Zakia Kohzad show with Nader Kamyab- Dari/ Farsi Language تاريخ زبان دري

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 6 ต.ค. 2024
  • پرو گرام روزنه - مصاحبه با نادر کمياب راجع به تاريخ زبان دري و فارسي Date: 6-19-14

ความคิดเห็น • 83

  • @noorislive808
    @noorislive808 ปีที่แล้ว

    بانو کهزاد، افتخار سرزمین افغانستان هستین و در دل همگی افغان ها جای دارین. با تمام افکار تان موافق شدم.

  • @noorislive808
    @noorislive808 ปีที่แล้ว

    بسیار عالی، تشکر از هر دو محترمین برنامه. خیلی چیز ها را فهمیدیم و آموختیم.

  • @نیگولاسگیج
    @نیگولاسگیج 5 ปีที่แล้ว +2

    با درود سخنان شما درست است از سرزمین پارسا پرشیا از شما سپاسگزارم

  • @sultanjournal9809
    @sultanjournal9809 4 ปีที่แล้ว +1

    محترم‌ ‌زکیه‌ کهزاد‌ و‌ کمیاب‌ صاحب‌در ‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌افغانستان ‌‌همیشه‌ خدمت‌ نموده‌جایگاه‌ .....عالی‌ ..عالی‌دارید‌دونفر‌ تان

    • @noor__4032
      @noor__4032 2 ปีที่แล้ว

      @Mohamed El-Bredy لغة فارسى درى بدت من عندنا من افغانستان واخذوه ايران

  • @sultanjournal9809
    @sultanjournal9809 4 ปีที่แล้ว +1

    زکیه‌ کهزاد‌ محترمه‌ سلاام‌ به‌ شما‌ و مهمان. پروگرام‌شما‌حرف‌ های‌ تاریخی‌ فرهنگی‌ شما‌ قشنگ‌ در‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌‌فرهنگی‌افغانستان ‌ جایگاه‌ عالی‌دارید‌ از‌ کمیاب‌ صاحب‌ یک‌ دنیا‌ تشکر‌ از‌ معلومات‌ شما‌ موفق‌ باشید

  • @sultanjournal9809
    @sultanjournal9809 3 ปีที่แล้ว

    Sehr geehrter Dankegut sehr gut Danke. Sehr gut Danke عالی‌یتوب ‌ اینترنت

  • @zahnakabuli3153
    @zahnakabuli3153 7 หลายเดือนก่อน

    ❤❤❤❤❤❤❤❤عالی عالی‌ تشکر❤❤❤

  • @ensandost8410
    @ensandost8410 7 ปีที่แล้ว +1

    Besyar daqiq wa mofid!
    Tashakor Nader Kamyab aziz, mohafaq bashen!

  • @aryazamin8789
    @aryazamin8789 9 ปีที่แล้ว +3

    استاد واصف باختری, شاعر، نویسنده، زبان شناس و مورخ, می گويد: ما می بينيم اگر متون گذشته ادبی خود را ورق گردانی کننيم, هرگز چنين نبوده که کلمه فارسی و زبان فارسی منسوخ به فارس بوده باشد, "اين يک غلط مشهور است". امروزغالبا محققين, زبان شناسان و دانشمندان به اين عقيده هستند که اين زبان زبان پارتی است و پارت يکی از نامهای کهن خراسان است و برای در يافت اين ما لازم نيست رنج زياد ای را متقبل شویم

  • @aryazamin8789
    @aryazamin8789 9 ปีที่แล้ว +1

    The people of Afghanistan and Tajikistan have maintained a somewhat purer form of the Indo-European Aryan language and call it Dari-e Tajiki in Tajikistan and Dari in Afghanistan.
    Afghanistan`s Dari was the official religious and literary language of (Sassanian empire), Dari has contributed to the majority of Persian borrowings in other Asian languages, such as Urdu, Punjabi,Gujarati, etc. as it was the administrative, official, cultural language of the Mughal Empire and served as the lingua franca throughout the South Asian subcontinent for centuries. The Dari language has a rich and colorful tradition of proverbs that deeply reflect Afghan culture and relationships.

  • @sultanjournal9809
    @sultanjournal9809 4 ปีที่แล้ว

    عالی‌از‌ محترمه‌ زکیه‌ کهراد‌ ومحترم‌ نادر‌ کمیاب‌ یک‌ دتیا‌ تشکراز‌ حرف‌ های‌ قشنگ‌ تاریخی‌ شما‌ دونفردر‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌ فرهنگی‌افغانستان ‌ جایگاه‌ عالی دارید Dankegut..یتوب‌...اینترنیت

    • @sultanjournal9809
      @sultanjournal9809 9 หลายเดือนก่อน

      ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

  • @jafarayar3845
    @jafarayar3845 9 ปีที่แล้ว +3

    جناب کمیاب لطف کرده بگوید که تحصیلات کامل تان تا چه حد است ؟

  • @hamidkhajeh3618
    @hamidkhajeh3618 8 ปีที่แล้ว

    in ahyeh nader khan behtareh bereh harf zadan ra yad begireh bad nazar bdeh , man baeed midanam tahsilateh bishtar az maktab dashteh basheh . chon sohbat kardanesh goyayeh sathewh tahsilatesheh .

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว +1

    ششم: دوازده اساطير آريانا براى ماه هاى پارسى ماه‌های خورشیدی - عربى صورت حيوانى
    1- فروردین جشن فروهرها ; حمل = قوچ
    2- اردیبهشت دومین امشاسپند ; ثور= گاو
    3- خرداد به معنی رسایی و کمال ; جوزا = دوگانگى
    4- تیر = اسطوره باران ; سرطان = غارچنگ و يا دانه سرطان مريضى
    5- مرداد = اسطوره‌ ششمین امشاسپند و نگهبان گیاهان; اسد = شير
    6- شهریور اسطوره‌ دادگر و یاور بینوایان- شهریاری نيک - نگاهبان فلزها و پاسدار فَر و پیروزی ; سنبله = دوشيزه
    7- مهر = مادر خورشيد دوستى مهربانى; ميزان = ترازو
    8- آبان استوره آبها عقرب = گژدم
    9 آذر استوره آتش ; قوس =کمان
    10- دی خُورماه تولد خور; جدى = بزکوهى
    11- بهمن = خوب و نیک منش ; دلو = آبريز = سقاب
    12- اسفند = اسپند استوره بانوان و زمین و نگهبان و پاسدار زایش و و نماد فروتنی ; حوت = ماهى
    *اسپند بلا بند اسپنديار شاهشاهان بلخ
    * ابر بهمن کابل
    * آذر نوش فرزند اسفنديار
    * بهمن فرزند اسفنديار
    * مهر٬ مهربان, مهرباني -- مهرگان
    * آب + ان = جاى آب و يا اودان يا آبدان
    * بهشت = فردوس برين
    * خور داد خورشيد داد
    و نگاه کنيد آثار شعراى تا دوران 1964 که ملک الشعراى
    منظور زمينه هاى براى پشتيبانى براى اتحاد مردمان است و تاريخ فرهنگى (تاريخ فرهنگى تاريخ سياسى نيست و هم علم سياست تاريخى نيست ى و هم علم تاريخ سياسى نيست) بلکه داستانهاى بر بنياد علم استوره شناسى - داستانهاى پيش از تاريخى است مانند شاهنامه فردوسى . شور بختانه دو روند پيغارى مبنى بر تاريخ فرهنگى يعنى اسطوره شناسى در پيوند به با ارزيابى شاهنامه فردوسى وجود دارد:
    1- کسانيکه فکر مى کنند که شاهنامه فردوسى تاريخ ايرانزمين را نوشته باشد. مانند هيرودت ويا تاريخ طبرى ويا تاريخ يک کشور مانند تاريخ غبار و يا حبيبى ويا صديق فرهنگ و يا تاريخ فراماسيونيست سيد جمال الدين (سه لقبه) .
    2- کسانيکه فکر مى کنند که شاهنامه فردوسى بر پايه اساطير و شاهان وافراد "دروغ" مى دانند واقعيت و حقيقت ندارد.
    تمدن باستانى وجود دارد وهم در دنيا ميتولوژى ها و يا تاريخ فرهنگى تمدن باستانى و هم سجره هاى اساطير وجود دارد ان در دودمانها وجود داردبزرگوارن ايکه در اينجا گپ زدند بيچاره ها بايد افغان بودن خود رابالاتر ازتاريخ فرهنگى کند . نمایشنامه‌ای گوتهولد افرایم لسینگ به نام ناثان (ناتان) خردمند در نمایشنامه‌ای ايميليا گلوتى يک هنرمند را نشان مى که شاه از او سوال هنر کجا مى رود نقاش خواب مى دهد هنر پشت نان مى رود.ا

  • @aryazamin8789
    @aryazamin8789 9 ปีที่แล้ว

    Afghanistan has 34 provinces, and Kandahar is one of them. According to Stephen Turner an American historian: The Persian "Achaemenid dynasty" couldn't go further than Kandahar.

  • @javadalizade6268
    @javadalizade6268 5 ปีที่แล้ว

    هاهاها....منظور از میانبرد حد اوسط مسافتی است مثلا یک موشک میرود ....میان + برد ، میان میشود اوسط و برد همان مسافت میشود

  • @yamaparsyan8837
    @yamaparsyan8837 6 ปีที่แล้ว +1

    نخست بايد موضوع حذف واژه پارسى و معرب اش فارسى حل شود که آيا صفت "درى" بجاى يک زبان شده ميتواند. در تاريخ زبان از زمان رودکى سامانيان تا به تيموريان به زبان خود پارسى وياو بابرشاهان بزرگ و قاجار زبان پارسى گفته اند. به پژوهش که به انجام رسيده بزرگان ما مانند
    رودکى: 1 بار ايران و 6 بارخراسان؛
    فرخی سیستانی: 16 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 10 بار خراسان٬ 1 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 1 بار پارسى؛
    ابو سعيد ابوالخير: 1 بار ايران٬ 2 بار خراسان؛
    فردوسی: 800 بار ايران٬ 150 بار توران٬ 25 بار خراسان٬ 25 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ بيشتر از 100 بار پارسى٬ 2 بار درى؛
    اسدی طوسی :51 بار ايران٬ 5 بار توران٬ 1 بار پارسى٬ 1 بار درى؛
    مسعود سعد سلمان: 23 بار ايران٬ 2 بار توران٬ 13 بار خراسان٬ 19 بار پارسى٬ 1 بار درى؛
    منوچهری دامغانی: 5 بار ايران٬ 3 بار توران٬ 4 بار پارسى؛
    فخرالدین گرگانی: 15 بار ايران٬ 10 بار توران٬ 28 بار خراسان٬ 3 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 12 بار پارسى٬ 1 بار درى٬ 2 بار فارسى؛
    ناصرخسرو: 1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 79 بار خراسان٬ 2 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 19 بار پارسى ٬ 2 بار درى؛
    سنایی غزنوى:11 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 13 بار خراسان٬ 14 بار پارسى؛
    مهستی گنجوی: 1 بار پارسى٬ 1 بار خراسان؛
    انوری: 13 بار ايران٬ 3 بار توران٬ 20 بار خراسان٬ 2 بار پارسى٬ 1 بار درى؛
    خاقانی: 2 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 40 بار خراسان٬ 180 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 4 بار پارسى٬ 2 بار درى٬ 1 بار فارسى؛
    نظامی گنجوی: 37 بار ايران٬ 2 بار توران٬ 25 بار خراسان٬ 6 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 12 بار پارسى٬ 3 بار درى؛
    امیرخسرو دهلوی: 2 بار ايران٬ 7 بار توران٬ 13 بار خراسان٬ 6 بار پارسى؛
    سعدی: 1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 7 بار خراسان٬ 6 بار پارسى؛
    مولوی: 1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 6 بار خراسان٬ 29 بار پارسى؛
    حافظ: 6 بار توران٬ 9 بار پارسى٬ 2 بار درى؛
    عبید زاکانی:1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 1 بارخراسان٬ 4 بار پارسى؛
    محتشم کاشانی:12 بار ايران٬ 9 بار توران٬ 4 بار خراسان٬ 3 بار پارسى؛
    صائب تبریزی: 10 بار ايران٬ 7 بار توران٬ 5 بار خراسان٬ 3 بار پارسى؛
    اقبال لاهوری: 19 بار ايران٬ 4 بار توران٬ 3 بار پارسى٬ 2 بار درى؛
    پروین اعتصامی: 2 بار ايران٬ 4 بار پارسى؛
    در مجموع بزرگان ادبيات فارسى ايرانزمين بر پايه آثار شان در گنجور
    ايران: 1013 بار
    توران: 214 بار
    خراسان: 284 بار
    پهلوى يا پارسى ميانه: 221 بار
    پارسى: 270 بار
    درى: 17 بار و
    فارسى: سه بار نام برده اند.
    en.wikipedia.org/wiki/Dari_language#Table_of_the_important_terms_of_the_Persian_poets
    منبع فهرست: برگ انترنيتى فارسی دری از ویکی‌پدیا
    en.wikipedia.org/wiki/Dari_language

  • @Par100milyon
    @Par100milyon 4 ปีที่แล้ว

    با حافظ و‌فردوسی و سعدی و مولوی و خیام نمیتوان مقابله کرد.‌‌. شما اشتباه میکنید.

  • @aleksandalexander172
    @aleksandalexander172 4 ปีที่แล้ว

    Afghan Hastam. Paisa lughat e Farsi ast. It’s from Middle Persian meaning “coin” not an Hindi word

  • @raminmehrabi6235
    @raminmehrabi6235 3 ปีที่แล้ว

    تو چطور استاد هستی که داری از تو کاغذ میخونی

  • @sang5315
    @sang5315 7 ปีที่แล้ว

    در همين چند شعرى از شاهنامه 38 بار فردوسى واژه پارسى و دوبار درى را بکار برده است بزرگان بر پايه علم تفسير هيرمنتوکى اينجا براى اشعار خوب مى دانند که واژه پارسى چندين پيونده است پيوند جنبه و نسبت همين واژه به زبان وفرهنگ و نسبت مکانى را افاده مى کند بطور مثال لقب "افغانى" زبان و نام هويت و و نسبت مکانى قوم پشتون را بيان مى کندازسياست وبازى با قانون اکنون صرف نظرمىکنم
    فردوسى 38 بار واژه پارسى
    فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث
    چه رومی چه تازی و چه پارسی
    چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
    فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶
    از اسپان تازی و از پارسی
    ابا طوق زرین پرستنده شست
    فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۰
    نگردد کم و بیش در پارسی
    دگر موبدی گفت کای سرفراز
    دو اسپ گرانمایه و
    فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
    ز سیمین و زرین شتربار سی
    طبقها و از جامهٔ پارسی
    فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳
    همان تیغ برندهٔ پارسی
    نگردد همی گرد نسرین تذرو
    گل نارون خواهد و شاخ سرو
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۷
    هرانکس که استاد بود اندران
    ز رومی و از مصری و پارسی
    فزون بود مرد از چهل بار سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹
    جهانگیر تا جهرم پارسی
    چو آگاهی آمد به نصر قتیب
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۹
    که بهره ندارد ز دانش بسی
    ز رومی و از مردم پارسی
    بدان کشتی اندر نشستند سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۴
    دو آواز شد رومی و پارسی
    سخنشان ز تابوت بد یک بسی
    هرانکس که او پارسی بود گفت
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۳
    یکی لشکری کرد بد پارسی
    فزونتر ز گردان او یک به سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۲
    سپاهی ز رومی و از قادسی
    ز بحرین و از کرد وز پارسی
    بیامد به پیرامن طیسفون
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۵
    چنین داد پاسخ که ای پادشا
    یکی پارسی مردم و پارسا
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۲
    سر هندوان بود نامش سروش
    یکی پارسی بود هشیار نام
    که بر چرخ کردی به دانش لگام
    بفرمود تا پیش شاه آمدند
    هشیوار و جوینده ...
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۴
    ز پنجاه بازآوریدند سی
    ز ایرانی و رومی و پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۲
    ابا هر سواری پرستنده سی
    ز ترک و ز رومی و از پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱
    برینسان همیراند فرسنگ سی
    پس پشت او قارن پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۴
    که بر پهلوی موبد پارسی
    همی نام بردیش پیداوسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۸
    به نزد فرستادهٔ پارسی
    که آمد به قنوج با پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۰
    چو من باشم و نامور پارسی
    زرهدار با خنجر پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۳ - پادشاهی پیروز بیست و هفت سال بود
    یکی پارسی بود بس نامدار
    ورا سوفزا خواندی شهریار
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی قباد چهل و سه سال بود » بخش ۲ - داستان مزدک با قباد
    ز اصطخر مهرآذر پارسی
    بیامد بدرگاه با یارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوش‌زاد با کسری
    چنین گفت گویندهٔ پارسی
    که بگذشت سال از برش چار سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان
    بحقه درون پارسی رقعهای
    نبشتست بر پرنیان سپید
    بدان باشد ایرانیان را امید
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵
    نه تازی چنین کرد ونه پارسی
    اگر بشمری سال صدبارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۹
    یکی مرد بیدشمنم پارسی
    همان بار دارم شتروار سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۹
    همانا که این مهتر پارسی
    که آمد بدین مرز با یارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴
    نخستین صد و شست بند اوسی
    که پند او سی خواندش پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۵ - گفتار اندر داستان خسرو و شیرین
    نبیند کسی نامهٔ پارسی
    نوشته به ابیات صد پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۹
    ز رومی و بغدادی و پارسی
    نفرمود تا یک زمان دم زدند
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱
    چنین گفت روشن دل پارسی
    که بگذاشت با کام دل چارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱
    مگر آنک گفتار او بشنوی
    اگرپارسی گوید ار پهلوی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲
    پراگنده افگند پند او سی
    همه چرم پند او سی پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸
    که هرکس این را ندارد به رنج
    فرستد ورا پارسی جامه پنج
    دوبار دری
    » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه
    بفرمود تا پارسی و دری
    نبشتند و کوتاه شد داوری
    فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲
    نام بر پهلوی راندند
    کجا بیور از پهلوانی شمار
    بود بر زبان دری ده‌هزار

  • @arifafghan
    @arifafghan 7 ปีที่แล้ว +1

    اﻳﻦ ﺯﻥ ﺑﺴﺎﺭ ﺑﻌﻘﻞ اﺳﺖ . ﭼﻂﻮﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﻳﻦ اﺟﺎﺯﻩ ﺭا ﻣﻴﺪﻫﻲ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻲ اﻳﻨﻬﺎ ﺭا اﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﻨﺪ اﻳﻦ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻟﻐﺎﺕ ﺭا اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﻨﺪ .ﺑﻴﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻟﻐﺎﺗﻲ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻱ اﻳﻦ ﻟﻐﺎﺕاز ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺎﻳﺴﻜﻞ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺩاﺭﻡ ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ ﺷﺎﻥ اﺯ ﺧﻮﺩ ﻟﻐﺎﺕ ﺩاﺭﻧﺪ
    Bicycle english
    Velo france
    Fiets Duch
    ﺩﻭﺟﺮﺧﻪ

    • @maisontahissasarl4589
      @maisontahissasarl4589 7 ปีที่แล้ว

      madarat ke aqel darad metawani ba jayash moqararash kony

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    خیام خود به این کتاب اشاره کرده است و ادعا می‌کند قواعدی برای بسط دوجمله‌ای ( a + b ) n {\displaystyle (a+b)^{n}} (a+b)^{n} - بخش دوم
    کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است. بنابرین از دیگر دست‌آوردهای وی موفقیت در تعیین ضرایب بسط دو جمله‌ای (بینوم نیوتن) است که البته تا سدهٔ قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جمله‌ای‌ها «دو جمله‌ای خیام-نیوتن» نامیده می‌شوند. نوشتن این ضرایب به صورت منظم "مثلث خیام-پاسکال" را شکل می‌دهد .روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام "مثلث خیام" شد، انگلیسی و آلمانى ها زبان‌ها آن را به نام "مثلث کوبيکى پاسکال خيام " می‌شناسند. بسيارى دانشمندان هندوايران وبه ويژه ابونصرفارابى و الخوارزمى کتاب حساب و يا الجبر باعداد هندى را به بغداد وشام و دانشگاه که فاطميان به نا م دخت سرور ما فاطمه الزهرا بردند و از بغداد و دمشق و مصر اعداد هندى نخست به اسپانيه بردند و در سالهاى قرن 15 ميلادى کتابهاى همين بزرگان هندوايران و توران در صومِعِه هاى ممالک "امپراتورى روم - دويچر ناسيون" (دويچر ناسيون ملت آلمان پاپ هاى رومن کاتوليک ها ) مهتراز زبان عربى وکهتر از فارسى به لاتينى ترجمه مى شدند. اصل اين کتابها از بزرگان پشتر نامگرفـته شده به اضافه رازى کاشف الکل و تمام مواد کاربون (کل) و کتاب ابوريحان بيرونىدر کتابخانه هاى اروپا آمد
    در قسمت ادبيات پارينه پارسى که ريشيه هندى سانسکريتى ريگويدايى و واويستايى دارند هندوايرانيان وتورانيان همين شاهکارها را مانند پنجتنتره با کتاب اول کليله ودمنه هزار دستان و سندباد را به بغداد بردند ها در اروپا اين داستان و اعداد هندوايران و توراناعداد و ادبيات عربى مى ناميدند
    راهب‌ها و راهبه‌ها تدر قرون وسطی صومعه‌های بسیاری در سراسر اروپا ساخته شدند.وفادارن قيصر آلمان بودند وزبان دربارى امپراتورى روم گرمن نيان لاتينى بود و زبان ميانه دويچ (که خلق با خدايان غيررومى معنى مى دهد)
    زَکَریای رازی الکل (کحل و يا کل در فارسى و هندى "سنگ سرمه" در آلمانى سنگ ذغال ) در انگليسى کاربن مواد شيمي مى باشد و ايتانول الکل خالص ) را از مى وسرکه يا آب انگور ساخت و از آن ابن سينا درجراحى وطبابت براى پاک کردن زخم استفاده کرد کتابخانه اين دانشمند از سوى طالبان وداعشيان آنزمان بعنوان مسلمانان اصل به آتش کشيده شدند
    C2H6O = دو حصه کل شش حصه هيتروژن ويک حصه آکسيجن = ايتانول الکل خالص = ل در بسيارى زبانها به ر تغير خورده تار وتال
    Kohle = سنگ ذغال

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    زبان پارسى (پارسى باستانى پارسى ميانه و پارسى نو يافارسى درى) مانند زبانهاى عربى ٬انگليسى٬ آلمانى٬ فرانسوى ٬ يونانى و رومى از نگاه واژه زبان شناسى زبانهاى "پولی‌ سنترى" (1) استند.
    زبانهاى "پولی‌ سنترى" و يا پولورى سنترى (يعنى چند گهواره ا ى و چندمرکزى) اند. مهد٬ منشاء٬ مامن٬ سر چشمه٬ پايتخت٬ مرکز و مقر٬ زادگاه٬ خاستگاه ٬ و پيدايشگاه در يک حوضه فرهنگى زبانى قرار دارد و نه در کشور دولتى هم گسترش شد.
    و يا مانند زبان يونانى در زمان اسکندر حتى در يکى از باستانى ترين خاستگاه زبان جمشيدى بلخ و سمنگان و باميان در زمان گيريکو- باکترى زبان و فرهنگ يونان باخترى و يا زبان عربى در ايران زمين و يا زبان هندى و يا اردو در کابل زمين و زبان عربى زبان عبادتگاه هاى کشورهاى اند که از زهدان بطن و پيکر پهناور آريانا و ارانشهر پشته هندوايران خارج شده اند.
    . قدامت دوهزار وپنجصد ساله زبان پارسى و واژه هاى آريانا و آريا و ايران گردانهاى درفاصله هاى دوران ها تغير خورده حقيقت اين مطلب را مى رساند زادگاه پارسى و زبانهاى ايرانى در يک دهستان وستان و شهرستان نبوده باوجود که قدامت آن در سنگ نوشته هاى بيستون پارس از باکترا ("بلخ") در پيوند به سرودهاى گاتها زردشتى و آهين پاک و نيکوى نام گرفته شده است
    بلخ و کابل و زابل آريا (نام هرات دوران پيش از استرابو و اِراتوستِن یا اراتوستنِس ) و پارس و پارتها بخوان پارتثا ناميده شده است .
    آريانا قرن سوم قبل از ميلاد
    دوهزار دوصد بيست سال پيش نقشه اِراتوستِن یا اراتوستنِس (2)
    cartographic-images.net/Cartographic_Images/112_Eratosthenes_files/droppedImage_3.png
    دوهزار بيست سال پيش نقشه استرابوار(3)
    i.pinimg.com/736x/78/9a/c4/789ac43e06d0cca21988b3938fb1f29f--greek-history-geography.jpg
    آريا و آريانا به اساس ورقپاره هاى از نقشه هرودوت(4)
    Aria and Ariana 525 BC
    etc.usf.edu/maps/pages/10400/10492/10492.jpg
    زبان زاده مى شود از کودکى به بزرگى و پيرى مى رسد و حتى واژه کهنه مى شوند و حتى گم و نابود و انقراض مى شود: مانند زبان آلمانى قديم لاتين و يونانى و پارسى باستان
    البته واژه ها نو ساخته مى شود "نيولوگيزم" (نو زبانى).اين بخش زبان شناسى ساختن واژگان نو را مورد پژوهش قرارمى دهد:
    هيچ قدرتى نمى تواند پارسى و يا معرب اش را فارسى را از بلخ پارسا از زبان صفاريان زابلستان و کابلستان و هرات و کرمان وپارس و پارسه و پارسگارد و پارتثها و غزنويان وتيموريان و مغلها و پشتونها جدا کرده نمى توانند.
    ولى حاکمان پشتو ن چطور با ذکاوت زيرکى روباه کارى و چالاکى فارسى را حذف نمودند.بلى صد در صد درست است که آريانا از نام هرات (آريا) با پسوند مکانى پارسى باستان "نا" آريانا شده است
    ولى از نگاه گذشته سند زبان پارسى در هرات با لقب درى از اول رودکى و شاهنامه دقيقى وپسان ازسوى فردوسى در هرات ومشهد خراسانزمين آمده که فردوسى از توس از راه هرات به غزنين رفت:
    غزنى چارصد بزرگان ادبى وفرهنگى در دودمان غزنويان داشت:
    سمرقند و بخارا وبلخ دوران سامانيان دوصد شاعرو دانشور داشت هرات از زمان تيموريان صد شاعر ودانشمند پارسى زبان وتورکزبان داشت. جامى آخرين شاعر به سبک شعرنظم اراکى ويا درى اند شاعر بزرگ هروى حسن شروع نمودبه سبک هندى فارسى. شعراى پارسى زبان هند مانند بيدل از سبک هندى پيروى مى کردند
    (1) luricentric language or polycentric language
    (2) Eratosthenes
    (3) Strabo
    (4) Herodotus
    "Aria (Greek: Ἀρ(ε)ία Ar(e)ía, آريا; Latin Aria, representing Old Persian. Haraiva, Avestan Haraeuua) is the name of an Achaemenid region centered on the Herat city of present-day western Afghanistan. In classical sources, Aria has been several times confused with the greater region of ancient Ariana, of which Aria formed a part." en.wikipedia.org/wiki/Aria_(region)
    آريا سرزمین که نامش را نیز از هریرود گرفته در قدیم بسیار حاصلخیز و هم مرکز مى (آب انگور; آب ميوه (مى وه) وميدان آب انگور) بوده‌است. بطلمیوس موقعیت هریوا را در جنوب مرو و باختر، در شرق پارت و بیابان کارامانیا، شمال زرنگ و غرب پاراپامیز آورده است و بنابراین مشتمل بر تقریباً ولایت هرات امروزی می‌شده است. پایتخت آن قبل از حملهٔ اسکندر مقدونی به ایران، آرتاکوآنا بوده‌است. باشندگان هریوا را هروی می‌نامند

  • @yamaparsyan8837
    @yamaparsyan8837 6 ปีที่แล้ว

    از شعر وشاعرى به دانش زبان: بگونه مثال دانشمندکسى است که يک کتاب لغت ويا زبان دستورتاليف کند. شعر سراييده مى شودبا عواطف سروکار دارد و دستور با قواعد وقانونهاى اساسى و منطقى زبانى استواراست. اولين پارسى زبان صرف ونحو همدانى شيرازى نويسنده الکتاب مى باشد با توجه بر انيکه زبان عربى زبان پارسى را زبان فارسىت غير داد و همين دوران از همآغوشى عربى با پهلوى تولدى زبان نوين را نويد داد
    شهکار"الکتاب" نام دستور زبان است که از ابوبشر عمرو بن عثمان بن قنبر سیبویه (140 خورشيدى/ 760 ميلادى-180 خورشيدى/ 789 ميلادى) معروف به سیبویَه شیرازی و اولين دانشمند دستور نويس زبان عربى (گرامر= صرف و نحو زبان عربی) و پیشوای مکتب نحوی بصره بود که زادگاه اش همدان، آرامگاهش در شهر شیراز است
    تنها همين کتاب ازوى باقی مانده‌است. این کتاب را کامل‌ترین کتاب نحو در زبان عربی خوانده‌اند. استاد سیبویه خلیل بن احمد بن عمرو بن تمیم فراهیدی اَزْدی (96 یا 100هـ.ق. 718ميلادى - 175 هـ. ق791 ميلادى) زبان‌شناس و از جمله برجسته‌ترین پژوهشگران زبان‌شناسی زبان عربی ( فقه‌اللغهٔ عربی ) است که به پژوهش‌هایی درزمینهٔ تصحیح نظام نوشتاری عربی، فرهنگ‌نویسی و عروض (وزن شعر) پرداخته‌است
    اول: زبان باستانى پارسى: از درخت زبان‌های هندو-اروپایی است. از زبان پارسى قدیمی خیلی کم می دانیم. برخی از آهنگ های گاتها ها و یَشت ها ى (از نظر لغوی هم ریشه با کلمهٔ یَسنَه یا یسن است) زرتشتی فقط فقط به گونه اصلى درسنگ نوشته هاى میخى هخامنیشی ها به ما به ميراث رسيده اند. گاتها ها: .گاتاها یا گاهان یا گات‌ها عبارت از ۱۷ سروده‌ای است از دیرباز بخشِ کتابِ اوستا شمرده می‌شود.گات‌ها (اوستایی) جمعِ گات به معنای سرود است که در زبان پهلوی به گاث (گاس) تبدیل شده و در زبان پارسی گاه گفته می‌شود. واژه گاه در
    دستگاه‌های موسیقی امروز ايران زمين به جای مانده‌است. همانند سه گاه و چهار گاه پنجگاه. یشت‌ها: یشت‌ها سرودهایی هستند که ايرانيان براى اساطير خود مانند مهر، ناهید و تیشتر و ديگران مى سرودند.زبان اوستایی که با سانسکرينت همخانواده و با پارسى از يک فاميل است زبان "زند" (ژند) شناخته مى شود. نسک‌های اوستا، بدین زبان نوشته‌اند. این زبان هم‌ریشه با سانسکریت و نزدیک یَشت از نظر لغوی هم ریشه با کلمهٔ یسن است به پارسی باستان است اَوِستا کهن ترین نوشته ی ایرانیان ا ست. زادگاه و سال تولد زردشت هم زمان نگارش این کتاب بزرگ به درستی روشن نیست و يا اينکه يک زردشت بوده ويا چندين زردشت در مناطق گوناگون. تاريخ نويسىان «در متن‌های سنتی حدود خوارزم و خراسان آذربایجان، شهر ری و سیستان و بلخ را زادگاه خاستگاه او دانسته‌اند.
    آنچه امروز در دسترس ماست و نام اَوِستا بر آن می‌گذاریم همه‌ی آن کتابی نیست که در دوران‌های کهن در دست نیاکان ما بوده، بلکه بخش بزرگی از این نوشته ی سترگ در کشمکش های گوناگون از دست رفته و پایمال گردیده است. وِستای روزگار ساسانیان۳۴۵۷۰۰ واژه و زند (گزارش پهلو یپارسى) آن ۲۰۹۴۲۰۰ واژه برآورده شده و امروز از متن اَوِستا هشتاد و سه هزار واژه به جا مانده است.اَوِستا در اصل ۲۱ نسک (کتاب) داشته برابر با ۲۱ واژه نیایش در روزگار ساسانیان نیز اَوِستای بازمانده را بار دیگر به همان شیوه ی کهن به بیست و یک نسک (کتاب) بخش کردند و نام ها و شرح این نسک‌ها در کتاب پهلوی (دینکرد) و کتاب های دیگر آمده است.
    اديان از زمان هخامنيشى تا سرنگونى ساسانيان ها يا اسلامى شدنزردشتى هندويزم و بوديزيم بوددر آتشکده باکو آذربايجان سنک نوشته سانسکريت وجود دارد. در شرق دودمان ساسا نيان (سمنگان و باميان ) که زردشتى بودند به بوديزم تغير دين نمودندو دودمان خود را "کوشانيان" ناميدند. بعد از سرنگونى هخامنیشی ها زبان پارسى باستانى مورد انقراض قرار گرفت او ديگر زبان ماوره وروزمره نبود
    دری: درى چيست ? آيا درى به تنهاى آمده است ? : در هنگام پاليدن واژه «دری» خواستم بدانم که آيا من قادرخواهم بود واژه ( اسمى درى) و نه (صفتى"درى") را پيدا خواهم کرد که بدون اشاره و بدون متن پيشتر بدون نسبت ويا بدون نام گرفتن و بدون پيوندونسبت و معرفى
    به يک زبان معين دريابم که "درى" صفت "در" (دروازه و يا "دوور" انگليسى و "تيور" يا " تور" آلمانى يا "پورتا" و" پورتى" لاتينى) نباشد يا بهتر که اصطلاح (ترمينولوژى عبارت ) "درى" از اسم "در" با افزود حرف يا پسوند علامت صفت شدن نباشد: بگونه مثال آلمانى اتاليايى يا پشتو يا يا انگليسى آيا زبان انگليسى زبان انگلستان است وهرکسيکه زبان خود را انگليسى گفت انگليس است? ايران آرياناآرين و اران و ايرانشهر گردانها و مشتقهاى يک ريشه زبانى است ايران حلقه فرهنگى و زبانى وايران کشوراست مانند آلمانى با کشورهاى آلمانى زبان
    درى: « درى مریوان » ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مریوان در استان کردستان ایران است. «بنه دری»، روستایی از توابع بخش رستاق شهرستان داراب در استان فارس ایران است. «دری غزنی» ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بردسیر در استان رمان ایران است. «دری کنده»، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان بابل در استان مازندران ایران. "دری: « درى زرتشتی » یا «زبان گورونی » یا زبان گبری نیزخود زرتشتیان به « درى زرتشتی » گویش ویژهٔ زرتشتیان ایران و پارسیان هند که در ایران در استان‌های یزد و کرمان و در هندوستان پارسیان ایالت ماهاراشترا به آن سخن می‌گویند. زبان دری یک زبان هندوایرانی و از شاخه زبان‌های ایرانی شمال‌غربی به شمار می‌رود. يا دربند و بندر در کل دنيا شاهان و درباريان ودرگاهدژ در دار داشتند. « درى مریوان» دژ ٬ ارگ٬ قلعه و کاخ شاهپور معنى مى دهد و همچنان فورت پورت و دريچه وراهى از يک جا به جاى ديگر ويا دروازه بزرگ = تاق پیروزی، یا خوازه یا سازه‌ای چوبی یا فلزیدر ورودى و خروجى
    ادامه دارد

  • @sang5315
    @sang5315 5 ปีที่แล้ว

    بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۵ - حکایت: بگفت ای خداوند ا یر ا ن و تور که چشم بد از روزگار تو دور

  • @MrAriana72
    @MrAriana72 7 ปีที่แล้ว

    من صد فیصد همنظر خانم ذکیه جان کهزاد استم، اگر همنظر آقای نادر کمیاب باشیم باید نام موتر، مادر، پدر، برادر، واترپمپ،،رادیو، تلویزیون، تیلفون همه را ایرانی بسازیم

    • @arminparse68
      @arminparse68 7 ปีที่แล้ว +1

      به جز آنها پدر برادر و مادر اینها همه پارسی هستند در ایران به رادیو می گویند دورآواز به تلوزیون می گویند دورنگاه به تلفن هم می گویند گوشی اکنون کدام زبان پارسی تر هست اگه خرد داری خودت فکر کن این کسی که گفته گو می کند نمی تواند پارسی بگوید سپس می آید برای شما زبان را می خواهد بازگشایی می کند شگفتا

  • @yamaparsyan8837
    @yamaparsyan8837 6 ปีที่แล้ว +1

    نا م ایران در سال 1928! هفت سال پيش از سال 1935 پيش تغيير : قانون اجازه مبادله پروتکل منضمه به عهدنامه ودادیه و تأمینیه ایران و افغانستان و پروتکل راجع به استرداد مجرمین و متهمین به جرم مصوب ۱۶ دی ماه ۱۳۰۷
    پروتکل منضمه به عهدنامه ودادیه و تأمینیه ایران و افغانستان ٦ قوس ١٣٠٦ مابین دولتین ایران و افغانستان
    afghanistandl.nyu.edu/afghanistan/books/adl0702/adl0702-fr01.html
    ماده واحده - مجلس شورای ملی پروتکل منضمه به عهدنامه ودادیه و تأمینیه ایران و افغانستان مورخه ۶ آذر ماه ۱۳۰۶ و همچنین پروتکل راجعه به استرداد مجرمین و متهمین به جرم را که بین دولتین ایران و افغانستان در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۰۷ امضاء شده تصویب و اجازه مبادله نسخ صحه شده آن را به دولت می دهد.
    این قانون که بر یک ماده و دو پروتکل ضمیمه است در جلسه شانزدهم دی ماه یک هزار و سیصد و هفت شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
    رییس مجلس شورای ملی - دادگر
    [z] پروتکل راجعه به اعاده مجرمین و متهمین به جرم بین دولتین ایران و افغانستان
    در تعقیب فصل هفتم عهدنامه مودت منعقده بین ایران و افغانستان در تاریخ اول سرطان ۱۳۰۰ در باب اعاده مجرمین اختیارداران طرفین این پروتکل را امضاء می نمایند:
    کلیه مجرمین غیر سیاسی و متهمین به جرم های غیر سیاسی که پس از ارتکاب جرمی در خاک یک طرف به خاک طرف دیگر رفته باشند و تقاضای استرداد آنها بشود به مأمورین طرفی که جرم در خاک آن واقع شده تسلیم خواهند شد.
    تقاضانامه استرداد باید به وزارت امور خارجه داده شده و ورقه جلب یا حکمی که به امضای مقامات صلاحیت دار قضایی رسیده به آن ضمیمه باشد.
    به طوری که واضح است در ورقه جلب یا حکم محکمه باید جرم صریحاً ذکر شده و ماده قانونی که مجازات آن جرم را معین می کند تصریح گردد.
    هر گاه متهم یا مجرم از اتباع مملکتی باشد که به آنجا پناه برده مسترد نخواهد شد و مملکتی که جرم در آنجا واقع شده حق دارد وقوع جرم را با دلایل و مدارک به مملکت طرف دیگر داده و تقاضای تعقیب یا مجازات متهم یا مجرم را مطابق قانون آن مملکت بنماید.
    اعتبار این پروتکل تا مدت دو سال باقی است هر گاه در موقع انقضای دو سال هیچیک از طرفین آن را فسخ نکرد برای مدت دو سال دیگر دارای اعتبار خواهد بود.
    تهران به تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۰۷ مطابق ۱۵ ژوئن ۱۹۲۸
    امضاء: پاکروان امضاء: غلام صدیق
    1306 + 621 or 622 = 1928 . Azer (Farsi) = Qaus (arabic)
    پروتکل منضمه به عهدنامه ودادیه و تأمینیه ششم آذر ماه ۱۳۰۶ بین دولتین ایران و افغانستان
    نظر به موجود بودن روابط مادی و معنوی و رشته های الفت و برادری بین مملکتین ایران و افغانستان که خوشبختانه به وسیله عهدنامه ودادیه اول سرطان ۱۳۰۰ و عهدنامه ودادیه و تأمینیه ششم آذر ماه ۱۳۰۶ برقرار و تکمیل شده است و برای تشیید و تتمیم روابط مزبوره اعلیحضرت شاهنشاه ایران و اعلیحضرت پادشاه افغانستان انعقاد پروتکل حاضر را در تکمیل عهدنامه های مذکوره لازم شمرده و برای امضاء آن اختیارداران خود را به ترتیب ذیل معین نمودند:
    اعلیحضرت شاهنشاه ایران: جناب میرزا فتح الله خان پاکروان کفیل وزارت امور خارجه و اعلیحضرت پادشاه افغانستان: عالیقدر جلالت ماب سردار اعلی غلام صدیق خان کفیل وزارت امور خارجه. اختیارداران مزبور پس از ارائه اختیارنامه های خود که دارای شرایط و اعتبار لازمه بود در مواد ذیل موافقت حاصل کردند:
    ماده اول - در صورتی که یکی از مملکتین ایران و افغانستان مورد عملیات خصمانه یک یا چند دولت ثالث بشود متعاهد دیگر مکلف است که تمام کوشش خود را به عمل آورد که وضعیت مذکوره را اصلاح نماید.
    اگر با وجود تمام مساعی مبذوله معذلک وقوع جنگ حتمی و ناگزیر شود متعاهدین تقبل می کنند که وضعیت را به دقت و با روح یگانگی و محبت و خیرخواهی تحت مطالعه درآورند تا اینکه راه حلی که موافق منافع عالیه آنها و متناسب با وضعیت باشد پیدا نمایند.
    ماده دوم - دولتین متعاهدین قبول می کنند که جهت ترقی و تعالی مملکتین و ملتین هر گونه وسائل و وسائطی را که برای طرف دیگر نافع و مورد احتیاج بوده و در مملکت طرف مقابل موجود باشد اعم از وسایل مادی و متخصص فنی و غیره به اختیار طرف مقابل واگذار و طرف مقابل را به آن معاونت نماید ترتیب واگذاری و معاونت مذکور را بر طبق مقاولات مخصوص معین خواهند کرد.
    همچنین طرفین متعاهدین معظمین توافق نظر حاصل نمودند که با همدیگر تشریک مساعی اقتصادی نمایند و قبول نمودند که در اسرع اوقات متخصصین فنی طرفین مجتمعاً شرائط و وسائل تشریک مساعی اقتصادی مزبور را به طور کلی و بالخصوص شرایط و ترتیب ایجاد و تکمیل و وسایل ارتباطیه بین مملکتین را اعم از اتصال راه های مملکتین و ایجاد و اتصال پست زمینی و هوایی و خطوط تلگرافی با سیم و بی سیم و شرایط دادن ترانزیت آزاد و استفاده تجارت در سرتاسر خاک یکدیگر و دادن مزایا و تسهیلات گمرکی و امثال آن را تحت مطالعه دقیق قرار دهند تا پس از تصویب به موقع عمل گذارده شود.
    ماده سوم - اتباع طرفین متعاهدین در خاک یکدیگر در مسائل عمومی مورد معامله ملت کامله الوداد خواهند بود.
    در قراردادهای تجارتی و گمرکی و اقامت که باید در اسرع اوقات بین طرفین منعقد شود طرفین متعاهدین نسبت به همدیگر معامله ای را که غیر مساعدتر از معامله هر یک از آنها با هر دولت ثالثی نباشند خواهند نمود.
    ماده چهارم - مدت اعتبار این پروتکل که پس از رسیدن به تصویب و صحه مقامات صلاحیتدار مملکتین دارای اعتبار خواهد بود تا آخر مدت اعتبار عهدنامه ودادیه و تأمینیه منعقده در تاریخ ششم آذر ماه ۱۳۰۶ خواهد بود.
    اختیارداران طرفین این پروتکل را که تکمیل عهدنامه ودادیه و تأمینیه ششم آذر ماه ۱۳۰۶ می باشد در دو نسخه اصلی فارسی امضاء نمودند.
    تهران به تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۰۷ مطابق ۱۵ ژوئن ۱۹۲۸
    امضاء: پاکروان امضاء: غلام صدیق
    اجازه مبادله پروتکل منضمه به عهدنامه ودادیه و تأمینیه ایران و افغانستان و پروتکل راجع به استرداد مجرمین و متهمین به جرم در جلسه شانزدهم دی ماه یک هزار و سیصد و هفت شمسی داده شده است.
    رییس مجلس شورای ملی - دادگر

  • @parwinmushtael9515
    @parwinmushtael9515 4 ปีที่แล้ว

    از نظر ساختمان زبان و ریشه و تبار زبان، چه فارسی بگوییم، چه دری بگوییم، چه تاجیکی بگوییم، هر سه یک زبان است.
    به قول معروف : «سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند»
    اما اینکه برخی اصرار می کنند زبان ما "دری" و زبان ایرانیها "فارسی" است، این محصول عدم آگاهی و عدم اطلاع فرد از کاربرد این کلمات در طول تاریخ است.
    در ادبیات یکهزار و دوصد ساله مکتوب فارسی همین زبان به همین دو نام خوانده نشده، اگر گفته اند دری، دری در واقع صفتی بوده برای فارسی؛ قدمای ما وقتی می گویند فارسی دری، از آن معنای خاصی را اراده می کرده اند.
    جغرافی نویسان عرب که در قرن سه، چهار و پنج به مناطق جغرافیای زبان فارسی سفر کردند، گویندگان زبان فارسی در مناطق مختلف را توصیف کرده اند. منتها آنها وقتی دری می گفتند مرادشان از دری، زبان رسمی و فصیح بوده است، زبانی که در کتابت استفاده می شده و آنرا زبان معیارم خوانده اند.
    با این توضیحات، منظور از صفت دری برای فارسی همان معنای بلیغ و فصیح است،
    باید درایتدا اول ازبان تعریف وبسمت جغرافی نویسان برویم)((کاپی شده از گوگل))
    از نطر بنده من تاجایکه کتاب‌های ایران را مطالعه کردم اخبار مجلات وغیره را هیچکدام تفاوت با کتاب‌های خود ما ندیدیم تنها ایران لهجه دارد واگر درمعنی یکست وبا تفاوت نام فرق دارد معذرت میخواهم اگر اضافه روی کرده باشم موفق وکامگار باشید 🙏 🌷 ❤️

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    آيا دانش چقدر تضاد، تناقض و رد در بافت استدال منطقى گفتمانى را تحمل مى کند? آيا استادان دانشگاه هم عاجزنيسثند اند تا درى را به من و يا به يک بيگانه بدون بکاربرد واژه پارسى" و مثال اشعار پارسى گويان به فهماندند از شعر مولانا"
    چرا واژه "درى" زبان عاميانه شده ؟
    چرا به زبان هايى آلمانى و يا گرمنى «هوف دويچ» و «هوخدوچ» (هوخ تيف يک شرکت ساختمالى آلمانى است که درسالهاى ظاهرشاه و اکنون در کابل سرک خيرخانه خشت هوختيف. "هوختيف " به زبان هايى آلمانى و يا گرمنى (هوخ = بالا ، تيف= پايين ) وديگر زبانهاى ميعارى مانند انگليسى را "کورت لنگيوا" ، "پورتى لينگوا" و يا "حوليکا لنگوا".
    Porte = دروازه و هوف = Hof = Aulica = Aula = حولى
    Große Aula LMU München = حولى بزرگ اين سالن بزرگ در ساختمان اصلی دانشگاه لوودویگ-ماکزیمیلانس-مونیخ براى گردهمايى و سيمينارهاى بزرگ علمى
    Audio Maximum > Audi max = سالون بزرگ تحت نام اوديو ماکس وجود دارد
    Hochdeutsch = آلمانى بالا بلند و عالى
    Hofdeutsch = آلمانى دربارى
    Kanzleideutsch = آلمانى منبر
    Standardedeutsch = آلمانى ميعارى
    Schriftdeutsch = آلمانى نوشتارى
    Germanisch = گرمنی; Allemanisch = "آلى مانيشى"
    زبان آلمانی ادبی و فصیح يا هوخ دويچ زبانی است که در تمام آلمان صحبت می شود. زبان آلمانی شامل دو گویش اصلی "آلمانی بالا" و "آلمانی پایین" و همانند زبانهاى ديگر دارای تعداد زیادی از گویش‌های فرعی است. بر اساس این زبان، زبان معیاری با نام آلمانی معیار يا هوخ دويچ يا هوف ديوچ وجود دارد که بیش‌تر به آلمانی بالا شبیه است، زبان به خارجی‌ها آموزش داده می‌شود و نوعی زبان فرا مليتهاى آلمانى (میانجی) است.
    بخشی از کلمات زبان آلمانی ریشه در زبان‌های لاتین و یونانی دارد و قسمت کوچکی نیز از فرانسوی و انگلیسی به عاریه گرفته شده است. زبان آلمانی در سیر تحول تاریخی خود به بخش بزرگی از دستور زبان و واژگان بومی "گرمنی" و "آلى مانيشى" وفادار مانده و آن‌ها را در دستگاه دستوری و واژگانی خود زنده نگاه داشته‌است.
    هر زبان درجهان تمدنى و ادبى در دره ها ساخته نشده بلکه در شهرها ويا مدنيه ها زبان فراشهرى، فرا مدنيه اى، فرا ستانى،فرا استانى وفراکشورى شده اند. زبان انگليسى و زبان آلمانى هم از همين امرخارج نيست. چون زبان آلمانى هم مانند فارسى در تمام کشورهاى آلمانى زبان درون کشورى ستانهاى فدرال آلمان و کشورهاى آلمانى زبان اتريش و وسويس در پهلوى زبان استاندار ويا بلند (هوخ ديوچ" گويشهاى منطقوى و ستانى دارند مانند "زکسينى" و "بواريايى" و "فرانکى" و "بادين" و "راينى" وحتى شهرى مانند "مونيخى" و "همبورگى" وغيره. ولى زبان استاندارد و يا هوخ دويچ در چارچوب کليساها ودرگاه ها وحولى هاى دربارهاى شاهان "پرويسى" (شمالشرق آلمان) بوجودآمده است که زبان واعظان و زبان دادگسترى شد. تاريخچه زبان هوخ دويچ نو آلمانى٥٠٠ سال پيش با ترجمه کتاب مقدس انجيل ازسوى مارتين لوتر از زبان لاتين به آلمانى بوجود آمد واما زبان درى در دوران پادشاهى يزدگرد و يا بهرام گور بوجود آمد که همين زبان، زبان پارسى ميانه را آرام آرام به زبان "مرده" تبديل کرد.
    رودکى بزرگ در کشور باختر زمين دردوران سامانيان خدمت شايانى براى زبان دربارى، ديوانى، نوشتاريى، ادبى، فرهنگى و زبان بلند نمود. برزویه پزشک نامدار ایران يک کتاب پنج تنتره (کلیله و دمنه) را به فارسی میانه برگردان کرد. روزبه پور دادویه معروف به ابومحمد عبدالله ابن مقفع آنرا از زبان پارسى به عربى دوباره به فارسى دربارى برگردان کرد. همين شاعران دربارهاى ساسانيان و صفاريان ووبويژه سامانيان و غزنويان بودند که آثار شان هم به دره ها رفتند و مردم را شاهنامه خوان کرد. "پنج کتاب" خوان کرد زيرا کى نبود که دردره پنجشير حافظ خوان نبود. کدام دختر نبود که فال حافظ نمى گشود؟
    حذف واژه فارسى از صفت درى درست در سال 1964 ميلادى توسط اولين نخست وزير غير پشتون دکتور يوسف انجام شد. نگاه کن چالبازى حاکمان افغان. افغان را در تذکره شايد ازطرف غيرپشتون درج مىکند
    باحذف واژه فارسى و جايگزينى "درى" در سال 1964 ساختار يا دستگاه دستورى، صرف ونحو واژگانی ،گردانهاى واژگان مصدرى و اسمى با گردانهاى ضماير و حالت هاى، فاعلى، معفولى باوا سط وبى واسطه، اضافى پیشوندها و پسوندهایِ باستانی، قيدها و صفت ها، صرف اسم و صفت و حرف ربط تعریف، امکان ساختن واژه‌های ترکیبی طولانی و ساختمان پیچیدهٔ نحوی با تغير نام از فارسى به درى گفتن تغير کرد ?
    و يا دستور زبان و يا دستور زبان پارسى در درى زنده است?
    اين تغير مایه‌های بومی دگرگشت بنیادی ساختار زبان را تصوير نمى کند بلکه تغيير خلاقيت مطنقى به حماقت سياسى را برجسته ترسيم مى کند.
    ساختارهای دیرینهٔ در سرگذشت تاریخی زبان‌ پارسى و يا آواز پارتى که بازهم پارسى گويش مى شود با گفتن درى گم نشده ولى فر و فرهنگ وفريخته گى افغانى چرا ؟ يا نى .
    گفتند که درى "فصاحت" و "بلاغت" "صدای دلپذیر" "زبان متعارف" "زبان دادگاه " "زبان منبر" " زبان پادشاهان" زبان نظم ونثر درى، زبان کبک درى (مرغ وپرنده?) از دره هاى هنوکش در دره هاى جغرافيه افغانستان بوجود آمده است ولى از ساختن پيوند چسبانش ستاک‌ها و پیشوندها و پسوندها، ترکیب‌های تازه واژه هاى نوين که بتواند "درى" نيازهاى جهان مدرن را و واهم گيرى از زبانهاى در "فارسى افغانى" حرام و در پشتو حلال ديناميکى نيست بلکه منجمد است.
    توانایی واژه هاى نو يا نيلوگيزم از پیوند پاره هاى کوچک وندى و قيدى غير معنا دار شکل نگرفته وچنين فعاليت ها بسیار کمتر شده انجام شده که با گرز ضد ايرانى کوبيده مى شود. از ماهيت های پارسايى پارسى ديناميکى نيست بلکه منجمد است. ساختن پیوندهای تازه ، که به ویژه برای زبانِ علم و تکنولوژی نيازاست در زبان با نام درى مديون مادر زبان يا زبان پارسايى است. اصطلاحات ملى و علمى فقط محدود به پشتو است. حاکمان افغان با دوکار خود پيروز نبود ونيست: اول با نام درى: اکثريت به درى دولتى" فارسى" و پشتونهاى شريف" پارسى" همانچنان که مولوى و پسراش سلطان ولد دررباب نامه وانتهانامه و ابتدانامه "پارسى" مى ناميد و بلاخره در خارج در سطح بين الملى کسى نمى فهمد که "زبان درى "چسيت و در فرهنگهاى زبانهاى غيراز فارسى بايد اسم توصيفى و تعريفى پارسى بيايد بجاى صفت فارسى يعنى درى و مجبورى اسم پارسى و صفت پشتون يعنى افغانى نوشته مى شود: "پارسى افغانى" شهروندان افغان اگر درخارج پاسخ پرسش کسى را گويد که درى کدام زبان است? بدون گرفتن نام پارسى برايش محال ا ست "زبان درى"" را به سوال کننده خارجى تشريح بيان وافاده کند. درزمينه يارى مى خواهم يا با طنز پارسى حتى استادان دانشگاه هم عاجز اند تا درى را به من و يا به يک جرمنى بدون بکاربرد واژه پارسى و اشعار پارسى گويان به فهماندند مثال از شعر مولانا?

  • @paradisecarpetgharachourlo9475
    @paradisecarpetgharachourlo9475 8 ปีที่แล้ว +4

    خانم گرامی شما ایا براستی میهن پرست هستی و دغدغه زبان فارسی دارید؟در هر جای چهان که بیایند و در باره این زبان پژوهش کنند و واژه های فارسی را جایگزین واژه های عربی و دیگر واژه های بیگانه بکنندخدمتی بزرگ به زبان کرده که باید سپاسگزارشان باشیم.شما انقدر سواد و اندیشه درست نداری که بدانی توهین وافترا بستن به پژوهشگزان بزرگوار ایرانی را افتخار میدانی در حالی که بدبختی ما از همین جا اغاز شده که اندیشه میکنیم ایران ستیزی را کرامت میدانیم وبی در اواقع این اشتباه بسیار بزرگی است.

  • @yamaparsyan8837
    @yamaparsyan8837 6 ปีที่แล้ว +1

    مولوی بلخ و روم "درى" نگفت "فارسى" نگفت تنها "پارسى" گفت.
    "پارسى گفتن" سراواز زبان اوست
    چه به طرزو نظم وزن درى و چه به طرز نظم و وزن هندى
    1
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۹
    قد خرجتم من حجاب و انتبهتم من رقاد
    پارسی گوییم شاها آگهی خود از فؤاد
    ماه تو تابنده باد و دولت پاینده باد
    2
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۴
    چه بود پارسی تعال بیا
    یا بیا یا بده تو داد تعال
    3
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۱
    به یاریهای شمس الدین تبریز
    شود بس مستخف و مستهام او
    خمش از پارسی تازی بگویم
    4
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۸
    ای کن عاشقانه درد محرومی بگو
    پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو
    خواه رومی خواه تازی من نخواهم غیر تو
    5
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۲
    چو من تازی همیگویم به گوشم پارسی گوید
    مگر بدخدمتی کردم که رو این سو نمیآری
    6
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۲
    و غیرنی و سیرنی بجود کفک الساری
    چو نامت پارسی گویم کند تازی مرا لابه
    چو تازی وصف تو گویم برآرد پارسی زاری
    7
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۱
    مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
    که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی
    بیا ای شمس تبریزی که بر دست این سخن
    8
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۰
    فهو مولی موالیها، و مولا کل علیایی
    اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
    که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن
    9
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
    پارسی گوییم یعنی این کشش
    زان طرف آید که آمد آن چشش
    10
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۴
    ترک و کرد و پارسیگو و عرب
    فهم کرده آن ندا بیگوش و لب
    خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ
    11
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸
    ساقط گشت و شد بی دست و پا
    بار کی نهد در جهان خرکره را
    درس کی دهد پارسی بومره را
    12
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۹
    پارسی گوییم هین تازی بهل
    هندوی آن ترک باش ای آب و گل
    هین گواهیهای شاهان بشنوید
    13
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ -
    پارسی گو گرچه تازی خوشترست
    عشق را خود صد زبان دیگرست
    14
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۵ -
    گر بتازی گوید او ور پارسی
    گوش و هوشی کو که در فهمش رسی
    15
    مولوی » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌و سوم
    چو خمری، در سر مستان درافتی
    برآیند از حیا و پارسایی
    16
    مولوی » دیوان شمس » ترجیعات » سی و هشتم
    در نیست، وجود می‌نمایی
    دی کرده هزار گونه توبه
    بگرفته طریق پارسایی
    چون بیند توبه روی خوبت
    17
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
    پارسی گو گرچه تازی خوشترست
    عشق را خود صد زبان دیگرست
    18
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۵
    گر بتازی گوید او ور پارسی
    گوش و هوشی کو که در فهمش رسی
    19
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۹۲
    دختر شاهت همی‌خواند بیا
    تا سرش شویی کنون ای پارسا
    20
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴ -
    هین به دستوری ازین گندم خورم
    ای امین و پارسا و محترم
    21
    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۹
    بی‌طمع بود او اصیل و پارسا
    رایض و شب‌خیز و حاتم در سخا
    22
    مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷۵
    کیست همه کار و گیائیش توئی
    نیک و بد و کفر و پارسائیش توئی
    23
    مولوی » فیه ما فیه » فصل پنجم - این سخن برای آنکس است که او بسخن محتاجست
    حکایت شاعری تازی گوی پیش پادشاهی آمد و آن پادشاه ترک بود پارسی نیز نمیدانست،
    24
    مولوی » دیوان شمس » رباعیات
    شماره ۱۶۰۰: ای آنکه به جان این جهانی زنده
    25
    مولوی » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
    ترجمهٔ حدیث و پارسی خبر آن است
    26
    رباعی شماره ۱۶۰۱: ای پارسی و تازی تو پوشیده
    مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰۱
    پارسی و تازی تو پوشیده
    جان دیده قدح شراب نانوشیده
    مولاناى من 29 بار "پارسى" گفته ; درى و فارسى يک بار نگفته . عشق او را به زبان تازى وبه قران را بجزء سلفه اى و وهابى کسى نمىتواند انکارکند

  • @sang5315
    @sang5315 5 ปีที่แล้ว +1

    مژده مژده مژده مژده مژده دولت ظالم شوينستى فغ و فغان رسواشد
    " that Farsi is a foreign language". foreign Pashtuns and Afghans to home in Pakhtunkhwa:
    Pashtu, Afgani is a foreign Language!
    آیا یک شهر یک استان با پسوند مکانى "تون" در سرزمين سه سلسله کوهان وجود دارد. لطفا به اين جهان نما نگاه کنيد?"
    و اگر سه بار آريانا و يک بار آريا يافتيد پس چستان وداستان خوشا
    این شواهد به عنوان اسناد محرمانه در حال حاضر توسط ایالات متحده منتشر شده است. این اسناد خانيت جنایات یک دولت وحشی . این نیز این است که دولت افغان (فریاد، گریه ناله)این اسناد نشان می دهد که دولت های پشتون چگونه . در 1000 سال این کشور تحت نام شیطانی افغانی پیشرفت نخواهد کرد. دفعه بعد پشتونها با مترادفات افغانی، روهيله و پطان بايد عساکراز 250کشورا بالاى گرده مرد بالا شود
    این اسناد نشان می دهد که دولت های پشتون چگونه . در 1000 سال این کشور تحت نام شیطانی افغانی پیشرفت نخواهد کرد. دفعه بعد پشتونها با مترادفات افغانی، روهيله و پطان بايد عساکراز 250کشورا بالاى گرده مرد بالا شود
    afghanistan2014blog.files.wordpress.com/2013/01/ashford23may1964b.jpg
    Comment: The decision to term "dahri" Farsi the officical Language should placate the non-Pashtun for this term remove the conotation that Farsi is a foreign language.
    In fact, Farsi speaker maintain that "dahri" is a much older language than Pashtu and has been used as the language of Kingdoms an empires based within Afghanistan long bevor Pashtu was other, than the language of mountain tribesmen. This move represents another Victory for the forces opposed to former Prime minister Daud, since under his regime it reportedly was an offensive to use the term "dahri", when refering to Farsi.
    محرمانه
    afghanistan2014blog.files.wordpress.com/2013/01/leggett13july1963b.jpg
    afghanistan2014blog.files.wordpress.com/2013/01/leggett13july1963a.jpg?w=854&h=
    afghanistan2014blog.files.wordpress.com/2013/01/ashford23may1964b.jpg
    afghanistan2014blog.files.wordpress.com/2013/01/ashford23may1964a-1.jpg

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    درى "صفت" در است. اسم با ى صفت مى شود. اسم + ى = صفت صفت دره هم درى و يا دره اى مى شود. سنت> سنتى. ; دوست بزرگوارعزيز من نادر کمياب نازنين! صفت در فارسى که ما از اولين فرهنک هاى که بدست داريم تا سال 1700 ميلادى از سوى توماس هايد تقريبا 50 کتاب لغت فهرست شده است و کلمه درى در زمان بهرام گور صفت عالى بودن فارسى رابرجسته تصويرمى کند.
    فردوسى وشاعران ديگر دريک يا دوشعرخود از "گفتار درى" ٬ "نظم درى"٬ و نثر "درى" و "طرزى درى" نگاريده اند و حتى بخاطر نظم و وزن و قافيه شعرى تنها هم از "درى" نگاريده اند که در اين جا "درى" نسبت معلوم "فارسى" است. سلطان ولد سه بار پارسى گفته : درويش (کسيکه با موسيقى پشت در خانه مردم را بيدار مى کرد درپشتو "ويش" زلميان "جوانان بيدا"ر معنى که اين لغت در بندهيش ترجمه آلمانى وهمچنين 50 فيصد لغات پشتو فارسى است پيغور و يا پيگور پشتو از پيغار يا پيگار فارسى گرفته شده مانند گله ويا گلايه ) ٬ درگاه٬ و دربار.
    زبانهاى ايرانى en.wikipedia.org/wiki/Indo-Iranians
    مانند زبان هاى سامى يعنى عبرى وعربى و زبان افريقاى شمالى en.wikipedia.org/wiki/Semitic_languages
    تخم در فارسى قديم "هاگ" بود که درفارسى هاجى شد و سپس حاجى و پشتو هنوز هگى گفته مى شودکوه و کوتل "حاجيگک" (هزارستان) و يا "کوه حاجى کشته" (سمنگان و هم در ايران) کسيکه "قانون طب" و "دانشنامه علايى" ابن سينا و کتاب ابو ريحان بيرونى آشنا اند فهرست گياهان از هزارستان غزنين هندوکوه تاهند را به دوست خود ابن سينادر اصفهان و همدان مى فرست. "حاجى "کسيکه حج کرده باشد. "هاجى" کسيکه هجو کرده باشد. "هاگ" =تخم و آهگ که اکنون ما چونه و گچ مى گويم
    در کوه حاجيگک که به انگليسى
    مانند حاج و هاگ و آهگ وهاجى در زبانهاى ايرانى مفاهيم زيادى را مى رساند که تمام شان در آغازجاگيزينى رسم خط عربى بجاى پارسى و يا درى باستان حاجى گفته ونگارش مى شدند.
    حاجى> Hajji (Mekka-pilgrim)
    حاج > Haj ''Hag'' Alhagi (Kamel dorn) Shotor Khar see german Hagebutte
    هاجى> Haji هجا و هجو > Satire ; a satircal Person
    هاگ در فارسى باستان به تخم که در زبانهاى ايرانى مانند کردى و بلوچى و پشتو هم هاگ گفته مى شد. اين کلمه در زبان پشتو هگى شد
    از گياهان و زنبق ها و بوته هاى هاک و يا هاگ ادويه مى ساخت اين واژه با زیست‌شناسی, گیاهان، جلبک‌ها، قارچ‌ها و باکتری‌های گرم‌ مثبت سر و کار دارد
    حاجى که از آن عسل الحاجى از بوته گياه هاگ بود که براى اولين بار مرد نامى غزنه باستان نابغه بشريت البيرونى ادويه ساخت و او را از غزنه به همدان به حکيم سينا فرستاد. در زمان اين مردان بزرگ ايران و توران هنوز چار حرف مخصوص فارسى ساخته نشده بود. امروز به پته هاگ و يا حاج اشترخار گفته می شود.
    هاگ به شخصى گفته مى شد که خوش و خندان با موسيقى خبر نوروز را مى آورد و جشن نوروز را پيروز مى گفت. در ايران به اين مرد حاجى فيروز گفته مى شود .
    کوه حاجى کشته در زبان کردى حاجى کوشته به گچ مرده گفته مى شد گچ را هم مى گفتند. به گچ آهگ وآهک مى گفتند که او هم حاجى شدAhag
    در تمام زبانهاى هندو ايرانى هاک (تخم دانه نبات خسته وغيره) به حاجى تبديل شد ولى اين نام در زبان شرين پشتو هگى
    (Hagy= هگى )
    به نباتات در آلمان و انگليس هاگ بيرى، توت حاجى, هاگى بوتى (بته حاج) به آلمانى به بوته گلاب دشتى که از آن چاى و شيرنى و مربا ساخته مى شود
    صفت است چون صفت چگونگى را بيان مى کند
    دستور فارسى حصهٔ اول سراج القواعد اثر خامهٔ عبدالغفور نديم مولف و معلم فارسى مدرسهٔ مبارکهٔ حبيبه سنه 1280 تا 1388 هجرى شمسى برابر به 1901-1919 ميلادى منبع: afghanistandl.nyu.edu/search/?q=Farsi&sort=title.sort&start=0
    عبدالغفور نديم در دستور فارسى صفت و اشکال صفتها را در زمان حبيب اله خان 1901-1919 بيان نمود :
    اول: صفت هاى خالص همان صفت هاى اند که نياز به اسم وى و وندها وپسوند ندارد. مانند کوچک و بزرگ و رنگها با درجه يک و دو وسه مانند روشن٬ روشنترو رنگها هم صفت اند و با ى پس اسم مى شود روشنترين و صفت با ى اسم مى شود: روشنى خوبى
    صفت فاعلى مصدرى: - فعل امر + نده = صفت مانند زننده کوبنده شنونده; فعل امر + ان خيزان٬ دوان٬ خندان ٬نالان که صفت حالى يعنى زمان حال ; فعل امر + با الف= صفت; مانند دانا شنوا گويا
    صفت معفولى مصدرى فعل در حالت ماضى مطلق + ه گردک = صفت مانند گفت +ه =گفته خورده ٬ زده
    صفت = اسم+ پسوند و قيد ها مانند: نيرو+مند; هنرمند قدرت مند; اسم + صفت هم صفت مى شود
    مانند خانه + خراب و خوش+ اخلاق; اما خوش+ دامن مساوى "خوشدامن" کسى که نيک دامن است درفارسى باستان و امروز در ايران اسم اش گمشده ولى صفت اش نى واما در تاجکستان و فارسى قاره هند واکنون درزبان اردو هند و پاکستان خشو وخسر يا پدر ويا مادر عروس وداماد راگويند
    با کمال فروتنى بايد اضافه کنم که من زبان شناس ام (هندو اروپايى وهندو ايرانى باستانى ميانه و جديد ) و نه اديب و شاعرزبانشناسى گپهاى بالونى وپوقانه اى ندارد
    بلکه مانند حساب و الجبر خشک وخالص و واژههاى حسى وعاطفى را از خود دور مى کند و زياد فرمول ومعادلات منطقى دارداز اينجهت دستور زبان و لغت نامه درى من پيش ازحذف فارسى (معرب پارسى) کسى ننوشته و اگرپس ازسالهاى1970 نگاريده باشد از لغت نامه هاى زيرنام فارسى را پلاگيات (دزدى) نموده است
    اصلا نوشتن کتابهاى فارسى ودستور زبان فارسى نيست وهم فرهنگ فارسى ويا درى
    ملک‌الشعرا قاری عبدالله خان
    www.h-obaidi.com/Habibia%20highschool/shakhsiyatha/qari-abdulla-khan.htm
    سالخورشيدى + 621 = ميلادى
    فارسي براي صنف سوم ابتداييه ۱۳۰۲
    فارسي براي صنف چهارم ابتداييه ۱۳۰۲
    منتخبات ادبيه براي صنف اول رشديه ۱۳۰۳
    يك قسمت مصاحبه اخلاقي براي رشديه دوم ۱۳۰۳
    كليد صرف عربي براي صنف رشديه اول ۱۳۰۵
    كتب املاو اصول تنقيط براي ابتداييه چهارم ۱۳۰۵
    كتاب انشا براي ابتداييه چهارم سال ۱۳۰۵
    صرف و نحو براي رشديه دوم ۱۳۰۵
    صرف ونحو براي رشديه اول ۱۳۰۵
    صرف و نحو براي استفاده عموم ۱۳۰۵
    قرائت فارسي براي ابتداييه پنجم ۱۳۰۶
    قرائت فارسي براي رشديه اول ۱۳۰۷
    ادبيات براي صنف سوم رشديه ۱۳۰۷
    كتاب قرائت درسي ازصنف اول تاپنجم براي نسوان
    تذكره شعراي معاصر نسخه قلمي
    دستور فارسى عبد الغفورنديم سال ميلادى1901
    قواعد فارسى فيض محمد خان "کاتب هزاره" سال چاپ ميلادى1907
    از آصف مايل قرائت فارسي پيش از حذف فارسى

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    پيدايش تفکر صفر
    نخستين پيش مرحله براى صفردر ايران زمين در زمان هخامنيشي ها (آريانا در نقشه از خليج فارس تاچين بود)بوجود آمد که جاى صفر خالى بود .
    نقشه هردوت 525 قبل ازميلاد آريانا و آريا (هرات)
    اِراتوستِن یا اراتوستنِس نقشه قرن سوم پيش از ميلاد
    سیستم شمارش شصت تایی يک ساعت 60 دقيقه و يک دقيقه 60 ثانيه فقط در پندار تصورمى شد که همين هيچ يک عدد است
    در بلخ کمى شفاف ترشد شکل يابى شد دوم در زمان دومين جايکه عدد صفر هنوز تصوير لاتينى اش وجود نداشت علامه خالى گذاشه مى شد باز هم در شمال شرق ايران و يا آريانا يعنى در باکتريانا (بلخ - اولين گهواره فرهنگى ايران و زبانهاى ايرانى بويژه زبان پارسى) با وجود که در عمارتهاى ميترايى زورو استرى (يونان به زردشت ستاره زورو) و هندى - بودايى مانند تخت رستم نوبهار و تپه رستم و ژنده اويستا بر مبناى سيستم دسيمال ساخته شده اند
    و گذشته تخت رستم سمنگان که در آنروزگار درکشوربزرگ باکترياناق رار داشت و پيکرهاى ايستاده بوداهاى باميان بامى ويران شده ازطرف قوم تخريب و ويران وآوارکنبر مبناى سيستم دسيمالمترى استوار است
    سه صد سال قبل از میلاد در نوشته هاى هندى سیستم نشانه گذاری اعشاری با اعداد برای 1، ...، 9، وجود داشت، همين مکان خالى عدد اعشاری ،ارزش گذاری صفر، به عنوان یک عدد سودمند رایج شد ." نسخه خطی بخشالى" یک نسخه خطی با مجموعه ای از نوشته های ریاضی بر روی پوست توس ازخاندان بلوط است. این نوشته در سال 1881در نزدیکی روستای معروف بخشیلی (در حال حاضر در پاکستان، 80 کیلومتری شمال شرق پیشاور) یافت شد . امروز در کتابخانه آکسفورد وجود دارد پس از به روز رسانی رادیو کربن منتشر شده . در سال 2017، قدیمی ترین شواهد مادی برای صفر در منطقه هندوستان را می توان در دستنامه های باخشان یافت. با توجه به این که قدیمی ترین قسمت این نسخه از قرن سوم یا چهارم میلادی است
    منوچ کمار هنرپيشه هندوستان که به نام "آقاى بهارت" لقب دارددر فيلم هندى با آواز فکرکنم مکيش آهنگ زيروراخواند
    پييره هاى بودا در باميان 16 سال نو ماه پيش بدست بچه هاى افغان نابود شدند که در پشتشان کلان کلان رهبران بودند اين طالبان آثار فرهنکى و تاريخى مانند آثار نوبهار بلخ و شاهبهار کابل و سو بهارغزنى را هم ويران کرد در ادامه جنايات خود بت هفده مترى بودا را که از سوبهار غزنين بود هم ويران کردند . طالبان آثار فرهنکى و تاريخى مانند آثار نو بهار بلخ و شاهبهار کابل و سوبهارغزنى را هم ويران کرد در ادامه جنايات خود بت هفده مترى بودا را که از سوبهار غزنين بود هم ويران کردند آنها به چاقو وزير اکبرخان ديگر آثار گران فرهنگ نياکان غير مسلمان اين سرزمين را آوار کردند- منارهاى تاريخى را مانند منارچکرى.
    ارتفاع پيکره هاى باميان باستان که تصوير برجسته از تفکر برابرى نياکان ما است.
    صلصل و يا خنک بت از پا تا سر 53 واحد اندازه شاهمامه و يا سرخ بت 35 واحد اندازه گيرى شده است. در اينجا بزرگى و يا درازى بتها مهم است و نه از بزرگى غارها و يا تالارهاى کوه که پيکرها در آن تراش شده اند. عدد زن 35عکس و يا پژواک عدد مرد 53 است. گروه پژوهشى دانشگاه ارتش آلمان مونشن بلندى هاى بتها را در سال 2003 اندازه گيرى کردند که ارتفاع تاقچه و يا غار خنک بت 58 متر و تالار سرخ بت 38 و ارتفاع پيکره ها که به همان اندازه مى باشند که باستان شناسان در سالهاى 1950 و 1960 ميلادى بدون نور ليزر اندازه گيرى کرده بودند. پژوهشگران دانشگاه نظامى مونيخ اندازه صلصل از پا تا سر 53 متر و سرخ بت 35 متر اندازه کردند.
    ... پيش از تخريب از طريق پيکره تا پله هاى زينه به سر فرق صلصل بالامى شدم که از آنجا تا به سقف تالاراش چند متر فاصله داشت. صلصل که زن اش مامه شاه بود در تختى استاده بود و نه در روى زمين. از اين سبب است که اعداى گوناگون براى بلندى و بزرگى شان از عدم دانش پيداشده اند. اگر به اعداد پیکره های بامیان نگاه ژرف کنيم مى يابيم که يک عدد عکس عدد ديگراند. صلصل سمبول مرد گقته شده و شاهمامه سمبول زن. درميان بتها بزرگ دو بت ٨ واحدى کوچک ديگرى وجود دارد که نماد از فرزندان مى باشد طرزى يک تنديس خوابيده را خواست ثابت نمايد که هزار فوت يعنى برابر به برج ايفل باشد و در خارج از افغانستان به اندازه 323 متر گفته شد که نمونه نياکان است. در کشور باختر زمين اکنون هم جشنها و يا نوروز در گورستانها در پهلوى نياکان تجليل مى شوند.دو بت بزرگ از هم در فاصله واحد 800 مترى قرار در روش زردشتى و دراديان هندويسيم عدد هفت عدد مقدس گفته مى شد. در دين بودايى عدد هشت عدد مبارک مى باشد. هرگاه هريک ازاعداد را به گونه افقى با همديگر جمع کنيم عدد ٨ دريافت مى کنيم که ارزش هر انسان چه مرد چه زن چه کودک چه نياکان يکسان مى باشد.
    5+3 = 8
    3+5 = 8
    3+2+3 = 8
    1+7 = 8 بت هفده مترى بودا را که از سوبهار غزنين
    8+0+0 =8
    پيام صلصل و شاهمامه جاودانى ايست چون اين پيام پيام پروردگار است که نزد وى مرد و زن کوچک و بزرگ يک سان ارزش دارند. قانون ايکه مرد و زن پير و برنا يکسان باشد پيام خداوند را عملى مى کند.
    وهنوز سبک مغزان افغان فکرمى کنند که نظام مترى دسيمال ووزنى وگاهنامه ازبزرگمردان الجبر خورازمى خيام ودوست اش گرديزىنيست بلکه از اروپا است
    همه مردمان مساوى اند چه پشتون چه هندوان و توران و ايران تالارهاى خانهشان خانه وگلستان من است

  • @aryazamin8789
    @aryazamin8789 9 ปีที่แล้ว +1

    Ethnic Groups in Iran:
    Persians 51%, Azerbaijanis 27%, Kurds 10%, Lurs 6%, Arabs 2%, Baluchi 2%, Turkmens 2%, 1% (such as Armenians, Georgians, Circassians, and Assyrians).

  • @sang5315
    @sang5315 5 ปีที่แล้ว

    در زبانشناسى قرض گرفتن نامها, واژه ها حلال و مجاز است ولى اما معادل سازى براى زبان " مادرى" که براى من مانند مولانا وپسر اش سلطان ولد زبان پارسى ممنوع ? زيرا درى تنها وجود ندارد : پارسى درى و ''درى گبرى'' وجود دارد ولى معادل سازى در زبان ننه اى بوبوجانى و ادى نه تنها که سفارش ومشوره مى شود بلکه براى پى بردن وفرهنگى شدن توصيه و تاکيد مى شود اگر نه زبان مادررى مهفوم ومعنى ندارد جشن روز زبان مادرى تقويت همه زبانها نيست? شطرنج یا چترنگ را هندوان ساختند و کمپوتر درتعداد اين عداد را نوشته نمى تواند و آنقدر دردنيا دانه گندموجود ندارد که تمام خانه هاى شطرنج را پرکند. لطفا در خانه اول يک دانه گندم بگذاريد د ر خانه دوم دودانه ودرخانه هاى بعدى دوچند خانه پيشتر:1 2-4 -8 -16 32 --64 - 128 خانه هشتم: 128: صدرنچ 64 خانه دارد. در خانه ٣٨ ام صدرنچ کمپوتر ( به زبان آلمانى: ''حسابگر'' و '' برنامه گر ارقام") حساب کرده نمى تواند ولى يک حسابگر( چرتکه - چؤرتکه- گنتارا- معداد) حساب کرد ه مى تواند و آن در دوکان هاى هندوايران وتوران بود که از آرياورتا وآريان تورانيان به يونان رفت مانند سيتارپارسى يا سيتارآريانا.
    چرتکه وسیله‌ای قدیمی است که برای انجام محاسبات به کار می‌رود. از آن می‌توان برای انجام چهار عمل اصلی ریاضی استفاده کرد و حتی می‌توان آن را برای محاسبه ریشه دوم و سوم اعداد نیز به کار برددر طول امپراطوری هخامنشی ، در حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، ایرانیان اولین بار شروع به استفاده از چرتکه کرده‌اند. در امپراطوری اشکانیان و ساسانیان، پژوهشگران متمرکز بر تبادل دانش و اختراعات با کشورهای دیگر از جمله هند، چین و امپراتوری روم، اقدام نمودند چرتکه از قابی تشکیل شده‌است که دارای سیمهایی موازی با یکدیگر است و مهره‌هایی بر روی این سیم‌ها حرکت می‌کنند. هر ستون که از یک سیم تشکیل شده‌است نشاندهنده یک جایگاه در سامانهٔ دهدهی است. نخستین ستون سمت راست، ستون یکانها است وستون بعدی که در سمت چپ آن قرار می‌گیرد ستون دهگان‌هاست و به همین ترتیب ستونها ادامه می‌یابند. . .
    چؤرتکه- گنتارا- معداد
    چرا مکتب مى گويند ونه دبستان
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹
    به هر برزنی در دبستان بدی
    همان جای آتش‌پرستان بدی
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۷
    یک دمم فاضل و استاد کند
    یک دمی طفل دبستان کندم
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۶
    سیلی زندت آرد استاد دبستانی
    هر لحظه کمندی نو در گردنت اندازد
    مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۱
    شو گوش خرد برکش، چون طفل دبستانی
    تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی به زبان آلمانى

  • @yamaparsyan8837
    @yamaparsyan8837 6 ปีที่แล้ว

    Thomas Hyde: (1700 or 1760) Veterum Persarum et Parthorum et Medorum religionis historia. Autor est .[..].London
    Book is in Latin
    books.google.de/books?id=TrMcHxuC_WEC&pg=PA431&dq=Thomas+Hyde+Linguae+Deri+Elegantiis+habetur&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwi46qTYounZAhVLyKQKHRwJDJUQ6AEIKTAA#v=onepage&q=Thomas%20Hyde%20Linguae%20Deri%20Elegantiis%20habetur&f=false
    بيبيند که 50 فرهنگ لغت فارسى که شده 318 سال پيش فهرست از سوى تهو ماس هايد ازاکسفورت لندنبه زبان لاتين
    50 Pharhang of Parsi, Farsi
    books.google.de/books?id=TrMcHxuC_WEC&pg=PA432&dq=Thomas+Hyde+Ex+India+etiam+comparanda&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwiH0rHSo-nZAhULI8AKHV0VCfIQ6AEIKTAA#v=onepage&q=Thomas%20Hyde%20Ex%20India%20etiam%20comparanda&f=false
    "Deri, quod prima fronte videtur Denominativum à Der, reverá eft Denominativum à Dergbâh, ut abbreviari folent talia j eóque fîgnificatur Aulica, feu Curialis. Cumque, illo tempore, multi uterentur veter i Lingua Péhlavi, quae à Rege Behrâm-Ghûr non fuit amata, ipfe juffit ut omnes in ejus Aula Regia uterentur Lingua Perso-Medicâ, quae etiam hodiè in Perside obtinet, quae ideo dicla Lingua Curialis, feu Aulica. Et ipfe aliquamdiu regnans,
    Ex Linguae Deri Elegantiis habetur, quod Litera о Dâl legatur 6 Zál punctata, fonans ut Z immediate poft quamlibet aliam Literam motam. Hinc etiam idem mos obtinet in veferis Lingua vocabulis, dum à modernioribus Persis"
    Deri olim fuerit Aulica, hodiè, & à Temporibus quibus Tataricorum Regum Series in Perside regnavit, Lingua Aulica
    Persia, à Sinu Perfico orientaliter, apud Autores alias vocari folet Achamenia, feu Achamenida. Achamenem & Artaxerxem. Herodotum, Achamenides erat frater Artaxerxis, & Achamenes erat Darii filius, Xerxis germanus
    De Perfiœ У Per/arum Nominibus; ö* de Moderna atque Veteri Lingua Perficâ ejufque Dialectis: fc. de Perfiâ, Parthiâ, Media, У de barum Regionum Linguis & Dialeffis.
    INTER Perfarum Nomina, apud Herodotum legitur Cephenes. Strabo
    Media inhabitabant. Atque fub Persarum Ditionem ceflerunt adhuc Orientaliores, quae funt in Aria Baftrianœ, hodiè diftâ Chorasân. Nam Aria fuit duplex: fc. una fuit illa Ptolemeei, fie dicta à Chorasania praecipuâ Urbe «1Hara, feu ot^A Harat, five
    Herat; quae, inquam, eft Aria Ptolemcei, in orientait Parte Imperii Persarum. Et huic è diámetro oppofita, in occidentali dicti Imperii Parte, eft Aria Herodoti,
    Ex Linguae Deri Elegantiis habetur, quöd Litera о Dâl legatur 6 Zál punctata, fonans ut Z immediate poft quamlibet aliam Literam motam. Hinc etiam idem mos obtinet in motam.
    پارسى ميانه و يا پهلوى
    Perso-Medicâ Pahlavi
    Persis Lingua vocabulis, dum à modernioribus Perfis ,Linguae Deri Elegantiis habetur >Deri is the elegant form of the modern Persian language
    دری شکل ظریف زبان فارسی مدرن است
    Behrâm-Ghûr = Vahram Ghur
    بهرام گور
    Aria = Herat
    Darri = Dara > Darius
    Herodotum = Herdodot
    درگاه
    Der> Dergbâh
    دربار
    Der > Derbar
    درويش
    Der> Dervish
    حولى
    Lingua Auli or Aulica
    Parsarum = Parsi> Farsi
    "na" and "an" are lokal Suffix : linke Ariana, Cermania , Parthia, Bactra.
    کمياب بزرگوار اکنون پارسى ويا فارسى است .ما" پارتثى" نمى گويم همان چيزى که در خط است

  • @sang5315
    @sang5315 5 ปีที่แล้ว

    ز با ن د ر ى يا نظم و نثر د ر ىزبان فارسى! نظم سه گانه : نظم عراقى٬ نظم درى ونظم هندى: حسن دهلوى پايه گذار نظم هندى - سبک يا مکتب هندى است اين بدين معنى نيست که"نظم عراقى" و نظم درى در سبک هندى زبان فارسى نباشد . اين سبک ها صاف نیستند و به طور ناگهانی پایان نمی یابند، اما دوره های گذار دارند بیشتر در هر دوران جديد از هم آغوشى دوسبک هاى اصلى و فرعى شيوه يا طرزهاى ادبی و سبک های نو پديد مى آيند. بنابراین، بسیاری فکر می کنند که دري یک زبان است مثلا حافظ شيرازى که مانند ديگر شاعران پارسى " نظم درى" نثر درى " "طرز درى" " گفتار درى" گفته ونه "نظم فارسى در شعر خود از نظم عراقى يا صوت يا آواز آهنک موسيقى وزن وقافيه عراقى استفاده کرده استاين چنين ادبيات وموسيقى در دره ها به شکل بوده ولى بوجود نيامده بلکه دردرباران دودمانان با شهرياران وشهربانوان هندو اييا" .
    .واما شاعران ادبيات تمام ادوار موسيقىدان هم بودند و وزن وقافيه هاى گوناگون موسيقى شناسى بودند اينکه همدوره هاى شان مويسقى دان و رياضى دان بودند و ابزار موسيقى مى ساختند.
    فاريابى يا فارابى شاهرود وبربت راساخت . رباب وتنبور و ساز و تار وسيىتار و سرود راهم شاعران نقش برازنده داشتند. ابن سينا نوشته ها در باره موسيقى دارد. خسرودهلوى سيتار و از تقسيم دهل دوطبله ساخت و از آهنگ کمان نداف سبک شعرى نقش ونگار را پايه گذارى کرداشعار ادبي و موسيقى باهم نزديکى وپيوند دارن
    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ
    ۴۵۲
    ز من به حضرت آصف که می‌برد پیغام
    که یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دری
    نظامی » خمسه » شرف نامه » بخش ۸ - تعلیم خضر در گفتن داستان
    نظامی که نظم دری کار اوست
    دری نظم کردن سزاوار اوست
    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۸۲
    در کلبه جوهری ندیدم
    چون در دو رسته دهانت
    نظم سخن دری ندیدم
    مه دیدم و مشتری ندیدم
    خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - مطلع سوم
    هست آبروی شاعران، زین شعر غرا ریخته
    بر رقعهٔ نظم دری، قائم منم در شاعری
    خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۱ - در مدح اقضی‌القضاة علی و آمدن به عیادت خاقانی
    چون به خاقانی رسیدم عندلیبش یافتم
    گوید استاد است اندر طرز تازی و دری
    اقبال لاهوری » اسرار خودی » تمهید
    گرچه هندی در عذوبت شکر است
    طرز گفتار دری شیرین تر است
    مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید (گزیدهٔ ناقص) » قصیدهٔ شمارهٔ ۳
    مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
    به هیچ وقت مرا نظم و نثر کم نشود
    که نظم و نثرم در است و طبع من دری است
    خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۱ - در مدح اقضی‌القضاة علی و آمدن به عیادت خاقانی
    گوید استاد است اندر طرز تازی و دری
    نظم و نثرش دیدم و مدح و نسیبش یافتم
    حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰
    بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
    به شعر فارسی صوت عراقی
    به پژوهش که به انجام رسيده بزرگان ما مانند
    رودکى: 1 بار ايران و 6 بارخراسان؛
    فرخی سیستانی: 16 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 10 بار خراسان٬ 1 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 1 بار پارسى؛
    ابو سعيد ابوالخير: 1 بار ايران٬ 2 بار خراسان؛
    فردوسی: 800 بار ايران٬ 150 بار توران٬ 25 بار خراسان٬ 25 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ بيشتر از 100 بار پارسى٬ 2 بار درى؛
    اسدی طوسی :51 بار ايران٬ 5 بار توران٬ 1 بار پارسى٬ 1 بار درى؛
    مسعود سعد سلمان: 23 بار ايران٬ 2 بار توران٬ 13 بار خراسان٬ 19 بار پارسى٬ 1 بار درى؛
    منوچهری دامغانی: 5 بار ايران٬ 3 بار توران٬ 4 بار پارسى؛
    فخرالدین گرگانی: 15 بار ايران٬ 10 بار توران٬ 28 بار خراسان٬ 3 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 12 بار پارسى٬ 1 بار درى٬ 2 بار فارسى؛
    ناصرخسرو: 1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 79 بار خراسان٬ 2 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 19 بار پارسى ٬ 2 بار درى؛
    سنایی غزنوى:11 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 13 بار خراسان٬ 14 بار پارسى؛
    مهستی گنجوی: 1 بار پارسى٬ 1 بار خراسان؛
    انوری: 13 بار ايران٬ 3 بار توران٬ 20 بار خراسان٬ 2 بار پارسى٬ 1 بار درى؛
    خاقانی: 2 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 40 بار خراسان٬ 180 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 4 بار پارسى٬ 2 بار درى٬ 1 بار فارسى؛
    نظامی گنجوی: 37 بار ايران٬ 2 بار توران٬ 25 بار خراسان٬ 6 بار پهلوى يا پارسى ميانه٬ 12 بار پارسى٬ 3 بار درى؛
    امیرخسرو دهلوی: 2 بار ايران٬ 7 بار توران٬ 13 بار خراسان٬ 6 بار پارسى؛
    سعدی: 1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 7 بار خراسان٬ 6 بار پارسى؛
    مولوی: 1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 6 بار خراسان٬ 29 بار پارسى؛
    حافظ: 6 بار توران٬ 9 بار پارسى٬ 2 بار درى؛
    عبید زاکانی:1 بار ايران٬ 1 بار توران٬ 1 بارخراسان٬ 4 بار پارسى؛
    محتشم کاشانی:12 بار ايران٬ 9 بار توران٬ 4 بار خراسان٬ 3 بار پارسى؛
    صائب تبریزی: 10 بار ايران٬ 7 بار توران٬ 5 بار خراسان٬ 3 بار پارسى؛
    اقبال لاهوری: 19 بار ايران٬ 4 بار توران٬ 3 بار پارسى٬ 2 بار درى؛
    پروین اعتصامی: 2 بار ايران٬ 4 بار پارسى

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    براى يک نظريه "وحدت هندوايران وتوران سه گوشه فرهنگى و سه هفت آهينى" - بخش اول
    آيا يونان و روميان و اروپا و عربى و عبربى اعداد داشتند? بلى داشتند. آيا يونان و روميان و اروپا و عربى و عبربى اعداد هندو ايرانو توران و بويژه عدد صفر وبويژه صفر ويا زيرورا هم داشتند? نى نداشتند !خى همين اعداد از ١ تا ٩ و صفر ازکجا آمده و اول در کجا بوده و کدام نابغه جهان از طريق کابل و به شمالى از باميان و کوتل شبر يا گذرگاه شبر زمينه رفتن اين اعداد را به اروپا مساعد کرد صفت "صفر" چه است ? بلى بدون صفر نظام گيتى يا نظام دسيمال ناممکن است. نظام دسيمال چه استمکان زمان دستگاه مختصات جغرافی ایی ثانيه دقيقه ساعت زمان درجه امپیر و گرام و کیلوگرام و تن و میگا وات و کیلو وات و متر و کیلومتر و میلیون و ملیارد و تریلیون و خلاصه یک و نیم وغيره وغيره ?
    اگر گفتيد که اين اعداد و صفر ازهند آمده و صفر يک خداى هندو است و فارابى ويا فاريابى و خورازمى اين اعداد هندوايرانى و تورانى را به بغداد برد پس از خواندن اين پيام تا آخر صرف نظرکنيد. .و خيام دقيق ترين گاهنامه خورشيدى را ساخت که متر بدون اين حرکت هاى خورشيد و اقماراش در ثانيه و دقيقه ماه روز ناممکن است .
    بت هاى بودا و تخت رستم ها و ديگر آثار هندوايران وتوران بر اساس سيتم دسيمال ويا متريک است که معادل اش در هندو ايران" گز" بوده و گز پيکره هاى بودا در باميان درست 100 سانتى متر است. گز تا پيش از خيام در ايران زمين 95 و يگان جا 105 سانتى متر حساب شده بود بخاطر ايکه ريحان بيرونى محيط زمين را در رودخانه کابل يا ايندوز"سهند" درنزديکى پشاور 6 فرسنگ ارزيابى کرده بود. تعریف متر: سرعت نور که در خلاء برابر ۲۹۹٬۷۹۲٬۴۵۸ بر ثانیه‌است
    سيستم متر در اروپا هنوز وجود نداشت بلکه قدم و پا فوس و فوت و دست بازو واينج معمول بود.و در هر کشور تغير داشت. متر در سال 1875 آمکيلو گرام هم در اروپا وجود نداشت. کیلوپوند در سال 1978 نیوتن یکای نیرو در دستگاه بین‌المللی یکاها استد
    سِر ایزاک (اسحاق) نیوتن فیزیک‌دان، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، فیلسوف و شهروند انگلستان نظريات و دريافتهاى گذشته گان الجبر با اعداد هندى ودبيره لاتينى سيتيم ديسيمال را در اروپا رواج داد.
    مردمان اين مرزبوم باستانى با فرهنگها و زبانهاى هندو ايرانى وتورانى در حوزه فرهنگى و زبانى و علمى خوراکى و پوشاکى و هنرى مشترک سه گوشه اى قرارداريم که همين کشور نامنهاد بالغت کم بخت ومنحوس اکنون هم در نقطه تقاطع همين زبانها و رسوم مشترکات وهمچنان تفاوت هاقرار دارد. سانسکريت و ژنده اويستا باگاتاها سرودها وسروده هاى ريگويدا همه مادران و يا مادرکلانهاى زبانها هاى همين سه گوشه فرهنگى بودند. با آمدن دين اسلام زبان عربى يک تولدى ديگربوجود آورد مانند خوشاوندى رستم ايران و دختت توران وبيژن پارسى ومنيژه هندوکابل.من اينجا چند دانشمند هندو ايران و توران رابراى شما گرامى معرفى مى کنم .
    نظريات رياضي فاريابى فارابى الجبر و حساب و مشتق و انترگرال با اعداد هندى و دبيره عربى- فارسى
    محمد بن موسی خوارزمی (کاشف الگوريتم که همين الگوريتم از نام الخوارزمى گرفته شده ) انليز يعنى و کوبيک سه گوشه اى (معادله درجه سه) و مقابله جبر، هندسه در قرن یازدهم حكيم عمر خيام ریاضی‌دان و شاعر پارسى زبان در کتابی که بعدها نوشت وی معادلات درجه سوم را در حالت کلی طبقه‌بندی کرد و توانست جوابی عمومی با استفاده از مقاطع مخروطی ارائه کند در قرن ۱۲ام، شرف‌الدین طوسی ریاضی‌دان و ستاره‌شناس مشهور خراسانی در کتاب المعادلات این مسئله را بررسی کرد. او ۸ نوع از این معادلات که جواب مثبت داشتند را بررسی نمود. همچنان در قرن دوازده ریاضی‌دان هندی (بهاسکارا) برای یافتن جواب این معادلات تلاش کرد. او از روشی که بعدها به نام روش روفینی-هورنر شناخته شد.
    برای حل عددی معادلات و نظريات غیاث‌الدین جمشید کاشانی ریاضی‌دان برجسته قرن چارده ام استفاده کرد.
    رياضى دان جهان بدين نظر اند که بدون نظريات استادان پيش تر ازابن اسينا ( ابونصرفارابى وخوارزمى ) و بدون شاگردان ابن اسينا ( ابن سينا کاشف الجبرانفنيتثال ) حکیم عمر خیام نیشابور خراسان (امام موفق نیشابوری فاضل، عالم استاد خیام بود) نابغه هاى جهان الجبر و هندسه مثلثات ترىگوميترى قضيه گوس (غوس) ممکن نبود.
    جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگ‌ترین ریاضی‌دانان قرون وسطی چنین می‌نویسد:"رسالهٔ خیام در علم جبر، یکی از برجسته‌ترین آثار قرون‌وسطائی و احتمالاً برجسته‌ترین آن‌ها در این علم است." خیام نوروز نخستین کسی بود که حل مقاطع مخروطی را دريافت کرد. اين عداد در آثار متون سانسکریتِ بزرگوار بشريت "پینگالا" ریاضی‌دان هندی استفاده شده بکاربرد اعداد و دبيره بدون فلسفه ومنطق رياضات ناممکن بود بوجودآيد. يونان تا عرب قرن نهم ميلادى 1بر 2 نداشت .
    0,01, 0,5
    يونان = I II III IV V VI, VII VIII IX X
    Arabic : عربى
    Abjad = ابجد بزرگ و کوچک
    قضیهٔ فیثاغورس بزرگ هندسه دان يونان در هندسه و فضای اقلیدسی با عدد نبود بلکه با دبيره بود معادله بود رياضات
    رسالة "فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس" خیام و "کتاب اصول موضوعهٔ هندسهٔ اقلیدسی اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس " را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد.

  • @yamaparsyan8837
    @yamaparsyan8837 6 ปีที่แล้ว

    بزرگوار ان با ا حترام زياد به خودتان وآگاهى ها ى تان! ولى من زبانشناس از علم تفسير اديان وادبيات تحصيل و تخصص ندارم.باوجود که متفسرين را و فهميدن و فهماندن شان يعنى انترپريت (ترجمان ) را درجايگاه بلند از نگاه "ميتا علمى" تفسير دانش "هرمنوتينتکى" قرار مى دهم. چون نويسنده از خود گوينده و نگارنده کرده خوبتر مى فهمد و تفسير کننده هر کتاب و يا مولف و نطاق فرستنده "گفتمان"اش را "تخريب" مى کند. در همين زمينه در بين علماى تفسير شوخى و بذله ادبى رواج است که تفسير گر از خدا کرده هم گپ هاى سخت فهم خدا پدر٬ خدا پسر و روح القدوس را بهتر مى فهمد. من زبانشناس فقط زبان تاريخ زبانى را خوب مى دانم. بيانات انسانى ساده را نمى فهم چه رسد به گپ خدا که غيرمستقم به واسصه نزول شده. من گتفمان را خراب نمى کنم. اما تفکر برترى خود و تحقير ديگران و تعبيض تعصب (تعصب عصب و عصبانى ) چرا!وقتی حواس ( عاطفه )انسان سر مغز (عقل) کودتا کرد، انسان عینیت خود را از دست می دهد: چشم، بینی، زبان، گوش چیزی را مى بيند و مى شنود و بيان مى کندآنچه را که دوست می دارد، آنچه متناسب مفهوم و اندیشه خود شخص باشد. از نگاه علم زبان شناختى و تمام ريشته هاى زبانشناسى بارشته هاى علمى ٬ زبانشناسى روانى٬ زباشناسى اجتماعى ٬زبانشناسى پزشکى ٬زبان شناسى آموزى پرگماتيک زبانشناسى٬ ٬ لوگو پيدى .... مى دانم . مى دانم علم زبان شناسى مانند هر دانش ديگر اصطلاحات و مواد و"پارتيکل" يا "ماليکول" و"اتم " و"معادلت الجبرومنطقى از خود لغتنامه دارد مثل اسپ و نيرو در هرعلم معنى ديگر دارد. علم زبان شناسى حرف و دبيره را تقسيم و تجزيه کرده همان چنانکه اتوم را تجزيه و کوچک ترين بخش اتوم پروتون الکترون وکورتث است . تجزيه دبيره "ب" ٬"ث" و ...آيا من ديوانه شدم? بجاى که افغانستان را تجزيه کنم حرف "ب" را. چطور دبيره به آوهها و وآوهها به "واج" در زبان‌شناسی کوچک‌ترین واحد زبان (واج سيلاب نيست) جزء مشخص کلام است و جایگزینی آن با واجی دیگر تفاوت معنایی ایجاد می‌کند. واج‌ها کوچک‌ترین واحدهایِ آوایی مستقلی هستند که به کمک آن‌ها تکواژها ساخته می‌شوند (یک یا چند تکواژ تشکیلِ یک واژه می‌دهند). باید توجه شود که واج با حرف متفاوت است. حرف صورت مکتوب واج است و واج صورت ملفوظ حرف. مثل ف و پ - ت و ط - و ز ذ ض ظ (همين يکى اش کفايت مى کرد?!?) . زبانها گلستان گلهاى رنگارنگ زندگى است
    زبان در حقيقت آله افهام وتفيهم بين دوشخص بدون ترجمان است. "زبان شناسى سياسى" وجود ندارد. زيرا علم زبانشناسى وسياست زبانى دوپديده مختلف است. سياست دولتى زبان را مانندهرچيزى ديگرى ازنگاه قدرت تعين مى کند و زبانشناسان را تقلب کار مى سازند چون هرکس به پشتيبانى مالى نيازمند است خصوصا در کشور همچو افغانستان که .....پيش خود فارسى زبانان نام تسميه اصلى زبانى حذف نمود و تسميه جزى ونظمى فارسى را جاگزينى اصليت نمود که بزرگوارو همه ادبا و دانشمندان فارسى افغانستان کشور ايران و جهان جمع شوند از بيست بيت ايکه پيرامون شيوه طرز گفتار و نظم "درى" که مظهرچگونگى ها ى دربارى بودن٬ درگاهى بودن و دربند بودن و و عالىب ودن تو انا بودن وتخت وتاج وبلند بودن زبان فارسى را برجسته تصوير مى کند بيشتر ازهمين بيست شعربيت نيابى و به هزاران شاعران و به ميليارد مردمان درجهان "پارسى" و" فارسى" مى گويند. دليل تغيرات نامهاى فارسى درافغانستان جنبه ودليل زبانى نداشته و ندارد و من زبان شناس کمپراتيفى مقايسه اى را احمق مى سازند.زبان فارسى و پشتو و بلوچى وکردى از يک کنده است و زبان شناس بزرگ پشتونتبار عبدالحى حبيبى که مجبور شد پته خزانه راتقلب کند به صد ها کتاب ها ديگر ارزشمند در باره روابط خانواده گى زبان پشتوبا زبانهاى هندوايرانى تاليف کرد . فهرست آثار اش در اين جا جاى نمى شود
    اين مردبزرگ کتابهاى در باره فارسى وادبيات فارسى و شاهنامه فردوسى وکتاب هاى تدريسى فارسى نوشت
    زبانها هويت ساز اند

  • @خالدقادری-ك1ب
    @خالدقادری-ك1ب 7 ปีที่แล้ว

    نیستی در این وقت ها جناب نادر کم یاب

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    من طرح جديد "بسته ديدگاه نو" را چنين جمعبندى مى نمايم و پيش کش پشتونها ٬تاجيک ها٬ تورانيان و هندويان وهندوايرانيان مى نمايم بااضافه عربهاى که از 1200 سال درهمين سرزمين شان زنده گى مى کنند .و از برکت الفباى عربى شان رنسانس زبانى و تولدى ديگر و رستاخيزى زبان پارسى در زمان سامانيان و غزنويان تيموريان و گورگاريان و صفويان وافشاريان و درانيان تا به زمان شاه شجاع به قله هاى ادبى در توران وهندوايران شد.
    اول: قبول نمودن اين که کل انسانهاى ايکه در همين سه حلقه بزرگ فرهنگى اصل از يک گهر يا تخمه انسان که تاريخ اين انسان دانا 11- 12 هزار سال تخمين مى شود و پاسپورت تاريخ دقيق تولد افغانها در در بين دو گاهنامه سامى ماهتابى وگريگورى باماهاى غلط لاتينى رومى گدوود شده شده و در کشورهاى اروپايى دانشمندان تحقيقات در مورد اين پديده جديد مى کنند که چرا شهروندان که از افغانستان مى آيند روز تولد شان اول ماه هاى گريگورى سال ميلادى مى باشد. در انجيل اول يعنى تورات وانجيل دوم اين مطلب ذکر تاريخ که نامش آدم وحوا بود.گاهنامه پارسى که نام دوازه اساطير آريانا درآن درجاست ودر ابيات پارسى از رودکى و ناصر خسرو و مولانا تا بيتاب و ملک الشعراعبداله گفته شده ودر سرود ها خود وحتى افغان در گفتار عاميانه از آن استفاده مى کنند ماهاى صورت حيوانى عربى استفاده مى شود
    دوم: نامهاى مکانى نامهاى مشترک زبانهاى هندوايرانى وتورانى با "نا" و "ان" نامهاى مشترک زبانهاى هندوايرانى وتورانى چه اسم اشخاص وقهرمانان اساطيرى و چه استوره اى چه منيژه هندو ايرانى و چه بيژن فرزند افراسياب "درر" و چه ضحاک (تورانى ) که واژگون کرد شاهنشاهى هفتصدساله جمشيد
    سوم: قبول نمودن اين که کل انسانهاى ايکه در همين نقطه تقاطع سه حلقه بزرگ فرهنگى - فرهنگ زبانى و تاريخ فرهنگى استوره ى يا اسطوره ى يعنى ستاره هاى مشترک و يا پيوند مشترک دارند. در سرزمين شيروخورشيد نشان فروهر فر کیانی از تاجکستان تا هندوستان و از چينتاجگورگان تا کوردستان ايران هزاران نعمت دارد.هزارچشمه ها در باميان و کرمانشاه٬ هزار باغها ٬ هزار جفت٬ هزار کانى٬ هزار سموچ٬ هزاردرخت ٬ هزارسم در سمنگان و مازندران٬ هزاربرج٬ هزاربز وهزاربزى در هندوکش وايران ٬ هزار قهرمان (پهلوان جهان پهلوان)٬ هزار داستان٬ هزار نو٬ دره هزار نو٬ کوه هزار دره يزد٬ کوه هزار دره کوه مينار هزار لاله تهران٬ تپه هزار خم فارس٬ کوه خم هندو کابل٬ تورخم ( کوه+ تل= کوتل خيبرکوه هزار ميخ) (خَم : کوه سنگخا ره ايکه دامن عمودى چنيدار داشته باشد. کج پیچ و تاب ; خُم ظرف سفالینی بزرگ يا کوس ، طبل .) ٬ کوه هزار دره بهرامآباد ٬ کوه سياه درهزارکرمان٬ کوه هزار مشکى خوزستان ٬ هزار قدم ٬ هزار ستان وهزاره جات
    چار : قهرمان پيشدادى ايران زمين به گونه نمونه کاوه آهنگراژدها کش : کوه آهنگران باميان ٬پشتۀ کاوه بغلان٬ درۀ کاوه بغلان٬ کاوه غار هيرمند٬ دهان کاوه بغلان٬ خوش کاوه در نزديکى خشک آبه٬ تخ کاوه (جوى کاوه) بادغيس٬. کشور ايران شمارى زيادى از نامهاى مکانى باپيشوند کاوه ويا ويا پسوند کاوه پيدا و نمايان است:کوه کاوه قیلان در ايلام ايران٬ کاوه وسطی، روستایی از توابع بخش کاکاوند شهرستان دلفان در استان لرستان ایران است٬کاوه سفلی کاوه علیا، .
    وهم کوره آتش آهنگران پیش بند پيش بند درفش کاويانى مشهور شد ودر زمان ساسانيان درفش ايران شد. پس از ساسانيان کوشانيان بقدرت مى رسد و ساختن پيکره هاى بودا آغاز مى شود.
    پنجم: در فلات ايرانزمين رستم به عنوان ناجى ايران است: "رستم کمان" ها داريم. تخت رستم ها داريم . سنگ رستم ها داريم . نقش رستم داريم. ميدان رستم داريم رستم خون شاهدخت رودابه کابلى" شاه هندو کابل" و خون زال زابلى جريان دارد بقول از فردوسى است. رشته کوهان البرز و زاگرس است .و هندوکش دارييم. پشته کوه البرز در بلخ باستان داريم گهواره ايرانزمين شاهشاهان ما گشتاشب وفرزنداش اسپنديار و بهمن وآذرنوش مگرکجا بود ?ما عليه تورانى ها نيستيم سهراب از خون رستم و توران دخت شاه سمنگان است گرز رستم در" بارانه کابل" هنوز قرار دارد.
    ضَحاک (با گویشِ اوستایی:اَژی دهاکهاز پادشاهان اسطوره‌ای ایرانیان است. در شاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش مرداس بر تخت می‌نشیند. جمشید پادشاهِ ایران زمین -فرزندِ طهمورث- سرانجام به خاطر خودبینی و غرور، فرّه ایزدی را از دست می‌دهد. پس از آن، ایرانیان به سراغ ضحاک رفته و او را به شاهی می‌پذیرند. اما پسینترها با بوسهٔ ابلیس، بر دوش ضحاک دو مار می‌روید. ضحاک آن‌ها را نشانهٔ ساحری خود دانسته و مردم را به هراس می‌اندازد.چون ۸۰۰ سال از پادشاهی وی گذشت، آن گوشت پاره‌ها ریش گشت و درد گرفت و بی قرار شد. باز هم اهریمن در لباسِ پزشکی ماهر به او می‌گوید مغز مردان جوان علاج درد است و به دستور او هر روز دو جوان را می‌کشتند و مغز سر آن‌ها را روی زخم‌ها می‌گذاشتند. با این حال همهٔ مردم از او به ستوه آمدند.دستگیریِ پسرانِ کاوهدر این زمان در روستایی، مردی به نام کاوه زندگی می‌کرد که آهنگر بود و دو پسر داشت که هر دو به جوانی رسیده بودند و قارن و قباد نام داشتند. کارگزار ضحاک هر دوی آن‌ها را در یک روز دستگیر کرد و نزد ضحاک برد. ضحاک دستور به کشتن آن دو داد. درفش کاویانی (پيش بند آهنگرى کاوه) در زمان ساسانیان درفش ملى ايران زمين بود.ودر زمان جمهورى سوسياليستى ايران با پايتخت گيلان 1920-1921 درفش کاوه درفش جمهورى ايران شد و به نـقل دروغگويان انگار ايران در سال 1935 ايران شد

  • @saberyosufi1259
    @saberyosufi1259 7 ปีที่แล้ว

    wazha tajik pas az hamla arab namida shoda pesh az an ba nam parsi yad meshoda

  • @sang5315
    @sang5315 5 ปีที่แล้ว

    ننه گپ» يا «مادرگپ» به عوض نام درى من لويه مور پشتو مى گويم ولى از «درى» همانقدر نفرت دارم مانند کلمه «افغان» فرياد و ناله همانقدر مانند کلمه ا ڀشتو و روهيله و پتان و پارسى را دوست مى دارم . درباريان ظاهر شاه و عبدال ظاهرخان رييس پارلمان شاه افغان ستان پارسى حذف کردند وازهمين جهت متنفرم که آنها زبان ننه اى مورينه ام را حذف کردند»
    پارسى گپيدن در زبان پشتون خوش است «مادرگپ مى گفت ازخود کش و بيگانه پرست. دبستان گو يد ونه مکتب: »
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱
    دین دبستان است و امت کودکان نزد رسول
    در دبستان است امت ز ابتدا تا انتها
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵
    آن خط بیاموز تا برآئی
    از چاه سقر زی بهشت ماوا
    تا راه دبستان خط ندانی
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰
    تا روزی از این جا برون شوی تام
    اسلام دبستان توست و عالم
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷
    در تو می از قبل علم کند تسکین
    مر تو را دین محمد چو دبستان است
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲
    حسرت نکند کودک را سود به پیری
    هر گه که به خردی بگریزد ز دبستان
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷
    چو خر بی‌خرد زانی اکنون که آنگه
    به مزد دبستان خریدی لکانه
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸
    کودک خویش به استاد و دبستان ندهی
    هرچه کان را به دل خوش ندهی از پی مزد

  • @yamaparsyan8837
    @yamaparsyan8837 6 ปีที่แล้ว

    کمياب بزرگوار اکنون پارسى ويا فارسى است کسى" پارتثى" نمى گويم. آقای پشتون يک شهر با پسوند مکانى پشتو که با «تون» ختم شده باشد به من نشان دهيد (البته تون در آخر محلهاى ساختمانى به پشتو وغير که در سالهاى شصت ميلادى جايگزينى مانند زايشگاه ونمايشگاه ..غيره شدند چون تحميلى بود ودليل زبانى نداشت..کودکستان و پرورشگاه و شيرخوار گاه اصلا تغير نخورد و حتى نام پشتو دانشگاه رافقط بيچاره استادان غير پشتون بکار مى برند درغير آن ترس ازمجازات روحى ويا اقتصادى) . من بيرون روم به ملك اصلى آقای پشتون : «پختونخواه» «خواه پشتون » اقلا آنجا يک نام پشتوني خو است . اين نام سابقه اش تقريبا يکصد سال زيادتر زياد دارد از نامگذارى «افغانلند» همان نام که انگليس به کشور رودابه و رستم و اسفنديار و بهمن ماند که با پسوند مکانى پارسى «ستان» لند افغان(afghan land ) «افغان ستان» ترجمه شد. «پختونخواه» در «تاريخ احمدشاهى» درج است که گفته مى شود بقلم احمدخان درانى "سپهسالار شاهنشاهى ايران در زمان نادر شاه افشار صاحب قران و سپس شاه خراسان و ممالک فرا رودان از سند و کشمير و کاشغر تا خجند و دهلى وخراسان باخترى نوشته شده است. در اين تاريخ از پشتون و پختون ويا افغانستان ذکرگرديده? اگرن وشته شده است پس دولت حاکمان افغان چرا اين کتاب را نشر نمى کنند. پس از فروختن اش از سوى يک افغان سراجى قاتل عام عبدالرحمان خان به صوبه «شمال شرقى » مسما شد. سال 2010 دولت پاکستان اين نام را به «خيبر پختونخواه» تغيرداد و دل پشتونتبار با لقب بدل و کاذب «افغان » راکفاند و صلابت نام محبوب و اصيل پختانه پشتون را روح تازه دم داد.پشتون صادق استافغان کاذب است
    ما پسوندهاى مکانى فارسى ازقبيل « ستان » «ان» «آباد» داريم: مانند ملتان و مردان جلال آبا د اسعدآباد. پس ستانم پس بده آبادى هايم بده!
    پشتون ديدى سند را?
    البته که شمارى نامهاى پارينه و پيشينه زبانهاى ايرانى وتورانى يعنى از پارسى وتورانى بويژه درزمان گل محمدخان مهمند به پشتو تغير خورد اما سه نمونه براى پشتونيزه کردن ستان ما نمونه خروار است
    1- "پوهنتون کابل" تحت عنوان «دانشگاه کابل» در سال 1946/47 از سوى ظاهرخان گشايش شد. اولين رییس آن دوکتور عبدالمجید دومين دوکتور انس رییس
    2 اولين « دانشکده طب ابن سينا »دانشکده طب به نام نامى ابوعلى سينا در على آباد کابل از سوى نادرخان 1931/31 گشايش شد.
    ولى طرح دانشکده طب کابل را امان اله خان با شفاخانه دانشگاهى -بیمارستان آموزشی ( teaching hospital) داشت
    اولين چنين دانشگاه با بيمارستان «فرهنگستان جندی‌شاپور» و يا"دانشگاه جندی‌شاپور" (Academy of Gondishapur)آريانهاى ساسانى بود.
    دومين «شفاخانه آموزشى طبى» را رييس طبيبان نوسينده «دانشنامه علايى» « کتاب قانون» و «کتاب شفا» در اصفهان و همدان با پشتبانى دانشمند ديگر بشريت ابو ريحان بيرونى که بيشتر از هزار گياهان نسخه ساختن دواها را (دارو ودرمان ) به دوست خود ابوعلى سينا به ستانهاى که باٻسوند مکانى پارسى ان اند مى فرستاد:
    افغان حساب کن که چقدر قدر شهرهاى با ان را تو اشغال کردى حتى ملتان ومردانونيابى يک شهر با پسوند تون يک زره بشرم.
    واژگان «پوهنتون» و «پوهنځى » هنوز اختراع نشده بود و فارسى هنوز حذف نشده بود.دبيره (ځ) پشتو با دبيره (ڼ) پندگى پشتو از طرف پشتوتولنه در سال 1936 اختراع شد. انجمن پشتو تولنه » پيش از آن «انجمن ادبى کابل» ياد مى شد ٬ناميده مى شد. اختراع عبدالحى حبيبى «پريشان» که کتابهاى درباره ادبيات فارسى نوشت از سوى دولت افغان مجبور شد «پته خزانه » رابنويسد. هنگاميکه دانشمندان جهان ساختگى و تقلبى و جعلى بودن «پته خزانه » را نمايان ساختند و اين اثر اش از سوى سازمان فرهنگى رد شد و رسميت در سازمان فرهنگى بين الملى نيافت و اين اثر در گلچين ميراث فرهنگى بشريت درج نشد عبدالحى حبيبى به پاکستان فرار کرد و زير نام مستعار «پريشان» مقالات نگاريد که دولت افغان را رسوا نمود و عاقبت همين دبيره ها حرف هاى (ځ) پشتو با دبيره پندگىدار (ڼ) پشتو پته خزانه را افشاء نمود
    که نگا رنده گان شاعران پشتون هزارچارصد سال پيش چرا از دوحرف استفاده نموده که 1936 اختراع شده اند
    در «انجمن ادبى کابل» آن نگارندگان کتابهاي قرأت فارسى عضويت داشتند مانند ملک العشراقارى عبداالله خان
    * فارسي براي صنف سوم ابتداييه ۱۳۰۲
    * فارسي براي صنف چهارم ابتداييه ۱۳۰۲
    * قرائت فارسي براي ابتداييه پنجم ۱۳۰۶
    * قرائت فارسي براي رشديه اول ۱۳۰۷
    کتابهاي قرأت فارسى- دستور فارسى .از تا دوران دهه آخر 1960 ...در برگ انترنتى مانند کتابخانه ديجيتال افغانستان قابل دسترس است
    زمانيکه مردم و دانشمندان افغانستان دانشگاه و دانشکده مى گفتند و در کتابهاي قرأت فارسى اشعار بهارى فروردين و مهر و اروديبهشت نوشته و بهمن ابر بهمن کابل خوانده مى شد در يگان جاهاى ايران به دانشگاه دارالفنون و داار المعلمين مى گفتند.
    3- واژه شيرو خورشيد را دولت پشتون به سره مياشت تغيرداد.
    از شاگران و پروفيسوران آن زمان صميمانه خواهش مى کنم که اسنداد زمان تحصيل خو د را که دران دانشگاه کابل و يا نمادى و يا نشانه دانشگاه کابل درج قرار بگذارند نمرات کاميابى و يا ناکامى خود را ناخونا نمايند

  • @hamidkhajeh3618
    @hamidkhajeh3618 8 ปีที่แล้ว +1

    khanumeh zakoa. shoma keh in ghadr damaz vatan parasty mizani koja zendegy mikonid . kodam kshvar panahandeh shodi . ageg shoma vaghean vatan parast hastid bargardid afghanestran bebinam nesfeh roz mitonid onja zendegy konid / bad az yeh keshvari ke zendegy mikonid dam az vatan parasty nazananid.

    • @ensandost8410
      @ensandost8410 7 ปีที่แล้ว

      Yane chi, ee 2 masala chi ertebat ba ham daran? Ajab manteqe

  • @sidiqamangal5120
    @sidiqamangal5120 3 หลายเดือนก่อน

    😂

  • @saberyosufi1259
    @saberyosufi1259 7 ปีที่แล้ว

    iraní ha parsi nestand turk wa arab astand parsian asil tajik ha astand

    • @javadalizade6268
      @javadalizade6268 7 ปีที่แล้ว

      Saber Yosufi aziz chizi bogo ke daqiq basha ma parti hastim ke bar asar lahje younaniha T ba S tabdil shoda wa ba shekl parsi dar amada....

    • @نیگولاسگیج
      @نیگولاسگیج 5 ปีที่แล้ว

      چرا همه مردم ایران پارسی هستند پارس ها یک تمدن داشتند و بسیار شکوهمند بود افتخار من این است که در تهران هستم و در سرزمین پارسا پرشیا هستم فارغ از اینکه حکومت چیه اما مرگ بر جمهروی اسلامی و پاینده باد سرزمین پرشیا مردم پرشین

  • @sang5315
    @sang5315 6 ปีที่แล้ว

    در همين چند شعرى از شاهنامه 38 بار فردوسى واژه پارسى و دوبار درى را بکار برده است بزرگان بر پايه علم تفسير هيرمنتوکى اينجا براى اشعار خوب مى دانند که واژه پارسى چندين پيونده است پيوند جنبه و نسبت همين واژه به زبان وفرهنگ و نسبت مکانى را افاده مى کند بطور مثال لقب "افغانى" زبان و نام هويت و و نسبت مکانى قوم پشتون را بيان مى کند.ازسياست وبازى با قانون اکنون صرف نظرمىکنم
    فردوسى 38 بار واژه پارسى
    فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث
    چه رومی چه تازی و چه پارسی
    چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
    فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶
    از اسپان تازی و از پارسی
    ابا طوق زرین پرستنده شست
    فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۰
    نگردد کم و بیش در پارسی
    دگر موبدی گفت کای سرفراز
    دو اسپ گرانمایه و
    فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
    ز سیمین و زرین شتربار سی
    طبقها و از جامهٔ پارسی
    فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳
    همان تیغ برندهٔ پارسی
    نگردد همی گرد نسرین تذرو
    گل نارون خواهد و شاخ سرو
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۷
    هرانکس که استاد بود اندران
    ز رومی و از مصری و پارسی
    فزون بود مرد از چهل بار سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹
    جهانگیر تا جهرم پارسی
    چو آگاهی آمد به نصر قتیب
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۹
    که بهره ندارد ز دانش بسی
    ز رومی و از مردم پارسی
    بدان کشتی اندر نشستند سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۴
    دو آواز شد رومی و پارسی
    سخنشان ز تابوت بد یک بسی
    هرانکس که او پارسی بود گفت
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۳
    یکی لشکری کرد بد پارسی
    فزونتر ز گردان او یک به سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۲
    سپاهی ز رومی و از قادسی
    ز بحرین و از کرد وز پارسی
    بیامد به پیرامن طیسفون
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۵
    چنین داد پاسخ که ای پادشا
    یکی پارسی مردم و پارسا
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۲
    سر هندوان بود نامش سروش
    یکی پارسی بود هشیار نام
    که بر چرخ کردی به دانش لگام
    بفرمود تا پیش شاه آمدند
    هشیوار و جوینده ...
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۴
    ز پنجاه بازآوریدند سی
    ز ایرانی و رومی و پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۲
    ابا هر سواری پرستنده سی
    ز ترک و ز رومی و از پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱
    برینسان همیراند فرسنگ سی
    پس پشت او قارن پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۴
    که بر پهلوی موبد پارسی
    همی نام بردیش پیداوسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۸
    به نزد فرستادهٔ پارسی
    که آمد به قنوج با پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۰
    چو من باشم و نامور پارسی
    زرهدار با خنجر پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۳ - پادشاهی پیروز بیست و هفت سال بود
    یکی پارسی بود بس نامدار
    ورا سوفزا خواندی شهریار
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی قباد چهل و سه سال بود » بخش ۲ - داستان مزدک با قباد
    ز اصطخر مهرآذر پارسی
    بیامد بدرگاه با یارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوش‌زاد با کسری
    چنین گفت گویندهٔ پارسی
    که بگذشت سال از برش چار سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان
    بحقه درون پارسی رقعهای
    نبشتست بر پرنیان سپید
    بدان باشد ایرانیان را امید
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵
    نه تازی چنین کرد ونه پارسی
    اگر بشمری سال صدبارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۹
    یکی مرد بیدشمنم پارسی
    همان بار دارم شتروار سی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۹
    همانا که این مهتر پارسی
    که آمد بدین مرز با یارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴
    نخستین صد و شست بند اوسی
    که پند او سی خواندش پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۵ - گفتار اندر داستان خسرو و شیرین
    نبیند کسی نامهٔ پارسی
    نوشته به ابیات صد پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۹
    ز رومی و بغدادی و پارسی
    نفرمود تا یک زمان دم زدند
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱
    چنین گفت روشن دل پارسی
    که بگذاشت با کام دل چارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۱
    مگر آنک گفتار او بشنوی
    اگرپارسی گوید ار پهلوی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲
    پراگنده افگند پند او سی
    همه چرم پند او سی پارسی
    فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸
    که هرکس این را ندارد به رنج
    فرستد ورا پارسی جامه پنج
    دوبار دری
    » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه
    بفرمود تا پارسی و دری
    نبشتند و کوتاه شد داوری
    فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲
    نام بر پهلوی راندند
    کجا بیور از پهلوانی شمار
    بود بر زبان دری ده‌هزار