نکتهٔ بعدی در مورد آرامش همانیست که جناب مالکیان توضیح دادند: اگر باوری موجب آرمش شما شود ولی در ضمن برای حفظ آن آرمش، شما را مجبور کند که آرامش دیگرانی را - که عملی در جهت نابودی آرامش شما انجام ندادهاند - از بین ببرید، آن باور باور نامعتبریاست، چرا که با دوگانه بقا/ارتقای زندگی انسان در تضاد است.
اول اینکه وقتی کلمهٔ آرامش را بکار میبریم باید قبل از هرچیز آن را دقیق تعریف کنید، وگرنه هرگز نمیتوان مطمئن بود طرفین در مورد یک چیز مشترک صحبت میکنند! بهترین تعریف از آرامش، داشتنِ توان بالا برای تحمل درد و رنج اجتنابناپذیر (مثل بیماری مادرزادی یا از دست دادن عزیزان) و دارابودنِ دانش، ابزار و ارادهٔ کم کردن دردهای اجتناب ناپذیر (مثل بیماریهای درمانپذیر یا مشکلات روحیِ ناشی از باورهای بنیادین بنا شده بر توهم) خود و دیگران است. دوم اینکه اگر در لحظهٔ حال، آرامشی بر پایهٔ توهم یک شخص ایجاد شده باشد، با اینکه در لحظهٔ حال موجب آرامشش شده، ولی در دراز مدت و بعد از هویدا شدن حقیقت و نابود شدن توهمش، برایش موجب درد و رنج بسیار بیشتری - نسبت به درد و رنج قبول حقیقت در لحظهٔ حال - خواهد شد، و حال او مثل معتاد به هرویینیاست که به زودی نشئگیاش تمام شده دچار خماری خواهد شد. تنها راه نجات چنین معتادی، ترک اعتیادش به آرامش برپایهٔ توهم است.
نکته قابل توجه اینکه کسی که سوال کرد نزدیک ب ۴ دقیقه زمان برد و استاد ملکیان یه لحظه حرفشان رو قطع نکرد یا نگفت فهمیدم چی میخای بگی با اینکه سوالش روشن بود از اول . نکته اخلاقی جالبی بود از استاد
نکتهٔ بعدی در مورد آرامش همانیست که جناب مالکیان توضیح دادند: اگر باوری موجب آرمش شما شود ولی در ضمن برای حفظ آن آرمش، شما را مجبور کند که آرامش دیگرانی را - که عملی در جهت نابودی آرامش شما انجام ندادهاند - از بین ببرید، آن باور باور نامعتبریاست، چرا که با دوگانه بقا/ارتقای زندگی انسان در تضاد است.
این فرد که در دقیقه ۳ صحبت میکنند دکتر فؤاد ایزدی نیستند؟
متاسفانه اطلاع ندارم
اول اینکه وقتی کلمهٔ آرامش را بکار میبریم باید قبل از هرچیز آن را دقیق تعریف کنید، وگرنه هرگز نمیتوان مطمئن بود طرفین در مورد یک چیز مشترک صحبت میکنند! بهترین تعریف از آرامش، داشتنِ توان بالا برای تحمل درد و رنج اجتنابناپذیر (مثل بیماری مادرزادی یا از دست دادن عزیزان) و دارابودنِ دانش، ابزار و ارادهٔ کم کردن دردهای اجتناب ناپذیر (مثل بیماریهای درمانپذیر یا مشکلات روحیِ ناشی از باورهای بنیادین بنا شده بر توهم) خود و دیگران است. دوم اینکه اگر در لحظهٔ حال، آرامشی بر پایهٔ توهم یک شخص ایجاد شده باشد، با اینکه در لحظهٔ حال موجب آرامشش شده، ولی در دراز مدت و بعد از هویدا شدن حقیقت و نابود شدن توهمش، برایش موجب درد و رنج بسیار بیشتری - نسبت به درد و رنج قبول حقیقت در لحظهٔ حال - خواهد شد، و حال او مثل معتاد به هرویینیاست که به زودی نشئگیاش تمام شده دچار خماری خواهد شد. تنها راه نجات چنین معتادی، ترک اعتیادش به آرامش برپایهٔ توهم است.
نکته قابل توجه اینکه کسی که سوال کرد نزدیک ب ۴ دقیقه زمان برد و استاد ملکیان یه لحظه حرفشان رو قطع نکرد یا نگفت فهمیدم چی میخای بگی با اینکه سوالش روشن بود از اول . نکته اخلاقی جالبی بود از استاد
درود بر این دقت نظر شما