در انتهای شکّاکیت ِ سالی بودم، میخواستم نامها را بدانم. دست ِ ناظم با چکشاش در هوا چرخید، نفسهای صبح معصومیت را درید. به روی تکهآهن سرخی که بر گردنِ صنوبرِ مدرسه آویخته بودند زنگ... زنگ... زنگ... سکوت معصومیت را شکنجه میداد. اولین دعا برای من آشکارا نفرین بود. بر پا! بر جا! من حاضر نگفتم وقتی نگفتی، غایبی. ص ۱۴۰ از کتاب با تشنگی پیر میشویم. اشعار کبری سعیدی. نشر آده، ۱۴۰۲.
در مرگم بود که قاریها شرارتهایم را میخواندند. گفتم دوباره آمدم. آخرین شرارتام بُریدن زبانِ قاریها بود که آرزویشان مُردن من است. ص ۲۱۶ از کتاب با تشنگی پیر میشویم اشعار کبری سعیدی، نشر آده، ۱۴۰۲.
وقتی قر میدادی باید واسه این روزات پول جمع میکردی نه اینکه بری زیرخوابی کنی و عشق و حال کنی حالا که چاییدی اومدی ناله میکنی موقع عشق و حالات یاد مردم بودی که حالا یاد مردم افتادی
این چن شاخه گل نثار روی گل وبه یادبازیهای فبل انقلاب مخصوصا درفیلم داش اکل تقدیم ایشان باد ازطرف محمدازمشهد نوازنده تمپو ضرب🌷🌷🥀🥀🌷🌸💐🌼
در انتهای شکّاکیت ِ سالی بودم،
میخواستم نامها را بدانم.
دست ِ ناظم
با چکشاش در هوا چرخید،
نفسهای صبح معصومیت را درید.
به روی تکهآهن سرخی که بر گردنِ صنوبرِ مدرسه آویخته بودند
زنگ... زنگ... زنگ...
سکوت معصومیت را شکنجه میداد.
اولین دعا برای من آشکارا
نفرین بود.
بر پا!
بر جا!
من
حاضر نگفتم
وقتی نگفتی،
غایبی.
ص ۱۴۰ از کتاب با تشنگی پیر میشویم. اشعار کبری سعیدی. نشر آده، ۱۴۰۲.
هنرمندان ک نشستند. لودگان برخاستند
حیف حقش این نبود واقعن گناه داره بازیگر استعداد خوبی داشت😢
در مرگم بود
که قاریها
شرارتهایم را
میخواندند.
گفتم دوباره آمدم.
آخرین شرارتام
بُریدن زبانِ
قاریها بود
که آرزویشان
مُردن من
است.
ص ۲۱۶ از کتاب با تشنگی پیر میشویم اشعار کبری سعیدی، نشر آده، ۱۴۰۲.
وقتی قر میدادی باید واسه این روزات پول جمع میکردی
نه اینکه بری زیرخوابی کنی و عشق و حال کنی حالا که چاییدی اومدی ناله میکنی
موقع عشق و حالات یاد مردم بودی که حالا یاد مردم افتادی