پناهجویان افغان، منتظر عبور از سرحد روسیه به ناروی اند

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 1 ธ.ค. 2024

ความคิดเห็น • 36

  • @mohammadasil5509
    @mohammadasil5509 ปีที่แล้ว

    راست می‌گوید

  • @Gutes-tm1zb
    @Gutes-tm1zb 6 ปีที่แล้ว +4

    بخدا قسم ما افغانها خدمتگار نیستیم و نبوده ایم .
    فقط شنیدیم که باید به اروپا برسیم همه حل نیست نخیر چنین نیست

    • @jaankabulay5081
      @jaankabulay5081 5 ปีที่แล้ว

      دروغ ته خو تاجکی یی

  • @rostamsadeghi6626
    @rostamsadeghi6626 6 ปีที่แล้ว +1

    ترکا.ایرانیا.چهل.پنجاه.ساله.تو.اروپا.زندگی.میکنند.اروپا.احتیاج.به.ایرنبا.دارند.ایرانیا.با.سواد.وتحصیل.کرده.هستند.دکتر.ومهندس.بهترین.....دکتر.ومهندسا.تو.دنیا.ایرنیا.هستند

    • @MoonAkrami
      @MoonAkrami 3 หลายเดือนก่อน

      از کی تا حالا همه ایرانیان صیغه زاده دکتر شده این همه بی سواد ریختس تو ایران گوز گوز

    • @AbdulahHabibi-kq5gr
      @AbdulahHabibi-kq5gr 2 หลายเดือนก่อน

      بیشی نسل موتاد دزد

  • @wahabnur9306
    @wahabnur9306 4 ปีที่แล้ว

    گم شوید؟!
    جواب پته که شما انسانهای خوبش هستید.

  • @jaankabulay5081
    @jaankabulay5081 5 ปีที่แล้ว +1

    Tajik people from afghanistan دې افغانستان تاجکیان دي افغانان نه دي

  • @Iran-vo2gf
    @Iran-vo2gf 7 ปีที่แล้ว +3

    خودم لب مرز روسیه و فنلاند توسط نیروهای پلیس روسیه به جرم اینکه میخواستم قاچاقی برم فنلاند دستگیر شدم ، سه نفر زن هم منو دستگیر کردن بهم دستبند زدن، اسمم را ازم پرسیدن گفتم امیر هستم ، اهل ایران ، گفت پاسپورت داری ، گفتم نه ، یه لبخند زد ولی من خیلی خواهش کردم ، خیلی ازشون درخواست دادم که بزارن برم اصلا توجه نکردن ، با اینکه پسر هستم ولی از نظر جسمی قوی تر از من بودن ، همشون هیکلی بودن ، من را سوار ماشین کردن ، فکر کردم میخوان منو به زندان منتقل کنن و مدام ازشون خواهش میکردم که ولم کنن ، ولی منو به یه جنگل بردن ، تو یه جایی نیگر داشت ، وقتی نیگر داشت خیلی خوشحال شدم ، فکر کردم میخوان آزادم کنن یا بهم کمک کنن ، دو نفر جلویی از ماشین پیاده شدن ، اون زنی هم که کنارم نشته بود ، بهم لبخند تلخی زده و بهم به انگلیسی گفت تو خیلی خوش شانسی !! !! من هم خوش حال شدم ، فکر کردم دیگه آزاد آزادم و الآن میخواد دست بندم را باز کنه ، ، همینطور که دست به جفت دستام بود ، پنجره را باز کرد و همکارش بهش یه دست بند دیگه داد ، ، یهو تمام خوشحالیم پرید ، ، چشمام دیگه داشت از ناراحتی سیاهی میرفت ، بیشرف دستبند را اینبار به وسط زنجیر دستبندی که به دستام بود وصل کرد و اون یکی سرش هم به دستگیره ماشین ، بعد اون دو تا زنی که بیرون بودن در ماشین عقب را باز کردن اومدن اونا هم تو ، یهو هر سه شون با هم دست انداختن به آلت تناسلیم و گرفتنش ، بهم گفتن برای امیر کوچولو میخوایم خاطره بسازیم !!! ، هیچی شروع کردن کفشام را از پام در آوردن ، شلوار جینمو در آوردن ، جورابامو ، شرتم هم از پام کشیدن بیرون ، هوا سرد بود ،، منتها چون دستبند بهم زده بودن دیگه نمیتونستن لباسامو از تنم بیرون کنن ، ساعت13 بعد از ظهر بود ، وسط جنگل تو یه کوره راه هیچ ماشینی هم عبور و مرو نمیکرد ، هرچی التماسشون کردم ، هرچی ازشون خواهش کردم گوش ندادن ، شروع کردن با آلتم بازی کردن ، فکر کردم خوب لابد قصدشون سکس است و بعد ولم میکنن ولی نه قصدشون این نبود ، قصدشون شکنجه بود ، به قدری هم گنده بودن وقتی روم می افتادن نفسم بند می اومد ، یکیشون دست انداخت آلتم را میکشید طوری که داد و هوارم بالا میرفت وقتی میدید نفسم داره بند میاد ولش میکرد ، یه ذره میزاشتن نفسم بالا بیااد بعد اون یکی همینجوری به ترتیب دست انداخت تو تخمام را گرفت تو دستاش و فشار میداد ، وقتی اینکار را کرد به قدری داد زدم که اشک از چشمام می اومد ، بیحال شده بودم ، یکی از زنا کفشاش را درآورد ، پاهاش خیلی بزرگ بود ، اصلا باورم نمیشد یه زن چطور میتونه همچین پایی داشته باشه ، با جفت باهاش آلتم را گرفت و لای انگشتاش گزاشت ، و فشار میداد و میکشید ، طوری که نفسم تو سینم حبس میشد ، بعد اونای دیگه هم همینکار را کردن و حالا سه نفری با هم ، از خدا مرگ میخواستم ، بعد از 1 ساعت که باهم اینکارو میکردن تمام آلتم زخم شد ، طوری که خون میومد ازش !!! بعد یکیشون دست کرد تو جیبش فندک در آورد باهاش اونجاهایی که زخم شده بود را سوزوند ، از داد و هوار دیگه توانم رفته بود ، بهم با خنده میگفت این کار را میکنیم که بعدش عفونت نکنه ، بعد که آخرین زخمم را سوزوند بیهوش شدم !!! چشمام را که باز کردم دیدم تو بهیاری زندان هستم ، خلاصه هیچی اونجا دادگاهیم کردن ، بهشون گفتن باهام اینکار را کردن قاضی اصلا توجه نمیکرد ، وقتی چند بار بهش گفتم این کار را
    ،باهام کردن ، محکم دستش را کوبید رو میز گفت دروغ میگی !! 1 سال برای زندان بروند تو روسیه !!! 5 سال هم ممنوع الورود به خاکر روسیه شدم بعد از اون موقع هم انتقالم دادن به ایران . اینو گفتم بدونید کسی به فکر قاچاقی رفتن از روسیه نیفته ،قیافه های اون سه زن هیچ موقع یادم نمیره

    • @shirkhanazizi6730
      @shirkhanazizi6730 7 ปีที่แล้ว +1

      Iran 2500 فیلا کجا هستی لالا

    • @rezaahmadi1550
      @rezaahmadi1550 6 ปีที่แล้ว

      Iran 2500 واقعا اتفاقی که برات افتاده ناراحت کننده و سخته هیچ جا کشور خود آدم نمیشه

    • @kingjoker5454
      @kingjoker5454 6 ปีที่แล้ว +1

      🤪🤣

    • @Amirali_646
      @Amirali_646 6 ปีที่แล้ว

      دروغ یا راست ؟؟،،🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

    • @mohammadmohseni3555
      @mohammadmohseni3555 5 ปีที่แล้ว +1

      بابا کسشعر نگوووو منو گرفتن مستقیم بردنم تو دفتر یه ساعت نگهم داشتن سوار اتوبوس شدم رفتم سن پترزبورگ.

  • @mahnazhavashem2641
    @mahnazhavashem2641 5 ปีที่แล้ว

    خود روسیه بزار یه فکری به حال مردمش بکنه

  • @ولسمیرخان
    @ولسمیرخان 5 ปีที่แล้ว

    چرادرمسکوکارنمیکنن

  • @aminandersson382
    @aminandersson382 8 ปีที่แล้ว

    دروغگو......