غاطش؛ اسم جلالی الهی - آیت الله محمدرضا نکونام
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 27 ต.ค. 2024
- حقتعالی به طور کلّی دارای دو تعین است. ۱) تعین احدیت. ۲) تعین واحدیت.
اوّلین تعینِ حق، احدیت است. احدیت، ذات حقتعالی است که دارای صفات میباشد؛ ولی صفاتش در این مرحله از تعین، لحاظ استقلالی ندارند: «ذات معالصفات، بلاصفات». حقتعالی هیچگاه خالی از صفات نمیباشد. هیچگاه و در هیچ مرتبهای، چیزی از خداوند کاسته نمیشود؛ ولی در این مرتبه از تعین، صفاتش لحاظ نمیشود. در مرتبه احدیت، صفات وجود دارند؛ امّا نه به لحاظ کثرت و استقلال. اگر صفات در احدیت نبود، تعین پیدا نمیشد؛ امّا صفات در احدیت، لحاظ ذاتی و وحدتی دارند، نه لحاظ کثرتی و استقلالی. صفات در احدیت، لسان صفات ندارند. صفات در ظرف احدیت، لا صفات است. احدیت، همان ذات باصفات است. ذاتی؛ که عین صفات است، ولی بیصفات ملاحظه میشود.
در مقام احدیت «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکیمٌ» ؛ «وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ»مطرح نیست. در ظرف احدیت، «سمیع، علیم، حکیم و بصیر» در کار نیست؛ بلکه تنها «إِنَّ اللَّهَ» مطرح است. اینجا صحبت از ذات است، نه صفات؛ گرچه در این مقام، ذات به صفات تعین یافته است، امّا این ذات است که مورد ملاحظه است، نه صفات. در احدیت، کثرت وجود ندارد و ذات با «لُبّالصفات»، ملاحظه میشود، نه با صفات. در ظرف احدیت، صفاتْ وجود کثرتی ندارند؛ بلکه وجود، آنجا ذاتی است.
بعد از احدیت حقتعالی ، به بررسی تعین واحدیت میپردازیم. واحدیت، همان ذات است که با صفات معیت پیدا میکند. در مقام واحدیت، حق با صفات معیت پیدا میکند، نه اینکه صفاتْ با حق معیت داشته باشند. بهسان فقیهی که در هزاران فرع فقهی حضور ذهن دارد، چنانچه گویی خود در تکتک فروع حضور دارد؛ نه مانند فقیهی که در فقیه بودنش چیزی کم ندارد، امّا تنها چند مسئله فقهی در ذهن
و خاطرش وجود دارد. در مقام واحدیت، صفاتْ نطاق و کثرتِ وجودی دارند؛ برخلاف مقام احدیت که وحدت است و صفات در آن، لحاظ کثرت و استقلال ندارند.
تعینات یاد شده عبارتند از: ۱) ظرف تصوّر لاتعین ذات. ۲) ظرف تعین احدیت. ۳) ظرف تعین واحدیت.
بحث و بررسی تعینات سه گانه «تعینِ لاتعینی»، «تعین احدی» و «تعین واحدی»، همه در ظرف سلوک و حضور انسان است، تا بداند که در چه مراتبی از سلوک قرار میگیرد؟ وگرنه حقتعالی هیچ تعدّدی ندارد. آنگاه که انسان خود را در سلوک، در مقام واحدیت مییابد، ذات حقتعالی را در معیت صفات میبیند، و آنگاه که در ظرف احدیت است، ذات را با لبّالصّفات میبیند. اعیان موجودات، ظهور واحدیت هستند و واحدیت، ظهور احدیت و احدیت، ظهور لاتعین ذات است. ذات، مُظهر احدیت است و احدیت، مُظهر واحدیت و واحدیت، مُظهر اعیان موجودات میباشد. اعیان موجودات، مظاهر واحدیت بوده و واحدیت، مَظهر احدیت است و احدیت، مَظهر ذات لاتعین است.
بر این پایه و اساس، از مقام ذات که بگذریم، اسما و صفاتِ حقتعالی به سه قسم تقسیم میشوند: ۱) اسمای ذاتی. ۲) اسمای صفاتی. ۳) اسمای افعالی.
اسمای ذاتی، همان اسمای احدیت است که در مقام لاتعین صفات است و کثرت ندارد.اسمای صفاتی و افعالی هر دو در مقام واحدیتاند؛ با این تفاوت که در اسمای صفاتی، لحاظ غیری لازم نیست؛ چنانکه در «حی» بودن حقتعالی، لحاظ غیری لازم نیست؛ در حالی که در صفات افعالی لحاظ غیری لازم است مانند رازق بودن حقتعالی که نمیتوان «رازق» را بدون «مرزوق» ملاحظه کرد و یا «خالق» بودن او که بدون لحاظ «مخلوق»، ممکن نمیباشد.
نیاز به لحاظ غیری، در صفات افعالی، موجب شبهه نشود که: «خالق» و «رازق»، برای «خالق» و «رازق» بودن خویش، نیازمند «مخلوق» و «مرزوق» میباشند! این صحیح نیست؛ بلکه مطلب از این قرار است که مخلوق و مرزوق، هر دو ظهوراتِ حقاند و در ظهورشان، به حقتعالی احتیاج دارند. در واقع، حق محتاج غیر نیست؛ بلکه اغیار ظهورات حقاند که در ظهور یافتنشان محتاج او میشوند. در واقع، این ظهور ذات است که اغیار را میآفریند. حقتعالی در ظرف اظهار است و موجودات در ظرف ظهورند. حق، مُظهر است و موجودات، مظاهر و ظهورات حقّاند.
منبع: پیش نویس درس اسماء الحسنی
آیت الله محمدرضا نکونام