داستان مثنوی معنوی/داستان مردی که روزی بی رنج از خدا میخواست
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 18 ก.พ. 2024
- داستان آموزنده از مثنوی معنوی مولانا، داستان مردی که هیچ کاری نمیکرد و فقط کارش دعا کردن بود و از خدا روزی بی زحمت و مشقتی میخواست ،مردم با شنیدن دعای مرد او را مسخره میکردند ولی مرد اهمیتی نمیداد تا یک موقع دعا کردن یک گاو در خانه را شکست و وارد خانه شد مرد هم خوشحال شد که دعایش بعد مدتها قبول شده و سر گاو را برید تا اینکه صاحب گاو آمد و...
__________
سلام من فرشته هستم و در کانال ن وقلم برای شما داستان و حکایت های جالب و شنیدنی گذاشته میشه تا چند دقیقه ای وارد دنیای داستان ها و حکایت ها بشیم تا از روزمرگی و هیاهوی دنیای واقعی فاصله بگیریم و به آرامش برسیم پس اگر به این داستان ها و حکایت ها و دنیای اون ها علاقه داری حتما کانال سابسکرایب و زنگوله رو فعال کن در کانال ن و قلم داستان و حکایت های شنیدنی و آموزنده روز های زوج راس ساعت ۲۱شب گذاشته میشه
______
اگر به داستان های پندآموز علاقه دارید داستان وحکایت های زیر رو ببینید:
• داستان مثنوی معنوی/داس...
• داستان مثنوی/داستان اس...
• داستان های مثنوی معنوی
________
لینک کانال جهت عضویت: / @noon.ghalam
_______
داستان
داستان فارسی
حکایت فارسی
داستان ضرب المثل های معروف
قصه های قدیمی
گلستان وبوستان
داستان صوتی
حکایت های بهلول
ملانصرالدین
داستان های مثنوی معنوی
افسانه های کهن فارسی
کلیله و دمنه
حکایت آموزنده
داستان شب
Story Persian
story
new story
_______
#حکایت
#داستان
#افسانه
#حکایت_های_فارسی
#شاهنامه_فردوسی
#مثنوی_معنوی_مولانا
کعالی بود.❤❤❤❤
perfect
عالی بود❤❤❤❤❤
خوشحالم که دوست داشتید 😍❤
خیلی اموزنده و قشنگ بود، مخصوصا با بیان زیبای شما 👏😍❤🌹
😍❤