اندیشیدن به خدا و مرگ دو چیزی که پیامبران به ارمغان آوردند. از زبان عبدالکریم سروش

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 3 พ.ค. 2017
  • فایل صوتی ( اشکال فنی اصلاح شده ) :
    drive.google.com/file/d/0B-I-...
    -------------------------------------
    سخنهای خیلی جمع بندی شده این اقوام در مقابل پیامبران ظاهر میشود و در حخقیقت میشود گفت سخن مولانا است و از قول منکران با پیامبران میگوید:
    شما اگر خودتان برای خودتان سعد هستید برای ما نحس هستید و اگر ادعا میکنید خیلی شاد هستید و امیدوتاریم و داریم طاعت میگذاریم و وام خدمت میگذاریم باشد بکنید ولی در نزد ما این کارها نحس است.
    قوم گفتند این
    نحس مایید و ضدید و مرتدید
    ببینید بیان منکران
    جان ما فارغ بد از اندیشه ها
    در غم افکندید ما
    اندیشناک یعنی آدمی که دغدغه دارد و غمگین است، اندیشه به معنی فکر نیست.
    ذوق جمعیت بود و اتفاق شد به فال زشتتان صد افتراق
    طوطی نقل و شکر بودیم ما
    مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
    هر کمجا افسانه غم گستری است
    هر کجا آوازه مستنکری است
    ...
    اصلا شما شهوتتان و کارتان این است که شادی را از مردم بگیرید
    چند نسبت خیلی جالب به پیامبران و نقش ادیان داده اند و مولانا به شیرین تریم وجهی اینها را بیان کرده است.
    میگوید هر کجا در این دنیا تفرقه است و اختلاف و جنگ و نزاع و خونریزی و اتحاد و اجتماع را از مردم ستانده و هر جا غم و غصه است و هر جا مرگ اندیشی است و هر جا نحوست است از شماهاست .
    اینها را که بگیریم مردم شاد و فارغ میشوند نه فکر مرگ میکنند و نه با هم دعوا میکنند و کسی خون کسی را میریزد و نه نزاعی پدید میاید و همه نه یاد غم و مرگ و ایراد دیگری در زندگی دارند
    من یادم است وقتی یک برنامه در تلویزیون انگلستان بود مسیح را حاظر کرده بودند و یکی از مهمترین اتهاماتی که به او میزدند این بود که بعد از آمدن شما اختلاف در دنیا صد چندان شد. این همه خونریزی که بین پروتستان و کاتولیک ها بود کی قبلا این چیزها بود و به نام دین چه خونهایی و چه اختلافهایی بین مردم بوجود آمدهو چه فرقه های ایجاد شده و چه دشمنیها پدید آمده که قبلا نبود. عینا اینها را مولوی در اینجا ذکر میکند مخصوصا مرگ اندیشی که به نظر من یکی از آن نکته هایی است که خود مولانا در دهان منکران گذاشته آنها عقلشان نمیر سیده که این قدر چنین نکته بلندی را در اعتراض به ادیان بیان کنند.
    در واقع مولانا میخوالهد بگوید که افتخار انبیاء همین بود که مرگ اندیشی را آوردند با خودشان.
    انبیاء دو چیز را با خودشان آوردند ، یکی مرگ و قصه بعد ار مرگ بود و یکی خدا بود. هر دو هم برای شکستن شاخ سرکشی مردم بود.
    در دو جا انسان به زاند درمیآید. باید سر خم کند . یکی خدا و دیگری مرگ است.
    و دقیقا کار انبیاء شکستن سرکشی ها نفس بود و این دو بزرگترین نقش را دارند . شما وقتی به مرگ بیاندیشید به هر حال به ضعف خودتان خواهید اندیشید و به فنای خودتان و از میان رفتن همه کاخ آرزوهای خودتان و به آن آرزوها و بلند ئروازیهای بیهوده به خدا هم که بیاندیشید همینطور است هر دو اینها سر آدمی را خم میکند و آدمی نمیخواهد این دنها را
    به همین دلیل بود که میگفتند مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما.
    یعنی مرگ فقط این نیست که آدمی را به یاد فنا یماندازد بلکع آدمی را از سرکشی ها و خودخواهی هایش باز میدارد آدمی برا با یک پدیده ای روبرو میکند که از پسش برنیاید.
    سرنوشت محتوم
    -------------------------------------
    منبع :
    مدرسه مولانا جلال الدین School of Rumi
    Episode 1 - Dars 4
    عبدالکریم سروش

ความคิดเห็น • 2

  • @user-hd6ob9yr5j
    @user-hd6ob9yr5j 2 ปีที่แล้ว

    سلام اگر ممکنه این سوال بنده رو پاسخ دهید ،،، ممنون
    ایا میشود بدون ایمان و اعتقاد به خداوند و اخرت ، واقعا اخلاقی بود ؟
    ایا انسانیت به تنهایی کافیست ؟؟
    و ایا همچین شخصی به بهشت میرود ؟

    • @CyrustheGreat_
      @CyrustheGreat_ ปีที่แล้ว

      اگر انسان تنها ایمانش انسانیت باشه .کافیست،
      و اگر بهشتی هم باشه که نیست ، جای کسی که ایمانش صداقت و مهربانی است صدرصد بهشت جای اوست ، چرا بهشت می‌ره
      چون مثل همه انسان های کره زمین واسه بهشت و آخرت خوبی نمیکنه ، خوبی می‌کنه چون آدم هست عقل و منطق دارد و خوب و بد را تشخیص میدهد .
      خدا ذره ای نیازی به ما آدم ها نداره ، بین انسان و سنگ فرقی نیست پیش خداوند .