واقعا دمت گرم وفا جان که انقد خوب و دقیق دین اسلام رو به مردم به صورت درست و اونطوری که هست نشون میدی . دمت گرم همین جوری ادامه بده که همه این دین اسلام و دروغین رو بهتر بشناسن که دیگه یک مشت عرب خرافاتی رو نپرستن🤝🤝👏👏خسته نباشی
اگه من این مسائل رو نگم، دیوونه می شم😂 و بعضی وقتا هم خیلیم غمگینم. فرض کنیم که یه آدم، به طور ذاتی، پیامبر باشه؛ اسمش هم مثلاً مسعود باشه. مثلاً در سیزده سالگی یا بیست سالگی، یهویی در گوش این آدم، صدای مَردی بیاد؛ بعد همین مرد، مثل موجودی سیریش، تا لحظه مرگش، ولش نکنه و فرضاً وقتی که طرف، توی خونه، به بالشش تکیه داده یا سر میز شام کوفت می کنه، این یک دفعه بیاد و دَم گوشش مثلاً بگه: «ای مسعود! دیروز اون آقا رو که بهش پونصد سکه قرض دادی رو یادته؟ برو و فلان کار رو بکن.»، یا یه دفعه چیزی رو براش مطرح کنه! آدم از ترس زهر تَرَک نمی شه و خطاب به خدا غر نمی زنه که چرا این مَردَک علّاف، در هر جا و هر زمانی از شبانه روز، که من اصلاً روحمم (هشیاری و احساسات درونم، نه اون پیکرِ بخار مانندی که مدعیان می گن که موقع تولد، توی ما می ره، موقع مرگ هم از توی ما بیرون میاد و هیچ وقت هم حافظش پاک نمی شه) خبر نداره، یکباره، نزدیک گوش من، شروع به سخنرانی می کنه و این طوری کارش من رو می ترسونه، که با خودم می گم که خدایا این کیه که داره با من حرف می زنه؟! این فرشته (که مثل ربات، بدون هیچ احساسی (!)، فقط انتقال پیام رو اجرا می کنه و لا به لای کلمات جملاتش، هیچ حرف حاشیه اییی زده نمی شه، که مثلاً گفته باشه: «سلام مسعود. حالت چطوره؟ چه خبرا؟») وجود خارجی نباید داشته باشه که، چون خدا اصلاً هستی نیست😐 (همه چیز هم نیست (!)، بلکه به نظرم، هستی بخش به همان همه چیزها، نیروی به وجود آورنده و نگه دارنده جزئیات هستی، باطن هستی و برخوردار از قدرتهای مختلف هست) و حجم یا قسمتی از فضا رو در عالم امکان (یا در کل، در هیچ عالم قابل تصوری)، اشغال نکرده، مستقر نشده که فرشته ها دورش حلقه زده باشن و بعد از ثبت و ضبط پیام، بخوان که بلافاصله، مکان یا اقامتگاهشون رو ترک کنن و برگردن به نزدیک گوش مسعود داستانمون، تا بگیم پیام رسانده شد! 😐 چیزی که هر قسمت از فضایی رو اشغال کنه، اسمش «هستی» یا «عالم» هست، حالا هر هستی یا عالمی، که فرض کنیم، باشه! پس خدا خودِ هستی هم نیست! اگر بعضی از مدعیان، حرف بنده رو، راجع به اینکه خدا هستی یا خودِ هستی نیست و مقرّی، در هیچ عالم قابل تصوری، نداره، که در آن فرشته ها دورش حلقه زده باشن، رو قبول کرده باشن، باید فرض کرده باشن که مقرّ این فرشته ها باید شانه به شانه یا در نزدیکی مسعودمون باشه، که هر کدام، هر وقت صلاح دید، دهنش رو نزدیک گوش مسعود بکنه و صدا بده! اگر هم پیامی، از جایی به جای دیگر، منتقل نشه، به خود فرشتگان هم وحی رسیده می شه، تا پیام رو برسونن؛ بعد از اینکه این مراحل استدلال رو طی کردیم، فرشته و پیام رسان، اینجا چه فایده ای برای انتقال پیام داشت؟! پس فرشته کاربردی نداره و وحی دهنده همون خدا می شه که! وظیفه پیامبر، برای عالم پیرامون و بشر، قابل قبوله، ولی فرشته پیام رو به گوش نمی رسونه یا به فکر خطور نمی ده که! نیازی بهش نیست که! نیاز به واسطه ای نیست، تا به او هم وحی برسه که! 😂 منظورم از کلمه «وحی» (به فرشته)، به خاطر خطور کردن و به گوش آمدن پیامه. ممکنه که آدم بخواد تا حتی فکری، که از ذهنش می گذره رو، به بقیه هم پیشنهاد یا دستور بده، ولی دیگه فرشته ای به درد نمی خوره، که همون فکر از ذهن او هم گذشته باشه که! 😂 امیدوارم منظورم رو بفهمید. اگر هم گاهی، فقط نزدیک گوش مسعود، صدا داده نشه، بلکه پیامبر، گاهی اوقات، حتی شمایل مربوط به عالم دیگر این فرشته رو هم مشاهده کنه و احیاناً پیکر این فرشته از اجسام این عالم عبور کنه، چرا فقط این فرشته رو می بینه و باهاش ارتباط داره؟! منظورم اینه که چرا قسمتی از جهانی که فرشته ها در اون، وجود دارند و در حال زندگی کردن هستن رو هم نمی بینه؟! چرا فرشته در جهان مختصّ حیات خودش، که دارای ابعاد فیزیکی هست، حضور نداره و یک دفعه ظاهر می شه؟! اسکایپ می کنه؟! از این گذشته، از قید زمان و مکان هم نمی شه که خارج شد، که، بدون دیده شدن پس زمینه مبدأ پیام، با پیامبر، در روی کره زمین، تماس تصویری گرفت! اصلاً چرا فرشته باید تماس تصویری بگیره؟! 😐 اگه بگیم که هر از گاهی، دو دنیا به هم وصل می شن، خدا چه نیازی به وصل شدن این دو دنیا داره، تا بگه که من برای مسعود، پیام دارم و باهاش کار دارم؟! در صورتیکه دو دنیا، گاهی اوقات، به هم وصل بشن، که فرشته هیئتش قابل رؤیت بشه، چه نیرویی در اون اوقات، توسط چه کسی فعال می شه که این اتفاق بیفته؟! 🤨 البته ممکنه که، هم زمان با اولین نسلهای انسانها، موجوداتی بوده باشن، که انسانها، برای بقا، رفتارها و کارهایی رو از اینها یاد گرفته باشن. من شخصاً این طور فکر میکنم و خیلی پیشرفتهتر و زیباتر به قضایا نگاه میکنم. ضمناً من وجود خدا رو، همون طور که از توصیفاتم مشخصه، میپذیرم. از زندگیمون هم شاکی و خسته شدیم، فقط با او ارتباط برقرار کنیم؛ درد دل کنیم و مثلاً بهش بگیم که خدایا این چه وضع زندگیای هست که من دارم یا من رو هم عاقبت به خیر کن (در واقع داریم از خودمون میخوایم که طوری عمل کنیم تا عاقبت به خیر بشیم). چیزی که شکایت، طلب و دعا میکنیم، تمرکز روی خودمون و روحیاتمونه، نه اینکه خدا، خودش، همواره تأثیر و دخالتی، در عمل و سرنوشت ما داشته باشه؛ داریم خودمون رو تخلیه و روی آیندمون، تمرکز میکنیم! بعلاوه، باید گفت که، از ابتدای خلقت، امکان حرکت و رفتار کردن هر موجود و ذره ای، توسط نیروی خدا بوده، ولی من باز هم می گم که مخلوقات، در نوع اعمال و رفتارهاشون، که بر بقای خودشون، مؤثره، آزادی عمل، اختیار و انتخاب دارند و راه بقای خودشون رو هم، با اختیار خودشون، پیدا کردن. خدا فقط امکان حرکت و انتخاب رو به ما موجودات داده؛ ینی برای مثال، امکان تقسیمِ داخل یک سلول، که به طور خودکار هست، رو به سلول داده، ولی در مقیاس بزرگتر، اگه مجموعه سلولها جانداری رو تشکیل بدن، این جاندار دارای قدرت تصمیم گیری هست و مثلاً شاید نخواد که در یک فصل، جفت گیری کنه! ممکنه که در تجلی برخی رفتارهای غریزیِ گونه های جانداران هم، طبیعت و دست خدا تأثیرگذار بوده باشه، ولی قطعاً در انجام برخی رفتارها هم انتخاب و تشخیص خود جانداران، نقش داشته و این انتخاب و تشخیص هم عامل بقاشون بوده، مخصوصاً وقتی که خواستن تا شرایط محیط اطراف و امکاناتشون رو، تا حدی که می تونستن، بسنجن و در نظر بگیرن، تا رفتارها و انتخابهاشون رو هم با اونها وفق بدن. حتی تقسیم یک سلول هم نوعی رفتار و عمل هست، ولی چون ظاهراً، در بعضی شرایط، خودکار هست، ممکنه که انتخابش با اختیار سلول نباشه، بلکه با اختیار خدا و طبیعت باشه!
من تمامی مطالب و جمع بندیهام بر اساس انواع مطالعاتم راجع به نحوه پیدایش کره زمین، عوامل نابودکننده سیاره، منظومه شمسی، کهکشان و...، انواع عکسالعمل جانداران به محیط اطرافشون، حقایق پزشکی، مخصوصاً راجع به آناتومی بدن و وظایف هر بخش و ترکیبی در بدن، عصب شناسی و... هستن و هنوزم فرصت انجام مطالعات بیشتری رو دارم. اگه زمانی که هیچ جانداری روی کره زمین نبود رو فرض کنیم، باید تمام ذرات تشکیل دهنده سیارمون از ذرات بیادراک، بیاحساس، بدون انتخاب و بدون قدرت تصمیمگیری تشکیل شده بوده باشه! این ذرات فقط در صورتی میتونن به جاندار تبدیل بشن که حرکت کنن؛ با همدیگر ترکیب بشن و ترکیبات جدیدی رو ایجاد کنن. این مشخص نیست که آیا یک جسمِ کاملاً بدون حرکت، مثل یک سنگ روی خاک بیابان، که کاملاً به چیزی متصل نباشه، که، با تکان خوردن، اون رو هم تکون بده، یک قسمتش دارای اصلیترین ذرات برخوردار از قدرتهای ادراک، احساس، انتخاب، حرکت و تصمیمگیری، که «خودِ» اون جسم رو تشکیل میدن، هست یا نه؛ اما چیزی که مسلمه اینه که اگه ذرات تشکیل دهنده اجسام شرایط خاصی رو، روی هم رفته، داشته باشن، قطعاً میتونن، با ترکیب شدن با ذرات و مولکولهای اجسام دیگر و ایجاد ترکیبات جدید، جاندارانی رو تولید کنن، مخصوصاً اگر شناور در یک حلال باشند، چون این حلال، ذرات رو حرکت میده و با همدیگر ترکیب میکنه! به خاطر همین هست که دانشمندان احتمال دادن که اولین جاندارانِ کره زمین، ابتدا، در داخل آبها به وجود اومدن، چون آب تمام ذرات رو، در درون خودش، حرکت میده و ترکیب میکنه! بعد از ترکیب شدن ذرات و ایجاد ذرات جدید و اولین جانداران، بایستی هر جاندار انتخاب میکرده که نسل خودش رو حفظ کنه و دارای ادراک، احساس، انتخاب و تصمیمگیری میبوده! اما مسئله بسیار مبهم و عجیب اینه که چطور اولین نسل جانداران خواستن که تصمیم بگیرن که، بعد از ایجاد قابلیت معینی در خود و موقعیتی در محیطشون، نسل خودشون رو حفظ کنن و قابلیتهای ادراک، احساسات متنوع، انتخاب و تصمیمگیری در ذات خودشون رو کشف کردن و رفتارهای مختص خودشون رو بروز دادن! از این گذشته، بیشتر این طور محتملتر و منطقیتر به ذهن متبادر میشه که حتی وقتی جانداری دارای قدرتهای ادراک، احساس، انتخاب، حرکت و تصمیمگیری هست، ذرات مجزای اون، که، در یک دوره زمانی و در یک طبیعتی بدون جانداران، به طور دست نخورده، وجود داشتن، فقط پتانسیلهای این قدرتها رو داشتن، نه امکان محققسازی این پتانسیلها رو هم! یک گربه دارای قدرت احساس، ادراک، انتخاب و تصمیمگیری هست؛ مثلاً در مواقعی انتخاب میکنه که چطوری با چیزی بازی کنه یا یک چیز ناشناخته رو امتحان کنه تا شاید بخورتش! پس استنباط میکنیم که، زمانی که یک سیاره تشکیل بشه، در یک دوره مشخصی، تمام اون سیاره، از ماده و ذراتِ بدون جان ساخته شده. برای ایجاد و حفظ جانداران در یک مکان، به سه شرط مهم احتیاج داریم: اولاً ذرات ترکیب شونده در «سطح» سیاره، که شدت جاذبه معینی داره، مستقر بشن؛ یعنی یک سطح سیارهای موجود باشه، چون شدنی نیست که جانداران، در خلاء، معلق، بلاتکلیف و بدون امکانات زنده بمونن و با توان کافی زندگی کنن! دوماً لایهای از اَتمُسفِر، با ترکیبات متنوعی، از سطح همون سیاره، در برابر هر عامل مضری، مخصوصاً تابش کاملاً مستقیم پرتوهای مضر ستاره نوربخش به سطح اون سیاره، برای عدم دریافت بیش از حد پرتوها و گرمای این ستاره، محافظت کنه، چون، همانطور که میدانیم، ستاره، از اصلیترین فوایدش، نور بخشی، فراهم کردن امکانِ دیدن، برای جانداران یک سیاره، بعد از بازتابیده شدن طول موجهای نور، از طرف اجسام با رنگ یا رنگهای مشخص، به دیدگان جانداران، و ایجاد گرمای لازم در سطح سیاره احاطه کننده ستاره، هست و در واقع، ستاره یک منبع نور و گرما هست. سومین شرط هم وجود همین منبع نور و گرما، مثلاً به اسم «ستاره» (یا خورشید برای زمین ما)، هست که خود اون هم باید چهار ویژگی داشته باشه: اولاً نباید گرماش زیادی شدید و آسیبرسان به ذرات و جانداران سطح سیاره باشه؛ یعنی باید با محل زندگی جانداران فاصله کافی داشته باشه و نورش، با زاویه معین و متغیری، در طول زمان، به سطح سیاره احاطه کنندش تابیده بشه. برای اینکه نور این منبع، با زاویه معین و متغیری، در طول زمان، به سطح سیاره احاطهکنندش تابیده بشه هم، باید هم ستاره و هم سیاره همواره در حرکت منظم و ثابتی باشند. دوماً نورش باعث بازتابیده شدن طول موجهای نور، از طرف اجسام، به دیدگان جانداران ایجاد شده در اون سیاره (بعد از اینکه، با تکامل بدنیشون، قدرت دیدن هم پیدا کردن) بشه تا اون جانداران در تاریکی مطلق و محیط بدون نور نباشن؛ به طور تضمین شدهتری نسل خودشون رو حفظ کنن و دارای قدرت حس برتری باشن. سوماً باید این منبع نور در جایی روبرو و دور از سطح سیاره قرار بگیره تا همواره سیاره به دورش بچرخه، در عین حال که زاویه تابش نورِ منبع، در طول زمان، به طور منظم، متغیر باشه و این سیاره، حتی هنگام چرخیدن به دورش، به دور خودش هم بچرخه تا تمام سطح سیاره، در طول زمان، به طور منظم، نور و گرما رو دریافت کنه و در نتیجه، همه جای اون سیاره گرما و سرمای قابل تحملی داشته باشه و اختلاف و میزان بیش از حد دما در سطوح مختلفش باعث نابودی تدریجی اون سیاره و موجوداتش نشه! چهارماً باید این منبع نور و گرما، خودش، جسم سنگینتری در مرکز یک دایره فرضی باشه تا سیاره مد نظر هم، روی نقطهای از قطرها یا داخل مساحت این دایره فرضی، به دور این منبع بچرخه، چون باید این ستاره سنگینتر دلیلِ امکانِ ادامه اشغال اجسام و سیارات معینی در فضا، حفظ موقت فاصله بِینشون، ایجاد گرانش و کشش گرانشی در بِینشون و، در کل، دلیلِ چرخیدنشون، به نحوی و به طور منظم، به دورش باشه. طبق برخی از یافته های علم، این چرخیدن به دلیل این هست که منبع نور و گرما، به دلیل سنگینتر بودن، در فضا (با در نظر گرفتن مدل ریاضی فضا-زمان)، یک خمیدگی عمیقتری ایجاد کرده و از این جهت، تمام سیارات سبکتر دورش در اون خمیدگی هستن، ولی بهش برخورد نمیکنن، بلکه درون همان خمیدگی ایجاد شده، با نظم و نوعی مشخص، به دور منبع نور و گرما میچرخند (در این مورد، نظریه نسبیت عام اینشتین رو مطالعه کنین).
بعد از مرگ جانداران و حتی بعد از نابودی یک سیاره و متلاشی شدن ذرات خودش و جاندارانش، به هر دلیلی، همچنان، ذرات هر دوی اونها از شکلی به شکلی دیگر تبدیل میشوند و در فضا باقی میمانند، حتی اگه برخی از اون ذرات برای جانداران قابل رؤیت نباشن! پس، این ذرات، بعد از نابودی سیاره هم، این امکان رو دارن که از اکثر مکانها در فضا عبور کنن تا، بعد از ترکیب شدن با ذرات یا اجرام معلق دیگر یا ذرات سیارات دیگر یا فقط با ترکیب شدن با ذرات سیاره خودشون، با توجه به شرایط محیطی اطرافشون و ستاره مجاورشون، در هر بازهای از زمان، سیاره دارای ذرات جدیدی رو ایجاد کنن! پس نتیجه میگیریم که تمام ذرات عالم، به هر صورتی، همواره در جهان وجود دارند (!) و در سطح سیارات، یا به صورت ماده بی جان باقی میمانند، یا اینکه بیشتر حرکت و پیشرفت میکنند و ترکیب میشوند و احتمالاً، در نهایت، جانداران رو به وجود میآورند! اما قسمت مبهم ماجرا اینه که مجموعه سلولهای معینی از هر جاندار، مثل انسان، که «خود» اون جاندار رو تشکیل میدن، که توسط اون سلولها، دارای قابلیتهای ادراک، احساس، انتخاب، تصمیمگیری و تشخیص گونه خود بشه و هنگام مرگ کامل جاندار، آخرین مجموعهای هستند که همین قابلیتها رو از دست میده و در نتیجه، ارتباط تمام ذراتِ جسمِ جاندار با این دنیا قطع میشه، در کدام بخش از جسمش قرار میگیره و از چه نوع مواد، مولکولها و سلولهایی تشکیل شده! مثلاً معلوم نیست که آیا در بدن انسان، در واقع، سلولهایی، در سر یا مغز هستند، که آخرین مجموعهای رو تشکیل میدن که، هنگام مرگ کامل، ارتباطشون با این دنیا قطع میشه، یا در بخشی از اندام دیگری قرار گرفتهاند! میدانیم که قطع و برداشت برخی از اعضای بدن جانداران و انسانها موجب مرگ کامل و قطع ارتباط تمامی ذرات جسمشون با این دنیا نمیشه، ولی اختلال در عملکرد و مرگ برخی از سلولهای جسمِ هر جاندار میتونه در عملکرد دیگر سلولها و مرگ کامل اون جاندار تأثیرگذار باشه؛ پس نتیجه میگیریم که سلولهای جانداران به ترتیب و یکی پس از دیگری ارتباطشون با دنیا قطع میشه یا ارتباط همگی همزمان و در یک لحظه قطع نمیشه و برخی سلولهای قسمتی از جسمِ هر جاندار، در مقایسه با بقیه سلولهای کلّ جسم زندش، آخر از همه، ارتباطشون با دنیا قطع میشه! در هر بازه زمانی، که جانداران خاصّ همون بازه به وجود میان، هر جاندار دارای قابلیتهای ادراک، احساس، تصمیمگیری و یادگیری و همچنین، دارای حافظه زیستی مربوط به همون بازه زمانی هست، که، بعد از مرگ حتمیش، در یک زمان مشخص، قابلیتِ عملکردِ حافظش هم متوقف میشه! در هر بازه زمانی، ذراتی که در سطح سیارات هستن، جانداران خاص همون بازه زمانی با ظاهر منحصر به فردشون رو به وجود میارن. بنابراین، چون اکثر احتمالات، در طبیعت، قابلیت تحقق دارن، ممکنه که انسان فعلی در کره زمین، با ظاهر کنونی، یک بار دیگر، در بازه زمانی دیگر، همین شرایط پیدایشش از ذراتِ موجود رو، از ابتدا یا توسط فرگشت جانداران خاصی، داشته باشه و دوباره موجودی به نام «انسان»، در زمانی دیگر، نسلش ایجاد بشه، با این تفاوت که انسانی که از ذراتِ زمانِ خودش به وجود آمده، الزاماً، تمام ذراتِ ترکیباتِ قبلیِ انسانِ قبلی، که قبلاً جسمش مرده و در خاک آمیخته و پخش شده، رو در خودش نداشته باشه و «خود» و حافظه زیستی مختص همون بازه زمانی رو داشته باشه! پس ذرات تشکیل دهنده عالم، اگر سه شرط وجود سطح سیاره، که روی آن قرار داشته باشند، وجود اتمسفر، برای حفظ سطح سیاره از عوامل مضر برای ذرات آن و جاندارانش، و وجود منبع نور و گرما، در یک فاصله معینی از این سطح سیاره، رو داشته باشن، بارها و بارها، امکان و قابلیت ترکیب و ایجاد هر نوعی از جانداران رو دارن! بنابراین، در هر بازه زمانیای، به هر تعداد دفعات ممکنی، موجودی به نام «انسان»، با ویژگیها و شرایط محیطی فعلی، میتونه پدید بیاد، به شرطی که نوع ترکیب ذرات و حافظش، در هر دورانی، مختص همان دوران باشن، چون در هر دورانی اتفاقات معینی، با انتخاب جانداران، محقق میشن! تمام ذرات در مکان هستن؛ اما یک لازمه دیگر، برای این که این ذرات، برای همیشه، با هم ترکیب بشن، کمیتی به نام «زمان» هست. زمان هم که هرگز به عقب برنمیگرده (چون حتی اگه لحظاتِ عقب رفتن زمان رو هم در نظر بگیریم، زمان در حال سپری شدنه)، بلکه این ذرات هستن که، در طول زمانِ همواره رو به جلو، ممکنه که، به طور طبیعی، به شرایطِ قبلیِ مکان، ترکیب و ظاهر خود برگردن؛ حالتشون تغییر پیدا کنه و حالت و ظاهر قبلی و اولیه خودشون رو داشته باشن! حتی اگه ذرات، بارها، با گذشت زمان، حالت و ظاهر قبلی خودشون رو داشته باشن، با هم ترکیب بشن و جانداران رو ایجاد کنن، هر بار، همان جانداران انتخاب خود را خواهند داشت و رفتارهایی که خودشون بخوان رو، با توجه به شرایط زیستی منحصر به فرد خود، در یک زمان و مکان مشخص، بروز خواهند داد تا بیشتر، مطابق میل خود، زندگی کرده باشن و چیزهایی که بهشون نیاز دارند رو به دست بیارند! در هر جا که جاندار باشه، انتخاب هم صورت میگیره! حتی اگر بخواهیم که انگشتان دستمان را تکان دهیم، میتوانیم متوجه بشیم که این امر که کدام انگشت دست را چند بار و چه زمانی تکان بدهیم یا ندهیم را هم با انتخاب و اختیار خودمان انجام میدهیم (در هر جهانی که باشیم و حتی اگر، ظاهراً، اتفاقات و آغاز تا پایان جهان تا ابد تکرار شوند (درحالیکه میدانیم که مسئله تکرار جهان و اتفاقات آن محال است))!
انسان فقط تونسته، از طریق فیلم برداری، عکس برداری و ضبط صوت، بخشی از اثر اتفاقاتی که در گذشته رخ داده رو ثبت و ضبط کنه و این کارها مثل این هستن که انسان، در کودکی، کف دستانش رو به رنگی بماله؛ اثرشون رو روی یک کاغذ بر جای بگذاره؛ کاغذ رو سالهای متعددی نگه داره و شکل کف دستان کوچک خودش رو، روی همون کاغذ، در بزرگسالی تماشا کنه! با این وجود، باید این نکته رو در نظر داشت که هر قدر هم که تجهیزات انسان، برای بازگشت به گذشته، پیشرفت کنن، نخواهد توانست که با همون سن و سال، ویژگیهای ظاهری و جسمانی، اطلاعات حافظه و با حضور در یک مکان مشخص، در یک مکان دیگر و مربوط به گذشته هم حضور پیدا کنه و اون رو لمس کنه، چون افزایش سن، تغییر ظاهر و جسم، داشتن اطلاعات معین در حافظه، بودن در یک مکان خاص و جا به جا شدن اجسام، حاصل تمام اتفاقات قبلیای هستن که برای ما و اجسام رخ دادن و باید، در یک زمانِ قبلتر، همه جانداران و اجسامِ تمامِ مکانهای جهان، خصوصیات مختلفی که در یک ثانیه معین از زمان داشتن رو دوباره داشته باشن و برخی خصوصیات آتیشون، نسبت به اون ثانیه، رو از دست بدن؛ ینی باید همه اتفاقاتی که افتادن، به ترتیب، ولی به طور برعکس، از آخرینشون، دوباره رخ بدن تا در اون ثانیه معین و دلخواهمون از زمان، که میخواهیم دوباره از آغاز اون ثانیه زندگی کنیم، دوباره اتفاقات در جهت گذر زمان رخ بدن! در نتیجه، در یک زمان خاص و قبلتر، ما کم سنتر و جوانتر شدهایم، بعضی اطلاعات حافظمون از ذهنمون پاک شدن، حتی در یک مکان دیگر هستیم و برای بازگشت به ثانیه معینی از زمان، در گذشته، همه اتفاقات دنیا برعکس رخ دادن، درحالیکه میدونیم که همه این قضایا محالن! برای بازگشت به زمان قبلتر و شروع زندگی از یک ثانیه معین، باید همه اتفاقات، با هم و به طور برعکس، رخ بدن، نه اینکه فقط برخیشون، به طور برعکس، رخ بدن! اگر، از طریق تجهیزات و روش خاصی، با خصوصیات کنونی، به زمان قبلتر برگردیم، بدون اینکه توانایی لمس چیزی رو داشته باشیم، فقط میتونیم مناظر، اجسام و جانداران رو، با اون تجهیزات، تماشا کنیم و احتمالاً خودمون رو هم پیدا کنیم! در واقع، همون تجهیزات هم حاصل اتفاقات قبلیای هستن که، برای ساختنشون، رخ دادن؛ پس وقتی، در زمان گذشته، اون تجهیزات ناپدید نشده باشن، اجسام و جاندارانِ زمانِ گذشته فقط مشاهده میشن، ولی لمس نمیشن! هر ذرهای، چه قابل رؤیت باشه، چه نباشه، چه در سطح یک سیاره باشه، چه در فضا معلق باشه و گاهی به طور معلق حرکت کنه، تا هر مکانی که بتونه پیش بره، دارای فضای قابل مشاهده و موجود یا «مکان» هست! البته امروزه انسان، به عنوان جانداری حاصل از فرگشتِ جاندارانِ اولیه کره زمین، که توسط ذراتِ سطحِ زمین ایجاد شدن، با استفاده از فضاپیما، تونسته بیشتر در فضا پیش بره و به مکانهای بیشتری، که معمولاً چشم هم، به طور غیرمسلح یا مسلح، میبینه، دسترسی داشته باشه و حتی اجسام و اجرام تشکیل شده از ذراتِ موجود در اون مکانها، که معمولاً قابل رؤیت هستن، رو لمس کنه! انسان، بدون اینکه متوجه بشه، میتونه، در امتداد مکان، جلوتر بره و به مکانی برسه که ابتدای مکان قبلیای بوده که حرکت از اونجا رو شروع کرده بوده. خیلی عجیب هست که اگر انسان امکانات کافی، برای پیمودن یک «مسافت» و پیش رفتن در فضا رو داشته باشه، میتونه جلوتر بره و مکانهای جدیدتری رو ببینه و هستی کاملاً خالی و ورای مکان نیست!
كار چطور بود ؟ 😂❤️
کاکو بیشتر ویدیو بذار
نسخ نکن مارو ناموسا
عالی کاکو
ویدئو بیشتر بزار
ذوق ینی یه دفه ببینی کاکو وفا ویدیو گذاشته😂😂❤️❤️
یونی مرمید
داداش من که عشق کردم😂❤
فوق العاده بود .... ذهن خلاقی داری .... واست بهترینها رو آرزو دارم یونس جان ..... ایران خوش بگذره 🤣🤣🤣
عاااالی بود ، کاش قسمت تو ایرانش هم درست کنی خیلی خفن میشه ❤❤❤
درود هموطن
بسیار عالی سپاس🎉🎉
عالی بود حاجی😂😂منتظر ایوب هم هستیم😂
آخ گفتی. کاش از فرشته ها و شیطانم بسازه😂
@@matinhajji7095ساخته😂
خدا خفت نکنه دلدردگرفتم از خنده سوایی طنز بسیار آموزنده است ممنون از کار زیبایت
عامو یه کلیپ درمورد صداوسیما هم بساز 😂😂😂😂
واقعا دمت گرم وفا جان که انقد خوب و دقیق دین اسلام رو به مردم به صورت درست و اونطوری که هست نشون میدی . دمت گرم همین جوری ادامه بده که همه این دین اسلام و دروغین رو بهتر بشناسن که دیگه یک مشت عرب خرافاتی رو نپرستن🤝🤝👏👏خسته نباشی
باباداره شاخ میشه برای همه ادیان 🤣🤣😂😂👍👍🕶🕶💖💖💕💕💞💞💝💝❤❤
جوووووننننن رپ کردن یونی رو😂
استعداد خالص❤️❤️
👏دست خوش وفا جان 😂عالی بود و قسمت رپ خواندنش باحالترش کرد دمت گرم موفق و سالم باشی ❤
همه قسمتها عالی و بی نظیر هستند خسته نباشید ❤❤😂😂😂
haji dast khoshhhhhh ye doonei
خیلی خفن بود دم شما گرم 😂❤
I was thinking if you were a history teacher ❤😂😂😂
سلامتی بچای شیراز ، کاکو جونیای خودوم ❤😂
س.عزیزجانم شما کارتون حرف نداره مثل همیشه عالی وبینظیر.نمره ی شما هزاربه بالاست.موفق وسربلندباشید داداش وفای گرانقدر💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کاکو هفته ای یه بار یه کلیپ بده مردیم از انتظار😂عشقی
So good bro ❤️❤️ that's fantastic 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
درود گرم من به دل شما وفا جان ـ امیدوارم همیشه موفق باشی و تندرست ، به امید یزدان تورو اون بالا بالاها ببینمت ... دوستدار شما حفیظ از بلوچستان ..💗☘️
کاش پشت صحنه ش رو هم بذارید😂😂😂خودش اینقد خنده دار هست😅😅خدا به فریاد پشت صحنه ش برسه🤣🤣🤣
تامنیل رو میبینم جر میخورم از خنده😂
خیلی از اینا می خوایما دمت گرممم عالی بود ❤
از وسط داستان اوج گرفت😂😂😂 وفا سریال وایکینگز رو هم کاش بازسازی می کردی 😂😂😂😂
عیسی مسیح رو منتظریم
عالیی
مثل همیشه کاکو شیرازی عالی بود،ببی بورم. Very Good
چه بیت خفنییی چ آهنگ خمبییییی😂🎉 عالییییییی
کلیپها یکی از یکی بهتر و خفنتر، با این یونس چقدر خندیدم، عالی بود
عالییییی👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼
با اختلاف بهتریننننن
دمت گرم وفا زنگ دینی و تاریخ فقط با استاد وفا ❤❤❤🌈🌈🌈🌈
Kheyli khandidam damet garm makhsosan ghesmat rap 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
عالی وفا ناموسا اهنگ بده بیرون خیلی خوبه 😂❤️❤️
اصا این ویدیو تو ی لول دیگه بود😂👍🏻👏🏻
عاااااالی بووووود 😂😂😂😂 یکی از بهترین هاااا بوددد
جلوه های ویژه در حد آواتار 😂
دس خوش عامو
کاری که وفا بسازه توش عشق وجود داره ❤
عالی بود عالی حرف نداشت خدایی
مشتاق دیدنش تو ایرانم😂
دریییل کردنتوووووو بناززززمز کثااآافططط 😂💙💙💙💙💙💙💙💙💙😂😂😂😂
حال کردم ناموسن
Great as always amoo vafa❤❤❤😂
حضرت داوود مونده ، قاتله داوود ،باحال میشه
هیچ میدونستین اولین عن توو عن تاریخ زمانی بود که یونس توو نهنگ رید 😁😁
وایییی عالی بود😂🤣
فقط اونجاش که میگی افتادم تو دام عاشقی نفهمیدم نفهمیدم 🤣❤️🔥
اگه من این مسائل رو نگم، دیوونه می شم😂 و بعضی وقتا هم خیلیم غمگینم. فرض کنیم که یه آدم، به طور ذاتی، پیامبر باشه؛ اسمش هم مثلاً مسعود باشه. مثلاً در سیزده سالگی یا بیست سالگی، یهویی در گوش این آدم، صدای مَردی بیاد؛ بعد همین مرد، مثل موجودی سیریش، تا لحظه مرگش، ولش نکنه و فرضاً وقتی که طرف، توی خونه، به بالشش تکیه داده یا سر میز شام کوفت می کنه، این یک دفعه بیاد و دَم گوشش مثلاً بگه: «ای مسعود! دیروز اون آقا رو که بهش پونصد سکه قرض دادی رو یادته؟ برو و فلان کار رو بکن.»، یا یه دفعه چیزی رو براش مطرح کنه! آدم از ترس زهر تَرَک نمی شه و خطاب به خدا غر نمی زنه که چرا این مَردَک علّاف، در هر جا و هر زمانی از شبانه روز، که من اصلاً روحمم (هشیاری و احساسات درونم، نه اون پیکرِ بخار مانندی که مدعیان می گن که موقع تولد، توی ما می ره، موقع مرگ هم از توی ما بیرون میاد و هیچ وقت هم حافظش پاک نمی شه) خبر نداره، یکباره، نزدیک گوش من، شروع به سخنرانی می کنه و این طوری کارش من رو می ترسونه، که با خودم می گم که خدایا این کیه که داره با من حرف می زنه؟!
این فرشته (که مثل ربات، بدون هیچ احساسی (!)، فقط انتقال پیام رو اجرا می کنه و لا به لای کلمات جملاتش، هیچ حرف حاشیه اییی زده نمی شه، که مثلاً گفته باشه: «سلام مسعود. حالت چطوره؟ چه خبرا؟») وجود خارجی نباید داشته باشه که، چون خدا اصلاً هستی نیست😐 (همه چیز هم نیست (!)، بلکه به نظرم، هستی بخش به همان همه چیزها، نیروی به وجود آورنده و نگه دارنده جزئیات هستی، باطن هستی و برخوردار از قدرتهای مختلف هست) و حجم یا قسمتی از فضا رو در عالم امکان (یا در کل، در هیچ عالم قابل تصوری)، اشغال نکرده، مستقر نشده که فرشته ها دورش حلقه زده باشن و بعد از ثبت و ضبط پیام، بخوان که بلافاصله، مکان یا اقامتگاهشون رو ترک کنن و برگردن به نزدیک گوش مسعود داستانمون، تا بگیم پیام رسانده شد! 😐 چیزی که هر قسمت از فضایی رو اشغال کنه، اسمش «هستی» یا «عالم» هست، حالا هر هستی یا عالمی، که فرض کنیم، باشه! پس خدا خودِ هستی هم نیست!
اگر بعضی از مدعیان، حرف بنده رو، راجع به اینکه خدا هستی یا خودِ هستی نیست و مقرّی، در هیچ عالم قابل تصوری، نداره، که در آن فرشته ها دورش حلقه زده باشن، رو قبول کرده باشن، باید فرض کرده باشن که مقرّ این فرشته ها باید شانه به شانه یا در نزدیکی مسعودمون باشه، که هر کدام، هر وقت صلاح دید، دهنش رو نزدیک گوش مسعود بکنه و صدا بده!
اگر هم پیامی، از جایی به جای دیگر، منتقل نشه، به خود فرشتگان هم وحی رسیده می شه، تا پیام رو برسونن؛ بعد از اینکه این مراحل استدلال رو طی کردیم، فرشته و پیام رسان، اینجا چه فایده ای برای انتقال پیام داشت؟! پس فرشته کاربردی نداره و وحی دهنده همون خدا می شه که! وظیفه پیامبر، برای عالم پیرامون و بشر، قابل قبوله، ولی فرشته پیام رو به گوش نمی رسونه یا به فکر خطور نمی ده که! نیازی بهش نیست که! نیاز به واسطه ای نیست، تا به او هم وحی برسه که! 😂 منظورم از کلمه «وحی» (به فرشته)، به خاطر خطور کردن و به گوش آمدن پیامه. ممکنه که آدم بخواد تا حتی فکری، که از ذهنش می گذره رو، به بقیه هم پیشنهاد یا دستور بده، ولی دیگه فرشته ای به درد نمی خوره، که همون فکر از ذهن او هم گذشته باشه که! 😂 امیدوارم منظورم رو بفهمید.
اگر هم گاهی، فقط نزدیک گوش مسعود، صدا داده نشه، بلکه پیامبر، گاهی اوقات، حتی شمایل مربوط به عالم دیگر این فرشته رو هم مشاهده کنه و احیاناً پیکر این فرشته از اجسام این عالم عبور کنه، چرا فقط این فرشته رو می بینه و باهاش ارتباط داره؟! منظورم اینه که چرا قسمتی از جهانی که فرشته ها در اون، وجود دارند و در حال زندگی کردن هستن رو هم نمی بینه؟! چرا فرشته در جهان مختصّ حیات خودش، که دارای ابعاد فیزیکی هست، حضور نداره و یک دفعه ظاهر می شه؟! اسکایپ می کنه؟! از این گذشته، از قید زمان و مکان هم نمی شه که خارج شد، که، بدون دیده شدن پس زمینه مبدأ پیام، با پیامبر، در روی کره زمین، تماس تصویری گرفت! اصلاً چرا فرشته باید تماس تصویری بگیره؟! 😐 اگه بگیم که هر از گاهی، دو دنیا به هم وصل می شن، خدا چه نیازی به وصل شدن این دو دنیا داره، تا بگه که من برای مسعود، پیام دارم و باهاش کار دارم؟! در صورتیکه دو دنیا، گاهی اوقات، به هم وصل بشن، که فرشته هیئتش قابل رؤیت بشه، چه نیرویی در اون اوقات، توسط چه کسی فعال می شه که این اتفاق بیفته؟! 🤨
البته ممکنه که، هم زمان با اولین نسلهای انسانها، موجوداتی بوده باشن، که انسانها، برای بقا، رفتارها و کارهایی رو از اینها یاد گرفته باشن. من شخصاً این طور فکر میکنم و خیلی پیشرفتهتر و زیباتر به قضایا نگاه میکنم.
ضمناً من وجود خدا رو، همون طور که از توصیفاتم مشخصه، میپذیرم. از زندگیمون هم شاکی و خسته شدیم، فقط با او ارتباط برقرار کنیم؛ درد دل کنیم و مثلاً بهش بگیم که خدایا این چه وضع زندگیای هست که من دارم یا من رو هم عاقبت به خیر کن (در واقع داریم از خودمون میخوایم که طوری عمل کنیم تا عاقبت به خیر بشیم). چیزی که شکایت، طلب و دعا میکنیم، تمرکز روی خودمون و روحیاتمونه، نه اینکه خدا، خودش، همواره تأثیر و دخالتی، در عمل و سرنوشت ما داشته باشه؛ داریم خودمون رو تخلیه و روی آیندمون، تمرکز میکنیم!
بعلاوه، باید گفت که، از ابتدای خلقت، امکان حرکت و رفتار کردن هر موجود و ذره ای، توسط نیروی خدا بوده، ولی من باز هم می گم که مخلوقات، در نوع اعمال و رفتارهاشون، که بر بقای خودشون، مؤثره، آزادی عمل، اختیار و انتخاب دارند و راه بقای خودشون رو هم، با اختیار خودشون، پیدا کردن. خدا فقط امکان حرکت و انتخاب رو به ما موجودات داده؛ ینی برای مثال، امکان تقسیمِ داخل یک سلول، که به طور خودکار هست، رو به سلول داده، ولی در مقیاس بزرگتر، اگه مجموعه سلولها جانداری رو تشکیل بدن، این جاندار دارای قدرت تصمیم گیری هست و مثلاً شاید نخواد که در یک فصل، جفت گیری کنه! ممکنه که در تجلی برخی رفتارهای غریزیِ گونه های جانداران هم، طبیعت و دست خدا تأثیرگذار بوده باشه، ولی قطعاً در انجام برخی رفتارها هم انتخاب و تشخیص خود جانداران، نقش داشته و این انتخاب و تشخیص هم عامل بقاشون بوده، مخصوصاً وقتی که خواستن تا شرایط محیط اطراف و امکاناتشون رو، تا حدی که می تونستن، بسنجن و در نظر بگیرن، تا رفتارها و انتخابهاشون رو هم با اونها وفق بدن. حتی تقسیم یک سلول هم نوعی رفتار و عمل هست، ولی چون ظاهراً، در بعضی شرایط، خودکار هست، ممکنه که انتخابش با اختیار سلول نباشه، بلکه با اختیار خدا و طبیعت باشه!
علی زیاد جدی نگیر قضیه را ،خودشو زیاد اذیت نکن
من تمامی مطالب و جمع بندیهام بر اساس انواع مطالعاتم راجع به نحوه پیدایش کره زمین، عوامل نابودکننده سیاره، منظومه شمسی، کهکشان و...، انواع عکسالعمل جانداران به محیط اطرافشون، حقایق پزشکی، مخصوصاً راجع به آناتومی بدن و وظایف هر بخش و ترکیبی در بدن، عصب شناسی و... هستن و هنوزم فرصت انجام مطالعات بیشتری رو دارم. اگه زمانی که هیچ جانداری روی کره زمین نبود رو فرض کنیم، باید تمام ذرات تشکیل دهنده سیارمون از ذرات بیادراک، بیاحساس، بدون انتخاب و بدون قدرت تصمیمگیری تشکیل شده بوده باشه! این ذرات فقط در صورتی میتونن به جاندار تبدیل بشن که حرکت کنن؛ با همدیگر ترکیب بشن و ترکیبات جدیدی رو ایجاد کنن.
این مشخص نیست که آیا یک جسمِ کاملاً بدون حرکت، مثل یک سنگ روی خاک بیابان، که کاملاً به چیزی متصل نباشه، که، با تکان خوردن، اون رو هم تکون بده، یک قسمتش دارای اصلیترین ذرات برخوردار از قدرتهای ادراک، احساس، انتخاب، حرکت و تصمیمگیری، که «خودِ» اون جسم رو تشکیل میدن، هست یا نه؛ اما چیزی که مسلمه اینه که اگه ذرات تشکیل دهنده اجسام شرایط خاصی رو، روی هم رفته، داشته باشن، قطعاً میتونن، با ترکیب شدن با ذرات و مولکولهای اجسام دیگر و ایجاد ترکیبات جدید، جاندارانی رو تولید کنن، مخصوصاً اگر شناور در یک حلال باشند، چون این حلال، ذرات رو حرکت میده و با همدیگر ترکیب میکنه! به خاطر همین هست که دانشمندان احتمال دادن که اولین جاندارانِ کره زمین، ابتدا، در داخل آبها به وجود اومدن، چون آب تمام ذرات رو، در درون خودش، حرکت میده و ترکیب میکنه!
بعد از ترکیب شدن ذرات و ایجاد ذرات جدید و اولین جانداران، بایستی هر جاندار انتخاب میکرده که نسل خودش رو حفظ کنه و دارای ادراک، احساس، انتخاب و تصمیمگیری میبوده! اما مسئله بسیار مبهم و عجیب اینه که چطور اولین نسل جانداران خواستن که تصمیم بگیرن که، بعد از ایجاد قابلیت معینی در خود و موقعیتی در محیطشون، نسل خودشون رو حفظ کنن و قابلیتهای ادراک، احساسات متنوع، انتخاب و تصمیمگیری در ذات خودشون رو کشف کردن و رفتارهای مختص خودشون رو بروز دادن!
از این گذشته، بیشتر این طور محتملتر و منطقیتر به ذهن متبادر میشه که حتی وقتی جانداری دارای قدرتهای ادراک، احساس، انتخاب، حرکت و تصمیمگیری هست، ذرات مجزای اون، که، در یک دوره زمانی و در یک طبیعتی بدون جانداران، به طور دست نخورده، وجود داشتن، فقط پتانسیلهای این قدرتها رو داشتن، نه امکان محققسازی این پتانسیلها رو هم! یک گربه دارای قدرت احساس، ادراک، انتخاب و تصمیمگیری هست؛ مثلاً در مواقعی انتخاب میکنه که چطوری با چیزی بازی کنه یا یک چیز ناشناخته رو امتحان کنه تا شاید بخورتش! پس استنباط میکنیم که، زمانی که یک سیاره تشکیل بشه، در یک دوره مشخصی، تمام اون سیاره، از ماده و ذراتِ بدون جان ساخته شده.
برای ایجاد و حفظ جانداران در یک مکان، به سه شرط مهم احتیاج داریم: اولاً ذرات ترکیب شونده در «سطح» سیاره، که شدت جاذبه معینی داره، مستقر بشن؛ یعنی یک سطح سیارهای موجود باشه، چون شدنی نیست که جانداران، در خلاء، معلق، بلاتکلیف و بدون امکانات زنده بمونن و با توان کافی زندگی کنن! دوماً لایهای از اَتمُسفِر، با ترکیبات متنوعی، از سطح همون سیاره، در برابر هر عامل مضری، مخصوصاً تابش کاملاً مستقیم پرتوهای مضر ستاره نوربخش به سطح اون سیاره، برای عدم دریافت بیش از حد پرتوها و گرمای این ستاره، محافظت کنه، چون، همانطور که میدانیم، ستاره، از اصلیترین فوایدش، نور بخشی، فراهم کردن امکانِ دیدن، برای جانداران یک سیاره، بعد از بازتابیده شدن طول موجهای نور، از طرف اجسام با رنگ یا رنگهای مشخص، به دیدگان جانداران، و ایجاد گرمای لازم در سطح سیاره احاطه کننده ستاره، هست و در واقع، ستاره یک منبع نور و گرما هست. سومین شرط هم وجود همین منبع نور و گرما، مثلاً به اسم «ستاره» (یا خورشید برای زمین ما)، هست که خود اون هم باید چهار ویژگی داشته باشه: اولاً نباید گرماش زیادی شدید و آسیبرسان به ذرات و جانداران سطح سیاره باشه؛ یعنی باید با محل زندگی جانداران فاصله کافی داشته باشه و نورش، با زاویه معین و متغیری، در طول زمان، به سطح سیاره احاطه کنندش تابیده بشه. برای اینکه نور این منبع، با زاویه معین و متغیری، در طول زمان، به سطح سیاره احاطهکنندش تابیده بشه هم، باید هم ستاره و هم سیاره همواره در حرکت منظم و ثابتی باشند. دوماً نورش باعث بازتابیده شدن طول موجهای نور، از طرف اجسام، به دیدگان جانداران ایجاد شده در اون سیاره (بعد از اینکه، با تکامل بدنیشون، قدرت دیدن هم پیدا کردن) بشه تا اون جانداران در تاریکی مطلق و محیط بدون نور نباشن؛ به طور تضمین شدهتری نسل خودشون رو حفظ کنن و دارای قدرت حس برتری باشن. سوماً باید این منبع نور در جایی روبرو و دور از سطح سیاره قرار بگیره تا همواره سیاره به دورش بچرخه، در عین حال که زاویه تابش نورِ منبع، در طول زمان، به طور منظم، متغیر باشه و این سیاره، حتی هنگام چرخیدن به دورش، به دور خودش هم بچرخه تا تمام سطح سیاره، در طول زمان، به طور منظم، نور و گرما رو دریافت کنه و در نتیجه، همه جای اون سیاره گرما و سرمای قابل تحملی داشته باشه و اختلاف و میزان بیش از حد دما در سطوح مختلفش باعث نابودی تدریجی اون سیاره و موجوداتش نشه! چهارماً باید این منبع نور و گرما، خودش، جسم سنگینتری در مرکز یک دایره فرضی باشه تا سیاره مد نظر هم، روی نقطهای از قطرها یا داخل مساحت این دایره فرضی، به دور این منبع بچرخه، چون باید این ستاره سنگینتر دلیلِ امکانِ ادامه اشغال اجسام و سیارات معینی در فضا، حفظ موقت فاصله بِینشون، ایجاد گرانش و کشش گرانشی در بِینشون و، در کل، دلیلِ چرخیدنشون، به نحوی و به طور منظم، به دورش باشه. طبق برخی از یافته های علم، این چرخیدن به دلیل این هست که منبع نور و گرما، به دلیل سنگینتر بودن، در فضا (با در نظر گرفتن مدل ریاضی فضا-زمان)، یک خمیدگی عمیقتری ایجاد کرده و از این جهت، تمام سیارات سبکتر دورش در اون خمیدگی هستن، ولی بهش برخورد نمیکنن، بلکه درون همان خمیدگی ایجاد شده، با نظم و نوعی مشخص، به دور منبع نور و گرما میچرخند (در این مورد، نظریه نسبیت عام اینشتین رو مطالعه کنین).
پیر شدم تا همشو خوندم چخبرته داداش😂 تشکر از زحماتت🎉❤@@aliakbarilayegh2583
بعد از مرگ جانداران و حتی بعد از نابودی یک سیاره و متلاشی شدن ذرات خودش و جاندارانش، به هر دلیلی، همچنان، ذرات هر دوی اونها از شکلی به شکلی دیگر تبدیل میشوند و در فضا باقی میمانند، حتی اگه برخی از اون ذرات برای جانداران قابل رؤیت نباشن! پس، این ذرات، بعد از نابودی سیاره هم، این امکان رو دارن که از اکثر مکانها در فضا عبور کنن تا، بعد از ترکیب شدن با ذرات یا اجرام معلق دیگر یا ذرات سیارات دیگر یا فقط با ترکیب شدن با ذرات سیاره خودشون، با توجه به شرایط محیطی اطرافشون و ستاره مجاورشون، در هر بازهای از زمان، سیاره دارای ذرات جدیدی رو ایجاد کنن! پس نتیجه میگیریم که تمام ذرات عالم، به هر صورتی، همواره در جهان وجود دارند (!) و در سطح سیارات، یا به صورت ماده بی جان باقی میمانند، یا اینکه بیشتر حرکت و پیشرفت میکنند و ترکیب میشوند و احتمالاً، در نهایت، جانداران رو به وجود میآورند!
اما قسمت مبهم ماجرا اینه که مجموعه سلولهای معینی از هر جاندار، مثل انسان، که «خود» اون جاندار رو تشکیل میدن، که توسط اون سلولها، دارای قابلیتهای ادراک، احساس، انتخاب، تصمیمگیری و تشخیص گونه خود بشه و هنگام مرگ کامل جاندار، آخرین مجموعهای هستند که همین قابلیتها رو از دست میده و در نتیجه، ارتباط تمام ذراتِ جسمِ جاندار با این دنیا قطع میشه، در کدام بخش از جسمش قرار میگیره و از چه نوع مواد، مولکولها و سلولهایی تشکیل شده! مثلاً معلوم نیست که آیا در بدن انسان، در واقع، سلولهایی، در سر یا مغز هستند، که آخرین مجموعهای رو تشکیل میدن که، هنگام مرگ کامل، ارتباطشون با این دنیا قطع میشه، یا در بخشی از اندام دیگری قرار گرفتهاند! میدانیم که قطع و برداشت برخی از اعضای بدن جانداران و انسانها موجب مرگ کامل و قطع ارتباط تمامی ذرات جسمشون با این دنیا نمیشه، ولی اختلال در عملکرد و مرگ برخی از سلولهای جسمِ هر جاندار میتونه در عملکرد دیگر سلولها و مرگ کامل اون جاندار تأثیرگذار باشه؛ پس نتیجه میگیریم که سلولهای جانداران به ترتیب و یکی پس از دیگری ارتباطشون با دنیا قطع میشه یا ارتباط همگی همزمان و در یک لحظه قطع نمیشه و برخی سلولهای قسمتی از جسمِ هر جاندار، در مقایسه با بقیه سلولهای کلّ جسم زندش، آخر از همه، ارتباطشون با دنیا قطع میشه! در هر بازه زمانی، که جانداران خاصّ همون بازه به وجود میان، هر جاندار دارای قابلیتهای ادراک، احساس، تصمیمگیری و یادگیری و همچنین، دارای حافظه زیستی مربوط به همون بازه زمانی هست، که، بعد از مرگ حتمیش، در یک زمان مشخص، قابلیتِ عملکردِ حافظش هم متوقف میشه!
در هر بازه زمانی، ذراتی که در سطح سیارات هستن، جانداران خاص همون بازه زمانی با ظاهر منحصر به فردشون رو به وجود میارن. بنابراین، چون اکثر احتمالات، در طبیعت، قابلیت تحقق دارن، ممکنه که انسان فعلی در کره زمین، با ظاهر کنونی، یک بار دیگر، در بازه زمانی دیگر، همین شرایط پیدایشش از ذراتِ موجود رو، از ابتدا یا توسط فرگشت جانداران خاصی، داشته باشه و دوباره موجودی به نام «انسان»، در زمانی دیگر، نسلش ایجاد بشه، با این تفاوت که انسانی که از ذراتِ زمانِ خودش به وجود آمده، الزاماً، تمام ذراتِ ترکیباتِ قبلیِ انسانِ قبلی، که قبلاً جسمش مرده و در خاک آمیخته و پخش شده، رو در خودش نداشته باشه و «خود» و حافظه زیستی مختص همون بازه زمانی رو داشته باشه!
پس ذرات تشکیل دهنده عالم، اگر سه شرط وجود سطح سیاره، که روی آن قرار داشته باشند، وجود اتمسفر، برای حفظ سطح سیاره از عوامل مضر برای ذرات آن و جاندارانش، و وجود منبع نور و گرما، در یک فاصله معینی از این سطح سیاره، رو داشته باشن، بارها و بارها، امکان و قابلیت ترکیب و ایجاد هر نوعی از جانداران رو دارن! بنابراین، در هر بازه زمانیای، به هر تعداد دفعات ممکنی، موجودی به نام «انسان»، با ویژگیها و شرایط محیطی فعلی، میتونه پدید بیاد، به شرطی که نوع ترکیب ذرات و حافظش، در هر دورانی، مختص همان دوران باشن، چون در هر دورانی اتفاقات معینی، با انتخاب جانداران، محقق میشن!
تمام ذرات در مکان هستن؛ اما یک لازمه دیگر، برای این که این ذرات، برای همیشه، با هم ترکیب بشن، کمیتی به نام «زمان» هست. زمان هم که هرگز به عقب برنمیگرده (چون حتی اگه لحظاتِ عقب رفتن زمان رو هم در نظر بگیریم، زمان در حال سپری شدنه)، بلکه این ذرات هستن که، در طول زمانِ همواره رو به جلو، ممکنه که، به طور طبیعی، به شرایطِ قبلیِ مکان، ترکیب و ظاهر خود برگردن؛ حالتشون تغییر پیدا کنه و حالت و ظاهر قبلی و اولیه خودشون رو داشته باشن!
حتی اگه ذرات، بارها، با گذشت زمان، حالت و ظاهر قبلی خودشون رو داشته باشن، با هم ترکیب بشن و جانداران رو ایجاد کنن، هر بار، همان جانداران انتخاب خود را خواهند داشت و رفتارهایی که خودشون بخوان رو، با توجه به شرایط زیستی منحصر به فرد خود، در یک زمان و مکان مشخص، بروز خواهند داد تا بیشتر، مطابق میل خود، زندگی کرده باشن و چیزهایی که بهشون نیاز دارند رو به دست بیارند! در هر جا که جاندار باشه، انتخاب هم صورت میگیره! حتی اگر بخواهیم که انگشتان دستمان را تکان دهیم، میتوانیم متوجه بشیم که این امر که کدام انگشت دست را چند بار و چه زمانی تکان بدهیم یا ندهیم را هم با انتخاب و اختیار خودمان انجام میدهیم (در هر جهانی که باشیم و حتی اگر، ظاهراً، اتفاقات و آغاز تا پایان جهان تا ابد تکرار شوند (درحالیکه میدانیم که مسئله تکرار جهان و اتفاقات آن محال است))!
انسان فقط تونسته، از طریق فیلم برداری، عکس برداری و ضبط صوت، بخشی از اثر اتفاقاتی که در گذشته رخ داده رو ثبت و ضبط کنه و این کارها مثل این هستن که انسان، در کودکی، کف دستانش رو به رنگی بماله؛ اثرشون رو روی یک کاغذ بر جای بگذاره؛ کاغذ رو سالهای متعددی نگه داره و شکل کف دستان کوچک خودش رو، روی همون کاغذ، در بزرگسالی تماشا کنه! با این وجود، باید این نکته رو در نظر داشت که هر قدر هم که تجهیزات انسان، برای بازگشت به گذشته، پیشرفت کنن، نخواهد توانست که با همون سن و سال، ویژگیهای ظاهری و جسمانی، اطلاعات حافظه و با حضور در یک مکان مشخص، در یک مکان دیگر و مربوط به گذشته هم حضور پیدا کنه و اون رو لمس کنه، چون افزایش سن، تغییر ظاهر و جسم، داشتن اطلاعات معین در حافظه، بودن در یک مکان خاص و جا به جا شدن اجسام، حاصل تمام اتفاقات قبلیای هستن که برای ما و اجسام رخ دادن و باید، در یک زمانِ قبلتر، همه جانداران و اجسامِ تمامِ مکانهای جهان، خصوصیات مختلفی که در یک ثانیه معین از زمان داشتن رو دوباره داشته باشن و برخی خصوصیات آتیشون، نسبت به اون ثانیه، رو از دست بدن؛ ینی باید همه اتفاقاتی که افتادن، به ترتیب، ولی به طور برعکس، از آخرینشون، دوباره رخ بدن تا در اون ثانیه معین و دلخواهمون از زمان، که میخواهیم دوباره از آغاز اون ثانیه زندگی کنیم، دوباره اتفاقات در جهت گذر زمان رخ بدن! در نتیجه، در یک زمان خاص و قبلتر، ما کم سنتر و جوانتر شدهایم، بعضی اطلاعات حافظمون از ذهنمون پاک شدن، حتی در یک مکان دیگر هستیم و برای بازگشت به ثانیه معینی از زمان، در گذشته، همه اتفاقات دنیا برعکس رخ دادن، درحالیکه میدونیم که همه این قضایا محالن! برای بازگشت به زمان قبلتر و شروع زندگی از یک ثانیه معین، باید همه اتفاقات، با هم و به طور برعکس، رخ بدن، نه اینکه فقط برخیشون، به طور برعکس، رخ بدن! اگر، از طریق تجهیزات و روش خاصی، با خصوصیات کنونی، به زمان قبلتر برگردیم، بدون اینکه توانایی لمس چیزی رو داشته باشیم، فقط میتونیم مناظر، اجسام و جانداران رو، با اون تجهیزات، تماشا کنیم و احتمالاً خودمون رو هم پیدا کنیم! در واقع، همون تجهیزات هم حاصل اتفاقات قبلیای هستن که، برای ساختنشون، رخ دادن؛ پس وقتی، در زمان گذشته، اون تجهیزات ناپدید نشده باشن، اجسام و جاندارانِ زمانِ گذشته فقط مشاهده میشن، ولی لمس نمیشن!
هر ذرهای، چه قابل رؤیت باشه، چه نباشه، چه در سطح یک سیاره باشه، چه در فضا معلق باشه و گاهی به طور معلق حرکت کنه، تا هر مکانی که بتونه پیش بره، دارای فضای قابل مشاهده و موجود یا «مکان» هست! البته امروزه انسان، به عنوان جانداری حاصل از فرگشتِ جاندارانِ اولیه کره زمین، که توسط ذراتِ سطحِ زمین ایجاد شدن، با استفاده از فضاپیما، تونسته بیشتر در فضا پیش بره و به مکانهای بیشتری، که معمولاً چشم هم، به طور غیرمسلح یا مسلح، میبینه، دسترسی داشته باشه و حتی اجسام و اجرام تشکیل شده از ذراتِ موجود در اون مکانها، که معمولاً قابل رؤیت هستن، رو لمس کنه! انسان، بدون اینکه متوجه بشه، میتونه، در امتداد مکان، جلوتر بره و به مکانی برسه که ابتدای مکان قبلیای بوده که حرکت از اونجا رو شروع کرده بوده. خیلی عجیب هست که اگر انسان امکانات کافی، برای پیمودن یک «مسافت» و پیش رفتن در فضا رو داشته باشه، میتونه جلوتر بره و مکانهای جدیدتری رو ببینه و هستی کاملاً خالی و ورای مکان نیست!
عمو وفا کارت عالییی به مولا پوتانسیل بازیگر کمدی شدن خیلی داریییی
وای دمت گرم هر روز بهتر دیروز
واییی دهنت سرویس جررر خوردم 😂😂😂
کارت مثل همیشه عالی بود...
عالی بودد😂😂بیشتر اهنگ بساز
دمت گرم خیلی سمی هسی😂😂😂
Awwliii. Peighambar bishtar bsaz. Ridam😂😂😂
عالی بود🤣🤣🤣🤣🤣
دهنت سرویس عالی بود مخصوصا قسمت رپش 🤣😆😂
عالی
خیلی خوب میشه ری اکشن کارا بهش ری اکت بزنن
مثل همیشه عالی بود🌹 فقط منتظر بودم با پدر ژپتو هم یک دیداری داشته باشه اونجا
دستخوش چ حالی داد😂😂😂 دیس عرش الهی فقط😂
یعنی فوقالعادهای عمو وفا🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
Ghesmat iranesh ro ham besaz kheili khub mishe
بی نظیر 😂❤️
بریز تو کام نهنگ😂😂😂
دمت گرم باحال بود
Creative like vafa💪🏾😂
کارت درسته ♥️👏
واقعا آفرین عالیه کارات 👍🫡 افتخاری برا شهروکشورمون❤
قسمتت بعدیی سلیمان باشههه❤️🤞🏻🤞🏻
دس خوش ناموصا دس خوش
دیس جبرئیل هم خفن بود 😂
کاکو تو خود نامبر وانی داش یعنی خود عالی بصورت مستری 😂😂😂
وای خوووووودا
عالی بود پسر😂😂
ایول خیلی باحال بود 🤣🤣🤣 مخصوصا پادرمیونی اسرافیل 😂😂😂
عامو عامو عامووووووووو تو چیرو از همون اول خاننده میشدی بیت خدااااااااااا❤
یااااارب دیگه انقد تو details ش نرو😂😂😂😂😂 خیلی خوب بود عالیییی😂
بسیار عالی
تورو خدا این جمله ها رو از کجا میاریی ؟ واقعا عالی بود👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻
Alli bood amoo vafa .merci❤️
عامو در مورد لوط هم بساز😂❤️
موزیکش عالی بود😂😂😂😂😂😂
پیامبرااا عالینننن تووووپ 😄😄😄
Agha mesl hamishe awli❤️😂
عالی بود. کلی نوبت محمد(ص) میشه؟
من منتظر اون قسمتم
اونو تو پورن هاب باید اپلود کرد فک کنم😂😂
دهنت سرویس 😂
عالییی کاکو دمت گرم
عالیییییییییییییییییییییییییی بود لامصب
8:09 عالی بوددد😂😭😂😭😂😭
عاااااالی 👏👏👏
عالی بود منتظربود بیاد خضر نبی بساز
لامصب چرا اینقد خوب بود😂😂😂😂
عالی حاجی
عالی داش امیر
همی الان میخوام ببینم کلیپ رو ولی ندیده میگم عالیییی❤❤❤😂😂😂😂
وااای عالی بود مردم از خنده! دمت گرم وفا خیلی بانمکی
خدایی دمت گرم، خیلی حال میکنم با کارات❤✨💪
ترکیب انتقاد و طنز همیشه عالیه❤
خداوکیلی کارت درسته😂😂👍👍
عالی مثل همیشه کاکو😂😂😂
اقا عالی نواختی
مثل همیشه عالی
یونی مرمییییددددد😂😂😂😂دهنت سرویس
Again and again One of the best ever, thanks ❤❤❤
کارت عالیه
عالی بود مخصوصا جایی که اهنگ میخونی❤