جنازه گوژپشت : داستانهای هزار و یک شب

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
/ deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جنازه گوژ پشت
در روزگاران دور در کشور چین، خیاطی زندگی میکرد. این خیاط به همراه همسرش روزگار خوشی میگذروند. همیشه قبل از تاریکی شب، همسر خیاط به استقبالش میومد بعد هم دو تایی قدم زنان و خوش و خرم به سمت منزل حرکت میکردند. یکی از این روزها در مسیر منزل با یک مرد گوژپشت روبرو شدند. مرد گوژپشت دفی در دست داشت میزد و میخوند. به قدری حال خوبی به خیاط و زنش دست داد که تصمیم گرفتند مرد گوژپشت رو برای شام به منزل ببرند. گوژپشت هم قبول کرد. شام خوراک ماهی داشتند. سر سفره شام زن خیاط به گوژپشت یک تکه گوشت ماهی داد و گفت: بدون اینکه اینو بجویی یک ضرب باید قورتش بدی. گوژپشت هم ماهی رو گذاشت تو دهنش اما از بدِ روزگار تیغ ماهی در گلوش گیر کرد و هر چه قدر زور زد نتونست ماهی رو قورت بده. در نهایت هم همونجا جونش رو از دست داد.
خیاط با حیرت به گوژپشت نگاه کرد و گفت: یا خدا. این چه سرنوشتی بود. انگار قرار بود مرگ این گوژپشت به دست ما باشه. زنش بهش دلداری داد و گفت: کاریه که شده نمیتونیم الان غصه بخوریم باید هر طور شده از شر جنازه راحت بشیم. زن پیشنهاد داد جنازه رو ببرن پیش پزشک یهودی شهر. روی جنازه رو با پتو بپوشونن و هر کی پرسید بگن بچشون مریضه.
جنازه رو برداشتن و با هزار سختی به مطلب دکتر رسیدند. کنیزِ دکتر در رو باز کرد. خیاط یک ربع درهم به کنیز داد و گفت: به نزد اربابت برو و بگو بچمون حالش بده. همین که کنیز رفت، جنازه رو کنار دیوار تکیه دادند و پا به فرار گذاشتند.
پزشک یهودی به سمت در رفت چون هوا تاریک بود و جایی رو نمیدید، پاش به جنازه خورد و جنازه روی زمین افتاد. پزشک یهودی گفت: یا حضرت موسی، یا هارون. این چه بلایی بود سر من اومد. قدرت پاهام باعث مرگ این مرد گوژپشت شد چرا به ناچار این مرد رو کشتم. پزشک یهودی تصمیم گرفت از شر جنازه راحت بشه. جنازه رو کول کرد و با خودش به خونه برد. داستان رو برای زنش تعریف کرد. زن پزشک رو دلداری داد و گفت: کاریه که شده و تو از قصد این مرد رو نکشتی پس مرتکب گناه نشدی. در همسایگی ما خدمتکار پادشاه زندگی میکنه. مرد کر و کثیفیه و کلی جونور از موش و گربه و سگ مدام دارن تو خونه‌اش رفت و آمد میکنند. تا هوا روشن نشده بیا جنازه بندازیم تو حیاط این خدمتکار. سگ و گربه خودشون میان و جنازه رو میخورن.
مرد به حرفهای زنش گوش داد و در تاریکی شب با کمک هم جنازه رو گرفتن و داخل حیاط خدمتکار انداختند.
در همون تاریکی شب بود که خدمتکار خسته و کوفته از سر کار برگشت. از دور نگاهش به گوژپشت افتاد انگار که به دیوار تکیه زده بود. خدمتکار گفت: این همون ملعونیه که مدام روغن و برنج منو میدزده. من همه‌اش فکر میکردم سگ و گربه میان روغنای منو میخورن نگو دزد اصلی پیدا شد.
همونجا یک تکه سنگ بزرگ برداشت و به سمت گوژپشت پرتاب کرد. گوژپشت هم نقش بر زمین شد. خدمتکار با ترس و لرز به جنازه نزدیک شد. یک دستی بهش زد و حس کرد انگار صد ساله مرده. خدمتکار ناله کنان گفت: یا خدا، یا پیغمبر. این چه گناهی بود از من سر زد. چرا به خاطر یه ذره روغن و برنج مرتکب قتل شدم. مرده شور هر چی روغن و برنجه. آخه چرا قدرت پرتاب سنگِ من باید اینقدر قوی باشه که یک نفر رو بکشه.
خدمتکار جنازه رو برداشت و در تاریکی به بازار رفت تا قبل از اینکه کسی سر برسه جنازه رو به دیوار یک حمام قدیمی تکیه داد و پا به فرار گذاشت.
دم دمای صبح بود که یک (نصرانی - مسیحی) قصد داشت به حمام بره. این مرد نصرانی چند روز قبل ازش دزدی کرده بودند. هنوز هوا روشن نشده بود که چشمش به جنازه گوژپشت افتاد با خودش گفت: این مردک کمین کرده که دوباره از من دزدی کنه اما اینبار بهش رحم نمیکنم. به سمت گوژپشت رفت یک مشت محکم به صورتش زد. جنازه هم تکونی خورد و روی نصرانی افتاد. نصرانی وحشت زده پاسبان رو خبر کرد و با جنازه گوژپشت درگیر شد. تا پاسبان سر برسه خودش رو روی گوژپشت انداخت و در حال خفه کردن جنازه شد.
پاسبان سر رسید. فریادی بر سر نصرانی زد: ای مردک مسیحی چظور جرات کردی یک مسلمان رو بکشی. پاشو بریم پیش قاضی تا محاکمه بشی.
قاضی دستور داد مرد نصرانی صبح زود در میدان اصلی شهر اعدام بشه. طناب دار رو آماده کردند و مردم جمع شدند تا صحنه اعدام رو تماشا کنند. مرد نصرانی رو آوردند و جلاد طناب رو به گردن نصرانی انداخت همه چیز آماده اعدام بود که ناگهان از میان جمعیت صدای فریادی بلند شد. پیشخدمت پادشاه بود. پیشخدمت به جلاد گفت: دست نگه دار این مرد را من کشتم. دیشب اومده بود خونمون روغن و برنج بدزده. قاضی با تعجب نگاهی به خدمتکار انداخت و به جلاد دستور داد نصرانی رو آزاد کنند و چون خدمتکار خودش به قتل اعتراف کرده باید اعدام بشه. همه چیز آماده اعدام خدمتکار بود که فریاد پزشک یهودی از میان جمعیت شنیده شد. پزشک یهودی گفت: این خدمتکار بیگناهه. من در تاریکی شب یک لگد به گوژشت زدم و اونو کشتم من رو اعدام کنید. قاضی دوباره دستور داد طناب دار رو از گردن خدمتکار بر دارن و به گردن پزشک یهودی بندازن. تا اومدن
قاضی خودش هم دیگه عصبی شده بود. دستور داد پزشک یهودی رو آزاد کنند. به جلاد گفت طناب دار رو به گردن خیاط بنداز. جلاد هم با خشم گفت: یه فریادی سر مردم بزن ببین کسی دیگه‌ای این وسط قاتل نیست. مدام داریم طناب دار رو از گردن این میندازیم به گردن ___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
[e-mail]

[@SMPluschannel]

جدا بر داستان و گویش شیوای آرمان عزیز، ❤
عجب مردم عادلی بودند مردم اون سرزمین، یه لحظه حس کردم میخوام اون زمان بین اونها زندگی کنم.

[@rezadavoudi6461]

درود بر شما سه رفیق که داستان‌های شاهنامه را بازگو میکنید. تشکر. 💚🤍❤️

[@maryamghafoorian9597]

ممنون آرمان عزیز 🌹 شیرین گفتی و ما ب شنیدنش خوشنود شدیم 🌹

[@kandahari.7]

از افغانستان 🇦🇫🇮🇷

[@knightmusic6398]

ایرانیو افغانی از یک ملت اند❤

[@mahnazsalimimoghadam1744]

درود بر شما، بسیار عالی 👍👌

[@user-vb8jz6rf2i]

من فیلمشو دیدم عالیه عالی

[@user-hr1mi4dj2m]

این مجموعه رو دوس دارم واقعا بینظیره❤❤

[@halohalo7440]

درود آرمان عزیز 😊✋
یک جهان سپاس از شما و تیم پشت صحنه بابت قصه های شیرین هزار و یک شب بخصوص با صدای دلنشین شما بزرگوار 🙏💞🙋💞🙏
در پناه حق☝پیروز و تندرست و استوار باشی😊✌
تا درودی دیگر بدرود 🙌

[@deepstories]

درود بر شما دوست گرامی و قدیمی

[@uzerzergut_]

بسیار داستانی زیبا بود. خیلی ممنونم از شما ❤🤲 دوستانی عزیز ✊...

[@deepstories]

درود بر شما

[@jalil1jafari]

سپاس

[@yasernegahban8353]

مثل همیشه عالی بود آرمان جان با گوش دادن به صدای گرمت آدم لذت میبره از برنامه هاتون

[@deepstories]

سپاس از لطف شما

[@saeedalipour1584]

Hello Deep Podcast (Arman). I thank you for your good channel

[@BilalAttaie-gt3fq]

خیلی عالی بود

[@hassanmirzai1401]

عالی ❤️🙏🏻

[@hichkasmv]

جالب بود . واقعا جالب بود و حس تعلیق مخاطب عالی بود👌

[@aminman9436]

ممنون

[@kazoorangekazoo2011]

آرمان و یاران دیپ پادکست خسته نباشید.خیلی حال میده با شما بودن سالم و شاد پیروز باشید

[@kazoorangekazoo2011]

با پوزش دیپ استوریز کلمه صحیح است.

[@hayatjavhayatjavi5393]

درود جناب قانعی فرد

[@mahdiganji5308]

ممنون آرمان جان خیلی زیبا بود
فقط داستانهای هزار و یک شب اثر کیه؟

[@user-hb5qp7vy4g]

Love it thanks a million dear

[@S0r0ush]

Great work

[@user-hr6ov8if6f]

ویدیو هاتون عالیه

[@zagrosghobadi7236]

درودصددورو دبه شماعزیزان،💞💞💞

[@mirwaismohammadi9399]

خیلی عالی

[@rasuolkarimi4292]

دستتون درد نکنه عالی
واقعا کار تیمی بسیار خوبی بود متشکرم

[@Raybod7]

واقعا کاراتون عالی هستن، خیلی ممنون ❤

[@rezabartels9256]

درود بر شما دوست عزیز. چه ویدئو جالبی با سپاس فراوان. 😁👍👍👍🙏🙏🥰

[@alinekouei4885]

س،ممنون و تشکر از زحمات شما تیم عالی 👍🙏

[@gulmohammad2011]

خیلی ممنون از شما لطفاً زود زود ویدیو بگذارید از هر دو کانال

[@Javid__Shah]

درود و سپاس بر شما🌹💞🌺
مرسی که هستید🙏

[@AmirJeyrani]

سلام آرمان جان .مثل همیشه عالی ومثل همیشه ممنون.داداش داستان علی بابا و چهل دزد، علائدین،هم روایت کن

[@abedin.hashemi369]

ممنونم از شما و داستانهای زیباتون.❤❤❤

[@user-iy4du3mg8z]

سلام بسیار عالی آقای حافظی تشکر

[@shivaghanizadeh4356]

خیلی جالب بود. مرسی آقا آرمان

[@deepstories]

سپاس

[@20darkblue]

واقعا عالي ممنون از زحمتتون عاشق كانال هاتون هستم

[@Reza-1997.]

داستان جالب و شنیدنی بود.
خداقوت به شما و همکاران عزیزتون❤

[@user-ef5fk7pb6h]

سپاس فراوان

[@hassanhajebi]

درود

[@mehdiyadegari]

عالی

[@dokhtar_tabiat12]

آخ جون چقد دوس دارم از داستان‌های شاهنامه و از ایران باستان میگین مرسی 🍉🔥🤶🏻🌬️🌧️❄️
❤️🕊️💚

[@Hotst0ve]

حاجی میشه رو شاهنامه تمرکز بکنی و تمومش کنی

[@setaresadri9544]

بسیار عالی ممنون

[@sasankarimi2607]

زیبا

[@noelsalimkhan6351]

درود بسیار عالی بود من این داستان رو از فیلم هزارو یکشب دیدم میشه در مورد علی بابا غول چراغ و غول انگشتر و چهل دزد بغداد بگید ✌✌✌✌✌✌😊😊😊😊😊خیلی خیلی عالی هستن من این داستان ها رو دوست دارم

[@mr_mahdihamidi]

Perfect

[@alirezatnt4446]

زیبا روایت می کنید :)

[@deepstories]

سپاس از لطف شما

[@illuminatia]

سلام عزیزم
عالی بود
لطفاً وقفه زمانی بین ویدیو هارو کاهش بدید
خیلی ممنونم

[@farooq3428]

زود ب زود بزارین داستانای هزار و یک شب 👌🏻

[@pejmanpejman263]

درود بر هر سه شما عزیزان

[@Aniiiiitam]

In dastan cheghadr khob bod :)))

[@farhadebrahimi5181]

دم خودتو داستانت گرم خیلی خوب

[@adilfardosi6831]

😂😂😂😂 مرسی

[@hosmmean8807]

درود ببر شما ❤🙏🌷❤

[@abyas_aryazad]

واقعا عالی 👏💙

[@hamedjaberi4478]

عالی بود❤️

[@rezahonarvar]

درود آرمان عزیز💙

[@Nirvana-467]

دیپ استوریز= از زیبایی های زندگی

[@gameplayer1381_6]

همه یه. دور این مرد رو کشتن😅😅😅

[@seyedhoseeinahmadi7418]

nice

[@rezadavoudi6461]

درودر. فردوسی کبیر که باعت ماندگاری و رونق زبان فارسی شد 💚🤍❤️

[@niayesh-vc7ht]

سلام وقت بخیر . خیلی عالیه ‌ میشه معرفی کنید که کتاب هزار و یک شب جلد اصلی اش رو از کجا و طیور میتونم تهیه کنم ؟

[@deepstories]

چشم در ویدیو بعدی کتاب رو معرفی میکنم

[@alikookani7928]

هزارویک شب‌ها رو خیلی دوست دارم منو به دوران کودکیم می‌بره که کتاب قصه و حکایت‌ میخوندم

[@user-xu1fi2mu5y]

شما تحصیلاتتون تاریخه؟

[@alireza-ax2410]

درود بر آرمان عزیز لطفاً در دیپ پادکست به ادامه هخامنشیان و شروع ساسانیان بپرداز

[@mishka-hw5kk]

❤❤

[@user-dl2hn4vi6i]

🌹

[@Narges-vegan]

📚🕊💚

[@hassanhajebi]

❤🌴

[@kandahari.7]

اولین کمنت

[@deepstories]

درود بر شما

[@kandahari.7]

@@deepstories سپاس گذارم ارمان عزیز

[@rohollahkarami]

این داستان خیلی از داستان آرایشگر بغداد که فاجعه بود بهتر بود

[@deepstories]

درود بر شما

[@saeedebrahimi7091]

👏🏻🌹

[@deepstories]

❤❤❤

[@AaronTV2021]

کاک ارمان تو بعضی از ویدئوها، انگار گذاشتن دنبالتون ،خیلی تند حرف میزنید ،اینجا خوب بود

[@behzadparsa]

👍

[@user-mm3ub4hj3j]

این داستان اگر تو مریخ هم رخ داده باشه
تو چین نبوده😂

[@mehran4312]

درود و خسته نباشید فراوان چرا شاهنامه را تکمیل نمیکنید؟؟؟؟؟🙏🙏🙏🌹🌹🙏

[@Muhammad.88]

❤️🇹🇯❤️🇮🇷❤️🇦🇫❤️
🇹🇯🙋‍♂️

[@rez6491]

❤️🔥👑🎩

[@farzanafaizi]

ولی اصلا خنده نداشت، کجای دنیا رو دیدین که به مرگ یک ادم بخنده؟

[@zm7096]

Number one was
استعاره از این بود من نبودم کت م بود .تقصیر آستین م بود؟

[@Zaltunes]

ملک شیشه باز بوده 😂

[@user-yk4yu8tt7r]

مگه مردن یک نفر خنده داره احمق که آیندگان بخندن😂

[@FarazHawk55555]

بدبخت🤣

[@WS-ek2sh]

دوران دانشجویی یه همخونه ایی داشتم که با یکی از دخترای دانشکده خودشون دوست شد .دو ترم باهم بودن و میومد خونه . هر بار شاکی میرفت. آخرین بار بهش گفت به مامانت بگو بیاد. اون خیلی بهتر بلده. ما گفتیم قضیه چیه. تو نگو همخونه ایی ما مثل این پادشاهه بوده. اما دختره مثل شهرزاد نبوده. 😂

[@ario765]

❤❤❤

[@hadidivband5243]

ما کوردها عاشقتیم..❤️🗽🇮🇷
هادی از شهر ایلام..😍
@hadi.divband98 🌹