اول تشکر از راوی خوش صدا ❤❤❤❤چقدر غم انگیز بود این مخصوصا اخراش چقدر برای عشق بین قمرو رضا شیرین بود ولی کوتاه بود چقدر حیف 😢😢😢😢😢😢گلی دلم گرفت برای بدبختی قمر ورضا گریه کردم براشون
واقعآ داستان خیلی غم انگیز و اتدو ناک بود که تا به حال نشنیده بودم خداوند نصیب هیچ مسلمان نکند و خداوند سخت ترین عذاب را به آن ظالم ها نصیب بگرداند مخصوصآ برادرش و خانمش😢😢😢
باسپاس وتشکر از راوی عزیز وخووووش صدا😍🙏 داستان بسیار زیبا وغم انگیز بود باقسمت پایانی کلی اشک ریختم😢😢😢 خیلی دلم برای قمر ورضا بدرد اومد😢😢 وکلی لعنت به عبدالله ورحمت فرستادم درود برمحمد عزیز وبی بی گل مهربون که قمر رو پناه دادن وخدا رحمت کنه بی بی گل نازنینو وقمر مهربون رو روحشون در آرامش🌺🌷
آخ قمرواقعاًخیلی دلم سوخت خدایش چرادنیا یی که دراون داریم زندگی می کنیم انقدرنامرده واین همه بلاسراونی که هم تنهاست وهم ازته دلش عاشقه این همه مردمان نامرددورش جمع میشن واون رو به قعرجهنم میکشوننددرجایی که اون ساده دل ناخواسته به راهایی بد کشونده میشن ؟وچرا اون کسانی که به ظاهر عاشقشن به حرفهای اون ساده دل گوش نمیدن وبهش اعتمادنمی کنند؟میبینید چطور همه باهم دست به دست میشن ویک یتیم وبدبختی روبه کجامیکشونندمثل رحمان ،وزمانی به خودشون میان که دیگه برای اون یتیم فایده یی نداره مثل رضا،ایکاش همه مثل محمدوجدان داشتندمثل خانوم گل وجدان داشتند خدامحمدومادرمهربونش روبیامرزه که تاآخرزنرگی قمر پشت وپناهشون بودند،همه خوبه که بدوننددنیادارمکافاته باهردستی بدی باهمون دست پس مگیری ،خدا قمرروهم بیامرزه وروحش شادباشه🖤🖤🖤🖤❤❤❤❤❤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷😢😢😢😢😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مرسی راوی عزیزداستانی پرازغم ونامردی بی عدالتی ظلم وتحمل رنج برای قمرحرصم دراومدوباورکن هرپارت داستان که تعریف میکردیدکلی اشک میریختم واسه قمرطلب آمرزش دارم هم سلطان غم بودیم کوه صبربود
چه پایان تلخ و ناراحت کننده ای. من نفهمیدم. اگه رحمت. نازا بود. پس چرا قمر باردار شد. اگه رحمت و یلدا با هم نبودن. پس رحمت چرا این همه با یلدا خوب بود. اصلا رحمت و یلدا چرا تو ی خونه بودن. وقتی با هم نبودن.
با سلام ❤ممنون از این داستان قشنگ
👍👍
ممنون از شما.سرگذشت بسیار تامل برانگیزی بود.
دمت گرم عزیزم مرسی خیلی زیبا بود
خیلی داستان عالی بایبان زیباودلنشین❤ تشکر الله نگهدار همیشه سبز وشاداب بمانید ❤
درودی بیکران برای شما
خیلی خیلی قشنگ بود ممنون تشکر از داستان خوبتون
بسیار زندگی دردناکی بود😭
عالی بود ممنونم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉🎉
راوی عزیز ممنون از این داستان قشنگت که با صدای دلنشینت قشنگتر شد.
ممنون از شما
سپاس بیکران از راوی عزیز❤❤❤❤❤❤❤
چقدر گریه کردم چقدر دردناک بود چقدر زجر کشید
تشکر از راوی خوش صدا❤❤❤❤❤
قربدنت برم نگارجانم😘😘
😢😢😢
وای خدای من چقدر غمگین...خدا رحمتشون کنه ....ممنون خانوم جان از بیان زیبات
ممنون از شما
عالی بود
مرسی چقدرداستان زیبایی ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چه غمانگیز تمام شد😢😢😢😢
خسته نباشید
درود ومهر وسپاس از راوی گرامی❤و سپاس از سرگذشتی ک ارسال کردند ❤😢
ممنون از شما
ممنونم عشقم❤❤❤❤
ولی خییییییلییییی غم انگیز بود 😢😢😢😢
عزیزدلم مهربونم
❤ درود بسیارعالی بوده دلم نشست انگاری از نزدیک زندگیه قمر رو مشاهده کردم با صدای گرم شما😢😢😢وکلی اشگ ریختم
راوی جان این داستان واقعی بود
اره قربونت برم
مرسی راوی خوش صدا 👏👏👏😍😍😍😍
واقعا زیبا بود 😢😢😢😢😢
چشمات زیباست
چه زندگی غم انگیز 🥺😥😢
عزیزنم
th-cam.com/video/GFFtuAhlvDo/w-d-xo.htmlsi=bkgCul83wb1xA7qX
تشکر عزیزم❤❤🎉🎉
آخه فقد گریه چقدر دردناک بود😢
ممنون از راوی داستان خیلی غم انگیز بود
چقدر دردناک
❣️
واقعا داستانی پر از دردو رنج بود واقعا دلم خیلی سوخت واسه قمر
متاسفم
چقدردردناک چه پایان غم انگیزی😢😢😢😢😢
❤❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉🎉🎉 ممنون عالی بود ❤❤❤❤🎉🎉🎉
چقدر گریه کردم تو این دوتا پارت آخری بیچاره قمر و رضا
چه غم انگیز منم باشنیدن این داستان اشک ریخم😢
عزیزدام
وای خدای بزرگ بدترین سرگذشتی که یک دختر بی پناه میتونه داشته باشه روحش قرین رحمت خدا جایگاهش در بهشت❤
خیلی درد ناک بود 😭😭😭
🥲🙂↕️
❤❤❤❤❤داستان بسیار زیبا و عاااااالی بود ❤❤❤❤❤❤❤
هیچ قصه ای تا حالا اینطور ناراحتم نکرده کاش خدا ریشه آدمهای ظالم را خشک کنه
عاشق ناکام
چه تلخ بوداخرش ..کلی گریه کردم
😢😢😢🎉
تشکرراوی مهربون عاشق صداتم ❤
ممنون از شما
اول تشکر از راوی خوش صدا ❤❤❤❤چقدر غم انگیز بود این مخصوصا اخراش چقدر برای عشق بین قمرو رضا شیرین بود ولی کوتاه بود چقدر حیف 😢😢😢😢😢😢گلی دلم گرفت برای بدبختی قمر ورضا گریه کردم براشون
اعصابم خورد شد پایان غم انگیزی داشت😭😭😭😭😭
عزیزدلممممم
ممنون ازت راوی خوش آواز لایک داری❤❤❤❤❤
چقدر سختی کشید 😢😢😢
سلام چقدر غم انگیز ای کاش از اول آشناییها نبود یا به دنبالش جداییها نبود 😥😥😥
دقیقا
😢😢😢😢😢
❤❤❤💝💝💝👍
چقدر گریه کردم خیلیییییی سختی کشید یه روز خوش ندید
تو رو خدا انقد داستانای غمگین نذارید که آخرش انقد بده به اندازه کافی مشکل دارن همه
Thanxs
Welcome
باسلام وخسته نباشید دستت درد نکنه دخترم ازخدامیخوام همیشه خوب وخوش وسلامت باشی ممنون ازداستان قشنگت
ممنون از شما
دوباره داستان را گوش دادم با صدای تو دختر قشنگ
ممنونم
واقعآ داستان خیلی غم انگیز و اتدو ناک بود که تا به حال نشنیده بودم خداوند نصیب هیچ مسلمان نکند و خداوند سخت ترین عذاب را به آن ظالم ها نصیب بگرداند مخصوصآ برادرش و خانمش😢😢😢
ممنون
چقدر انتظار بعد بلاخره داستان ادامه اش اومد 😂
❤
❤❤❤❤❤❤
ممنونم
آخه عزیزم چقدر ناراحت شدم گریه کردم 😢😢😢خدارحمتش کنه 😢😢😢😢مرسی عزیزم صدای قشنگت ❤❤
فداتشم مهربونم
😢😢❤❤❤
اولیم اولیم 😂😂❤❤❤
الان کاپتو میاریم 🤣😍😍😍
اخرشم ب عشقش نرسید😢 زندگیه واقعی همینه لعنتی
باسپاس وتشکر از راوی عزیز وخووووش صدا😍🙏
داستان بسیار زیبا وغم انگیز بود باقسمت پایانی کلی اشک ریختم😢😢😢
خیلی دلم برای قمر ورضا بدرد اومد😢😢 وکلی لعنت به عبدالله ورحمت فرستادم
درود برمحمد عزیز وبی بی گل مهربون که قمر رو پناه دادن وخدا رحمت کنه بی بی گل نازنینو وقمر مهربون رو
روحشون در آرامش🌺🌷
سپاس از شما
من خیلی نارحت شدم چند روزه مغزم درگیرشه
عزیزمممم مهربونم
th-cam.com/video/GO14BzIfZpE/w-d-xo.htmlsi=veOH8OKKVvF1ZxWw
ممنون از داستان خوب راوی. ولی نتیجه این داستان اینه که چوب خدا صدا نداره طبیعت هرکاری بکنی همون طور جوای تو میده
دقیقا اینطوره
آخ قمرواقعاًخیلی دلم سوخت خدایش چرادنیا یی که دراون داریم زندگی می کنیم انقدرنامرده واین همه بلاسراونی که هم تنهاست وهم ازته دلش عاشقه این همه مردمان نامرددورش جمع میشن واون رو به قعرجهنم میکشوننددرجایی که اون ساده دل ناخواسته به راهایی بد کشونده میشن ؟وچرا اون کسانی که به ظاهر عاشقشن به حرفهای اون ساده دل گوش نمیدن وبهش اعتمادنمی کنند؟میبینید چطور همه باهم دست به دست میشن ویک یتیم وبدبختی روبه کجامیکشونندمثل رحمان ،وزمانی به خودشون میان که دیگه برای اون یتیم فایده یی نداره مثل رضا،ایکاش همه مثل محمدوجدان داشتندمثل خانوم گل وجدان داشتند خدامحمدومادرمهربونش روبیامرزه که تاآخرزنرگی قمر پشت وپناهشون بودند،همه خوبه که بدوننددنیادارمکافاته باهردستی بدی باهمون دست پس مگیری ،خدا قمرروهم بیامرزه وروحش شادباشه🖤🖤🖤🖤❤❤❤❤❤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷😢😢😢😢😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ممنونم
مرسی راوی عزیزداستانی پرازغم ونامردی بی عدالتی ظلم وتحمل رنج برای قمرحرصم دراومدوباورکن هرپارت داستان که تعریف میکردیدکلی اشک میریختم واسه قمرطلب آمرزش دارم هم سلطان غم بودیم کوه صبربود
درست میفرمایید
چه پایان تلخ و ناراحت کننده ای.
من نفهمیدم. اگه رحمت. نازا بود. پس چرا قمر باردار شد.
اگه رحمت و یلدا با هم نبودن. پس رحمت چرا این همه با یلدا خوب بود.
اصلا رحمت و یلدا چرا تو ی خونه بودن. وقتی با هم نبودن.
❤❤❤❤❤❤❤