chavoshi - چاووشی - شعر خوانی زنده یاد مهدی اخوان ثالث

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 16 ธ.ค. 2024

ความคิดเห็น • 8

  • @kamranirandoost
    @kamranirandoost  13 ปีที่แล้ว +4

    بیا ای خسته خاطر دوست !
    ای مانند من دلکنده و غمگین
    من اینجا بس دلم تنگ است
    بیا ره توشه برداریم
    قدم در راه بی فرجام بگذاریم

  • @avesta72
    @avesta72 13 ปีที่แล้ว +3

    اخوان ثالث بیانی‌ دلنشین در پهنهٔ و گسترهٔ دورهٔ نوین سروده‌های پارسی‌ داشت، که آن سبکی بر گزیده، روان و ژرف در دمانهای دگرگون شدهٔ سرشت و خوی انسانی‌ و همبودگاه ( اجتماعی) بود که در پیکری نرم و هم زمان گزنده و اندیشه بر انگیز بیان می‌‌شد، کمبود گرامی‌ ثالث هرگز دوباره سازی نخواهد شد. یادش گرامی‌ و روانش شاد با د.

  • @kamranirandoost
    @kamranirandoost  13 ปีที่แล้ว +2

    بیا ره توشه برداریم
    قدم در راه بگذاریم
    کجا ؟ هر جا که پیش اید
    بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما
    زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر
    بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید : زود
    وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
    کجا ؟ هر جا که پیش اید
    به آنجایی که می گویند
    چوگل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
    و در آن چشمه هایی هست
    که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
    و می نوشد از آن مردی که می گوید
    چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
    کز آن گل کاغذین روید ؟

  • @kamranirandoost
    @kamranirandoost  13 ปีที่แล้ว

    به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته ، ندروده
    به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست
    و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
    که چونین پک و پکیزه ست
    به سوی آفتاب شاد صحرایی
    که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
    و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا
    می اندازیم زورقهای خود را چون کل بادام
    و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم
    که باد شرطه را آغوش بگشایند
    و می رانیم گاهی تند ، گاه آرام

  • @kamranirandoost
    @kamranirandoost  13 ปีที่แล้ว +3

    کسی اینجاست ؟
    هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
    کسی اینجا پیام آورد ؟
    نگاهی ، یا که لبخندی ؟
    فشار گرم دست دوست مانندی ؟
    و می بیند صدایی نیست ، نور آشنایی نیست
    حتی از نگاه مرده ای هم رد پایی نیست
    صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ
    ملول و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ
    وز آن سو می رود بیرون ، به سوی غرفه ای دیگر
    به امیدی که نوشد از هوای تازه ی آزاد

  • @kamranirandoost
    @kamranirandoost  13 ปีที่แล้ว +1

    به آنجایی که می گویند روزی دختری بوده ست
    که مرگش نیز چون مرگ تاراس بولبا
    نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاک دیگری بوده ست
    کجا ؟ هر جا که اینجا نیست
    من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
    ز سیلی زن ، ز سیلی خور
    وزین تصویر بر دیوار ترسانم
    درین تصویر
    عمر با تازیانه ی شوم و بی رحم خشایرشا
    زند دیوانه وار ، اما نه بر دریا
    به گرده ی من ، به رگهای فسرده ی من
    به زنده ی تو ، به مرده ی من
    بیا تا راه بسپاریم

  • @kamranirandoost
    @kamranirandoost  13 ปีที่แล้ว +1

    ولی آنجا حدیث بنگ و افیون است - از اعطای درویشی که می خواند
    جهان پیر است و بی بنیاد ، ازین فرهادکش فریاد
    وز آنجا می رود بیرون ، به سوی جمله ساحلها
    پس از گشتی کسالت بار
    بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفه ی با پرده های تار
    کسی اینجاست ؟
    و می بیند همان شمع و همان نجواست
    که می گویند بمان اینجا ؟
    که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده ی مهجور
    خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟

  • @kamranirandoost
    @kamranirandoost  13 ปีที่แล้ว +3

    بیا ای خسته خاطر دوست !
    ای مانند من دلکنده و غمگین
    من اینجا بس دلم تنگ است
    بیا ره توشه برداریم
    قدم در راه بی فرجام بگذاریم