بچه م که به دنیا اومد شوکه شدم ...

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 11 ก.ย. 2024
  • روز و شب با خواهرزاده ی شوهرم‌...
    تا اینکه باردار شدم
    بچه م که بدنیا اومد با دیدنش شوکه شدم...بهم گفتن باید جلوی چشمات پسرت رو...
    #داستان_واقعی#داستان_صوتی #مستان #داستان #mastan #پادکست
    سلام دوستای مهربونم
    به چنل مستان خوش اومدین😍
    قراره اینجا کلی داستان و تجربه هاتون و سرگذشت های واقعی بزارم
    برای حفظ حریم شخصی از اسامی مستعار استفاده شده🩷
    (اگه تمایل دارین داستان زندگیتون توی چنل گذاشته شه به آدرس تلگرام پی ام بدین)👇👇
    @Mmbbrr67 👈 تلگرام
    کانال داستانها در تلگرام👇👇
    t.me/dastanzan...
    ممنون میشم با لایک و کامنت وشیر کردن حمایتم کنید ❤
    • ناچارا عشقم رو ول کردم...
    • داستان واقعی:شوهر خواه...
    • بخاطر پول اجاره خونه م...
    • وقتی ازدواج کردم...#دا...
    • شوهرم معلول بود اما......
    • داستان واقعی:شوهرم عقی...
    • داستان واقعی:صدای باهم...
    • دومادشون بهم پیشنهادای...
    • گفتن حامله بودم ولی هن...
    چنل صدای تو👇👇
    / @sedayetoo
    چنل داستان زندگی👇👇
    / @dastan.zendegi
    پادکست فارسی
    داستان جدید
    پادکست داستان
    داستان واقعی
    پادکست
    داستان های فارسی
    داستان واقعی عاشقانه
    داستانهای واقعی
    داستانهای فارسی
    داستان عاشقی
    داستان
    پادکست داستان صوتی
    پادکست داستان فارسی
    پادکست داستان
    داستان انگیزشی
    داستان انگیزشی موفقیت
    داستان انگیزشی کوتاه
    داستان کوتاه
    رمان صوتی فارسی
    رمان صوتی عاشقانه بدون سانسور
    رمان صوتی عاشقانه
    داستان جنایی
    داستان ترسناک
    کتاب صوتی
    مشاوره
    تجربه
    بکارت
    مشاوره ازدواج
    شعر عاشقانه
    دختر باکره
    شاعرانه
    شعر
    مستان
    صدای تو
    داستان زندگی
    Mastan

ความคิดเห็น • 88