0:00 . ۱_قرار اینستاگرامی 4:11 . ۲_خونه ی دخترخاله 8:14 ۳_جشن فارق التحصیلی 11:09 ۴\تو حیاط خونمون جن دیدم 16:32 ۵_مامان بزرگ شیطانی 18:57 ۶_تنها درخانه 23:19 ۷_فقط من اون زن و می بینم 25:27 ۸_یکی تو کمد اتاقه 28:27 ۹_اسباب بازی هام جا بجا میشدن 30:30 ۱۰_مردی که شیشه می خورد
سلام داداش خوبی توی داستان ۲( خونه ی دختر خاله) هر بار که صدا می آمد و میرفتند چک میکردند عروسک اول روی چراغ خواب بود بعد روی میز بعد روی زمین و...... که جناب میگفت هیچی جابجا نشده بود
خونه ی ما سه تا اتاق به هم چسبیده داره یعنی درهاش به هم وصل بود اتاق خواهر بزرگم که یک درش به حال هست یک درش به اتاق هست ما چند وقت اونجا میخوابیدیم من سه تا خواهر دارم که یکیش یه قلو ی منه (زهرا) و یکیش خواهر دومیمه(مهدیه) و یکیش خواهر بزرگمه(مرضیه) یعنی اولی، من(فاطمه) با مهدیه و مرضیه تو اتاق خواهر بزرگترم یعنی مرضیه میخوابیدیم مرضیه عاشق فوتباله یک شب خواهرم داشت فوتبال میدید من هم کنارش خوابیده بودم داشت خوابم میبرد که صدای جیغ خواهرم بلند شد من تا چشممو باز کردم یه سایه داشت از جلوم میرفت من قلبم داشت میترکید اون سایه خودش در حال رو برای خودش باز کرد و رفت من از در رفتم حال رو ببینم که هیچ کس نبود از خواهرم پرسیدم چرا داد زدی اون گفت مسی گل زد😐
مرسی از داستانهای جالب منم یه خاطره دارم نمیدونم چندساله بودم اما اینقدر بود که کنار مادرم میخوابیدم چند شب یه سایه بلند قد اطرافم میچرخید از پنجره وارد میشد و از در اتاق بیرون میرفت و باز تکرار تا اینکه به مادرم گفتم این چیه که وارد میشه و از اونبر خارج میشه گفت هیچی نیست حتماً بخاطر اینکه ملخ میگرفتی دیگه اینکار رو نکن . گذشت تا اینکه بیست و سه ساله شدم تو اتاقم روی تخت خوابیده بودم که دیدم تختم تکانهای شدیدی میخوره چشمم رو باز کردم همون سایه بود دست زیر تخت کرده بود و اون رو بلند میکرد میکوبید روی زمین صدای پایه تخت توی گوشم وحشتناک بود در حالی که سرتا پا زیر عرق شده بودم مشتم رو به سمتش پرت میکردم اما مشتم از بدنش عبور میکرد تو همین حال به عقب رفت تا به کمد سفید رنگی که کنار اتاقم بود رسید و از کمد عبور کرد و رفت و دیگه ندیدمش بارها منتظرش بودم ولی دیگه نیومد
میدونید چرا داستان های سو دارک قشنگ هستش بخاطر اینکه آخر داستان رو همیشه باز میذاره درسته آخرش با خوبی و خوشی تموم میشه اما بازم سایه یا رد پایی از قسمت ترسناکش تعریف می کنه❤❤❤❤❤
جالبه که وقتی دختره داشت تلویزیون نگاه می کرد داستان اون پسر بود که وارد اینستا شده بود که رفت توی یه محله متروکه توی تلویزیون خونش داشت اون فیلم رو میدید 😂😂😂😂
من 26سالم بود تو یه خونه زندگی میکردیم تو یه کوچه بنبست خونه مون دوتا اتاق داشت یه اتاقش آجری بود تازه درست کرده بودیم ویه اتاقش با یه دهلیزش قدیمی بود شب منو مادرم وخاهرم که 13سالش بود تو همون اتاق جدیده خاب بودیم در اتاق سمت حیات باز میشد نصف شب از بیدار شدم مادرو خاهرم ته اتاق خابیده بود بیدار شدم چشمم کنار در افتاد دیدم یه سیاهی وایستاده داره نگاه میکنه به من قیافش مشخص نبود ومنم همونجور خابیده نگاهش میکردم ولی تکون نمیخورد بعد تقریبا یک دقیقه مثل دود به سقف خونه چسپید واز در خارج شد ویه شب دیگه که شب نمیدونم چندم محرم بود منو همون خاهرم موندیم خونه مادرم رفت مسجد هیئت نشسته بودیم چراغ روشن یه دفه خاهرم که اون طرفتر داشت درسشو میخوند چیق کشید پرید بغلم سرشو گذاشت بغلم گفت داداش یکی تو حیات جلو پنجره وایستاده داره نگاه میکنه ولی من نمیدیدم خدایی ترسیدم چند بار خاهرم سرشو میاورد برون نگاه میکرد ومیگفت هنوز اونجاست ولی من نمیدیدم بعد تقریبا بیست دقیقه نگاه کرد گفت نیست رفته وبعد گذشت یک ماه از اون خونه رفتیم اون خونه قبل آمدن ما تقریبا شش ماه خالی بود وبعد از اون خواهرم تشنجی شد که از هوش میرفت فشارش میفتاد تا دکتر نمیبردیم به هوش نمیومد خودمم همینطور دستو پام قفل میکرد واز حال میرفتم واون خونه الان متروکه شده همسایه های اون خونه مون میگه هر شب صدای تق تق صدای گربه که خیلی عجیب صداها میدن میشنوند
این داستان دوم که هست داخل اتاق کیت یه عروسک هست که اول روی میز تحریرش بود بعد زیر میز تحریر شد بدم رفته بود روی اون میز کامپیوترش بعدشم زیر میز کامپیوترش رفت ولی کیت هیچی نفهمیده بود😨😨
عالیی من میخوام یکی از اتفاق های ترسناک خودم رو بگم یک شب که مامانم خونه نبود من و خواهرم توی خونه شب باید تنها میخوابیدیم و یکی از خواهر های دیگه م هم بود و بعدش یک صداییییی مثل بوم بوم از حیاط اومد خواهر بزرگ ترم گفت که حتما گربه بوده و دو ساعت بعدش صدای جیغ اومد و خواهر بزرگم دوباره گفت صدای گربه یا هم یک چند تا بچه 17 18 19 ساله دارن مردم رو اذیت میکنن من باور نکردم اما دوباره توی گوشیم فیلم دیدم و این دفعه صدای بارون اومد!!!! خیلی عجیب بود میخواستم برم ببینم اما خوب نرفتم ساعتای 4 و5 بود خیلی کم حوا روشن شوده بود من رفتم ببینم داره بارون میاد یا نه چون هنوز صدای بارون میومد رفتم ببینم که دیدم حیاط مون اصلان خیس نیست و حوا هم ابری نیست خیلی عجیب بود رفتم ببینم هنوز اون صدا میاد که دیدم نه نمیاد اما از خواهرم که 18 سالشه پرسیدم گفت منم شنیدم صدای بارون رو اون مقه خیلی عجیب تر هم بود واسم 😧 روز بعدش ساعت 3 شب یکی در زد و ما خیلی ترسیدیم بعد گفتیم کیه گفت یک دعوت نامه دارم واسه عروسی ولی ما نه صداشو میشداختیم و نه هیچی آخه ساعت 3 شب کی میاد دعوت نامه ی عروسی میده بهش محل ندادیم و خوابیدیم فردا صبح داشتم میرفتم با خواهرام بیرون که دعوت نامه عروسی اما خیلی کثیف و خاکی زیر در پیدا کردیم اون بود که خیلی ترسیدیم
یه چیزی ترسناک از داستان اولی وقتی اون دوتا دختر در اتاق رو برای چک کردن که صدا از کجاست باز می کردن جای عروسکی که تو اتاق بود جابه جا می شد مثلا یبار رو تخت کنار بالش بود یبار هم رو زمین یبار رو میز و یبار رو ........
0:00 . ۱_قرار اینستاگرامی
4:11 . ۲_خونه ی دخترخاله
8:14 ۳_جشن فارق التحصیلی
11:09 ۴\تو حیاط خونمون جن دیدم
16:32 ۵_مامان بزرگ شیطانی
18:57 ۶_تنها درخانه
23:19 ۷_فقط من اون زن و می بینم
25:27 ۸_یکی تو کمد اتاقه
28:27 ۹_اسباب بازی هام جا بجا میشدن
30:30 ۱۰_مردی که شیشه می خورد
فیلمی که داشت میدید اون قسمتی بود که قرار اینستا گرامی گذاشته بود😂😂😅 22:06
آره 😂😂😅😂
توی داستانه دوم ( خونه ی دختر خاله ) هر بار وارد اتاقه دختر خالت کیت میشدی عروسک جاش نبود😎😳🤯
حواسمون نبو د به عروسک
اره منم دیدم رو میز بود بعد رو زمینه
13:33
اره منم دیدم
❤❤
,واقعا، بسیار عالی است ممنون بسیار هم جالبه
من به عروسک هیج فکرم نشد
حاجی کارت عالیه دمت گرم😀
❤❤❤
04:11داستان دوم عروسک داخل اتاق هی جابجا میشد و احتمالا یه ربطی به صدا داشته
انگشت صاب کاره بوده🤣
بلی
ههههههه😂
عالییییی واقعا عالین 👏🏻👏🏻👏🏻
عالیه رفقا❤❤
قشنگ بود
بابا عالییییییییییییییییییییی بود سابتون کردم و واقعا کارتون عالیه دمتون گرم هر دو تون هم پسر و هم دختر
عروسک دتکان خورده شده بود هر یه بار کسی فهمیده بود یا نه 😬😁
من فهمیدم ، جالبه اون دو تا نابغه نفهمیدن
عالی🖤🖤🖤🖤🖤
واقعا ویدئوهات خیلی عالیه موفق باشی پسر👏
داستان دومیه واقعن دارک بود
عالی
دمتون گرم کلیپ بسیار خلاقانه و عالی ای بود
❤❤❤جااااااان
عالی بود
چه جالب ویدیو ها ۲ تاش مربت به هم بودن😮😅
بله...
ترسناک بود
خصوصا اون دو داداشا که لولو میخواست بهش دست بزنه
gg
ترسناک بود😂😂😂😂😂😂😂
Good ❤❤❤❤❤❤❤
انگشته انگشت رئسه بود چون انگستراشون یکی بود😂
توی داستان دوم دختر خاله جای عروسک عوض میشد و در داستان بعدی اون انگشت مال رعسش بود که هم انگشتر داشت و رنگ پوستش سفید بود😳
خیلی باهالی
به به
کلیپ هات خیلی باحالن😍👏
Nice 👍🏻
ممنون خوب بود ❤
داداش داستان هات عالی است
چه ویدئو باحالی
چه جالب ممنون
سلام داداش خوبی توی داستان ۲( خونه ی دختر خاله) هر بار که صدا می آمد و میرفتند چک میکردند عروسک اول روی چراغ خواب بود بعد روی میز بعد روی زمین و...... که جناب میگفت هیچی جابجا نشده بود
توی قسمت ۲ هربار میرفتن داخل اتاق عروسک جابه جا میشد😮😮😮🫢🫢🫢🫢🫢😱😱😱😱
عااااااالی بوو❤❤❤
بسیار عالی🥰♥️
عالیی
داستان سوم که هست اون انگشت توی پاکت مال رئیس شه بگید من از کجا میفهمم از اون انگشتری که توی دستشه😨😨
سودارک=عشق😂❤
سپاس🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
واقعا عالیه 🥰
تو داستان ششم
وقتی گف فیلم ببینم فکر عوض شه
داستان اول بود فیلمه😂
سلام واقعا کارت علیه حتما ادامه بده
ویدیو هات عالین 😘
من اگه سودارک نبینم که روزم روز نمیشه❤❤❤❤
7:52 این عروسک همش جابجا میشد😂
عالی به مولا
Good
خونه ی ما سه تا اتاق به هم چسبیده داره یعنی درهاش به هم وصل بود اتاق خواهر بزرگم که یک درش به حال هست یک درش به اتاق هست ما چند وقت اونجا میخوابیدیم من سه تا خواهر دارم که یکیش یه قلو ی منه (زهرا) و یکیش خواهر دومیمه(مهدیه) و یکیش خواهر بزرگمه(مرضیه) یعنی اولی، من(فاطمه) با مهدیه و مرضیه تو اتاق خواهر بزرگترم یعنی مرضیه میخوابیدیم مرضیه عاشق فوتباله یک شب خواهرم داشت فوتبال میدید من هم کنارش خوابیده بودم داشت خوابم میبرد که صدای جیغ خواهرم بلند شد من تا چشممو باز کردم یه سایه داشت از جلوم میرفت من قلبم داشت میترکید اون سایه خودش در حال رو برای خودش باز کرد و رفت من از در رفتم حال رو ببینم که هیچ کس نبود از خواهرم پرسیدم چرا داد زدی اون گفت مسی گل زد😐
اخرش خیلی خوب بود😄😄
قضیه سایه پس چی شد؟
😅😅😅😅😅😅❤😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
😅😅😅😅😅😅❤😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
جالب بود🤣🤣
مرسی از داستانهای جالب
منم یه خاطره دارم نمیدونم چندساله بودم اما اینقدر بود که کنار مادرم میخوابیدم
چند شب یه سایه بلند قد اطرافم میچرخید از پنجره وارد میشد و از در اتاق بیرون میرفت و باز تکرار تا اینکه به مادرم گفتم این چیه که وارد میشه و از اونبر خارج میشه گفت هیچی نیست حتماً بخاطر اینکه ملخ میگرفتی دیگه اینکار رو نکن . گذشت تا اینکه بیست و سه ساله شدم تو اتاقم روی تخت خوابیده بودم که دیدم تختم تکانهای شدیدی میخوره چشمم رو باز کردم همون سایه بود دست زیر تخت کرده بود و اون رو بلند میکرد میکوبید روی زمین صدای پایه تخت توی گوشم وحشتناک بود در حالی که سرتا پا زیر عرق شده بودم مشتم رو به سمتش پرت میکردم اما مشتم از بدنش عبور میکرد تو همین حال به عقب رفت تا به کمد سفید رنگی که کنار اتاقم بود رسید و از کمد عبور کرد و رفت و دیگه ندیدمش بارها منتظرش بودم ولی دیگه نیومد
like
18:25 18:29 18:29 18:29 18:30 18:30 the new job application for the future or something
اون انگشت بریده شده مال رئیس کارش بود بخواطر رنگ پوست و اون انگشتر دستش
وای...
حاجی پشمام...
دقت نکردم
بد ترسوندیم
لعنتی ایده هات ک عالیه صداتم عالیه 🗿💋
موفق باشی
وای فقط جشن انگشت رئیسه بود
پشمام 😅
داستان سوم طرف از منطورش انگشت دودول بود😂😂
داداش سوال داشتم برای صدا گذاری صدای خودتونه؟
تو داستان تنها در خانه فیلمی که دید همون قرار های اینستا گرامی بود و بنظرم تنها در خانه واقعا ترسناک بود
اونجایی که اون مرد روانیه متجاوزی رو میزدی پاره شدم 😂😂😂😂😂😂
چه صدای زیبایی😊
I love horror story
میگم میشه داستان ترسناک دوچرخه بسازی😮 دمت
میدونید چرا داستان های سو دارک قشنگ هستش بخاطر اینکه آخر داستان رو همیشه باز میذاره درسته آخرش با خوبی و خوشی تموم میشه اما بازم سایه یا رد پایی از قسمت ترسناکش تعریف می کنه❤❤❤❤❤
👍👍👍👍👍
واااای اون انگشت رئیسشه
منطقیه سعید طرف قزوینی بود 😂
داستان ۵ و ۴ شبیه بودن اونم انگشت صاحب کاره ❤
عاشق دانستاناتم💜💜🖤🖤
اون یکی انگشت رئیس بود😮😮
چه باحااااالللللن
👏👏
جالبه که وقتی دختره داشت تلویزیون نگاه می کرد داستان اون پسر بود که وارد اینستا شده بود که رفت توی یه محله متروکه توی تلویزیون خونش داشت اون فیلم رو میدید 😂😂😂😂
اره منم دیدم😂😂
خواستم بیام کامنت بزارم همینو
من 26سالم بود تو یه خونه زندگی میکردیم تو یه کوچه بنبست خونه مون دوتا اتاق داشت یه اتاقش آجری بود تازه درست کرده بودیم ویه اتاقش با یه دهلیزش قدیمی بود شب منو مادرم وخاهرم که 13سالش بود تو همون اتاق جدیده خاب بودیم در اتاق سمت حیات باز میشد نصف شب از بیدار شدم مادرو خاهرم ته اتاق خابیده بود بیدار شدم چشمم کنار در افتاد دیدم یه سیاهی وایستاده داره نگاه میکنه به من قیافش مشخص نبود ومنم همونجور خابیده نگاهش میکردم ولی تکون نمیخورد بعد تقریبا یک دقیقه مثل دود به سقف خونه چسپید واز در خارج شد ویه شب دیگه که شب نمیدونم چندم محرم بود منو همون خاهرم موندیم خونه مادرم رفت مسجد هیئت نشسته بودیم چراغ روشن یه دفه خاهرم که اون طرفتر داشت درسشو میخوند چیق کشید پرید بغلم سرشو گذاشت بغلم گفت داداش یکی تو حیات جلو پنجره وایستاده داره نگاه میکنه ولی من نمیدیدم خدایی ترسیدم چند بار خاهرم سرشو میاورد برون نگاه میکرد ومیگفت هنوز اونجاست ولی من نمیدیدم بعد تقریبا بیست دقیقه نگاه کرد گفت نیست رفته وبعد گذشت یک ماه از اون خونه رفتیم اون خونه قبل آمدن ما تقریبا شش ماه خالی بود وبعد از اون خواهرم تشنجی شد که از هوش میرفت فشارش میفتاد تا دکتر نمیبردیم به هوش نمیومد خودمم همینطور دستو پام قفل میکرد واز حال میرفتم واون خونه الان متروکه شده همسایه های اون خونه مون میگه هر شب صدای تق تق صدای گربه که خیلی عجیب صداها میدن میشنوند
این داستان برلی یه دختر تو ایران بود ازیه کانال دیگه شنیدم که اون دختر توسط مرد کچل و رمال دعانویس چندماه تو خونه زندونی بوده
داستان ترسناک دوچرخه هم بساز
عروسک تکان میخورد
دوست عزیز من میتونم ری اکشن برم روی ویدیو هات
خیلی خوب دوبله کردی به تعوط پیشنهاد دوبلری بده
Teos?
جدا دمت گرم خیلی خیلی خفنی
این داستان دوم که هست داخل اتاق کیت یه عروسک هست که اول روی میز تحریرش بود بعد زیر میز تحریر شد بدم رفته بود روی اون میز کامپیوترش بعدشم زیر میز کامپیوترش رفت ولی کیت هیچی نفهمیده بود😨😨
توی داستان ۶ تیکه ای از داستان ۱ تو تلویزیون بود 22:08
😮😮😮
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
داخل داستان هتل و جشن فارغ التحصلی چرا انگشت رییس مرده بود
مگه میشناختش🗿
ببخشید شید 😂 اشتبا نوشتم هر بار در اتاق وا می شد ارو سک جا به جا می شد
انگشت رعیس بود وای😮😮😮😮😮
چرا همه بچه ها از سوپر من هم قوی ترن 😐😑
من از ۴ ترسیدم بقیشم خوب بود ممنون
سومی جشن فارغ التحصیلی اون مرد قد بلند شبیه مستربین بود
عالیی من میخوام یکی از اتفاق های ترسناک خودم رو بگم یک شب که مامانم خونه نبود من و خواهرم توی خونه شب باید تنها میخوابیدیم و یکی از خواهر های دیگه م هم بود و بعدش یک صداییییی مثل بوم بوم از حیاط اومد خواهر بزرگ ترم گفت که حتما گربه بوده و دو ساعت بعدش صدای جیغ اومد و خواهر بزرگم دوباره گفت صدای گربه یا هم یک چند تا بچه 17 18 19 ساله دارن مردم رو اذیت میکنن من باور نکردم اما دوباره توی گوشیم فیلم دیدم و این دفعه صدای بارون اومد!!!! خیلی عجیب بود میخواستم برم ببینم اما خوب نرفتم ساعتای 4 و5 بود خیلی کم حوا روشن شوده بود من رفتم ببینم داره بارون میاد یا نه چون هنوز صدای بارون میومد رفتم ببینم که دیدم حیاط مون اصلان خیس نیست و حوا هم ابری نیست خیلی عجیب بود رفتم ببینم هنوز اون صدا میاد که دیدم نه نمیاد اما از خواهرم که 18 سالشه پرسیدم گفت منم شنیدم صدای بارون رو اون مقه خیلی عجیب تر هم بود واسم 😧 روز بعدش ساعت 3 شب یکی در زد و ما خیلی ترسیدیم بعد گفتیم کیه گفت یک دعوت نامه دارم واسه عروسی ولی ما نه صداشو میشداختیم و نه هیچی آخه ساعت 3 شب کی میاد دعوت نامه ی عروسی میده بهش محل ندادیم و خوابیدیم فردا صبح داشتم میرفتم با خواهرام بیرون که دعوت نامه عروسی اما خیلی کثیف و خاکی زیر در پیدا کردیم اون بود که خیلی ترسیدیم
این باز منطقی تر از اینه که یه مرد چهل ساله که چندین تجاوز و قتل مرتکب شده به دست یه بچه 15 ساله کتک بخوره و بیهوش شه
میتونه واقعی باشه
توی داستان دوم عروسکه تو اتاق همش جابه جا میشد😂
سلام
داستان دوم که خونه ی خاله بود اگر دقت کنید هر دفعه عروسک جابجا می شد
یا علی 6:43
یه چیزی ترسناک از داستان اولی
وقتی اون دوتا دختر در اتاق رو برای چک کردن که صدا از کجاست باز می کردن جای عروسکی که تو اتاق بود جابه جا می شد
مثلا یبار رو تخت کنار بالش بود
یبار هم رو زمین
یبار رو میز
و یبار رو ........
اینو کسی که کلیپ رو ساخته گذاشته و هیچ ربطی به داستان نداره و فقط برای ایجاد ترس و هیجان بیشتره که القا کنه به بیننده مثل خودت که گفتی چیز ترسناک
چونت 🗿
اونا کور بودن🗿🗿
Kate الهی بمیرم برات😂😂
مه گفتم که چی شده 😐😐☺☺
👍👌👌