درود به شما ، عزیزم برعکس گفتین ، امیر ارسلان نامدار عاشقانه ست ، امیر ارسلان عاشق ملکه فرخ لقای فرنگی میشه ، خیلی داستان جذابیه ، از قسمت اولش روی کانال هست، اگر مایل هستید لینکش رو براتون بفرستم
وای من این داستان ۴۵ سال جلوتر خواندم وکتابشم داشتم بسیار قدیمی با برگهای کاهی .اره داستانش خیلی طولانیه حیسن کرد یه مدت میشه پهلوان پایتخت وبعد به هند میره تا باج وخراج ۷ساله بگیره اونجا با کلی پهلوان مبارزه میکنه سالها......
درود...من کوچک بودم پدر که روحش شاد این داستان را برای من می خواند با چه اب و تابی و جای مهم که میشد می گفت حالا برو بخواب باقی فردا شب برات می خوانم یادش بخیر و سپاس از شما
زنده باد ملت باتمدن وفرهنگ کورد❤
زنده و پاینده باشین عزیزم💖
خسته نباشید این قصه گویی حفظ فرهنگ ا یاد رفته این کشور افت زده است زنده باشید و این فرهنگ را زنده نگهدارید خداوند به شما توان بده۱
درود به شما ، امیدوارم بتونم سهم کوچکی در حفظ این فرهنگ غنی داشته باشم ،، پیامتون یه دنیا برای من ایجاد انگیزه کرد ، ممنون دوست عزیزم
قسمت دوم این داستان هم روی کانال هست، خوشحال میشم بشنوید
دم شما گرم ❤❤❤
درود به شما امیر جان ، ممنون
عالی
سپاس
بسیار عالی❤
ممنون عزیزم
عالی بود
ممنون از لطفتون
خیلی خیلی جالب بود هیچ چیز جای رادیو و داستان های جذاب، با اجرای زیبای امثال شما مجری گرامی رو نمیگیره. بسیار زیبا بود
درود به شما ، ممنون از لطفتون سعید جان ، ادامه داستان در دو قسمت روی کانال هست ، خوشحال میشم بشنوید
موفق باشییییی❤❤❤❤
درود به شما ، ممنون از لطفت🙏
وان تو تری فور تشکر تشکر❤😂
قربونت برم ساراجون
داستان جالب ،قصه گویی بیستتتت❤❤❤❤
مرسی سحری ، دوست همیشه همراه
💚💚💚💚💚
مرسی که همیشه همراه کانال هستی احمد جان
سلام و خسته نباشید به شما بانوی قصه گوی عزیز، موفق باشی عالی بود❤
ممنونم دوست عزیزم
تا جایی که بخاطر دارم داستان حسین کرد شبستری یک داستان عاشقانه بود این داستان شباهت زیادی به امیر ارسلان دارد
درود به شما ، عزیزم برعکس گفتین ، امیر ارسلان نامدار عاشقانه ست ، امیر ارسلان عاشق ملکه فرخ لقای فرنگی میشه ، خیلی داستان جذابیه ، از قسمت اولش روی کانال هست، اگر مایل هستید لینکش رو براتون بفرستم
حسین کرد شبستری هستم 😂
خوشبختم پهلوااان😅💖
وای من این داستان ۴۵ سال جلوتر خواندم وکتابشم داشتم بسیار قدیمی با برگهای کاهی .اره داستانش خیلی طولانیه حیسن کرد یه مدت میشه پهلوان پایتخت وبعد به هند میره تا باج وخراج ۷ساله بگیره اونجا با کلی پهلوان مبارزه میکنه سالها......
درود به شما جواد جان ، خیلی هم خوب براتون تداعی خاطرات شد💖 ، قسمت دومش هم روی کانال هست ، خوشحال میشم بشنوید
درود...من کوچک بودم پدر که روحش شاد این داستان را برای من می خواند با چه اب و تابی و جای مهم که میشد می گفت حالا برو بخواب باقی فردا شب برات می خوانم یادش بخیر و سپاس از شما
درود به شما عزیزم ، روح پدر بزرگوارتان شاد ، خیلی هم عالی ، خوشحالم که باعث شدم خاطرات شیرین کودکی براتون زنده بشه @@kikavoos3690
مهربانو دروود
منظورتان از مُشک همان مَشک هست دیگه ؟؟
درود عزیزم
حقیقتا چون در روز چندین بار قصه ضبط میکنم، یادم نمیاد کجای قصه کلمه مشک رو گفتم ، راهنمایی کنید😊
@@Ravieshab فکر کنم یه جایی بود که حسین کرد مشک شیر یا دوغ رو برداشت . یه همچین چیزی بود که بجای مَشک فرمودید مُشک
ای بابا پس اساسی سوتی دادم ، شما نشنیده بگیرید 😂@@everythingfromeverywhere2833
@@Ravieshab
اشکال نداره خودش باعث ایجاد چند تا کامنت شد😉
آخه قربونت برم در کجای تاریخ نوشته که میدان جنگ را آب وجارو کرده اند
درود به شما ، محمدرضا جان واقعیت منم زمانی که قصه رو روایت میکردم به این موضوع فکر کردم ولی خب توی کتاب نوشته شده بود ،منم گفتم😂😂