داستان غذای حضرتی و بچه گرسنه| صابر خراسانی| Saber Khorasani
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 12 เม.ย. 2024
- داستان غذای حضرتی و بچه گرسنه
صابر خراسانی | Saber Khorasani
متن شعر:
ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد
ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد
با تمام این اسیران فرق داری قصه چیست؟
هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد
از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش
شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد
وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد
آن زن غساله هم اشکش در آمد گریه کرد
شاعر: کاظم بهمنی
⭕تنها صفحه رسمی من در یوتیوب | دنبال کنید Subscribe Channel
/ @saberkhorasanii
◾Instagram Page | صفحه اینستاگرام
Instagram: / saber.khorasani
#صابر_خراسانی
#صابرخراسانی
#Saber_khorasani
#پلاک_هشت
Jazakallah. Barae man dua kun.
❤❤❤❤❤
شادی حضرت رضا (ع) صلوات
❤❤❤❤❤❤ ياعلي ابن موسئ الرضا
💚💚😭
خدا اجرت بدہ و ھمیشه دپناہ ر امام رضا باشید
رفتید حرم شمس الشموس بھش سلام من را بدھید و بھش بگید
تا کی دست رد می زنید؟ والله خسته شدم
اگر نمی خواستی دست من را بگیری چرا دوبارہ من را آوردی ایران؟
خانم ج