یک سوال توی ذهنم هست و سالهاست جوابی ندارم برایش زمانی با اتوبوس از میدان باب همایون می رفتد مونیخ و لاجرم اتوبوس از کشورهای بلوک شرق رد می شد و برایم سواله آیا مسافران این اتوبوسها نمی دیدند وضع کشورهای اروپای شرقی را ؟ این روشنفکران ما مانند جلال که با سیمین خانم پاریس تشریف می بردند چرا یکبار سوار این اتوبوس ها نشدند تا رومانی چکاسلواکی و یوگوسلاوی و... را زیارت کنند ؟ این دانشجویانی که از اروپا اتومبیل می آوردند آیا تفاوتی بین وضع بلژیک و هلند و اتریش و آلمان غربی با آلمان شرقی و بلغارستان و... نمی دیدند ؟
دوست عزیز روزبه جان امثال جلال و و و فقط دلسوزی را بلغور میکردند که روشنفکر به نظر بیایند چون آن زمان چپ و مخالفت با بورژوازی مد بود.آقایان فقط پز دلسوزی برای ویتنام و جنگ و فقر و و و را میدادند.همه که مثل چه گوارا انسان نبودند که زندگی مرفه و تحصیلات بالا را رها کرده با بیماری در کوههای کوبا و بولیوی مشقت و سختی کشیده و جانشان را در راه عقیده شان بدهند..در خانه شان در تجریش و فرمانیه و زعفرانیه یا ویلایشان در شمال مینشستند و دفاع از جنوب شهر و فقرا را با زندگی مرفه و بورژوازی که داشتند بروی مردم فقیر استفراغ همراه با بوی کالباس آرزومان و ویسکی جانی واکر میکردند.شما نوشته هایشان را جدی نگیرید.حزب باد بودند.
تردیدی نیست که داستانهای بهنود از حلوا شیرین تر است. اما دو سه نکته قابل ذکر وجود دارد. اول اینکه سالهای میلادی را "مصادف" با فلان سال خورشیدی نمی نامند، بلکه می گویند "برابر" با فلان سال، چرا که بر خلاف سالهای قمری که "تصادفا" با یک ماه و روز خورشیدی برخورد می کند، سالهای میلادی همه، چون خورشیدی از نظم برخوردارند و برابر می شوند. این عین ترکیبی ست که در رادیو ایران استفاده می شد:" امروز چندم فروردین فلان شال، برابر با چندم مارس فلان سال و "مصادف" با چندم ذیحجه فلان سال. 2- متاسفانه در 2 مورد از بهنود واکنش های بسیار بعید و نا شایستی سر زده که در انتظار من که 50 سال کارهایش را تعقیب کرده ام نبوده و نیست. یکی را تکذیب کرد، دیگری را خود مستقیم در بی بی سی فارسی دیدم و شنیدم، آنجا که در اعتراض به خبرنگار دیگری که به شرکت بهنود در انتخابات انتقاد داشت و او در پاسخ گفت"تو خیلی کوچیکی که با من طرف بشی" (نقل به مضمون)
جناب بهنود اين چه اراجيفي هست كه نثار همه ميكني ، هر كي تو رو نشناسه فكر ميكنه تو تموم اين لحظات و داستانها حضور فيزكي داشتي ، معلوم نيست از خودت در مياري يا بهت ميگن - راستي در زماني كه قم بودي در مدرسه فيضيه ، دستي ازون دستها از اون سعيد طوسي ها بهت نخورده ؟ از قرار معلوم اشتياق زيادي به رفتن اونجا نشون ميدادي ، حالا هم مقعد امام هست با نوه اون مرحوم
دوست عزیز بهنود مزدور و جیره خواریست که تمام عمر با مزدوری زیسته و الان در پیرانه سر در درب خانه ملکه فسیل برای تکه استخوانی دم میجنباند مثل نوریزاده و امثالهم.چجوری نوریزاده توی لندن تریاک ناب گیر میاره عجبا😲حتما ملکه با وساطت و لابی عربستان بهش سهمیه میدند..
![[FULL EP.73] เปิดบ้าน 70 ล้าน "แป้ง Zbing" ยกมาทั้งญี่ปุ่น l เคหสถานบานปลาย l One Playground](http://i.ytimg.com/vi/YBnJhTt07Pg/mqdefault.jpg)
ايا ممكنست نقدمان به نظرها به حوزه شخصيتي انان كشيده نشود؟ به اميد انروز
Moshiri"
Setari kashte shodeh bar Sineyh , har Asheghe pars'i zaban .
*(Rohesh Shad)*
یک سوال توی ذهنم هست و سالهاست جوابی ندارم برایش زمانی با اتوبوس از میدان باب همایون می رفتد مونیخ و لاجرم اتوبوس از کشورهای بلوک شرق رد می شد و برایم سواله آیا مسافران این اتوبوسها نمی دیدند وضع کشورهای اروپای شرقی را ؟ این روشنفکران ما مانند جلال که با سیمین خانم پاریس تشریف می بردند چرا یکبار سوار این اتوبوس ها نشدند تا رومانی چکاسلواکی و یوگوسلاوی و... را زیارت کنند ؟ این دانشجویانی که از اروپا اتومبیل می آوردند آیا تفاوتی بین وضع بلژیک و هلند و اتریش و آلمان غربی با آلمان شرقی و بلغارستان و... نمی دیدند ؟
دوست عزیز روزبه جان امثال جلال و و و فقط دلسوزی را بلغور میکردند که روشنفکر به نظر بیایند چون آن زمان چپ و مخالفت با بورژوازی مد بود.آقایان فقط پز دلسوزی برای ویتنام و جنگ و فقر و و و را میدادند.همه که مثل چه گوارا انسان نبودند که زندگی مرفه و تحصیلات بالا را رها کرده با بیماری در کوههای کوبا و بولیوی مشقت و سختی کشیده و جانشان را در راه عقیده شان بدهند..در خانه شان در تجریش و فرمانیه و زعفرانیه یا ویلایشان در شمال مینشستند و دفاع از جنوب شهر و فقرا را با زندگی مرفه و بورژوازی که داشتند بروی مردم فقیر استفراغ همراه با بوی کالباس آرزومان و ویسکی جانی واکر میکردند.شما نوشته هایشان را جدی نگیرید.حزب باد بودند.
استاد در حال حاضر هم بنظر شما روشنفکری همون منظر ابلهانه رو نداره؟! هنر متعهد😏=هنر سیلی زن😏
تردیدی نیست که داستانهای بهنود از حلوا شیرین تر است. اما دو سه نکته قابل ذکر وجود دارد. اول اینکه سالهای میلادی را "مصادف" با فلان سال خورشیدی نمی نامند، بلکه می گویند "برابر" با فلان سال، چرا که بر خلاف سالهای قمری که "تصادفا" با یک ماه و روز خورشیدی برخورد می کند، سالهای میلادی همه، چون خورشیدی از نظم برخوردارند و برابر می شوند. این عین ترکیبی ست که در رادیو ایران استفاده می شد:" امروز چندم فروردین فلان شال، برابر با چندم مارس فلان سال و "مصادف" با چندم ذیحجه فلان سال.
2- متاسفانه در 2 مورد از بهنود واکنش های بسیار بعید و نا شایستی سر زده که در انتظار من که 50 سال کارهایش را تعقیب کرده ام نبوده و نیست. یکی را تکذیب کرد، دیگری را خود مستقیم در بی بی سی فارسی دیدم و شنیدم، آنجا که در اعتراض به خبرنگار دیگری که به شرکت بهنود در انتخابات انتقاد داشت و او در پاسخ گفت"تو خیلی کوچیکی که با من طرف بشی" (نقل به مضمون)
جناب بهنود اين چه اراجيفي هست كه نثار همه ميكني ، هر كي تو رو نشناسه فكر ميكنه تو تموم اين لحظات و داستانها حضور فيزكي داشتي ، معلوم نيست از خودت در مياري يا بهت ميگن - راستي در زماني كه قم بودي در مدرسه فيضيه ، دستي ازون دستها از اون سعيد طوسي ها بهت نخورده ؟ از قرار معلوم اشتياق زيادي به رفتن اونجا نشون ميدادي ، حالا هم مقعد امام هست با نوه اون مرحوم
دوست عزیز بهنود مزدور و جیره خواریست که تمام عمر با مزدوری زیسته و الان در پیرانه سر در درب خانه ملکه فسیل برای تکه استخوانی دم میجنباند مثل نوریزاده و امثالهم.چجوری نوریزاده توی لندن تریاک ناب گیر میاره عجبا😲حتما ملکه با وساطت و لابی عربستان بهش سهمیه میدند..