یه دیالوگ جالب داشت فیلم"استرداد" که حمید فرخ نژاد میگه یه نظامی وقتی اسلحه رو دست میگیره میدون وزن اسلحه پر با اسلحه خالی فرق میکنه. این غیر منطقیه که شیرزاد به عنوان یه نظامی تا حالا نفهمیده اسلحش خالیه.
به نظرم اون سکانسی که خاتون به رضا گفت ما مثل اونا نیستیم رضا گفت من هستم داشت یه جورایی نشون می داد حتی اون خوبه داستان هم اگه یه قدرتی دستش باشه می تونه آدم بدی باشه ولی در کل تو این فصل خیلی سکانسای مشابه داریم مثه همین جا که شیرزاد رو بستن تو فصل قبلی هم موقعی که خاتون داشت از گیلان فرار می کرد شیرزاد رو بسته بودن امیدوارم فقط بتونن آخرشو خوب جمع کنن🤦🏼♀️
وقتی شیرزاد و فخار مواجه شدن خیلی جالب بود اولا اینکه بازی فوق العاده اشکان خطیبی نسبت به میرسعید مولویان خیلی توی چشم بود و دوما دیالوگ ها شیرزاد که تمام مدت داشت درست حرف میزد میگفت تو خاتون تو خطر انداختی میگفت الان قضیه پروین دوباره تکرار میشه میگفت نظر بیک الان زخمی و به خونتون تشنه اس ولی فخار با چرا اینقدر این زر میزنه ، الان وقت ندارم به حرفات گوش بدم و حرفای بی منطق دیگه جوابشو میداد😑
شاید حرف درستی نباشه اما حس میکنم خانم پاکروان وقتی دید از نیم فصل اول استقبال خوبی شد احتمالا تصمیم گرفت با طولانی کردن داستان درآمد بیشتری داشته باشه! اتفاقی که برای خیلی از سریالای خانگی از جمله شهرزاد هم افتاده داستان واقعا بیخود و بیجهت داره کش میاد خاتون که فقط یه اسلحه گرفته دستش میچرخه توی شهر و روی این و اون اسلحه میکشه؛ یعنی اسلحه رو از قهرمان داستان بگیرن واقعا حرفی برای گفتن نداره! فکر میکنم سکانسی که رضا و خاتون رفتن خونهی شیرزاد به این دلیل بود که نویسنده خواسته بود اینا رو حتما یه جوری با هم رو به رو کنه وگرنه درخواست آزادی اورنگ یکم آبکی بود؛ بله اون نگاه آخر ماری هم نشون میده احتمالا رابطه اش با شیرزاد به جایی نرسه (به لطف رضا و خاتون😐) چون ماری میدونست شیرزاد خاتون رو دوست داره اما خبر نداشت که تا این اواخرم دنبالش بوده و باهاش ارتباط داشته و نهایتا این که خاتون با فهمیدن نامزدی این دو نفر ناراحت شد کاملا طبیعی بود ولی این که بعد از ۶ سال زندگی با یه نفر هنوز از راه نرسیده عاشق فخار شد قابل باور نیست😄
دقیقا حرفتون درست است رفتن به خونه شیرزاد فقط گویا برای خراب کردن شیرزادپیش ماری بود و متوجه شدن خاتون برای ازدواج ماری بود وگرنه هیچ حسن دیگری نداشت واینکه خاتون سندطلاق را فوری بدست اورد وپیدایش کردهم جای سئوال دارد درکل قسمت به قسمت که سریال پیش میرود ضعیف و ضعیفترمیشود انگارخانم پاکردان خیالش راحت شده که بیننده به هرحال دنبال میکنند بقول معروف ماستهارو ریخته توقیمه و بیحوصله ادامش داده ورضا هم بخاطر گونیهای ارد شده قهرمان قصه وخاتون هم لقب رابینهودرا باوداده وچقدربدو ناواردبازی میکند این بازیگرنقش رضا وانتخاب خاتون بعدازشیرزاد این راننده کامیون خیلی به باورنزدیک نیست شاید فقط یک نوکر بی جیر ه مواجب استخدام کرده که بتونه روی او مسلط باشه
مثلث عشقی از این سریال بگیرن چی ازش میمونه؟؟؟؟؟؟ البته کار این سریال از مثلث عشقی گذشته و به n ضلعی عشقی رسیده و فقط کم مونده رضا شاه عاشق خاتون بشه که اونم ایشالا توی قسمت های بعد
ممنون بابت ساخت ویدئو، آقای شیرزاد ، در مورد سیلی خاتون چیزی نگفتید. دقیقا همون چیزی که تو ویدئو های قبلی گفتید که اگر این سیلی خاتون بزنه کسی در موردش حرفی نمی زنه .به نظر منتقدین این سیلی خشونت نبود؟ حقش بود جلوی ماری و فخار کتک بخوره ؟
یک اشاره کردیدبه ماری که من دیروز همین حسو دقیقا مثل شماداشتم نگاه دلگیر ماری به شیرزادوقتی که گفت چه نقاشی رو قشنگ کشیدی وفکرمیکنم ماری اززندگی شیرزادمیره بیرون چون بهش نگفته بودخاتونو دیده من واقعا ازدیدن اون چهره رضا وقتی شیرزادبه خاتون گفت باعث کشتن پسرم شدی خنده ام گرفت هم ازگرفتن اسلحه وهم اون نگاه ترسناکش ، خالی بودن اسلحه بی توجهی یک افسرارتش است که خوب بازمشگل سناریو است وبهتربگم ضعف سناریو بود ،یکی دیگه ازچیزهایی که ازاردهنده است افتادن خاتون بین انعده که دراصل خاتون کاری نمیکنه ومثل یک دکوردرجمع مردان به اصطلاح مبارزاست که انهاهم بااین ارددزدیدنها بدترباعث کشتن یکعده میشوند واین چیزیست که شیرزادسعی کردهمیشه به خاتون بفهماند که کشوردراشغال دشمن است وانها رحم ندارند وبااینکه خاتون به چشم خودش دید که بفرمان شیرزادگوش نکردندو تیراندازی کردندوپروین ودوستانش ازبین رفتند ولی بازدنبال این حماقت بایکی ازخودش احمقترراه افتادند دنبال کاری که باز عده ای را بکشتن دهند ورضایی که به عمرش زن ندیده بادیدن خاتون قیدبچه های یتیم و خواهرش را هم زد . شیرزادنهایت مردانگی را درحق خاتون درتمام مراحل تمام کرد وخاتون هم درنهایت خودخواهی وحماقت درمراحل مختلف شیرزادراجلوی دیگران وبدترازهمه رضا تحقیر کرد
دقیقا درست گفتین شیرزاد خاتونو به چشم دشمن نمیدید کاش شیرزاد اینو میگفت بهش بنظرم جاش بود...و اینکه خاتون اینهمه وقت گفته شیرزاد خوب نیست اصلا اما الآن به ماری میگه خوبی های زیادی داره
یکی از درست ترین برسی ها بود و اینکه نویسنده یه اشتباهی که داده اینه که فصل اول فیلم یا همون نیم فصل اول سریال رو داشت عاشقانه پیش میبرد اما بعد از نیم فصل اول داره فیلم رو سیاسی میکنه و واقعا این خوب نیست امیدوارم فخار خیلی سریع توسط شیرزاد دستگیر شه
خاتون به عنوان یه شخصیت مثلا قهرمان فوق العاده غیرمنطقی و دوروئه وقتی میخواست ماری و رازی کنه که به شیرزاد زنگ بزنه گفت من زندگی خودمو دارم و به کسی اسیب نمیزنم وقتی به هدفش رسید و شیرزاد اومد رو ماری اسلحه کشید :\
چقدر چکی که شیرزاد خورد نا حق بود چقدر اون نیشخند فخار حرص منو دراوردو مشتامو سفت کرده بودم از شدت حرص خوردن...واقعا شخصیت انقدر حال به هم زن و بی چشم رو مثل خاتون هست مگه از یه طرف ولش میکنه و هر چی بلای سگه سر شیرزاد میاره از یه طرف به ماری میگه سعی کن باهاش خوشبخت شی و خوبی های زیادی داره و این حرفا😏اون نگاه اخرش به شیرزادم اصلا درک نکردم اصلا خوب منظورو نرسوند که نگاه حسادت امیزه؟نگاه عاشقانه اس؟یا غرور امیز؟؟؟
درست میگید.سریال تو یه جزئیات ریزی اشکال و نقص داره که هم میره رو مخ آدم و نمیتونه بیانش نکنه هم میترسه که این نکاتو بیان کنه و توسط بقیه مسخره بشه که اینا چیه تو بهش گیر میدی.تو هر قسمت قشنگ ده دوازده تا از این تناقضات ریز هست
دقیقاً با همه حرفاتون موافقم، یک نکته ای رو متوجه شدم این که منِ مخاطب که باید از کمیسر که کشورمو اشغال کرده باید متنفر باشم و از رضا و گروهش که به فکر مردمن باید خوشم بیاد، ولی اصلاً اینطور نیست و بلعکس! یعنی چی!؟ و یه چیزه تکراری که همیشه هست اینه که تا خاتون یه کاری میکنه یه حرفی میزنه، دوربین رو میبرن سمت رضا، رضا هم نیششو باز میکنه😕😐 واقعاً آدم دلش میخواد از دست خاتون و رضا سرشو بزنه به دیوار که دقیقاً شیرزاد همین کارو کرد و تازه فحشم داد😂😂👏🏻👌🏻رضا برای خودش ول ول بدون هیچ تغییری میچرخه تو شهر و کسی بهش شک نمیکنه... خیلی مسخرست! تا الن اگر یه ذرهههه امید بود که خاتون و شیرزاد برگردن به هم الان دیگه نیست و زندگیشون کاملاً تموم شده اینطور که تا الان دیدیم و خاتون عمراً از رضا دل بکنه😂 شما هم خسته نباشید لذت میبریم از کارتون😍👌🏻♥
بنظر من بزرگترین اشکال این قسمت همین بود که 1. شیرزاد از خالی بودن اسلحه بی خبر بود . 2.خاتون اون لحظه جلوی شیرزاد را نگرفت که شلیک نکنه . یعنی انگار روی خالی بودن اسلحه حساب کرده . اما سرجمع سریال را دوست داشتم . و یک نکته خیلی مهم اینه که ما انسانها حتی اگر در زندگی واقعی ، قهرمان واقعی هم باشیم ، بسیاری از جاها باز اشتباه میکنیم . گاهی اشتباهات مسخره و باورنکردنی . پس بنظرم نویسنده شاید خیلی هم بد ننوشته . شاید رضا تصمیم گرفت به خانه سرهنگ بره و با تهدید اقدامی کنه ، چون کار دیگری بلد نبود و از دستش بر نمیاد . او رابین هود نیست . یک مرد معمولی و ساده هست که تنها کاری که بلده رو میکنه .
یه چیزیم یادم افتاد وقتی ریحون به میرعظیم گفت رضا عاشق شده منم اولش گفتم میرعظیم به این فکر کرد که رضا عاشق گوهره و ناراحت شد ولی یادم افتاد که قبلا دایی خاتون به میرعظیم گفته بود رضا عاشق خواهرزاده منه و در ادامه هم دیدیم واکنش بدی نشون نداد به رضا ولی خب بازم نمیدونم دقیقا اون لحظه به چی فکر کرد
یه متنی دیدم گفتم اینجا بذارم نگار جواهریان نقش اول یه سریالیه که داره با همه وجودش از ایران و ایرانی بودنش دفاع میکنه و حتی میخواد اسم دختری که حامله هست رو هم بذاره ایران یکی به این کارگردانا بگه جون مادرتون میخواین بازیگر واسه یه نقشی انتخاب کنید یکیو انتخاب نکنید که وسط سریال خندمون بگیره، یارو واسه اینکه بچش ایرانی نشه رفته کانادا زاییده بعد تو سریال واسه ما سیس دفاع از وطن برداشته 😂😂😂
من میخوام بدونم خونه ی جناب سرهنگ خدم و حشم و نگهبانی چیزی نداره؟! بعد یعنی چی که دست دوست پسرشو گرفته رفته اونجارو سر شیرزاد و ماری اسلحه میگیره اسلحه اصلا منطقی نیست به فرضم شیرزاد میخواست کاری بکنه ازادی روزنامه نگاره اختیارش تماما دست این نبود که😑😑جنبه ی مثبتشم دو سه تا تیکه ای بود که شیرزاد به اینا انداخت که خیلی باحال بود به نظرم😂
اینی که شیرزاد بعد از این همه اتفاق همچنان حمایت میکنه از خاتون و تا این اندازه دوستش داره و بهش فکر میکنه با وجود ازدواج مجددش با ماری، بنظر منم مسخره هست.
خب عاشقش بوده دیگه ،اون قسمتم گفت کسی که همه ی چیزمه میخوام متنفر بشم ... اتفاقاً بنظرم این منطقیه زمان میبره که دیگه دوسش نداشته باشه و شایدم هیچ وقت نشه
@@zahraanishe4697 من میدونم احساسات چیزی نیست که بشه جلوش بگیری ولی میتونی کنترل کنی، حفظ ظاهر کنی... مثلا شخصا برخوردهای ماری رو دوست دارم. با اینکه خیلی عاشق شیرزاد هست ولی سنجیده رفتار میکنه خصوصا در برابر خاتون.
@@zahradehdashti159 میفهمم چی میگی و درست هم میگی ،یکم از محبت شیرزاد نسبت به خاتون کم شده قبلا اینجوری حرف نمیزد باهاش زیاد ولی بازم درسته ... متاسفانه تو این فیلم خیلی منطق حاکم نیست و توهین به شعور مخاطب بنظرم
ببخشید ولی بنظرم شما فیلمو نقد نمیکنید صرفا میکوبید فیلمو، تو همه ی نقد هاتون همه قسمت ها تعریف تمجید از شیرزاد و کوفتن خاتون و رضا به نظرم وقتی دوربین میزارید جلو تون و نقد میکنید بی طرف نقد کنید و در ظمن چرا دیالوگ شیرزادو برای دفاع از خاتون نقد میکنید درصورتی که بنظرم برا این اون دیالوگو چون نمیخواد چون زن سابقش همدست اوناس برا خودش دردسر شه
یه دیالوگ جالب داشت فیلم"استرداد" که حمید فرخ نژاد میگه یه نظامی وقتی اسلحه رو دست میگیره میدون وزن اسلحه پر با اسلحه خالی فرق میکنه. این غیر منطقیه که شیرزاد به عنوان یه نظامی تا حالا نفهمیده اسلحش خالیه.
به نظرم اون سکانسی که خاتون به رضا گفت ما مثل اونا نیستیم رضا گفت من هستم داشت یه جورایی نشون می داد حتی اون خوبه داستان هم اگه یه قدرتی دستش باشه می تونه آدم بدی باشه
ولی در کل تو این فصل خیلی سکانسای مشابه داریم مثه همین جا که شیرزاد رو بستن تو فصل قبلی هم موقعی که خاتون داشت از گیلان فرار می کرد شیرزاد رو بسته بودن
امیدوارم فقط بتونن آخرشو خوب جمع کنن🤦🏼♀️
مگه میشه یه آدم نظامی اسلحه ی خودش رو چک نکنه😐😂
وقتی شیرزاد و فخار مواجه شدن خیلی جالب بود اولا اینکه بازی فوق العاده اشکان خطیبی نسبت به میرسعید مولویان خیلی توی چشم بود و دوما دیالوگ ها شیرزاد که تمام مدت داشت درست حرف میزد میگفت تو خاتون تو خطر انداختی میگفت الان قضیه پروین دوباره تکرار میشه میگفت نظر بیک الان زخمی و به خونتون تشنه اس ولی فخار با چرا اینقدر این زر میزنه ، الان وقت ندارم به حرفات گوش بدم و حرفای بی منطق دیگه جوابشو میداد😑
کلا چیزی به اسم منطق تو وجود خاتون و فخار نیست
شاید حرف درستی نباشه اما حس میکنم خانم پاکروان وقتی دید از نیم فصل اول استقبال خوبی شد احتمالا تصمیم گرفت با طولانی کردن داستان درآمد بیشتری داشته باشه! اتفاقی که برای خیلی از سریالای خانگی از جمله شهرزاد هم افتاده
داستان واقعا بیخود و بیجهت داره کش میاد
خاتون که فقط یه اسلحه گرفته دستش میچرخه توی شهر و روی این و اون اسلحه میکشه؛ یعنی اسلحه رو از قهرمان داستان بگیرن واقعا حرفی برای گفتن نداره!
فکر میکنم سکانسی که رضا و خاتون رفتن خونهی شیرزاد به این دلیل بود که نویسنده خواسته بود اینا رو حتما یه جوری با هم رو به رو کنه وگرنه درخواست آزادی اورنگ یکم آبکی بود؛
بله اون نگاه آخر ماری هم نشون میده احتمالا رابطه اش با شیرزاد به جایی نرسه (به لطف رضا و خاتون😐) چون ماری میدونست شیرزاد خاتون رو دوست داره اما خبر نداشت که تا این اواخرم دنبالش بوده و باهاش ارتباط داشته
و نهایتا این که خاتون با فهمیدن نامزدی این دو نفر ناراحت شد کاملا طبیعی بود ولی این که بعد از ۶ سال زندگی با یه نفر هنوز از راه نرسیده عاشق فخار شد قابل باور نیست😄
دقیقا حرفتون درست است رفتن به خونه شیرزاد فقط گویا برای خراب کردن شیرزادپیش ماری بود و متوجه شدن خاتون برای ازدواج ماری بود وگرنه هیچ حسن دیگری نداشت واینکه خاتون سندطلاق را فوری بدست اورد وپیدایش کردهم جای سئوال دارد درکل قسمت به قسمت که سریال پیش میرود ضعیف و ضعیفترمیشود انگارخانم پاکردان خیالش راحت شده که بیننده به هرحال دنبال میکنند بقول معروف ماستهارو ریخته توقیمه و بیحوصله ادامش داده ورضا هم بخاطر گونیهای ارد شده قهرمان قصه وخاتون هم لقب رابینهودرا باوداده وچقدربدو ناواردبازی میکند این بازیگرنقش رضا وانتخاب خاتون بعدازشیرزاد این راننده کامیون خیلی به باورنزدیک نیست شاید فقط یک نوکر بی جیر ه مواجب استخدام کرده که بتونه روی او مسلط باشه
بله کاملا باهاتون موافقم وقتی از یک هنر تحسین میشه هنر مند بیشتر سمت فاسد میره انگار تا علایقش
میر عظیم و دایی انگلیسی حق گو های این سریالن😂👌🏻
مثلث عشقی از این سریال بگیرن چی ازش میمونه؟؟؟؟؟؟ البته کار این سریال از مثلث عشقی گذشته و به n ضلعی عشقی رسیده و فقط کم مونده رضا شاه عاشق خاتون بشه که اونم ایشالا توی قسمت های بعد
احساس میکنم فصل اول بهتر بود ، توی این فصل داره کند پیش میره و از نظر من خاتون قهرمان و شخصیت جذابی نیست
ممنون بابت ساخت ویدئو، آقای شیرزاد ، در مورد سیلی خاتون چیزی نگفتید. دقیقا همون چیزی که تو ویدئو های قبلی گفتید که اگر این سیلی خاتون بزنه کسی در موردش حرفی نمی زنه .به نظر منتقدین این سیلی خشونت نبود؟ حقش بود جلوی ماری و فخار کتک بخوره ؟
مخصوصا جلوی فخار که رقیب عشقیشه
دقیقا میخواستم همینو بگم منم .فرقی نمیکنه زن باشه یا مرد هیچ کس حق زدن نداره...
یک اشاره کردیدبه ماری که من دیروز همین حسو دقیقا مثل شماداشتم نگاه دلگیر ماری به شیرزادوقتی که گفت چه نقاشی رو قشنگ کشیدی وفکرمیکنم ماری اززندگی شیرزادمیره بیرون چون بهش نگفته بودخاتونو دیده
من واقعا ازدیدن اون چهره رضا وقتی شیرزادبه خاتون گفت باعث کشتن پسرم شدی خنده ام گرفت هم ازگرفتن اسلحه وهم اون نگاه ترسناکش
، خالی بودن اسلحه بی توجهی یک افسرارتش است که خوب بازمشگل سناریو است وبهتربگم ضعف سناریو بود
،یکی دیگه ازچیزهایی که ازاردهنده است افتادن خاتون بین انعده که دراصل خاتون کاری نمیکنه ومثل یک دکوردرجمع مردان به اصطلاح مبارزاست که انهاهم بااین ارددزدیدنها بدترباعث کشتن یکعده میشوند واین چیزیست که شیرزادسعی کردهمیشه به خاتون بفهماند که کشوردراشغال دشمن است وانها رحم ندارند وبااینکه خاتون به چشم خودش دید که بفرمان شیرزادگوش نکردندو تیراندازی کردندوپروین ودوستانش ازبین رفتند ولی بازدنبال این حماقت بایکی ازخودش احمقترراه افتادند دنبال کاری که باز عده ای را بکشتن دهند ورضایی که به عمرش زن ندیده بادیدن خاتون قیدبچه های یتیم و خواهرش را هم زد .
شیرزادنهایت مردانگی را درحق خاتون درتمام مراحل تمام کرد وخاتون هم درنهایت خودخواهی وحماقت درمراحل مختلف شیرزادراجلوی دیگران وبدترازهمه رضا تحقیر کرد
فصل اول خیلی بهتر بود
پس چرا دیگ از قسمت جدید نمیزارید
آپلود شد
کلا بازیگر یدی زاغول و نظربیک فوق العاده ان به نظرم،شخصیت واقعیشون رو که دیدم از هر لحاظ هیچ شباهتی ب کارکترشون نداشت... و این بازی اوبشون رو میرسونه
عاشق درس سومی شدم که دادین یعنی نکته فوق العاده ای بوددددد👌🏻👌🏻👌🏻😍
دقیقا درست گفتین شیرزاد خاتونو به چشم دشمن نمیدید کاش شیرزاد اینو میگفت بهش بنظرم جاش بود...و اینکه خاتون اینهمه وقت گفته شیرزاد خوب نیست اصلا اما الآن به ماری میگه خوبی های زیادی داره
یکی از درست ترین برسی ها بود
و اینکه نویسنده یه اشتباهی که داده اینه که
فصل اول فیلم یا همون نیم فصل اول سریال رو داشت عاشقانه پیش میبرد اما بعد از نیم فصل اول داره فیلم رو سیاسی میکنه و واقعا این خوب نیست امیدوارم فخار خیلی سریع توسط شیرزاد دستگیر شه
کاملا مشخص بود چکی که خاتون زد تلافی چک شیرزاد بود!!!!
خاتون به عنوان یه شخصیت مثلا قهرمان فوق العاده غیرمنطقی و دوروئه
وقتی میخواست ماری و رازی کنه که به شیرزاد زنگ بزنه گفت من زندگی خودمو دارم و به کسی اسیب نمیزنم
وقتی به هدفش رسید و شیرزاد اومد رو ماری اسلحه کشید :\
چقدر چکی که شیرزاد خورد نا حق بود چقدر اون نیشخند فخار حرص منو دراوردو مشتامو سفت کرده بودم از شدت حرص خوردن...واقعا شخصیت انقدر حال به هم زن و بی چشم رو مثل خاتون هست مگه از یه طرف ولش میکنه و هر چی بلای سگه سر شیرزاد میاره از یه طرف به ماری میگه سعی کن باهاش خوشبخت شی و خوبی های زیادی داره و این حرفا😏اون نگاه اخرش به شیرزادم اصلا درک نکردم اصلا خوب منظورو نرسوند که نگاه حسادت امیزه؟نگاه عاشقانه اس؟یا غرور امیز؟؟؟
منتظر انتقام سخت شیرزاد از رضا و خاتون هستم
تو این قسمت سکانسایی که توی خونه شیرزاد بود رو خیلی دوست داشتم 😍
میر عظیم حرف خوبی راجب گشنگی زد
درست میگید.سریال تو یه جزئیات ریزی اشکال و نقص داره که هم میره رو مخ آدم و نمیتونه بیانش نکنه هم میترسه که این نکاتو بیان کنه و توسط بقیه مسخره بشه که اینا چیه تو بهش گیر میدی.تو هر قسمت قشنگ ده دوازده تا از این تناقضات ریز هست
دقیقاً با همه حرفاتون موافقم، یک نکته ای رو متوجه شدم این که منِ مخاطب که باید از کمیسر که کشورمو اشغال کرده باید متنفر باشم و از رضا و گروهش که به فکر مردمن باید خوشم بیاد، ولی اصلاً اینطور نیست و بلعکس! یعنی چی!؟ و یه چیزه تکراری که همیشه هست اینه که تا خاتون یه کاری میکنه یه حرفی میزنه، دوربین رو میبرن سمت رضا، رضا هم نیششو باز میکنه😕😐 واقعاً آدم دلش میخواد از دست خاتون و رضا سرشو بزنه به دیوار که دقیقاً شیرزاد همین کارو کرد و تازه فحشم داد😂😂👏🏻👌🏻رضا برای خودش ول ول بدون هیچ تغییری میچرخه تو شهر و کسی بهش شک نمیکنه... خیلی مسخرست! تا الن اگر یه ذرهههه امید بود که خاتون و شیرزاد برگردن به هم الان دیگه نیست و زندگیشون کاملاً تموم شده اینطور که تا الان دیدیم و خاتون عمراً از رضا دل بکنه😂 شما هم خسته نباشید لذت میبریم از کارتون😍👌🏻♥
بنظر من بزرگترین اشکال این قسمت همین بود که
1. شیرزاد از خالی بودن اسلحه بی خبر بود .
2.خاتون اون لحظه جلوی شیرزاد را نگرفت که شلیک نکنه . یعنی انگار روی خالی بودن اسلحه حساب کرده .
اما سرجمع سریال را دوست داشتم . و یک نکته خیلی مهم اینه که ما انسانها حتی اگر در زندگی واقعی ، قهرمان واقعی هم باشیم ، بسیاری از جاها باز اشتباه میکنیم . گاهی اشتباهات مسخره و باورنکردنی . پس بنظرم نویسنده شاید خیلی هم بد ننوشته . شاید رضا تصمیم گرفت به خانه سرهنگ بره و با تهدید اقدامی کنه ، چون کار دیگری بلد نبود و از دستش بر نمیاد . او رابین هود نیست . یک مرد معمولی و ساده هست که تنها کاری که بلده رو میکنه .
پس نقد قسمت۱۹ کجاست؟ از صبح منتظرم🥲
سلام سر کار بودم این چند روز احتمالا امروز میسازم
@@ShirzadFilm خیلی ممنون
تحلیل قسمت. 19 رو نذاشتید 😕😕😕😕
آپلود شد
نقد قسمت ۱۹ رو نمی زارید؟
سلام سر کار بودم این چند روز احتمالا امروز میسازم
یه چیزیم یادم افتاد
وقتی ریحون به میرعظیم گفت رضا عاشق شده منم اولش گفتم میرعظیم به این فکر کرد که رضا عاشق گوهره و ناراحت شد ولی یادم افتاد که قبلا دایی خاتون به میرعظیم گفته بود رضا عاشق خواهرزاده منه و در ادامه هم دیدیم واکنش بدی نشون نداد به رضا
ولی خب بازم نمیدونم دقیقا اون لحظه به چی فکر کرد
لطفا دایرکت اینستای خود را چک بفرمایید 😐😑باتشکر
جواب دو سوالی که پرسیده بودی🙂
کانالتون عالیه
تحلیل عالی بود👌🏼✨
شما از خاتون این همه ایراد میگیرین بعد جیران رو میگین خوبه!!!!!
یه متنی دیدم گفتم اینجا بذارم
نگار جواهریان نقش اول یه سریالیه که داره با همه وجودش از ایران و ایرانی بودنش دفاع میکنه و حتی میخواد اسم دختری که حامله هست رو هم بذاره ایران
یکی به این کارگردانا بگه جون مادرتون میخواین بازیگر واسه یه نقشی انتخاب کنید یکیو انتخاب نکنید که وسط سریال خندمون بگیره، یارو واسه اینکه بچش ایرانی نشه رفته کانادا زاییده بعد تو سریال واسه ما سیس دفاع از وطن برداشته 😂😂😂
اگر شیرزاد به خاتون نرسه دیگه فیلم رو نمی بینم فعلا تا قسمت ۷رو دیدم
من میخوام بدونم خونه ی جناب سرهنگ خدم و حشم و نگهبانی چیزی نداره؟!
بعد یعنی چی که دست دوست پسرشو گرفته رفته اونجارو سر شیرزاد و ماری اسلحه میگیره اسلحه اصلا منطقی نیست به فرضم شیرزاد میخواست کاری بکنه ازادی روزنامه نگاره اختیارش تماما دست این نبود که😑😑جنبه ی مثبتشم دو سه تا تیکه ای بود که شیرزاد به اینا انداخت که خیلی باحال بود به نظرم😂
Khation belakhare talafi sily ro kard
اینی که شیرزاد بعد از این همه اتفاق همچنان حمایت میکنه از خاتون و تا این اندازه دوستش داره و بهش فکر میکنه با وجود ازدواج مجددش با ماری، بنظر منم مسخره هست.
شیرزاد همیشه دلش پیش خاتون بوده و اگه مجبور نمیشد با ماری ازدواج نمیکرد
@@ShirzadFilm خوب این خیلی فانتزیه، کی قراره شخصیتای فیلم یکم بالغانه رفتار کنن؟ کمتر احساساتی، یخورده منطقی!
خب عاشقش بوده دیگه ،اون قسمتم گفت کسی که همه ی چیزمه میخوام متنفر بشم ... اتفاقاً بنظرم این منطقیه زمان میبره که دیگه دوسش نداشته باشه و شایدم هیچ وقت نشه
@@zahraanishe4697 من میدونم احساسات چیزی نیست که بشه جلوش بگیری ولی میتونی کنترل کنی، حفظ ظاهر کنی...
مثلا شخصا برخوردهای ماری رو دوست دارم. با اینکه خیلی عاشق شیرزاد هست ولی سنجیده رفتار میکنه خصوصا در برابر خاتون.
@@zahradehdashti159 میفهمم چی میگی و درست هم میگی ،یکم از محبت شیرزاد نسبت به خاتون کم شده قبلا اینجوری حرف نمیزد باهاش زیاد ولی بازم درسته ... متاسفانه تو این فیلم خیلی منطق حاکم نیست و توهین به شعور مخاطب بنظرم
ببخشید ولی بنظرم شما فیلمو نقد نمیکنید صرفا میکوبید فیلمو، تو همه ی نقد هاتون همه قسمت ها تعریف تمجید از شیرزاد و کوفتن خاتون و رضا به نظرم وقتی دوربین میزارید جلو تون و نقد میکنید بی طرف نقد کنید و در ظمن چرا دیالوگ شیرزادو برای دفاع از خاتون نقد میکنید درصورتی که بنظرم برا این اون دیالوگو چون نمیخواد چون زن سابقش همدست اوناس برا خودش دردسر شه
از خاتون طلاق گرفت و با ماری نامزد کرد که دردسر نشه دیگه براش دیگه دلیلی نداره نگران لو رفتن خاتون باشه