مثنوی معنوی مولانا/داستان مشهور سلطان محمود و غلامش ایاز

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 20 ก.พ. 2024
  • یو از داستان های مشهور مولانا از سلطان محمود و غلامش ایاز ،
    ایاز سیاه پوست بود و سلطان محمود علاقه خیلی خاصی ایاز داشت و همه جا با او بود طوری که وابسته ایاز بود و حتی درباریان از شدت علاقه سلطان به ایاز ناراحت بودند سلطان یک روز تصمیم گرفت همراه ۲۰ نفر از امیران به شکار بروند که ایاز دوش به دوش سلطان حرکت می‌کرد و امیران از این رفتار سلطان ناراحت شدند یک نفر انتخاب کردند که جلو رفته تا ناراحتی خود را به سلطان اطلاع دهند و دلیل این عشق و علاقه سلطان نسبت به ایاز را بدانند سلطان گفت...
    _____
    سلام من‌ فرشته هستم و در کانال ن وقلم برای شما داستان و حکایت های جالب و شنیدنی گذاشته میشه تا چند دقیقه ای وارد دنیای داستان ها و حکایت ها بشیم تا از روزمرگی و هیاهوی دنیای واقعی فاصله بگیریم و به آرامش برسیم پس اگر به این داستان ها و حکایت ها و دنیای اون ها علاقه داری حتما کانال سابسکرایب و زنگوله رو فعال کن در کانال ن و قلم داستان و حکایت های شنیدنی و آموزنده روز های زوج راس ساعت ۲۱شب گذاشته میشه
    _______
    اگر به داستان های آموزنده مولانا علاقه دارید پیشنهاد میکنم این داستان و حکایت های پندآموز از از دست ندید:
    • داستان مثنوی معنوی/داس...
    • داستان مثنوی معنوی/داس...
    • داستان مثنوی/داستان اس...
    ______
    لینک کانال جهت عضویت: / @noon.ghalam
    _______
    داستان
    داستان فارسی
    حکایت فارسی
    داستان ضرب المثل های معروف
    قصه های قدیمی
    گلستان وبوستان
    داستان صوتی
    حکایت های بهلول
    ملانصرالدین
    داستان های مثنوی معنوی
    افسانه های کهن فارسی
    کلیله و دمنه
    حکایت آموزنده
    داستان شب
    Story Persian
    story
    new story
    _______
    #داستان
    #حکایت
    #افسانه
    #حکایت_های_فارسی
    #شاهنامه_فردوسی
    #مثنوی_معنوی_مولانا

ความคิดเห็น • 2

  • @Hekayat_mekayat
    @Hekayat_mekayat 3 หลายเดือนก่อน

    خیلی قشنگ بود این داستان😍😍👌👌