ازبیمارستان زنگ زدن که بیا برای امضای سزارین خانومت! گفتم من ؟! تا اینکه رفتم دیدم خانومی که قبلا..
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 29 พ.ย. 2024
- ازبیمارستان زنگ زدن که بیا برای امضای سزارین خانومت! گفتم من ؟! تا اینکه رفتم دیدم خانومی که قبلا..
با زیباترین و پولدارترین دختر شهر نامزد کردم از اینکه تا آخر عمرم قراره باهاش زندگی کنم احساس خوشبختی میکردم روزها گذشت تا یه شب که اون و خونوادش خونه ما شام دعوت بودن از بیمارستان زنگ زدن و گفتن برای امضای سزارین خانومت بیا بیمارستان ، گفتم من ! ؟ وقتی رفتم اونجا دیدم اون دختری که قبلا باهاش ...
#داستان_کوتاه
#داستان_صوتی_فارسی
#داستان
#داستان_عاشقانه_واقعی
داستان_واقعی_عاشقانه
این داستان جذاب رو از اینجا تماشا کنید : • ازبیمارستان زنگ زدن که...
بعد از زایمانم متوجه رابطه بیشرمانه مادرم و شوهرم شدم : • بعد از زایمانم مادرم ...
چند بار جلو شوهر خواهرم به بچم شیر دادم اون دلش خواسته : • بعد از زایمانم مادرم ...
قصه واقعی
داستان جالب واقعی
داستان ایرانی
داستان آموزنده
داستان های واقعی جدید
داستان واقعی جدید
داستان خیانت
داستان خیانت و جدایی
خیانت
داستان واقعی
❤❤❤❤
حتما برو دنبالش، خوشبخت بشین
حتمن برو دنبالش برمیگرده انشاله
حتما برو دنبال سپیده