بعد از تشكرراز راوي عزيز واقعااااا متعجب شدم اينهمه پستي تو وجود يكنفر چجوري ميشه وجود داشته باشه دخترم خدا رو شكر از اون زندگي لجن خودت رو نجات دادي يادت باشه هميشه پاك دامن باشي و براي فرزندت بهترين باشي من ادم ابرو داري هستم اما اگه جاي شما بودم حتما حقيقت رو به پدرت ميكفتم اون بنده خدا از دست مادرت رفته اونور كشور اسير و دربدر شده تو گرما كار ميكنه مادرت اينجا عشق و حال ميكنه و رحم به بچه خودشم نميكنه پدرت حقش بود بدونه و مادرت رو از خونش بيرون ميكرد و خانوادش رو از اين لكه ننگ پاك ميكرد
سلام([ هرچیزی که بگندد،نمکش میزنند، وای به روزی که بگندد نمک،)]بله وقتی کسی میشه داماد خانه ایی می‌گویند پسر آن خانه ومحرم،مادر زن میشود وحتی در مرگ مادر زن،داماد می‌تواند اورا حتی بشوید وغسل میت بدهد،اما پسر خود مادر نمیتواند،پس یعنی چی؟ ضمنا اینکه اگر مردی یا پسری مجرد با یک زن رابطه داشته باشد حتی عقد در اینجا دختر آن زن به آن مرد حرام میشود،واینکه این شخص با مادر زنش رابطه نامشروع داشته،پس دختر آن زن به او حرام میشود،پس چطوری بعضی مرتکب این کارها میشوند،ما در خانواده مان مثلا ۶ماه تمام مسافرت باشم وقتی برگردم حتی برای روبوسی با برادرها،حال هر کداممان،بازم حجب وحیایی داریم،وحتی با مادر وخواهرها هم وقتی چون برادر کوچک بوده ام وعزیز همه ولی وقتی می‌خواهند بعداز مدتها میبینند،حجب وحیا وشرم چطوری بگم سرم را پایین می‌آورم که سرم را بوس کنند وخودم هم بخواهم مادرم وخواهرم را بوس کنم بعد مدتها که در سفر بوده ام سر آنها را بوس میکنم وهمه میدانند،واینکه حتی مادر زنم هم سرم را پایین می‌آورم که سرم را بوس کند البته اینکه بعضی را دیده ام در بوس کردن لب به لب میزارند،که در جاهایی به عینه دیده ام،وهمین مسائل رعایت نشود ومادر جلو پسر وداماد با دامن وپاهای بدون پوشش باشد .....خدارا هزاران هزار مرتبه شکر میکنم که مادرم لباس بلند وهمیشه شلوار به پا دارد،واینجوری بزرگ شده ودر محل بعداز مرحوم حاجی پدرم والبته مادرم هم حاجی هست آنهم حاجی سال‌های ۱۳۵۹ که در سال ۱۳۴۸میخواستند بروند که پدرم دوبار تصادف شدید داشت که یکبارش ۲ دوسال و ۶ماه یعنی دوسال ونیم بخاطر شکستگی پا ولگن در منزل استراحت مطلق بود ویکبارهم حدود یک سال ونیم،که شد ۱۳۵۹ مشرف شدند و۱۰روز بعداز آمدن پدر ومادرم از سفر خانه خدا به دلیل شهادت پسر دایی پدرم سید م طباطبایی که با دایی اش میخواستند چهلم قبل از آن چون پدرم ودایی اش هردو کفش فروشی داشتند،ودایی پدرم بعداز شهادت جهت خرید نرفته بود پدرم اونو روانه کرد که تهران وبعد اصفهان بروند،که در جریان اصفهان رفتن با اینکه ماشین خودمون داشتیم ولی پدرم اکثر مواقع برادر بزرگم رو برای رانندگی می‌برد با خودش که اونبار،اول جنگ وووبود وخاموشی. حتی در جاده ها،با عبوری میروند که یه نامرد اصفهانی باعث مرگ ۵نفرشد که در ماموریت بردن بنزین به جبهه بود که پدر ودایی اش شهید محسوب میشدند،در کل مادرم آنزمان فقط۳۷ سال داشت حاج خانم مادرم که حتی من از کودکی حاج خانم وکمتر مادر میگفتم وخدارو شکر میکنم الان مادرم در محل همه به بزرگی ودرستی،ودست به خیر بودن،میشناسندش،ودر محل ما از یک احترام بسیار خاص براش قائل هستند،وما۶نفر بچه برادر وخواهرکه من فقط آنزمان کوچک همه بودم ۸سالم بود وبرادر بزرگم۱۹سال وخداروشکر،مادرم برای ۴نفر ازما که زیر ۱۸وسال بودیم البته برای همه مان،هم پدر بود وهم مادر درکل میخام بگم بستگی به نان سر سفره هم بستگی دارد رفتار مرد وزن،والان دایی های خودم وخاله های خودم همگی شاغل وشغل شریف معلمی ودونفر دایی شهربانی وارتش،ومابقی شغل شریف معلمی و مادر بزرگم خداوند رحمتش کند از خان زاده ها بود،که حتی یک چوب کبریت از همسایه گرفتن را عیب می‌دانست واینکه پدر بزرگم پدر مادرم خداوند رحمتش کند دکتر بود،ودست به خیر ومهمتر کمر بسته ائمه اطهار ص مخصوصا سرور وسالار شهیدان که در زمان قدیم قمه زنی مد ومعروف بود وهمیشه برای دخترهاش،به دایی هایم سفارش اکید داشت وخدارو شکر خداروشکر یکبار ما ندیدیم،که در بین برادرها وخواهرها،یعنی دایی ها،وخاله ها،بگو ومگویی باشد،وهمیشه مادر من چون بزرگ بود بعد یک دایی حتی برادر بزرگ چنان احترام خاصی برای مادرم وصدالبته همه آنها آبجی آبجی از زبانشان نمی افتاد،ودایهارو خاله ها داشی میگفتند،که عین صداقت واحترام و دوست داشتن بود،بله مادرم در ۳۷دساله گی حاجی شد ودر سال ۱۳۴۲بوده یا ۱۳۴۵دقیقا الان خاطرم نیست،به کربلا،کاظمین،سامرا،ونجف،مشرف میشوند وسوریه هم فکر کنم یعنی در۲۰ یا ۲۱ ساله گی ۶شش ماه تمام عراق وسوریه جهت زیارت امامان معصوم،میروند والبته پدر ومادرم دختر دایی وپسر عمه بودند،درست بودن به نان پاک هست که سرسفره پدر خودش بزرگ بشوند،ونان ونمک پاک دور از گران فروختن اجناس،ربا ونزول ودزدی وووباشد بطور حتم آن بچه ها هم نان پاک خوردن خوب پرورش وبزرگ میشوند با آبرو وعزت خدا گونه چون پدرشون نان مورد دار پرهیز میکرده حتی چون پدر بزرگم دارو های گیاهی هم بسیار سر رشته داشته،حتی چشم عمل میکرده طرف پول نداشته ا هم درخواست پول نمی‌کرده وحتی دارو مجانی هم به آنها میداده،ومادرم میگه به جای پول به بابا بزرگت تخم مرغ ونان وروغن وشیر هم میدادند،درکل من سرم بالاست که مادری داشتم با آبرو مارا بزرگ کرد،واینکه مادر بزرگم از خوانین بوده حتی یکبار که همسایه بغل دستی عروسی داشتند ودعوت می‌کنند مادر بزرگم نمیره وبه بچه ها هم تاکید میکنه والبته پول میفرسته،وبعد می‌گویند برایتان شام در سینی های بزرگ میفرستیم(مجمه،مجمعه)آنشب شام را زودتر خورده وچراغهارا یعنی خواب هستیم خاموش می‌کنند که مبادا نان مورد دارباشه،بچه ها بخورند،خداروشکر که همان نان نمک پاک وحلال،حتی پدر بزرگم زود این دنیارو ترک میکنه اما مادر بزرگم زمین داشته والبته دست برادرهاش بوده چشم داشتی نداشته وبعد هم اعلام کرد همه را بخشیده،واینکه مادر بزرگم بسیار بسیار وسایل عتیقه داشت حتی مهره مار در پوست جلد چرمی ۳عدد که اونم پدر بزرگم بهش هدیه داده بودند،اونم داده بود به مادر بزرگم،وتمام طلاهای مادر بزرگم همه ۲۲یا ۲۴عیار بودند،که فکر کنم آن عتیقه ها الانه سر به دهها میلیاردها تومن بزنه که خاله کوچکم همه را ارزان به .....فروخت که ۲۰میلیون هم نشدند وکلاه گذاشتند سرش مثلا طلای ۲۴ورو بعنوان آهن یا حلبی رنگ طلا ازش خریده بودند،وگوشواره هائیکه حدودا۲۰گرم به بالا آنهم قاجاری وصفوی،وووواز گردنبند گوشواره النگو،وپوندو،لیره وشمش،وحتی پول‌های خارجی،کلا شاید در داخل حلبهای ۱۸کیلویی روغن سه تا پر عتیقه جات کوچک داشت،.....بله پاک بودن به پدر ومادر ونان که س سفره آورده میشه خیلی در سرنوشت بعدا انسان تاثیر ۱۰۰درصدی داره
سلام خسته نباشید از راوی محترم داستان زندگی دردناکی رو تعریف کردید ممنون از خواهر گلم که از شوهرت جدا شدی برو پی زندگی خودت زندگی جدیدی رو شروع کن وهیچ وقط یاد خدا رو فراموش نکن باشد اون شوهرت ومادرت در این دنیا عاقبت کارهای خودشونو ببیند که چوب خدا صدا ندارد یاحق
این مادر نبود مار بود وای سردرد گرفتم چه جانورانی پیدا میشن خدا لعنتشون کنه بيچاره اون دختر کار خوبی کردی که به برات نگفتی که خون اون مار آشغال بیفته گردن برادران عزیزم امیدوارم خوشبخت و عاقبت بخیر بشی و یه بخت و بالین خوب نسبت بشه وبا فرزند ذلبندت زندگی خوبی داشته باشید❤❤❤ از مستان عزیزو خوش صدا واقعا سپاسگزارم خسته نباشی دخترم❤❤❤
درود راوی عزیز و بزرگوار ، آفرین که بالاخره اون مادر دیو صفت رو از زندگیت انداختی بیرون ، مادری با این حجم از میل سیری ناپذیر رو نمیشه تحمل کرد ، اون پسر بدبخت رو هم بیچاره کرده و اگه این زن خودشو کنترل میکرد نوه ش همچین بی آبرویی تا ابد الدهر یدک نمیکشید .
ماشاالله بانوی خوش صدا ❤
درود بر راوی خوش نوامون. مرسی برای زحماتی که میکشی و داستان های زیبات٫ دختر گل صدا مخملیم. 😊❤🍀🌹🙌🏼🤗😍😘🙏🏼👏🏻👏🏻👏🏻.
مرسی قشنگم💖😍🥹
مثل همیشه عالی بود مرسی عزیزم مستان جان عزیز ❤❤❤❤
Great storytelling
فوق العاده وواقعی
داستانهای شما خیلی عالی و اموزنده س و اینکه خیلی الکی طولانی نیست درود به شما 👍👍❤️❤️
ممنون مهرنوش جانم
خوشحالم که دوس داشتی😍❤️
این داستانی من شنیدم خیلی بیشتره واینکه آخرش رواشتباه گفتین
عزیزم اینجوری برای ما ارسال شده
بعد از تشكرراز راوي عزيز واقعااااا متعجب شدم اينهمه پستي تو وجود يكنفر چجوري ميشه وجود داشته باشه دخترم خدا رو شكر از اون زندگي لجن خودت رو نجات دادي يادت باشه هميشه پاك دامن باشي و براي فرزندت بهترين باشي من ادم ابرو داري هستم اما اگه جاي شما بودم حتما حقيقت رو به پدرت ميكفتم اون بنده خدا از دست مادرت رفته اونور كشور اسير و دربدر شده تو گرما كار ميكنه مادرت اينجا عشق و حال ميكنه و رحم به بچه خودشم نميكنه پدرت حقش بود بدونه و مادرت رو از خونش بيرون ميكرد و خانوادش رو از اين لكه ننگ پاك ميكرد
سپاس از همراهی م حضور گرمتون🌹
سلام وممنون عزیزم❤
مستان ازاین داستان نمره ۱۹/۵میدم افرین😂
مرسی از حضور گرمتون🌹
چقدر ناراحت شدم چرا حقتو نگرفتی ؟ بخدا خیلی جاها می تونستی حقتو بگیری ولی همش خودتو کوچه علی چپ زدی و کوتاه اومدی … اون زن حقش بدتر ازین حرف‌ها بود
perfect❤❤❤
ممنون از مستان عزیز دلم
فرشته جانم💖
سلام([ هرچیزی که بگندد،نمکش میزنند،
وای به روزی که بگندد نمک،)]بله وقتی کسی میشه داماد خانه ایی می‌گویند پسر آن خانه ومحرم،مادر زن میشود وحتی در مرگ مادر زن،داماد می‌تواند اورا حتی بشوید وغسل میت بدهد،اما پسر خود مادر نمیتواند،پس یعنی چی؟
ضمنا اینکه اگر مردی یا پسری مجرد با یک زن رابطه داشته باشد حتی عقد در اینجا دختر آن زن به آن مرد حرام میشود،واینکه این شخص با مادر زنش رابطه نامشروع داشته،پس دختر آن زن به او حرام میشود،پس چطوری بعضی مرتکب این کارها میشوند،ما در خانواده مان مثلا ۶ماه تمام مسافرت باشم وقتی برگردم حتی برای روبوسی با برادرها،حال هر کداممان،بازم حجب وحیایی داریم،وحتی با مادر وخواهرها هم وقتی چون برادر کوچک بوده ام وعزیز همه ولی وقتی می‌خواهند بعداز مدتها میبینند،حجب وحیا وشرم چطوری بگم سرم را پایین می‌آورم که سرم را بوس کنند وخودم هم بخواهم مادرم وخواهرم را بوس کنم بعد مدتها که در سفر بوده ام سر آنها را بوس میکنم وهمه میدانند،واینکه حتی مادر زنم هم سرم را پایین می‌آورم که سرم را بوس کند البته اینکه بعضی را دیده ام در بوس کردن لب به لب میزارند،که در جاهایی به عینه دیده ام،وهمین مسائل رعایت نشود ومادر جلو پسر وداماد با دامن وپاهای بدون پوشش باشد .....خدارا هزاران هزار مرتبه شکر میکنم که مادرم لباس بلند وهمیشه شلوار به پا دارد،واینجوری بزرگ شده ودر محل بعداز مرحوم حاجی پدرم والبته مادرم هم حاجی هست آنهم حاجی سال‌های ۱۳۵۹ که در سال ۱۳۴۸میخواستند بروند که پدرم دوبار تصادف شدید داشت که یکبارش ۲ دوسال و ۶ماه یعنی دوسال ونیم بخاطر شکستگی پا ولگن در منزل استراحت مطلق بود ویکبارهم حدود یک سال ونیم،که شد ۱۳۵۹ مشرف شدند و۱۰روز بعداز آمدن پدر ومادرم از سفر خانه خدا به دلیل شهادت پسر دایی پدرم سید م طباطبایی که با دایی اش میخواستند چهلم قبل از آن چون پدرم ودایی اش هردو کفش فروشی داشتند،ودایی پدرم بعداز شهادت جهت خرید نرفته بود پدرم اونو روانه کرد که تهران وبعد اصفهان بروند،که در جریان اصفهان رفتن با اینکه ماشین خودمون داشتیم ولی پدرم اکثر مواقع برادر بزرگم رو برای رانندگی می‌برد با خودش که اونبار،اول جنگ وووبود وخاموشی. حتی در جاده ها،با عبوری میروند که یه نامرد اصفهانی باعث مرگ ۵نفرشد که در ماموریت بردن بنزین به جبهه بود که پدر ودایی اش شهید محسوب میشدند،در کل مادرم آنزمان فقط۳۷ سال داشت حاج خانم مادرم که حتی من از کودکی حاج خانم وکمتر مادر میگفتم وخدارو شکر میکنم الان مادرم در محل همه به بزرگی ودرستی،ودست به خیر بودن،میشناسندش،ودر محل ما از یک احترام بسیار خاص براش قائل هستند،وما۶نفر بچه برادر وخواهرکه من فقط آنزمان کوچک همه بودم ۸سالم بود وبرادر بزرگم۱۹سال وخداروشکر،مادرم برای ۴نفر ازما که زیر ۱۸وسال بودیم البته برای همه مان،هم پدر بود وهم مادر درکل میخام بگم بستگی به نان سر سفره هم بستگی دارد رفتار مرد وزن،والان دایی های خودم وخاله های خودم همگی شاغل وشغل شریف معلمی ودونفر دایی شهربانی وارتش،ومابقی شغل شریف معلمی و مادر بزرگم خداوند رحمتش کند از خان زاده ها بود،که حتی یک چوب کبریت از همسایه گرفتن را عیب می‌دانست واینکه پدر بزرگم پدر مادرم خداوند رحمتش کند دکتر بود،ودست به خیر ومهمتر کمر بسته ائمه اطهار ص مخصوصا سرور وسالار شهیدان که در زمان قدیم قمه زنی مد ومعروف بود وهمیشه برای دخترهاش،به دایی هایم سفارش اکید داشت وخدارو شکر خداروشکر یکبار ما ندیدیم،که در بین برادرها وخواهرها،یعنی دایی ها،وخاله ها،بگو ومگویی باشد،وهمیشه مادر من چون بزرگ بود بعد یک دایی حتی برادر بزرگ چنان احترام خاصی برای مادرم وصدالبته همه آنها آبجی آبجی از زبانشان نمی افتاد،ودایهارو خاله ها داشی میگفتند،که عین صداقت واحترام و دوست داشتن بود،بله مادرم در ۳۷دساله گی حاجی شد ودر سال ۱۳۴۲بوده یا ۱۳۴۵دقیقا الان خاطرم نیست،به کربلا،کاظمین،سامرا،ونجف،مشرف میشوند وسوریه هم فکر کنم یعنی در۲۰ یا ۲۱ ساله گی ۶شش ماه تمام عراق وسوریه جهت زیارت امامان معصوم،میروند والبته پدر ومادرم دختر دایی وپسر عمه بودند،درست بودن به نان پاک هست که سرسفره پدر خودش بزرگ بشوند،ونان ونمک پاک دور از گران فروختن اجناس،ربا ونزول ودزدی وووباشد بطور حتم آن بچه ها هم نان پاک خوردن خوب پرورش وبزرگ میشوند با آبرو وعزت خدا گونه چون پدرشون نان مورد دار پرهیز میکرده حتی چون پدر بزرگم دارو های گیاهی هم بسیار سر رشته داشته،حتی چشم عمل میکرده طرف پول نداشته ا هم درخواست پول نمی‌کرده وحتی دارو مجانی هم به آنها میداده،ومادرم میگه به جای پول به بابا بزرگت تخم مرغ ونان وروغن وشیر هم میدادند،درکل من سرم بالاست که مادری داشتم با آبرو مارا بزرگ کرد،واینکه مادر بزرگم از خوانین بوده حتی یکبار که همسایه بغل دستی عروسی داشتند ودعوت می‌کنند مادر بزرگم نمیره وبه بچه ها هم تاکید میکنه والبته پول میفرسته،وبعد می‌گویند برایتان شام در سینی های بزرگ میفرستیم(مجمه،مجمعه)آنشب شام را زودتر خورده وچراغهارا یعنی خواب هستیم خاموش می‌کنند که مبادا نان مورد دارباشه،بچه ها بخورند،خداروشکر که همان نان نمک پاک وحلال،حتی پدر بزرگم زود این دنیارو ترک میکنه اما مادر بزرگم زمین داشته والبته دست برادرهاش بوده چشم داشتی نداشته وبعد هم اعلام کرد همه را بخشیده،واینکه مادر بزرگم بسیار بسیار وسایل عتیقه داشت حتی مهره مار در پوست جلد چرمی ۳عدد که اونم پدر بزرگم بهش هدیه داده بودند،اونم داده بود به مادر بزرگم،وتمام طلاهای مادر بزرگم همه ۲۲یا ۲۴عیار بودند،که فکر کنم آن عتیقه ها الانه سر به دهها میلیاردها تومن بزنه که خاله کوچکم همه را ارزان به .....فروخت که ۲۰میلیون هم نشدند وکلاه گذاشتند سرش مثلا طلای ۲۴ورو بعنوان آهن یا حلبی رنگ طلا ازش خریده بودند،وگوشواره هائیکه حدودا۲۰گرم به بالا آنهم قاجاری وصفوی،وووواز گردنبند گوشواره النگو،وپوندو،لیره وشمش،وحتی پول‌های خارجی،کلا شاید در داخل حلبهای ۱۸کیلویی روغن سه تا پر عتیقه جات کوچک داشت،.....بله پاک بودن به پدر ومادر ونان که س سفره آورده میشه خیلی در سرنوشت بعدا انسان تاثیر ۱۰۰درصدی داره
سلام خسته نباشید از راوی محترم داستان زندگی دردناکی رو تعریف کردید ممنون از خواهر گلم که از شوهرت جدا شدی برو پی زندگی خودت زندگی جدیدی رو شروع کن وهیچ وقط یاد خدا رو فراموش نکن باشد اون شوهرت ومادرت در این دنیا عاقبت کارهای خودشونو ببیند که چوب خدا صدا ندارد یاحق
سپاس از همراهی و حضور گرمت دوست عزیز🌹
ممنون از راوی عزیز واقعا نمیدونیم چه چیزی باید گف چون در روز شاید هزاران سهیلا میبینیم دیگه مادر بودن نعمت نیس شاید تعداد کمی مادرانه باشن
🤔🤔🤔😍😍😍
درود وسپاس ❤❤
سپاس از همراهی و حضور گرمتون🌹
این مادر نبود مار بود وای سردرد گرفتم چه جانورانی پیدا میشن خدا لعنتشون کنه بيچاره اون دختر کار خوبی کردی که به برات نگفتی که خون اون مار آشغال بیفته گردن برادران عزیزم امیدوارم خوشبخت و عاقبت بخیر بشی و یه بخت و بالین خوب نسبت بشه وبا فرزند ذلبندت زندگی خوبی داشته باشید❤❤❤ از مستان عزیزو خوش صدا واقعا سپاسگزارم خسته نباشی دخترم❤❤❤
😞😞😞
مادر منم ادم بی لیاقتی بود..اما نردی ک سالم و نجیب باشه تو دام زنایی مثل مادر تو نمیفته..قشنگ بود❤❤
❤❤❤
سوزان جانم💖
❤🙏🏻🙏🙏🏻
💕💕💕💕💕💕💕💕🙏🇸🇪
💖💖💖
دل مادرزن و نبای شکست ازش کم نمیش که حالا یه راهم با مادر ن🤣
سپاس از همراهیتون🌹
😳😱🤨😒😠
فاسد
مادر زن مثل مادره فقط حرومزاده ها از این فکرا میکنن
درود راوی عزیز و بزرگوار ، آفرین که بالاخره اون مادر دیو صفت رو از زندگیت انداختی بیرون ، مادری با این حجم از میل سیری ناپذیر رو نمیشه تحمل کرد ، اون پسر بدبخت رو هم بیچاره کرده و اگه این زن خودشو کنترل میکرد نوه ش همچین بی آبرویی تا ابد الدهر یدک نمیکشید .
نرگس عزیزدلم😍❤️
ماشاالله بانوی خوش صدا ❤
❤