند « توهمی » بیش نیست ....بلکه بازیابی در مفهوم فوق معنی « خلق » می باشد با این تفاوت بنیادین که « این وضعیت وجودی فراتر از ادمی نیز وجود دارد که ادمی میتواند انرا بازیابی کند که این بازیابی در مفهوم همان خلق کردن می باشد ولی اصل ان جدای از او وجود دارد نه اینکه او انرا فی البداء خلق کرده باشد مثل ساختمانی که نقشه اش را کشیده اند و کسی انرا میسازد و نقشه این وضعیت وجودی را « یگانه حقیقت جهان وجودی رسم کرده است که ادمی مسوولیت بازیابی یا بنحو اغماض تعبیری ساختن یا خلق اترا دارد »
عالی 🎉
درود بر شما که به سادگی و شیرینی و زیبایی برنامه ها را تهیه می کنید....❤❤❤❤
با عرض ارادت و امتنان برای تمام تلاش های مسئولانه تان در راه روشنگری و ارتقای آگاهی مردم، بویژه هم میهنان ما. پر توان باشید! 👌👌🙏🙏
Good luck for your plans
واقعا میشه ساعت ها پای صحبت دکتر جهانبگلو نشست اینقد شیوا و روان و با انرژی صحبت میکنن ایشون ♥️🌺💐
درود استاد
ممنون
واقعا سپاس گزارم، سپاس ویژه،
👍🌹
درود بر شما.بسیار عالی بود
با سلام.طبق نظریات صدرا وجود مقدم بر ماهیت است البته این تنها برای انسان قابل استناد میباشد و این انسان ابتدا موجود میشود و با جهش به اینده میتواند به ماهیتی که ساخته خویش میباشد پی ببرد ...و به بیان قران داریم الذی خلق فسوی....والذی قدر فهدی ....
نکتهی مهم در مورد اینگونه تفسیرها اینه که اول باید تعاریف کلمات از نظر هر کسی رو خوب متوجه بشی چرا که تعریف وجود از ملاصدرا با تعریف وجود از سارتر تفاوتهایی هم داره. بعد که خوب تعاریفها رو از هر کسی بلد بودیم، حالا اینجا میشه که نقاط تلاقی و اشتراک رو علمیتر پیدا کرد.
قسمت آخرش درمورد آزادی خیلی قابل تامل بود
انتخاب فرد منحصر و مربوط به خود فرد است و به هیچوجه مربوط به دیگران نمی شود . شاید منظور از جوانب انتخاب باشد که به دیگران تعلق می گیرد که این مربوط می شود به اخلاقیات کانتی .
باسپاس دوسوال ازحظورتان داشتم اول اینکه وقتی راجبع انسان صحبت مکنیم می توانیم گفته فردوسی راهم که بنی آدم اعضای یک دیگراند که در آفرینش زیک گوهرند چوعضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوهارا نماند قرار . سوال دوم اینکه صادق هدایت :انتخواب کرد که خودرا بکشد و ثابت کند که خدایی نیست واین من هستم که تصمیم میگیرم روز مرگم رو ویا رفتنم رو انتخواب می کنم وقبل از آن تمام کارهایی که لازم بوده انجام میدهد .سپاس از برنامه خوب وروشنگر.🙏🏻🌈❤️🙏🏻
« در جهانی که خدا نباشد همه چیز مجاز است » .....مگر هرچه را هر متوهم و دیوانه ای گفت را طوطی وار یا میمون وار باید تقلید کرد ......فرض کنیم هرکاری مجاز باشد انگاه « چه وضعیتی برای زندگی ادمی پیش خواهد امد » ....اگر امروزه درگیرش نبودیم شاید بسی سخت بود قانع کردن اینکه « واقعا چی میشد وقتی همه چیز مجاز باشد » ....ولی اتفاقا یا باید بگوییم چه زیبا این « گفته » تخقق یافته و ادمی توهم نموده « خدا وجود ندارد و همه چیز مجاز است » و نتیجه ان « وضعیت کنونی و شرایط کنونی اسف بار و خطرناک و ناامنی است که بشر با دست خود و اعمال و رفتار خود خود را با ملاک منافع حدااکثری در این شرایط اسفار و خطرناک و ناارام و ناامن قرار داده و بسوی طعمه شدن توسط هیولای اعمال زیانبارش که تحمل رنج و تعب سوختن در اتش بمبهای انمی است که از سالها قبل ساخته و پرداخته و هر روز هم هکدیگر را تهدید به استفاده ار ان میکنند تا تخت شرایطی خارج از اراده در دهان این هیولا زنده زنده بلعدیده شوند و عذاب بکشند تا یاد بگیرد « یگانه حقیفت جهان وجودی » 😢بی نیاز از ماست و ما « نیازمند هدایت و بازیابی وضعیت خاص حقیقت روح خود هستیم که خود باید مسوولانه انرا بازیابی کنیم » « و در عمل با آگاهی به نتایج عینی آن در همین دنیا یا برگشت تبعات اعمال بخود ما در همین دنیا » نهایت دقت را در رعایت و اعمال آن نماییم لذا با آگاهی به برگشت اعمال بخود در همین دنیا « جدای از موضوع خدا » فقط در یک حالت احمقانه میتوان گفت که « همه چیز مجاز است »
ببخشید برید سریع تر سراغ اصل موضوع خسلی خسته کن شد
خیلی جاهاشو متوجه نشدم☹
یعنی جبر تاریخ و جبر ژنتیک و جبر محیط وجود ندارد؟ و شوپنهاور میگوید انسان فکر میکند که میتواند تغییر کند اما موقع عمل متوجه میشود که چنین امکانی ندارد پاسخ سارتر چیست؟ اگر انسان خود مقدرات خود را طبق فلسفه اکزیستانسیالیسم میسازد آنجا که اسپینوزا میگوید انسان همانند تیری در خلع رها شده در انتخاب طی مسیر بی اختیار است و تنها نظاره گر؟ سارتر به اسپینوزا چه جوابی میدهد؟ و باز نیچه در نظریه دور ابدی میگوید جهان در زمان های لایتنهایی تکر ار میشود و همه ما دوباره باز میگردیم و همان زندگی انجام شده را با تمام جزعیاتش دوباره تکرار میکنیم این یعنی جبر مطلق حاکم بر انسان است نیست؟ ممنون در صحبت هاتون به آن اشاره کنید با سپاس از برنامه مفید و خوبتان.
اگر انسان برای تغییری خود عملی انجام میدهد که بعد متوجه میشود این تغییر ممکن نیست، هم درست می باشد و هم ناقص است.
مثالی می زنم : فردی از اینکه خُلقُ و خُوی بدی دارد، بعد از متوجه شدنِ به این وضعیت(که خودش یک عمل ،-،اما بصورت فکر کردن رخ میدهد) در پی تغییر خودش عملی انجام میدهد. این عمل می تواند به صورت بنیادی باشد و یا بصورت ظاهری. نتیجه هر دوی این عمل فرد را به دو منزل آدرس می دهد، در اولین منزل شاهد تغییر رفتار و سلوک فرد هستیم، اما در منزل دوم شاهد یک تظاهر به تغییر هستیم.
پس متوجه می شویم که نمی توان در رابطه با موضوعات/اعمال یک حکم کلی صادر کرد.
انسان به عنوان موجودی که برای اندیشیدن ساخته شده است، برای فاصله گرفتن و یا به تاخیر انداختن رانش مرگ ، وظیفه خود می داند که از خودش کُنش نشان دهد. و آنجا که گفته میشود انسان محکوم به آزادی می باشد، من در ادامه اضافه میکنم (آزادی و رها شدگی از مرگ)، البته نقطه مقابل اریک ف. (گریز از آزادی!،ترس از آزادی).
سارتر هیچگاه مخالف کمونیست نبود، وی مخالف استالینیسم و سؤ استفاده از ایده کمونیست بود. و اگر جایی هم مواضع تندی در مورد کمونیسم از خود بروز داده به واسطه فشارهای احزاب پُرُ روس بوده است .
این رفتن به طرف جامعه بی خدایی و خطر سقوط انسان ، و اینکه هرکسی هر کاری می کند، هم میتواند قابل تعمق باشد و هم اینکه ،چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. آنچه امروز ما شاهد آن هستیم افسار گسیختگی نظام های طبقاتی است. (در اینجا قصدم معرفی الگوی گزینشی نیست)، اما بشر باید روزی بطرف ویران کردن این نظام های کنونی برود، البته میتوان با صدور یک حکم جبر گرایانه ،عبور مراحل تاریخ را معرفی کرد. تاریخ بشر ،تاریخ نزاع های جدی می باشد، تمام صورت های سیاسی در پشت این بالماسکه ایدئولوژیک اهدافی را نمایندگی می کنند. .
از نظر من تاریخ بشر تا به امروز امکان انتخاب طبیعی و آگاه گرایانه نداشته است، جبرهای تاریخی او را بطرف گزینش/گزینش هایی سوق داده، که برای جماعتی آسایش و برای جماعتی رنج و درد.
Existentialism, relating to, or affirming existence existential propositions
2 a : grounded in existence or the experience of existence : empirical
b : having being in time and space
فكر كردم توجه به اين تعريف لغتي هم به درك مطلبي كه استاد ، مطرح كرد ، كمك ميكند
جج
« ماهیت » چگونه میتواند و امکان دارد که جدای از « وجود » باشد که بگوییم « وجود مقدم بر ماهیت » است یعنی « ماهیت ؛ عدم است » ......عدم به وجود بدل نمیشود و عدم نیز به وجود تبدیل نمیشود این یک قاعده « ثابت شده » میباشد ....ماهیت هم « وضعیتی از وجود » می باشد وجود را از ماهیت نمیتوان بنحو منطقی جدا دانست مگر اینکه انرا « حالتی خاص از وجود » بدانیم و این توهم که وجود مقدم بر ماهیت است ناشی از مرتبه ای از عدم کمال اگاهی ما است ....منظور از ماهیت « حالتی خاص از وجودی است » پس روح ادمی در وضعیت خاص وجودی خودش را قرار میدهد و میتواند به وضعیتی خاص از وجود انرا « تعغیر » دهد ...بحث وجود و ماهیت از اساس اشتباه فهمی است و ماهیت جدای از « وجود » نیست بلکه ما بجای اینکه بگوییم « وجود و ماهیت » بگوییم « وضعیتهای متفاوت وجودی » ادمی در یک وضعیت وجودی قرار دارد که میتواندوضعیت وجودی دیگری را « بازیابی » کند که از ان به « ماهیت » تعبیر شده و این « وضعیت وجودی یا ماهیت » همان زیبایی یا درستی یا حقیقت یا وضعیت وجودی « یگانه حقیقت جهان وجودی » است که در عین حال « حقیقت وجودی روح ادمی هم هست » یعنی وضعیتی خاص از وجود که خواسته همه ابناء ادمی نیز هست یعنی « وضعیت وجودی ارامش » که ادمی میتواند انرا « بازیابی » کند و اینکه گفته شود این وضعیت وجودی در جهان وجودی جدای از ادمی « وجود نداشته » و ادمی برای اولین بار انرا خلق میکند « توهمی » بیش نیست ....بلکه بازیابی در مفهوم فوق معنی « خلق » می باشد با این تفاوت بنیادین که « این وضعیت وجودی فراتر از ادمی نیز وجود دارد که ادمی میتواند انرا بازیابی کند که این بازیابی در مفهوم همان خلق کردن می باشد ولی اصل ان جدای از او وجود دارد نه اینکه او انرا فی البداء خلق کرده باشد مثل ساختمانی که نقشه اش را کشیده اند و کسی انرا میسازد و نقشه این وضعیت وجودی را « یگانه حقیقت جهان وجودی رسم کرده است که ادمی مسوولیت بازیابی یا بنحو اغماض تعبیری ساختن یا خلق اترا دارد »
بالخره سارتر یا سارت و یا سارتا