نکته عرفانی ۶۶/فرق فلسفه و عرفان / دکتر دینانی

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 25 ก.ย. 2024

ความคิดเห็น • 5

  • @yciv6176
    @yciv6176 2 หลายเดือนก่อน +1

    در این عصر چه نظری توصیف این چنین مرد وا رسته وشریف وهمه چیز فهمیست،فدایش شوم،خداوند به ابرو وعزت رسول‌الله سلامتی وطول عمرش دهددکتر ترکا شوند از بروجرد

  • @Azazafa-lx8wu
    @Azazafa-lx8wu 2 หลายเดือนก่อน

    سپاسگزارم 🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉

  • @mehrannovember9688
    @mehrannovember9688 2 หลายเดือนก่อน

    💚🤍❤ 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
    💕 فلسفه ایرانی و فیلسوفان ایران زمین 💞

  • @kjyu4539
    @kjyu4539 หลายเดือนก่อน

    فلسفه دوست ندارم... بازیهای فکری احمقانه
    بسیاری از افکار فلسفی میتونه اشتباه باشه، ولی چون انسان راهی برای آزمون عملی آنها ندارد، تا مدت نامحدودی میتواند متوجه اشتباه بودن آنها نشود
    ولی مثلا در علم و فناوری و اینطور چیزها، شما با واقعیت ها و داده های فیزیکی و از طریق آزمایش ها و ساخت عملی، میتونی نظریه ها یا طرح ها را تست و بررسی کنی و چیزی اگر به لحاظ فکری و ذهنی و تئوری دارای خطا باشد، در نهایت مشخص خواهد شد و حداقل میفهمی که یک جای کار درست نیست چون منجر به نتایج عملی مورد نظر در واقعیت نشد، و به سادگی، کار نمیکند!
    ولی در فلسفه، ذهن انسان میتواند خودش را تا ابد سر کار بگذارد و فریب دهد
    مثلا باز در عرفان و دین اینطور نیست، حداقل نه به این شدت و به این راحتی که در فلسفهء محض میتواند رخ بدهد، چون اینها هم بنوعی با واقعیت و نتایج عملی در ارتباط هستند... مثلا مدتها سیر و سلوک کنی ولی هیچ نتیجهء عملی ای نگیری، طبیعتا خیلی شک میکنی و اصلا خسته میشی ناامید میشی میگی حتما یه جای کار ایراد داره... ابعاد دیگری از وجودت دخیل است و اثر میگذارد و کمتر کسی هست که به یک تئوری و عقاید و روش خاصی بتواند تا مدت نامحدودی بدون اینکه از آن نتایج عملی بگیرد، پایبند باشد و عمل کند
    بنظر بنده ذهن به تنهایی و در حالت محض، به حد قابل توجه و غیرقابل اغماضی، خطاپذیر و فریبنده است
    هستی و انسان شامل دو بخش علمی/تئوری/ذهنی و بخش عملی/واقعی میشوند و ترکیب اینها با هم است که کامل ترین و کاراترین و عاقلانه ترین روش ممکن است. هرکدام به جای خویش نیکوست. اینکه بشینی یک جا و فقط فکر کنی، بسیار ناقص و مستعد خطاست. چون ذهن و عقل و تفکر خطاپذیرند و باید یک دستگاه و معیارها و عوامل دیگری برای محک زدن آن وجود داشته و تاحد امکان افکار خود را مدام طوری محک بزنیم، ولی نه با خودش که اگر خودش به تنهایی در وهلهء اول قابل اعتماد بود که دیگر نیازی به آزمون و معیارها و ابزارهای خارجی و استفاده از ابعاد و نیروهای دیگر نداشت
    بطور کل بنده انسان را موجودی نسبی میدانم (حداقل در این جهان و در این وضعیت و ماهیت که اکثریت مطلق انسانها دارند) که تنها میتواند سعی کند و آزمون و خطا، تا در مجموع و نهایت طی مسیر تکامل و هدایت و رستگاری کند. وگرنه هیچ چیز انسان تضمینی ندارد و مطلق نیست. منجمله عقل و اندیشه اش. همه خطاپذیر هستند. بخاطر همین باید معیارها و ابعاد و وسایل و روشهای مختلفی را با هم استفاده و ترکیب کنیم تا به حداکثر اطمینان و بهینه بودن این فرایند شناخت و تکامل برسیم. یعنی از تمام نیروها و پتانسیل های هستی و خود، همزمان بهره ببریم
    البته قابل درک است که هرکس ممکن است در یک زمینه بیشتر علاقه و استعداد داشته باشد و تفاوت های نسبی قابل توجه میان افراد وجود دارد. یعنی مثلا یکی در باب تجزیه و تحلیل ذهنی ممکن است استعداد و علاقهء خاصی داشته باشد و طبیعتا اغلب در این وادی هم قوی تر و کاراتر میتواند عمل کند، چنین فردی میتواند بطور مثال یک دانشمند خوب بشود، اما همچنان نباید ابعاد دیگر را بطور کل نادیده بگیرد، اما اولویت و عمده برایش کار در بخش تئوری است احتمالا و از داده های جهان واقع برای ارزیابی نظریه ها یا طراحی نظریه ها استفاده میکند، و یک انسان دیگر ممکن است بیشتر فردی در وادی عملی و چیزهای فیزیکی باشد، چنین شخصی ممکن است مثلا در هنرهای رزمی یا حتی انواعی از عرفان بتواند درخشان باشد، و در مجموع تمام این افراد و دستاوردهایشان به تکامل بشریت کمک میکنند. هرکس از راهی به بخشهایی از حقیقت و تعالی نزدیک میشود. هرکس از راه و انتخاب خودش که اغلب با استعداد و علاقهء شخصی اش هم ارتباط دارد
    بنظرم این ابعاد هستی باوجودی که بنظر جداگانه میایند، ولی درواقع هستی به تمامی یک پیکره است و تمام آن بنوعی در ترکیب و پیوند و ارتباط با هم است... بخاطر همین نمیشود و نباید تنها یک بعد یا بخش آن را جدا دید و جدا کرد و بصورت ایزوله روی آن کار کرد. مثلا فقط یا عمدتا کار ذهنی محض بکنیم؛ نتیجه چیزی شبیه تخیل خواهد بود و نتایج آن میتوانند در عالم واقع وجود نداشته باشند، اما شاید ما فکر کنیم که درست هستند!
    بنظرم انسان کامل تر کسی است که ترکیبی از تمامی ابعاد و جنبه ها را داشته باشد... حال گفتیم معمولا کسی در همهء ابعاد به یکسان نمیتواند فعالیت کند و معمولا در یک وادی اولویت و تخصص و فعالیت عمده تری دارند و پررنگ تر و موفق تر هستند، اما آنطور مثل فلاسفه هم نیست که کلا به درون خود فرو بروند و فکر کنند میشود از جهان واقع قطع ارتباط کرد و با یکسری اندیشه های ایزوله، به حقیقت دست یافت. بنظر بنده ذهن به تنهایی و بصورت ایزوله، دنیای خیال و خطا و فریب است! خیلی چیزها میتواند در آن واقعی شود، ولی فقط در همان دنیای خودش که دنیای خیال میباشد
    البته ما میتوانیم یک رویکرد کمتر محض به فلسفه داشته باشیم که آنوقت نمیدانم اسمش آیا همچنان فلسفه خواهد بود یا نه
    ضمنا شاید بگویید خب ریاضیات هم یک چیز محض و تئوریک و ذهنی است، اما بنظرم ریاضیات علم بسیار روشن تر و دقیق تری است، درحالیکه فلسفه صرفا اندیشه های ذهنی است بدون هیچ الگوریتم و قوانین روشن و محکم قابل ارزیابی دقیق... چهارچوب بندی و فرمول بندی مشخصی در آن نیست به گمانم، یا حداقل به هیچ وجه نه به آن شکل کاملا روشن و کامل و دقیق که در ریاضیات شاهد هستیم... اصولا بنظرم ماهیت و محدوده های فلسفه خود امری مبهم و نامشخص و تعریف نشده است. اینکه واقعا تاکجا معنی و کارایی و صحت میتواند داشته باشد، بر چه اساسی. درحالیکه ریاضیات را در عمل بکار گرفته ایم و در همه جا کار میکند و حتی خیلی چیزهای به ظاهر صرفا ذهنی و محض ریاضی، در عالم واقع کاربرد پیدا کرده و درستی آنها محک خورده است