داستان واقعی: چهلم شوهرم...
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 3 ต.ค. 2024
- داستان واقعی: توی آرایشگاه زنانه کار میکردم... #داستان_واقعی #داستان#dastan
#آوای_داستان #religion
داستان واقعی:زن داداشم رو… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:زن داداشم...
داستان واقعی:مامانم جلوم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی: شوهرم با...
داستان واقعی:زن دوستم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:۸نفره توی...
داستان واقعی
پادکست
داستان های فارسی
داستان واقعی عاشقانه
داستان عاشقی
داستان
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
پادکست داستان
داستان انگیزشی
داستان انگیزشی موفقیت
داستان انگیزشی کوتاه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی
داستان ترسناک
رمان صوتی فارسی
رمان صوتی عاشقانه
کتاب صوتی
مشاوره
تجربه
ازدواج
عشق
مشاوره ازدواج
شعر عاشقانه
شاعرانه
شعر
نجوای داستان
آوای داستان
Avaye Dastan - บันเทิง
چطور شوهرت آمد تو خوابت بهت گفت برای من عذاداری نکن ولی نگفت به دوستام نده 😂
بعد از فوت شوهرت ب کسی نه نگفتی
چرا کلی مرد رو با هاشون بودی و تجربه کردی حس خوبی بت ندارم اما خوشحالم الان دیگه با شوهرت زندگی ارومی داری
زن بیچاره چکار کنه تو فامیل یکی بود شوهرش ماهی یکبار هم نمیکردش شوعر ه زد سکته زد روز بعدش زنش بردم دکتر صندلی جلو نشسته بود دستش گرفتم گفتم ناراحت نشو خدا کریمه گفت ناراحت نیستم منم همونجوری یه نیشگول گرفتم کلوچش گفت نکن بدبخت بود بدبختر شد گفتم ببینمش نشانم دادش گفت اب از لب لوچش بیرون زده من هم شق شده بود اون هوسش نبود درش اوردم گفتم چطوره دستش گرفت بهش ماشالا گفت گفت از برگشت بزار تو کلوچم بردمش یه سرم وصل کرد دکتره تو اتاق همونجا انگشت کردم تو کلوچش ابش اومد گفت این حساب نیست ها گفتن باشه تو راه روستایی خاکی زدمش کنار رو صندلی لنگهاش زدم بالا گذاشتم توش حسابی خالیش کردم گفت دمت گرم نفسم تازه شد
عالی بود حیف مارفیق شوهرش نبودیم
منم برات داغونم خیلی قشنگ کنم که کیف کنی ارضات میکنم سیر میشی❤❤
درود به شرفت خانم چرا از حقت بگذری
داستان بسیار شنیدنی بود و من بیشتر از داستان از صدا و لحن گوینده که گرم و خوش صحبت بود از این داستان لذت بردم، این اولین داستانی هست که براش نظر میفرستم
والاخوبه اخرشم بخیررسید
البته بیشتر شبیه افسانه بود ... 😅😅 ... وگرنه آبادانی که میکردم باید تو گینس ثبت میشد این خانم...😂
نوش جونت واقعا نزاشتی بهت بد بگذره واین تجربه وتست با چندمرد روبه خانمهای بیوه یاد دادی😂
فقط بیچاره برادراش ناکام موندن، که اگه میدونستن خودشون اول دست به کار میشدن ... 😂😂
داستان قابل قبولیه و پشیمون از وقت گذاشتن نیستم ، فقط جمله اخرش جالب بود که جمع بست و شوهرشو به همراه خودش به درس گرفتن از اشتباهات گذشته متهم کرد
عالی بود خداروشکر اون خانم سروسامون گرفت والا کل مردای شهر تست میکرد😂
فقط با داداشاش نبوده😅
البته بیشتر شبیه افسانه بود ... 😅😅 ... وگرنه آبادانی که میکردم باید تو گینس ثبت میشد این خانم...😂
45:45
شكر خدا ازدواج كردي
سلام عزیزم عشقم عمرم نفسم قربونت بشم دوست دارم کاش همسایه من بودی❤❤
خخخخ خوبه عذاب وجدان میگرفته
حالااز برادراش ميترسبد 😂 45:44
منو یاد رفت بیمعرقت منم دوست فرهان خدابیامرز بودم
حالااز برادراش ميترسبد 😂
داستان خوبی بود راوی گر خوب راوی گری میکند آفرین برشما
اگر درست فکر کنیم این خانم با شرایط فعلی چاره ای جز برطرف کردن تمایلاتش نداشت
فقط شهوت ما زیاد میشه چکار کنم
😂😂😂
خداروشکر وحید هم به نوایی رسید او تا صبح هم حمام نکردی قشنگ هورمون ها باهم دوست شدن 😂عجب زن 🚺 موجودات عجیبی هستن خدایی بعد دو سه تا بلاخره رسید به چیزی میخواست
مرسی واقعا دیگ کسی تو شهرشون نمونده بود ک باهاش باشه
ماشالا اون چی بودکه به همه دادی
بسیارمتشکرم ازراوی گری حضرت عالیه
فقط وقتی میگفت فرهان خدابیامرز😂
بابا قصه شم تو مغز نمیگنجه
این چرا هی میپره جلو😂
وای وای بعد همه دادنها خوب پیشینی سفید شدی
خدا بده شانس
خدا رو شکر به یکی قانع کننده شد
منم دوست شوهره مرحومتما
کاش منم مثل این خانم بود و اینقدر بی احساس نبودم😢
چرا
درود بر شما عالی بود
درود خانم خداکنه خانمهای شوهردار به داستان شما گوش کنن و قدر مرداشونو با چیزشونو بدونن ببینید اين خانم چه عذابی در نبود شوهرش میکشه 😂
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
خیلی قشنگ داستان میگی
بگو من هول بودم بابا آدم ی جا خسته میشه خوب جونی داشتی
بعد از فوت خدا بیامرز ب کسی،نه نگفتی باهمه لاس،زدی
😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮
عجب چقدر دادی نمیایی شاهرود اینجا خوش میگذره میریم جنگل ابر
فدای رواوی خوش صدا.بیان جذابش بشم
خیلی ...😅😅
❤❤😅
با بیوه بودن حال میده
ددود به راووی خوش بیان عالی با تسلت ادیب فرهیخته👌👌👌👌💐💐💐💐💐
بسیار جالب بود، و داغ 😂
هیچ کس ناامید نکرد بمیری