کیمیاگری با احساسات سایه (3-6) - احساس شرم و گناه / بخش سوم: من هرگز کافی نیستم
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 5 ต.ค. 2024
- ما در فرهنگ کمبود زندگی می کنیم. هیچ چیز هیچوقت کافی نیست. هیچ وقت به اندازه کافی پول نداریم، به آن اندازه که باید موفقیت نیستیم، بدن ما آنقدر که باید خوب نیست و آن اندازه که دوست داریم محبوب نیستیم.
احساس عدم کفایت احساسی بیگانه در تجربه انسانی نیست ولی شاید هیچگاه در طول تاریخ چنین سیطره و قدرتی در تجربه انسانی نداشته است. تا آنجا که بیراه نیست گفتن این که زندگی بسیاری از ما اساسا بر پایه احساس عدم کفایت مزمن ساخته شده است.
قبل از خواب آخرین فکر روز ما این است که به اندازه کافی کارهایی را که باید انجام نداده ایم و اولین احساس بعد از بیدار شدن ما این است که به اندازه کافی نخوابیده ایم.
شرم و احساس عدم کفایت مزمن موضوع سومین بخش از سمینار شرم و گناه است که ششمین سمیناری است که از مجموعه سمینارهای کیمیاگری با احساسات سایه برگزار کرده ایم.
برقرار و پایدار باشید استاد گرانقدر
بار شرمی بنیادین که مثل گناه اولیه روی دوشم بود رو از روی دوشم برداشتید ❤❤
Great 👍 and thanks
سپاسگزارم، مثل همیشه عالی 👍🏻👍🏻👍🏻
درود بر شما. من امروز تصادفا با کانال شما آشنا شدم و بسیار خوشوقتم از این آشنایی. خیلی لذت بردم از موضوع ویدیوتون. خوانش بسیار عالی و تسلط شما بر آن چه که روایت میکنید واقعا من رو به وجد آورد. یک دنیا سپاس 🙏🙏🙏💐
عالی بود دکتر، مثل همیشه
ممنونم 🙏🙏
سپاس
دکتر جان صحبت های خردمندانه شما به جان و دل میشینه ❤
محبت داريد 💐🪷
سپاس از شما دکتر آیدین مثل همیشه بسیار عمیق و قابل لمس بود 🙏👏👏ای کاش یک ویدیو راجب آدمهایی که فاقد حس همدلی هستند و باعث رنج اطرافیانشون میشوند مثل اتفاقاتی که یک در صد کم بر سر کل جامعه میاورند ☹️سپاسگزار از شما برای وقتتون و به اشتراک گذاشتن دانش عمیقتون با ما 🙏✌️👏🤍
سلام این ویدیو کامل بزارین
بسیار عالی. چه قدر خوب و دقیق تحلیل میکنید. میشه تحصیلات تون رو بفرمایید؟ برای پیشنهاد، جسارتا موسیقی پشت صحبت هاتون هم اگر نباشه، به درست شنیدن کمک بهتری میکنه. با تشکر
درود بر شما دکتر آرتا . با هر جلسه ای از صحبت های شما رو که میبینم ، انگار پازلی از وجود خودم رو کامل میکنم . همیشه پایدار باشید
سلام
ممنون و متشکرم ، با تشکر از شما سعی میکنم قدردانی رو تمرین کنم و کم کم این احساس رو در خودم بوجود بیارم و قدردان باشم ، چشمی برای دیدن داشته باشم و ببینم و نور رو ببینم و آگاهی رو ببینم و پنهان نکنم و رد شم ، استفاده کردم ، آموزش گرفتم ، شرم و گناه و فرار از این احساس منو مصرف کرد منو دوشید و منی دروغین رو ساخت ، منی کور و کر با تصویری دروغین از خاص بودن و احساساتی همچون اکو ، اولین و ساده ترین و بدوی ترین نیازهای واقعی م رو بهشون نپرداختم و برای رفعشون هیچ حرکتی نکردم و نیازی در خودم ایجاد کردم که اعتیاد است ، نیاز به مواد رو هم اضافه کردم و خوراک و خواب نه ، آخرین باری که لباسی خریده ام را یادم نمیآید ولی مواد هر روز ..
با احساس گناه نمیشه احساس گناه رو شست با سرزنش
فقط تخریب بیشتر میشه و ظالم سلطه بیشتری بر مظلوم که خود ظالم هست پیدا میکنه ، احساسات و ضعف پشت نقاب قوی و دیکتاتور خودشیفته مغرور که آفت کبر جداش کرد بی توجه میمونه و ...هر کسی مثل ابلیس فکر کرد و فکر کرد برتره و بهتره و جدا از این کل یک پارچه میتونه ذره ای مستقل و برتر باشه دچار طرد و مطرود شون و جدایی میشه ، آدم و حوا در بهشت و وصل و در تعادل از همین جدایی و میل بهتر بودن و برتر بودن فریب خوردند و برای بهتر شدن از شجره خبیثه خوردند و بازی زندگی در این شکل شروع شد ، من خواستم این احساس شرم و گناه و بی ارزشی و بی لیاقت بودن را پنهان کنم و یا از شرش خلاص شم ، از درخت و شجره خبیثه خوردم و مواد مصرف کردم ، امروز فساد و تباهی و تلخی و زهر و آتش و ... محصول درخت وجود من شده .باغ خشک و بی بار ، باغ سوخته و مصرف شده . ولی خداروشکر ،، پایان شب سیه سپید است .
گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
سر خود پیش فکنده چو گنه کار تو عرعر
که خطا کرد و گمان برد که بالای تو دارد
جگر و جان عزیزان چو رخ زهره فروزان
همه چون ماه گدازان که تمنای تو دارد
علیه