شعرخوانی: جرجیس پارسی‌بان

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 4 ก.พ. 2025
  • متن شعر👇
    ۱.
    بلند شد وسط ایستاده از پا ماند
    بلند شد وسط دره پا به جایش رفت
    بلند شد با «ایستاده بود» هم قد و
    بلند شد این دفعه و تا به پایش رفت
    بلند شد جیغ از بچه‌ای که از زهدان
    نگاه کرد کسی رو به روش از جا خورد
    نگاه کرد که از پهلویش کنار کشید
    نگاه کرد دلش لک زد و تنش لرزید
    نگاه کرد، دمار از روزگار کشید
    نگاه کرد! نه این دفعه منگ‌وماتی بود
    کنار رفت، سرش را به شانه هل می‌داد
    کنار رفت، دلش را گرفت در مشتش
    کنار رفت، کنار پیاده‌رو تنها
    کنار رفت، کنار دو زانوی سستش
    کنار رفت، تنی مانده بود که می‌رفت
    دوباره نه، همین دفعه‌ای نخستش بود
    دوباره زانوهایی همیشه سستش بود
    دوباره نصف غلط‌های نادرستش بود
    دوباره با تیغ ریش که نکشتش بود!
    دوباره هم مشتی تکه‌های آیینه
    گرفت راهش را و ادامه داد به پیش
    برید از روی خنده هاش لب به همیش
    نشست با تنهایی مانده اش خوابید
    کشید پر از هر‌ ساقه خاشه خاشه پرید
    بلند شد نگاه کرد رفت و رفت و نشست
    دوباره نه، دوباره نه و دوباره شکست
    به روی شمعی پنجاه‌سال‌ را پف کرد
    پس از سه‌شنبه‌ای شومی که با تصادف کرد
    #جرجیس_پارسی‌بان
    ۲.
    شام از در به راه را افتاد
    صبح از راه؛ رو به در، به هدر...
    مست از خوردنِ تلو تتلو
    مثلن رفته بیش‌تر به هدر!
    از همین درد سینه‌ام پیداست
    خیییلی‌ داده‌ ام جگر به هدر!
    چقدر مانده تا تهِ بن بست؟
    چقدر رفته‌ایم در، به هدر؟
    که نیفتد خدایم از دستم
    ریخته‌ام بال و پر به هدر...
    رفته‌ایم و کسی پناهی نیست
    هرقدر بیش، هرقدر به هدر...
    هرطرف پرسه می‌زنم خود را
    هرطرف می‌دهم هدر به هدر
    که مرا برده قرص از هوش و
    که مرا داده هر اثر به هدر
    چیز هستی خودت نمی‌فهمی
    مثل یک حسِ در نهایت چیز
    بستری پهن کرده است تورا
    خواب رفته ولی بجایت چیز
    رد شده از هجوم خوابی بد
    مانده جا از تو رد پایت چیز
    خنده‌ات کرده است نقاشی
    تابلویی که در نهایت، چیز
    زهر می‌نوشی و نمی‌میری
    کفر می‌گویی و خدایت چیز...
    جرجیس پاسی‌بان
    ۳.
    دوچشم‌کفشِ بندباز
    سکوت و بی رمق
    بلند می‌شود از پهلوی خواب‌رفته
    مات با دو دست روی دست،
    پایِ به هدر،
    دو چشم‌کفشِ‌ بندباز!
    و در نهایت سری که تخت گرم زندگی‌ست،
    بچه،
    خانه،
    کار،
    قهوه،
    صبح با پیاده رفتن و کشیدنِ عمیق از نفس،
    نفس‌نفس
    و شام با جغدِ پشتِ پنجره
    به نفع شب دراز می‌کشم پتویتش‌را
    کورمال کورمال،
    پلک پشتِ پلک
    خواب می‌نمی‌شویم
    و نیمه‌شب
    رو به حدس می‌زنم‌هایش
    شمع می‌کنم روشن،
    دود پله پله تا به سقف و تار عنکبوت و پروانه داخل قفس-
    -که نیمه‌جان‌کنده پا به پا به پیش می‌کشم نعش ایستاده‌اش را هنگام راه رفتن به سمتِ رو به دورِ حلقه‌اش،
    تاب و پیچ!
    خزیده‌اش بالا رفت زخم زخم روی کرم‌های مانده در دهان و گوش و بینی و بوی یک گلوله در ادامه‌ای کفن به حجم گور
    لباس راه راه و لرزان لبریز از هجوم دست‌دوزی که نخ به نخ شبیه کوچه کوچه تا به جاکفشی‌های خسته ختم می‌شود.
    کت سیاه با عبور از یک پوزخند اشرافی
    مثل احترام کرده‌ام را دیدن
    و رد شدن از یک فرض می‌کنم با تردید و ترس و زور
    نگاه قرص به تمامِ قدِ آیئنه قدنما،
    دقیق‌تر شبیه صورت شکسته،
    پنجه‌های دور هم گره نخورده‌ای در یک مشت لرز لرز...
    و سرد و بی رمق به خواب می‌رود در پهلوی خواب‌رفته
    مات با دو دست روی دست،
    پای به هدر
    دوچشم‌کفشِ‌ بندباز
    و در نهایت به هرچه فکر کرده است باز می‌کند،
    «بازی از ادامه می‌افتد»
    باز می‌شود تیغ
    از دو گلوی ایستاده تند می‌دود
    جرجیس پارسی‌بان
    ۴.
    در کوچه‌هایِ عصرِ فروپاشی
    در نقدِ نانوشته به‌نقاشی
    در خستگیِ خیس‌تر از کاشی
    در زندگیی بومی و خُفاشی
    من بودم و هنوز ندیدن بود
    از خنده‌هات بازرسی داری
    که ادعای هیچ کسی داری
    که رو به‌ هیچ‌سو برسی داری
    یک داستان «خرمگسی» داری
    در قهوه‌خانه پا شده‌ای شب را
    از اختلال فکری و فرهنگی
    تا ساندویچ ماهی و خرچنگی
    توضیح ارتباط و هم‌آهنگی
    یا ربط انقراض به‌دل تنگی
    که شیهه می‌کشد هیجانت را
    تکرار می‌شوی که خودش بودن
    تکرار می‌کند که فقط یک زن
    ارزش‌گذاریی کمر و باسن
    یک لحظه در تفاهم تن با تن
    شاید فرا گرفته تمامت را
    درگیری و هنوز نمی‌دانی
    تا هیچ‌وقت گیج و پریشانی
    در گفتمان مخمسه‌درمانی
    تاکید روی نقطه‌ی ویرانی
    سوت بلند و محکم و پایانی
    من باخت، روی هرچه قدر میدان
    #جرجیس_پارسی‌بان
    #شعر_آوانگارد_پارسی
    #شعر_پست_مدرن_فارسی_افغانستان
    #شعر_خلاف_جریان
    #شعر_پیشرو
    #چهارپاره‌غزل، #غزل، #شعر، #شعر_پیشرو، #غزل_و_شعر_نو، #غزل_فارسی، #شعر_افغانستان، #کابوف، #چهارپاره، #افغانستان، #پست‌مدرن، #غزل_پست‌مدرن، #شعر_نو،

ความคิดเห็น • 2

  • @masihullahsiamak4849
    @masihullahsiamak4849 8 หลายเดือนก่อน

    جرجیس عزیز شاعر خوبی است.

    • @Kaboof
      @Kaboof  8 หลายเดือนก่อน

      🙏💚🌹