داستان واقعی: شوکه کننده ترین داستان عمرتو گوش بده..بهترین شب زندگیم..
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 30 มิ.ย. 2024
- داستان واقعی: شوکه کننده ترین داستان عمرتو گوش بده...بهترین شب زندگیم ... #داستان_واقعی #داستان #dastan
#آوای_داستان #religion
لینک آوای رمان(داستان های ارباب ، رعیتی)
✅️ / @avayeroman-ez5mg
لینک چنل سرای داستان با صدای آوا
✅️ / @saraye.dastan963
لینک چنل نجوای داستان با صدای آوا
✅️ / @najvayedastan
لینک چنل رمان سرا با صدای آوا
✅️ / @romansara.
داستان واقعی: شب نامزدیم .... #داستان_واقعی #پادکست #داستان
✅️ • داستان واقعی: شب نامزد...
داستان واقعی: صدای..از اتاق خوابم میومد وقتی به سمتش رفتم شوهرمو...#داستان_واقعی #پادکست #داستان
✅️ • داستان واقعی: صدای..از...
داستان واقعی: یه دختر روستایی گرفتم ... #داستان_واقعی #پادکست #داستان
✅️ • داستان واقعی: یه دختر ...
داستان واقعی: دختر روستایی بودم .. #داستان_واقعی #پادکست #داستان
✅️ • داستان واقعی: دختر روس...
داستان واقعی: دختر مردی فقیر و دستفروش بودم.. #داستان_واقعی #پادکست #داستان
✅️ • داستان واقعی: دختر مرد...
داستان واقعی
پادکست
داستان های فارسی
داستان واقعی عاشقانه
داستان عاشقی
داستان
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
پادکست داستان
داستان انگیزشی
داستان انگیزشی موفقیت
داستان انگیزشی کوتاه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی
داستان ترسناک
رمان صوتی فارسی
رمان صوتی عاشقانه
کتاب صوتی
مشاوره
تجربه
ازدواج
عشق
مشاوره ازدواج
شعر عاشقانه
شاعرانه
شعر
نجوای داستان
آوای داستان
Avaye Dastan
لینک کانال آوای رمان (کانال جدیدم) با صدای آوا
ممنونم ازراوی عزیز❤❤پونه قشنگم واقعن باتمام وجودم دردتوحست کردم.خدابه هیچ کس نصیب نکنه.خواهرمنم سه ماه بارداربودکه همسرش فوت کرد.هیچ وقت یادم نمیره زمانی که خواهرموبردیم بیمارستان برای زایمان که خواهرم روی ویلچر نشسته بود تابره اتاق عمل که پرسنل بیمارستان گفت پس شوهرت کجاست بگوبیادبیاداین ویلچربرونه تااتاق عمل .من وخواهرم الهی که بمیرم براش بابغض نگاه همدیگه کردیم که اون خانم گفت پس منتظرچی هستید.بگوشوهرت بیاد.من رفتم ویلچربه حرکت درآوردمومن گریه وخواهرم عزیزم گریه.به پهنای صورتمون گریه میکردیم که رسیدم به طبقه موردنظربازاون خانم گفت آخه توچراآوردی. گفتم همسرش فوت کرده.واقعن تمام پرسنل بخش ناراحت شدن به سرنوشت خواهرم.واااای الهی که خدابه هیچ کس نصیب نکنه خیلی خیلی سخته.الان خواهرزاده شیرینم که اسمش هیراد۲سالشه بقدری دوستداشتنی وبه همسرمن که شوهرخاله ش میشه میگه بابا 😭😭😭یعنی خواهرم خون گریه😭😭 میکنه.دوستان عزیزبرای عاقبت بخیری خواهرم دعاکنید.خدای مهربان صدای یکی ازشماعزیزان روبشنوه کافیه برای خواهرعزیزم واقعن توشرایط روحی خوبی نیست🙏🙏❤❤
تشکر از راوی عزیز. خوب خانم اگه رضا تصادف نمیکرد میخواستی آوار بشی رو زندگی عمه مهتاب بیچارت مگه نه؟
ممنون عزیزم خسته نباشید ❤❤❤❤
سلام سپاس از مهرتان پیروز و پاینده باشید آمين يا حق 🙏🤲🙏💥🌹💥🌹💥🌹✌
سرنوشت تآمل برانگیزی بود سپاس از راوی خوش صدا 🎉🎉🎉🎉🎉
تشکر از راوی عزیز. خوب خانم اگه رضا تصادف نمیکرد میخواستی آوار بشی رو زندگی عمه مهتاب بیچارت مگه نه؟
ممنون عزیزم خسته نباشید ❤❤
درود بر آوا جان عزیز چقدر خوب روایت میکنی آوا جان پیروز باشی❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉❤😂❤❤❤
درود بر آوای عزیزم عاشق صدای قشنگتم فوقالعاده ای تو.ممنون از تیم قدرتمند آوای داستان ❤❤❤
ممنون از شما خسته نباشید❤❤❤❤
عالی بود آوا جون❤❤❤❤❤
تشکر از راوی خوش صدا❤❤❤❤❤
❤❤❤❤❤❤
سلام وتشکر از راوی محترم
❤like🌹
Perfect dear ava❤❤❤❤
Thanks 🎉🎉🎉🎉🎉❤❤❤
از بس حسادت كردى زنده گى انها را خراب كردى
سلام راوی جونم بازم عالی ❤❤چه سرنوشتی هایی بعضی ازماهاداریم