وقتی ما بچه بودیم دایی هامون آتاری بازی میکردن که وصل میشد به تلویزیون ..و الکی یه دسته خراب که کار نمیکرد رو به ما میدادن و تو تلوزیون نشون میدادن اونی که الان داره همه رو میزنه و برنده میشه تو هستی پس دکمه دسته رو تند تند فشار بده تا برنده بشی...در حالی که بازی خود به خود جریان داشت و فشار و هیجان ما برای فشار دادن دکمه های دسته کاملا بی مورد و دروغ بود...دنیا هم همین طوری هست ما دست و پا میزنیم استرس میکشیم و فکر میکنیم که ما داریم بازی میکنیم ...کافیه دسته رو بزاریم زمین و بزاریم بازی خودش ادامه پیدا کنه...و ما فقط از دیدنش لذت ببریم ..💚❤️💚❤️ تا وقتی که داخل افکار هستیم و منی وجود داره که بازی کنه دسته خراب دستومن هست که جز هدر رفتن انرژی و استرس چیزی برامون نداره...و وقتی که فهمیدیم دسته ذهن خرابه و اونو گذاشتیم پایین....خرد زندگی خودش برامون بازی میکنه🌷🌸🌼⚘🌼⚘
مثال خاطره انگیز و ملموس را بیان کردید❤💚❤ هـر لـحظـه كه تســـــــلـيـمـم در كارگه تقدير آرامتر از آهو ،بي بــــــــاك تر از شيــــــرم هر لحظه كه مي كوشم در كار كنم تدبير رنـــج از پي رنــــج آيد ،زنجيــر پي زنجيـر البته درک این مفهوم نیاز به رشد مناسب معنوی دارد. برای هر کسی میسر نیست.
@@keyvanr9288 جناب کیوان در اینکه انسان در نفس و افکار خود گمراه و منحرف هست، شکی نیست..... رها کردن این افکار و نفس به حال خود، خرابی های دیگری را ببار خواهد آورد.... کنترل نفس و افکار هم تا حدی میسر است، اما ریشه کار هنوز خرابه، بکار گرفتن نفس و افکار .... "منیت" را هم ارضا نکرده..... انسانیت در حال سقوط چه در تلاش باشد، چه در بیخیالی و لاقیدی، سقوط خود را ادامه خواهد داد..... فرق حقیقت زندگی انسان در مقابله و مقایسه با حیات ابدی از جانب خالق هستی، تصمیمهای خود شخص است که آیا میخواهد خودش همینطوری ادامه بدهد، چه در بازی افکار در نوعی حقیقت پنداری ، چه در پوچ گرایی و نی هلیسم، نشان از تمایل و تصمیم آزاد انسان هست در "نپیوستن به حیات ابدی عطا شونده از جانب خالق هستی" ست. در تداوم از تشبیه شما، یعنی ای خدا، تو این وضعیت انسان را همچون بازی مرگ(باخت) طراحی کرده ای و من چه تلاش کنم و یا نکنم ، فرقی نمیکنه، در حضور تو بازنده هستم... در صورتیکه که چنین نیست.. خالق هستی انسان را برای باختن و هلاکت خلق نکرده و اشتیاق بسیار دارد، که انسان با تصمیم آزاد خود به سوی او بازگردد.... تصمیم "آزاد" راه نجات شخص را هم در حدود دوهزارسال پیش بر روی صلیبی مهیا کرده،تا هر که به محبت او در صلیب عیسی مسیح آمین بگوید، همان نفس و افکار خراب او را خالق هستی تعمیر و اصلاح میکند، و ریشه مرارت شخص را با تصمیم خود شخص و با قدرت و حکمت آسمانی خود شفا میدهد..... و انسان میتواند در تصمیم گیری های خود زندگی موقت را با امید و شادی و محبت طی کند، تا در وقتی وقت و فرصت تمام شد، وارد حضور پرجلال او در ابدیت گردد.... تصمیم در سپردن خود به خالق هستی از جانب شخص، و شفا و رهایی از خرابی نفس از جانب خالق هستی.... انسان بی تصمیم فرقی با مرده و یا رباط و ماشین ندارد..... پدران انسانی ما که دستگاه خراب به فرزندان خود میدهند هم در مقایسه با خالق هستی بسیار بسیار ضعیف، و در نتیجه خودخواهانه عمل میکنند، چنین خودخواهی نادرستی با صفات منیتی .... در خالق هستی نمیباشد......
سالها پیش معلمی در کلاس درس فارسی توضیح میداد، که در اشعار مولانا ، وجود و شخصیت شمس خالی از شبه و شبهه نیست..... این معلم ادبیات از نظرات مختلف و نقد و اعتقادات محتلف صحبت میکرد: او میگفت که عده ای معتقد هستند که : - شمس یک شخص تاریخی نبوده موجودیت عرفانی در ذهنیت مولانا میبوده ..... عده ای دیگر معتقد هستند که: - شمس که معنی نور هست، میتواند در جای نام عیسی مسیح (بعنوان لقب یا اسم مستعار) میبوده..... برخی نیز بر این باور هستند که: - شمس یک شخصیت تاریخی بوده ، که معلم مولانا میتوانسته باشد..... ؟! ؟! ؟! ؟! ..........؟! این معلم میگفت که نظریات دیگری هم وجود دارد، که حتی عده ای را به صوفی گری و عرفان پنداری در گروهی از دراویش موجب میباشد.... و در آخر گفت: اینها همه بدون مدرک و اثبات میباشد، و بیشتر جنبه باور های شخصی است..... مهم ان پیام و حکمتی است که میخواهد مولانا در اشعارش برساند..... سالها بعد که انجیل را مطالعه کردم، متوجه شدم، که حتما مولانا انجیل را خوانده..... و همینطور حافظ......
Thanks it was interesting to know what I was thinking but I don’t a doubt those two they were in love. But nobody knows the truth but I’m glad I find out Molana had son. 🙏
هر چه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو آنعده از (به اصطلاح) شرق شناسان که هیچ درک از عرفان و رابطه مریدی و مرادی ندارند رابطه ی این دو ستارگان عالم عرفان را چنین توجیه کردند. و برای دیگران که زحمت تحقیق و مطالعه را بخود نمی دهد چنین گمان بوجود آمده.
پدیده همجنس بازی در طول تاریخ بودند و چیزی جدیدی نیست. در زمان مولانا هم امری شایع بود، خصوصا میان عده یی از صوفیان. و اما مولانا بشدت با این پدیده مخالف بود. و با طعنه به آن گروه صوفی نمایان میگفت: صوفیی گشته به پیش این لئام الخیاطه واللواطه والسلام
همجنس گرایی ارمغان ترکان سلجوقی و مغولان است وهمه اقشار مردم به خانقاه پناه میبردند واز ترس حصار می کشیدند این واین گروهها خانقاه و صوفی را به بدنامی کشاندند وگرنه عرفان وتصوف اول از همه تزکیه نفس کشتن شهوات وبعد وادی سلوک .
بسیار عالی ممنون. 🙏
شریف پور عزیزم سپاسگذارم از حسن نظر و همراهی تان💐🙏❤🙏💐
عالیییی❤
سپاس گذارم عزیز دل ❤🙏❤
بسیار عالی و مفید وکوتاه مرسی
یک جهان سپاس بانو راسخ 💐🌹💐🙏🌹💐
❤
@@hooriyeh908
❤❤❤
وقتی ما بچه بودیم دایی هامون آتاری بازی میکردن که وصل میشد به تلویزیون ..و الکی یه دسته خراب که کار نمیکرد رو به ما میدادن و تو تلوزیون نشون میدادن اونی که الان داره همه رو میزنه و برنده میشه تو هستی پس دکمه دسته رو تند تند فشار بده تا برنده بشی...در حالی که بازی خود به خود جریان داشت و فشار و هیجان ما برای فشار دادن دکمه های دسته کاملا بی مورد و دروغ بود...دنیا هم همین طوری هست ما دست و پا میزنیم استرس میکشیم و فکر میکنیم که ما داریم بازی میکنیم ...کافیه دسته رو بزاریم زمین و بزاریم بازی خودش ادامه پیدا کنه...و ما فقط از دیدنش لذت ببریم ..💚❤️💚❤️ تا وقتی که داخل افکار هستیم و منی وجود داره که بازی کنه دسته خراب دستومن هست که جز هدر رفتن انرژی و استرس چیزی برامون نداره...و وقتی که فهمیدیم دسته ذهن خرابه و اونو گذاشتیم پایین....خرد زندگی خودش برامون بازی میکنه🌷🌸🌼⚘🌼⚘
مثال خاطره انگیز و ملموس را بیان کردید❤💚❤
هـر لـحظـه كه تســـــــلـيـمـم در كارگه تقدير
آرامتر از آهو ،بي بــــــــاك تر از شيــــــرم
هر لحظه كه مي كوشم در كار كنم تدبير
رنـــج از پي رنــــج آيد ،زنجيــر پي زنجيـر
البته درک این مفهوم نیاز به رشد مناسب معنوی دارد. برای هر کسی میسر نیست.
@@yakpiyalasher سپاس از حُسن توجه شما....در پناه شاه خندان باشید 💚💜❤
@@keyvanr9288
سپاس از حضور مفید تان کیوان عزیز💚🙏💚
@@keyvanr9288 جناب کیوان
در اینکه انسان در نفس و افکار خود گمراه و منحرف هست، شکی نیست.....
رها کردن این افکار و نفس به حال خود، خرابی های دیگری را ببار خواهد آورد....
کنترل نفس و افکار هم تا حدی میسر است، اما ریشه کار هنوز خرابه، بکار گرفتن نفس و افکار .... "منیت" را هم ارضا نکرده.....
انسانیت در حال سقوط چه در تلاش باشد، چه در بیخیالی و لاقیدی، سقوط خود را ادامه خواهد داد.....
فرق حقیقت زندگی انسان در مقابله و مقایسه با حیات ابدی از جانب خالق هستی، تصمیمهای خود شخص است که آیا میخواهد خودش همینطوری ادامه بدهد، چه در بازی افکار در نوعی حقیقت پنداری ، چه در پوچ گرایی و نی هلیسم، نشان از تمایل و تصمیم آزاد انسان هست در "نپیوستن به حیات ابدی عطا شونده از جانب خالق هستی" ست.
در تداوم از تشبیه شما، یعنی ای خدا، تو این وضعیت انسان را همچون بازی مرگ(باخت) طراحی کرده ای و من چه تلاش کنم و یا نکنم ، فرقی نمیکنه، در حضور تو بازنده هستم...
در صورتیکه که چنین نیست..
خالق هستی انسان را برای باختن و هلاکت خلق نکرده و اشتیاق بسیار دارد، که انسان با تصمیم آزاد خود به سوی او بازگردد....
تصمیم "آزاد"
راه نجات شخص را هم در حدود دوهزارسال پیش بر روی صلیبی مهیا کرده،تا هر که به محبت او در صلیب عیسی مسیح آمین بگوید، همان نفس و افکار خراب او را خالق هستی تعمیر و اصلاح میکند، و ریشه مرارت شخص را با تصمیم خود شخص و با قدرت و حکمت آسمانی خود شفا میدهد..... و انسان میتواند در تصمیم گیری های خود زندگی موقت را با امید و شادی و محبت طی کند، تا در وقتی وقت و فرصت تمام شد، وارد حضور پرجلال او در ابدیت گردد.... تصمیم در سپردن خود به خالق هستی از جانب شخص، و شفا و رهایی از خرابی نفس از جانب خالق هستی....
انسان بی تصمیم فرقی با مرده و یا رباط و ماشین ندارد.....
پدران انسانی ما که دستگاه خراب به فرزندان خود میدهند هم در مقایسه با خالق هستی بسیار بسیار ضعیف، و در نتیجه خودخواهانه عمل میکنند، چنین خودخواهی نادرستی با صفات منیتی .... در خالق هستی نمیباشد......
لحظه گوینده کجایید؟
لحجه افغانستانی
سالها پیش معلمی در کلاس درس فارسی توضیح میداد، که در اشعار مولانا ، وجود و شخصیت شمس خالی از شبه و شبهه نیست.....
این معلم ادبیات از نظرات مختلف و نقد و اعتقادات محتلف صحبت میکرد:
او میگفت که عده ای معتقد هستند که :
- شمس یک شخص تاریخی نبوده موجودیت عرفانی در ذهنیت مولانا میبوده .....
عده ای دیگر معتقد هستند که:
- شمس که معنی نور هست، میتواند در جای نام عیسی مسیح (بعنوان لقب یا اسم مستعار) میبوده.....
برخی نیز بر این باور هستند که:
- شمس یک شخصیت تاریخی بوده ، که معلم مولانا میتوانسته باشد.....
؟! ؟! ؟! ؟! ..........؟!
این معلم میگفت که نظریات دیگری هم وجود دارد، که حتی عده ای را به صوفی گری و عرفان پنداری در گروهی از دراویش موجب میباشد....
و در آخر گفت:
اینها همه بدون مدرک و اثبات میباشد، و بیشتر جنبه باور های شخصی است.....
مهم ان پیام و حکمتی است که میخواهد مولانا در اشعارش برساند.....
سالها بعد که انجیل را مطالعه کردم، متوجه شدم، که حتما مولانا انجیل را خوانده.....
و همینطور حافظ......
بلی بروجردی عزیز آنچه فعلا مسلم، مهم و موجود است حکمت نهفته در اشعار مولانا است.
سپاس از ارائه نظرتان💐🙏💐
Thanks it was interesting to know what I was thinking but I don’t a doubt those two they were in love. But nobody knows the truth but I’m glad I find out Molana had son. 🙏
❤❤❤
@@elhamkadkhoda3028 keep your truth very Hard !!!
دو عنصر اتم بودند که با هم جوشیدند و عنصرهای بالاتری خلق کردند
تعبیر زیبا 💐❤💐
سپاس از حضور تان عزیز❤🙏💚
ذهن الوده مخاطب معشوق وادی عشق رو روابط جنسی میداند
بی آن که چیزی از عرفان به معنای شناخت بداند
هر چه در فهم تو آید
آن بود مفهوم تو
آنعده از (به اصطلاح) شرق شناسان که هیچ درک از عرفان و رابطه مریدی و مرادی ندارند رابطه ی این دو ستارگان عالم عرفان را چنین توجیه کردند. و برای دیگران که زحمت تحقیق و مطالعه را بخود نمی دهد چنین گمان بوجود آمده.
سپاس از نظر تان عزیز دل❤🙏❤
@@yakpiyalasher اون یک شوخی بود از ذهن منحرف انسان امروز در مورد لورل و هاردی هم همین رو گفتند.
اگر الان بود اون رابطه همجنس بازی نامیده میشد.
پدیده همجنس بازی در طول تاریخ بودند و چیزی جدیدی نیست.
در زمان مولانا هم امری شایع بود، خصوصا میان عده یی از صوفیان.
و اما مولانا بشدت با این پدیده مخالف بود. و با طعنه به آن گروه صوفی نمایان میگفت:
صوفیی گشته به پیش این لئام
الخیاطه واللواطه والسلام
امان از گناهکاری که دیگران را نصیحت میکند ولی خود را نمیبیند!!!!
همجنس گرایی ارمغان ترکان سلجوقی و مغولان است وهمه اقشار مردم به خانقاه پناه میبردند واز ترس حصار می کشیدند این واین گروهها خانقاه و صوفی را به بدنامی کشاندند وگرنه عرفان وتصوف اول از همه تزکیه نفس کشتن شهوات وبعد وادی سلوک .
بلی شاهد بازی در ادبیات ما با ورود ترکان مروج شد و چون لکه سیاهی باقی ماند.
💐🙏💐