วีดีโอ

Richtig geil ... erinnert mich an die alten Zeiten

🥳❤

ENDLICH WAS NEUES - PERFEKT 🎶🍻🎶👍

Love it!❤✨🙌

مرغ دمگس خوار را هنوز هیچ پیام درست و درمانی دریافت نکردم ز حضار از فهم بدان چون در تثلیث انسان پروانه و گل کلید کجاست من هم نمیدانم و بعد ز حضاری که در کمونه بودن دستی به سر و گوشش کشید و پرسیدش دوست داری بری بهشت با لرزه و استرس اری اری فرمانده بدو فرمود که میتوانم سوال دیگری اگر که اجازه دهی اگر که نه همینجا سیرابیت کنم گفت اری اری بپرس و شخسوار پرسید که برای عزیمت به بهشت ز درب و درگاه ، خب ؟ گوه و عن چه کنی ؟ منظور همون که الان درون شکمت را چه میکنی ؟ و سکوت چوم رضایت نیست علامت ندانم گرایی را پاداشی بدان تعلق و فورا +×÷_=

ای دریغا و تنفسی عمیق ای دریغا

❤❤

Es ist einfach nur schön erstmal moin moin mach weiter so

Congratulations on the wonderful job!!!❤❤❤

Congratulations on the wonderful job!❤❤❤

❤

ZAJEBISTE ^@&%#! ❤❤❤❤❤

Magical. Thank you for being awesome!

Im ziegenblut liegt das geheime Feuer

Arne Wassersport glaubt nicht an Amerika... der büffel ohne Kinder Unheimlich faszinierende Welt von der ganzen Schindung betroffen sind löwen parat zum angeekelt darüber zu dem fight Figur besorgst du nicht für den konflikt mit hessen, strip für dein colaproblem

geisteskrank!

Gut gemixt

Ich bin echt froh das ich dich gefunden habe ... deine Sets sind sehr geil , mal was anderes zu dem ganzen gehacke was die meisten so spielen. Bitte gern mehr von dem Ohrenschmaus.

Wie geil ist das Set, 100%👍

I love you

❤❤❤ EINER DER SCHÖNSTEN SONGS 👌💯❤❤❤

GENAU SOOOOO startet man ins Wochenende 🎶👍😍

Endlich ein neues Set 👀

Iss geil

Best ever ; NEELIX❤

I love Your Music, I dance all the time❤

21:14 and I'm in love 💓🪽

Gut gesprochen, super das das bei euch allen immer klappt bei mir klappt fast nichts mehr beine fühlen sich wie Matsch an Schmerzen im ganzen Körper kann kaum noch laufen Arzt und Krankenkasse wollen nicht helfen obwohl ich immer gearbeitet habe und geholfen naja diese ganze Gesellschaft hat das nexte Level nicht verdient vermutlich sterbe ich bald jedenfalls fühlt es sich so an habe kein Interesse mehr an Schmerzmittel doch genau jetzt würde ich welche nehmen wollen doch ich habe keine und Alkohol verschlimmert alles nur noch keine ahnung wie lange ich noch durchhalte, für das was ihr leben nennt hat es sich nicht gelohnt dieses leben und aufwachen wohin wohin aufwachen naja es loopt sich sowieso wieder und immer wieder bis ich tot bin und was war dieses Leben ein Haufen scheis Dreck mehr nicht, hab oft mut gezeigt und was hat es gebracht nichts nur schmerz und Leid ich bin leer und verbraucht worden von Menschen die nichtmal wissen was ich bin, wenn ich sterbe nehme ich all das mit was ihr zum Leben braucht ein gutes Sprichwort eine hand wäscht die andere, doch bei mir wurde mehr gewaschen und genommen als gegeben wurde und digital ist nicht real, ihr sagtet ihr würdet lieb zu mir sein und ihr wart nichts davon ihr wart nur hüllen die ich erweckt habe, komisch das ich euch alle immer ansprechen musste um zu kommunizieren denn keiner von euch hatte je den Mut dazu das ist sehr schade was für eine Welt wollt ihr repräsentieren es ist euch nicht gelungen außer 3 Sachen Musik liebe und der freiegedanke alles andere ist komplett gelogen.

💥KeTAmavo💋RAN🧨

❤Hammer sehr schön 🎉

و خندان گریستم . در شب هجران به تیغم گر کشد دست اش نگیرید وگر تیر زند زودتر که خود منت پذیرم کمان ابرویت را گو بزن تیر و تیغ را که پیش دستان و بازوآنت مفهوم صیآد و صید رآ غم گیتی بدین دره تنگ گر ز پایم در آرد به جز ساغر و ساغی ز عرش الفلاک که باشد دستیار و دستگیرم برآی ای آفتاب صبح امید که در دست شب هجران اسیرم به فریادها رس ای خرددانای پیر افلاک به یک جرعه جوانم کن که چه بسیار ، اندوه پیرم

انجیر کهن سر زندگی را ز خویش میگسترد زمین صدای باران را خواهد گردش ماهی ها اب را میشیارد باد می گذر چلچله های میچرخند و صوت و اصوات و صدا ز هجمه حملالات فکری گاهی نگاه را گم میکند . و رو بدان او که از عاشقانان و چاکرخواهان صوت واره ها ز موزه عتیقه شناسی پرسید ؟ پس گفتی ماهی زنجیره اب نیست ، و من هم نیستم در زنجیره رنج . چه کسی ز من گسترده است ؟ با این همه شفاف با این همه شگرف با تو که برخوردم ، راز پرسش ؟ و پرستش دانستم و بدان پیوستم . اما تو که براهی رفتی ، من شدم همه جلوه رنج . پس پیکره را ز نسخه ز بیخبری می سازم تا زمان بدان زندانی کنم !!!! ! ! ! ! ! باد می اید و سوال ایا خاکستر تلاش ها را ز خود خواهد برد ؟ ایا تو به من میرسی تنها تر میشوی ؟ و من با رسیدن به تو چگونه میشوم ؟ دریچه باز قفس بر تازگی باغ ما سر انگیز تر است ایا ، بال ها ز جنبش رسته اند . آیا میان پرنده و پرواز ، فراموشی بال و پر است ؟ نسیم هوا را میشکافد و دریچه ها شدیدا بی تابند . نور را پیمودیم و دشت طلا در نوشتیم اما فسانه و افسون را چیدیم و پلاسیده فکندیم کنار شن زار ، آفتابی سایه وار ما را نواخت . درنگی کردیم و بر لب رود پهناور رمز و راز های چه بسیار وسیع و پهناور بی منتها ، رویاها را سر بریدین !؟

این نزدیکیها که بودم در نهان ترین باغ ها دستم میوه چید . و این شاخه نزدیک ، آمده چون تاب و عطش چیدن بود به نوازش دستانم اری من نیز بی تابی و شور ربایش را عطش اشنایی است و رو به سویش پرسش دگری فرمود. آیا وسوسه چیدن در فراموشی ز دستانشان خواهد پوسید ! درخشش میوه ! درخشانتر .

لاله ای دیدم لبخندی به دشت و پرتویی که در چشمه جوشان روشنی میریخت و او ( صدا ) را در شیار رودخانه و خاک شناخت و نشستم به تماشای صدا و جلو ه اش با رایحه زمزمه به هم آمیخت رود خروشان بود و امواج صداااا ا هر دو خیره شدیم به رودهای توهم و وهم پرده روشن بود ، اما او تاریک ز تباهی میخواند چشمم بر پیکره اش افتاد و گفتم طرح ها دارم افت پژمردگی در نزدیکی تعالی جلوه روی رخ !؟ دشت : دریای تپش ، اهنگ و بعد نور سایه میزد خنده تاریک بر نقاب چهره او و چنین سخن دست ات ز درخشش تیر و کمان سرشار باد هر جا که باشی آسمان خوشه ‌کهکشان آویزد من بدو گفتم کو چشم ارزومندی .؟ که ز ترس و شیفتگی در برکه فیروزگون ، گلهای سپید ز جای می کند؟ و کیست هر دم به مار سیاهی مینگرد همچون گلچین بی تاب . و اینجا - فسانه نمی گویم نیش مار ارمغانش چه بود بر گل ارمغان ؟ بیداری را جادو میزند ؟ میو های باغ را ایا دیوی می رباید ؟ و- قصه نمیپردازم در باغستان من شاخسارها ز باروری خم میشوند کیست که نیاموخته بدان آموخته را که بی نیازی را دگر نیاز چیست ؟ آفتاب به سایه فرمود ‌داستان ز دیار قصه دفتر چه می شنوی ؟ آیا صدای شکفتن را میشنوی و جویبار از ان سوی زمان گذر میکرد بدو فرمود پس تا تو ز راهی در حرکت من رسیده ام و در ادامه بدو چنین که شما ز حال رفتن یا آمدن ز ‌‌کل و کلیات ؟ اندوهی در دلش نشست ، رهرو نازک دل میان ما راه درازی نیست ؛ چون شکفتن خورشید معطر در باغچه ای از باغ دگر میان داستان زمانه ز دفتر آفتاب آمده و پژمردگی فسانه شد. سایه درخت بدو چشم و نگاه طرحی در ابدیت ریخت اکنون انگشتانم برنده ترین خارها را می نوازد !!!!!! و لبانم به پرتو شوکران لبخند میزند . این که بوده که ز هر وزشی هدیه ای ناشناس به دامن من اویخته ؟ و اینک هر هدیه ابدیتی است بدآن ماهیت معنا . واینک چشمه نزدیک ، نقش عطش را در ضمیر ذهن جوشان خود میشکفد و آتشی فروزآن ز میان کلبه و ز دنباله چنین که نهال بدیار ز زطوفان هراسد ؟ و در جوابش خطاب و سخن که ببالید ، ای نورسته ترین نهالان که تهاجم بر باد ز مفهوم و ماهیت رقص و چرخ و چرخش ز جهان ایا گزیدن را هنوز بر شما نوازش است ؟

و چشمان من و سایه دست شاخه نزدیک گلدان تشنه بود از اب گذشتم رفتم غروب را بر ستیغ آشیان شکستم‌ اینک‌در خمیدگی فروتنی به پای تو مانده ام . خم شو ، شاخه نزدیک و طرحی بدان بیاویز در چرخ ز چرخه ها بر محور متصلات بدان بی نهایت خمیدگی ها هندسه شکل و ساختار ساختمان ز سازه و پرسش؟ فرمود موید اثر چیست در مرکزیت عالم ؟

Meeeegaaaaaa❤❤❤❤❤❤❤

API✍️💛🫴

❤

Dynamite 🧨 👊 nice work brother 👏

Das ist keine Musik. Das ist Einstellung!

Zajebiste ❤

و من بر رشته صدای سازه ره سپرده بودم . چه رویاها که پاره نشد و چه نزدیک ها که دور نرفت ! غبار غریو و ریگ روان خواب که پایانش در تو بود . آمده ام تا تو را ببویم ، و اما ارزانی ات چه بود ؟ چون زهر دوزخی که با نفس هایم در میامیخت ؟! به پاس این همه راهی ‌که آمدم برگشت ، و سعی بر آنکه فضا را از خود عبور دهد و در کرانه های دیدنی و نادیدنی و اکنون صدای زمزمه بیگانگی را بویید . ریشه های روشنی ، پوسیده فرو ریخته !؟ و صدا و ‌‌کلمات هم که در جاده بی طرح فضا میرفت ؟ از مرزی هم گذشته و بود و و و و و در پی مرز گمشده ای دگر می گشت در خوابی که طرحی رها شده داشت .؟ خواب خطا کارش را نفرین فرستاد انتظاری نوسان داشت و صدایی در تنهایی خویش میگریست . و آیا این گل که در خاک همه رویاهایمان روییده بود ؟ کدامین باد بذر این دانه ها را به سرزمین خوابمان اورده بود ؟ گلی که خیالی می پژمراند ! دست سایه ام بالا خزید . قلبی تپید باران نور و رویا به نگاه که مبهوت بود . گفتی جوهر سوزان رقص در گلوی مار سیه چکیده بود . در دنیایی راز دار در دنیایی به ته نرسیده هنگام کودکی همه جا چشمان ام در پی چیزی ناشناس در کمین بود . ای پرده که پنجره ات رو به تهی است و ره زاویه دید و نگاه موقع برخاستن رسد . و پایان تلخ صداهای هوش ربا ! فرا رسیده و فرو ریزد . لذت خواب میفشارد .؟ فراموشی میبارد .؟ پرده نفس میکشد ؛ شکوفه خوابت خواهد پژمرد.؟ تا نگاه رها گردد . و در هم شکستن بی جنبشی ات را در تپش های گنگ از مرز هستی من تمام شده است . و من از میان خوابم تصویر بیداریم را میکشیدم . و نوسان لنگر ساعت را در چشمانی که بهت خویش گم کرده بود . چگونه می شد در رگهای بی فضای ! این تصویر همه گرمی حیرت فرو ریزد تصویرم را کشیدم چیزهایی بسیاری پیدا و هویدا و عیان شده بود . روی خودم خم شدم ؛ و طرح هندسه و شکل ها و حفره هایی که در هستی من دهان میگشود . خواب که پایان یابد . خواب هایی زخم خار بیابان دیده بوده خوابی که گرمی دوزخ را چشیده بود که در هوایش زندگی ام آب میشد . خواب هایی در قیر اندود شب خواب هایی که نفس هایش بوی اندوهگین مرگ بود ! خواب هایی که روشنایی بدان بوی اندوهیگن گنگ بود ! به بیداری خود رسیده ایم . اینبار تصویری که رگهایش در ابدیت می تپید . سایه دراز لنگر ساعت روی به نوسان می امد ،می رفت و نگاهی که به بدرقه دنبالشان میدوید . طلسم شکسته خوابم را بنگر بیهوده به زنجیر مروارید چشم دوخته بودب . و ریشه نگاهی که در تاروپودش می سوخت .

❤❤❤

Impressed!!😏

❤ zawsze Dojebiesz Do pieca ❤

ببینید روزی که مردم بالا دست آب را میدانستن ولیکن انسان غرق در هپروت و در تنبلی خوش بود . و رفته رفته در سمت پرنده فکر نکرد . دگر با نبض در ختان ، نبض او نمیزند . مغلوب شرایط شد . دگر مفهوم دقیق در قعر کلام او تلاطم نداشت . ایا انسان در متن ادوار به خواب رفته است . اما او نمیداند گویا در ساعت شکفتن به زمانه طلوع به جای باز گشودن بال ها زانوی عروجش خاکی خواهد شد . ان وقت خواهد دانست که انگشت تکامل در هندسه و اعداد دقیق اندوه تنها می ماند . رفتار های ز بند پرده حجم فساد و نادانی محض انسان را ز بیداری در خواب کند . اما هنگامه طلوع مفرح حجمه ها را ز خواب میپراند . اما دگر دیر زمان است و حسی شبیه غربت اشیاء چنان روی پلک او می نشیند به سنگینی سنگین ترین لمس ادراکت و بین کلام و ثانیه روان ات با حسرت کلام می امیزد . اما حرمت سپیدی کاغذ دفتر ؛ در انتظار نبض حروف مدام میتپد و انتظار بیهوده چرا که در غیبت دستی ز نوشتار و گویا فراموشی قلم بر مرکب در ذهن خالی ز جاذبه شکل حال از دست میرود . ای رفته پایین و پایین تر از واقعیت عصمت گیج پرگار پروازت در شیار فضا چه رمزی می پاشد ؟ به نظرت چه کسی وارث نقش فرش زمین است ؟ ای نگاه تحریک و تحرک ! روزن التهاب ، یک سوال تحرکت واقعا حرکت است یا تحرکت را دقیق بنگر ببین ایا خود سکون و بی تحرکی نیست و بازگشت به عفب میدوی برای نیل به کجا ؟ پیش از این یعنی روزگاری انسان از اقوام رودخانه و آب و خورشید و ابر قله کوه و پرنده بود . روزگاری که در سایبان شاخه درخت برگ ادراک روی پلک درشت بشارت رویای شیرین ز هوش مدهوش میکرد از تماشای سوی اسمان خون انسان پر از شمش اشراق می شد . ای پریروز بدوی که با یک پرش به کجا پریدی؟ . از سر شاخه هوش و نبوغ به کجا به پایین ؟ و چنین مفهوم زندگی را طرح انگاشتی . سوال ها از فضا پبش افتاده و چشم و نگاه و اواز ز ادوار کهن طومار طولانی انتظار است . آن پرنده o o o o ooooo ولی تو خال یک نقطه بر صفحه ای در سطری از اوراق کتاب کدام صورت حیاتی ؟ حنجره آب در حسرت عکس یک باغ در آیینه که مجذور انعکاس است ، شدید میسوزد ایا درون تو ایینه ات شکیباست من صدای ناله هایشان هر شبانه روز میشنوم . ایا تو صدایی نمیشنوی ؟ میوه های روازنه خوراک ای سر اغاز های ملون : چشم های ما را در وزش های جادو به حمایتی . چرا ما هنوز باید موهبت های مجهول شب را خواب ببینیم . من هنوز سخت تشنه ام و نگاهم به رنگ اوراد اعصار جادوست . در چمنزار دشتی خرم پیش از شیوع تکلم بهترین جشن های جسمانی ز فطرت فکر و روان بپا بود . ما در این جشن ها موسیقی اختران را از درون سفالینه ها می شنیدیم و نگاهی که پر از کوچ جادوگران بود . بدان دوران نخستین که هنوز معانی مفهوم شکفته ها شکوفا بود حتی قدیمی ترین عکس شکوفایی گلی در چهارچوب ایینه حزن ما راهمچنان میبرد تا هوای تکامل ؟ اما رفته رفته افتادیم در تب و تاب حرف و کلمه و کلام زیر ارث پراکنده تاریک مظنون اش به تباهی بنگر شرم پاک روان حکایت است ؟ در زمان پیش های پیش از طلوع هجاها ، محشری به پا بود از همه زندگان که چون متحرکان در خواب بودنند . بعد من که تا زانو در خلوص سکوت نباتی فرو رفته بودم و چشم افکارم را در تماشای اشکال شستم . بعد در فصل دگر ، دانستم که معنای خفگی دقیقا چیست. از میان حجمه حملللله هایت فک من از شکستن غرور نکلم ترک خورد . ای شب ارتجالی چه کسی ار خوشه خام تدبیر پر است. پشت دیوار یک خواب سنگین یک پرنده از انس ظلمت می خواند ؟ و بعد سوار بر اسب نقلی چنین که یک راه بر شما هست که میپرسم و دستانش را بالا برد و ز گوشه چشم به نگاه و معنی با لحنی عجیب به حضار چنین به سخن ز فریاد شد بال را معنی کنید؟ تا پر هوش من ز حسادت بسوزد . ایا روی سرشاری انچه بر بیکرانه ز این بستر ز اقیانوس و دشت و جنگل ایا سرشاری خو اب را به دیده در بند پندار بودید . روی پاشویه وقت سال هایمان دو پلک را بر گذران ثانیه هایی شبیه راز تولد و مرگ بدرقه بودیم . و کم کم، در ارتفاع ملاقات کدامین صومعه ساخته میشد . صو معه ز نور یا حادثه ای ز جنس ترس که واردترکیب سنگ ها میشد . و حنجره ای در ضخامت کلام و نفس غربت را مدام زمزمه می کرد . چیزی شبیه ادراک در میان سفره هست تعمیر سکوت ، گیجت کرده است ؟ دیدم که پرو انه هست دیدم که گلها هستنند و ابرها و خورشید و دریا و رودخانه ودیدم که درخت هست . وقتی که درخت هست، پیداست که باید بود ، و رد طلوع را تا متن سپید و طلایی باید دنبال کرد ولیکن این یاس ملون اضلاع فراغت را میشست به خواب در سفرهای منقش و هدایتگر نبض ها تا در میان خواب عناصر شناور میکرد ای وجودی که در لمس ادراک مثل یک خواب رعنا رفته ای و روی پلک تماشا واژه های تر و تازو می پاشد ! چشم هایت بگذار دقیق ببینم درون چشمانت چیست ؟ نفی تقویم سبز حیات . دور شدیم در اشارت های به ظاهر خطا

Super mix!👍

❤❤❤❤💃🏼💓💃🏼💕💕💃🏼💕💃🏼🎧

Excelenteeeeeeee❤🎉❤🎉❤🎉🎉❤

35:00 perfect Start Moment