What an roller coaster for hania And hamid .eidh them a long life with happiness and health along side thier Childrens❤. And thank you for another rendition.❤
برعکس داستانهای دیگه یه پسر عاقل خوب دیدم آقا حمید واقعا شیرمرد و فهمیده بودی باتوجه بااون شرایط زندگی خیلی پاک و سالم پیش رفتی شیر حلال خورده بودی و ذاتت خوب بوده که تونستی به تنهایی گیلیمت را از بکشی البته عمه خوبی داشتی تنها اون از شما حمایت میکرد انتخابت برا اجدواج هم خیای خوب بوده آرزو طینت و دلی پاک داشته انشالله که خانمت بهبود پیدا میکنه و به خوشی در کنار هم زندگی میکنید
مادرم برا دو سال نبود یادمه سر سفره عمم خودشون میخندیدن و میخوردن به من و خواهرم میگفتن بدوید تا حظم بشه غذاتون اونوقت داماد عمم که مثلاً شیخ بزرگی بود دستای مارو میگرفت میگفت بدوید و بقیه میخندیدن. شاید فکر کنید این چیزا دروغه اما نه هنوزم هستن همچین به ظاهر انسانهایی
وای از دست این پرستارا و مسئولای پذیرش بیمارستان برای یه عمل دو شبانه روز وایساده بودیم با همسرم تا تخت خالی میشد یهو یکنفر پیدا میشد یه پچ پچ میکرد تخت رو میدادن بهش فهمیدم باید آشنا داشته باشی آخرش با خود مریض تبانی کردم فککن عمل داشته باشی پزشکم کار نداره میگه فلانروز بستری شو فلان روز عمل اونوقت روز عمل هنوز تخت نداری حتی به فکرمون نرسید پول بدیم کسی میترسیدیم ناراحت بشن آخرم دیدیم چه ناراحتیی پول گرفتن باز نوبتو دادن یه نفر دیگه تازه فهمیدم تو پذیرش برای خودشون بیزینس راه انداختن جرات اعتراضم نداشتیم چون همسرم که کمی بلند صحبت کرد نزدیک بود وقت عمل که با بدبختی به دست آورده بودیم از دست بدم ده برابر عذرخواهی کردیم خدا هیچکسی رو اسیر بیمارستان نکنه مخصوصا دولتی که جلو چشم خودم ملحفه بیمار هپاتیتی رو عوض نکردن هرچی گفتیم اگه یه مریض اینجا بخوابه این بیماری واگیر داره میگیره داد میزدن سرمون مسئولش اومد گفتیم چیزی بهشون نگفت فقط گفت عوض کنید اونام فقط روتختی رو عوض کردن متکا و لحافو عوض نکردن وارد بشی خدا فقط باید رحم کنه سالم برگردی
What an roller coaster for hania And hamid .eidh them a long life with happiness and health along side thier Childrens❤. And thank you for another rendition.❤
❤️❤️
عالی بود بانوی عزیز❤❤❤🎉🎉🎉
قربونتون برم
❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉به خاطر زحمتی که میکشید ممنونتون م
قربون شما
خدایی.تکی.🎉🎉🎉خداحفظتکنه
فدات
Thanks for your stories
Glad you like them!❤️
❤❤❤❤
Thanks a lot❤
Always welcome🩷
❤❤❤🎉🎉🎉❤❤❤🎉🎉🎉❤❤❤🎉🎉🎉❤❤❤
با تشکر از راوی عزیز داستان نیمه کاره موند قسمت دوم داره؟
عزیزم داستان کامله❤️
خدا شکر ک هم جواب عمت دادی هم مرد خوب بودی هم هوای زنت داشتی
آخرش چی شد
مادرش میمیره
ولی آه اون دختر مظلوم می گیردد
برعکس داستانهای دیگه یه پسر عاقل خوب دیدم آقا حمید واقعا شیرمرد و فهمیده بودی باتوجه بااون شرایط زندگی خیلی پاک و سالم پیش رفتی شیر حلال خورده بودی و ذاتت خوب بوده که تونستی به تنهایی گیلیمت را از بکشی البته عمه خوبی داشتی تنها اون از شما حمایت میکرد انتخابت برا اجدواج هم خیای خوب بوده آرزو طینت و دلی پاک داشته انشالله که خانمت بهبود پیدا میکنه و به خوشی در کنار هم زندگی میکنید
ممنون خوشگلم
سلام ودرود خسته نباشید عزیزم ممنون از صدای جذاب و دلنشین دوست دارم دخترگلم عزیزم خیلی ناراحت شدم از اونزن بابایی به خسیت ناراحت شدم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉🎉😢😢😢😢😢😢😢
سلام عزیزم خسته نباشید داستان خیلی قشنگی بود ولی بقیه داستان چی شد
داستان پایان داره خوشگلم
🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉❤❤❤❤
مادرم برا دو سال نبود یادمه سر سفره عمم خودشون میخندیدن و میخوردن به من و خواهرم میگفتن بدوید تا حظم بشه غذاتون اونوقت داماد عمم که مثلاً شیخ بزرگی بود دستای مارو میگرفت میگفت بدوید و بقیه میخندیدن. شاید فکر کنید این چیزا دروغه اما نه هنوزم هستن همچین به ظاهر انسانهایی
داستان خیلی طول دارزهست
ای اهورامزدا بزرگ خالق زمین و آسمان هاحق این پست فطرت ها رو بگیر تو که به همه چیز آگاه ناظر به همه چیز هستی
درود حسنا جان این داستان پارت دوم نداره
نه خوشگلم
❤❤❤خيلی قشنگ تعریف کردید ولی اخرش زود قطع شد. چرا؟مادر زن باباش هنوز زنده هست؟
اشتباه ادیت بوده عزیزم مادرش میمیره
سلام خسته نباشید چرا داستان به آخر نرسیده تمام نشود قطع ش میگننی
داستان پایان داره عزیزم
سلام این داستان ادامه داره یا نه مثل اینکه ناتموم موند
مادر زن باباش میمیره
وای از دست این پرستارا و مسئولای پذیرش بیمارستان برای یه عمل دو شبانه روز وایساده بودیم با همسرم تا تخت خالی میشد یهو یکنفر پیدا میشد یه پچ پچ میکرد تخت رو میدادن بهش فهمیدم باید آشنا داشته باشی آخرش با خود مریض تبانی کردم فککن عمل داشته باشی پزشکم کار نداره میگه فلانروز بستری شو فلان روز عمل اونوقت روز عمل هنوز تخت نداری حتی به فکرمون نرسید پول بدیم کسی میترسیدیم ناراحت بشن آخرم دیدیم چه ناراحتیی پول گرفتن باز نوبتو دادن یه نفر دیگه تازه فهمیدم تو پذیرش برای خودشون بیزینس راه انداختن جرات اعتراضم نداشتیم چون همسرم که کمی بلند صحبت کرد نزدیک بود وقت عمل که با بدبختی به دست آورده بودیم از دست بدم ده برابر عذرخواهی کردیم خدا هیچکسی رو اسیر بیمارستان نکنه مخصوصا دولتی که جلو چشم خودم ملحفه بیمار هپاتیتی رو عوض نکردن هرچی گفتیم اگه یه مریض اینجا بخوابه این بیماری واگیر داره میگیره داد میزدن سرمون مسئولش اومد گفتیم چیزی بهشون نگفت فقط گفت عوض کنید اونام فقط روتختی رو عوض کردن متکا و لحافو عوض نکردن وارد بشی خدا فقط باید رحم کنه سالم برگردی
خدادشمنادماسیربیمارستاننکنه😊
عزیزم ایشالا هیچ وقت مسیرتون ب بیمارستان نخوره