فربد جان تبریک میگم، شما توی زندگی خیلی شانس داشتی چون یه پارتنر بشدت با ادب و با شعور و با فهم داشتی که به اینجا رسیدی! عسل جان تبریک میگم، از این همه قوی بودنت، از این همه فهمیده بودنت!
عسل یه ادم برونگرا و اجتماعی بوده و فربد نقطه مقابلش بوده اما وقتی که عسل تقریبا با زندگی فربد کنار اومد و فهمید که پارتنرش نمیتونه اجتماعی باشه و با ادما خیلی ارتباط بگیره دقیقا بعد از اون نقطه فربد دید زندگیش طوری که میخواد نیست پس شد یه ادم اجتماعی که دوست داره با ادما معاشرت کنه. خب مگه عسل همین ادم نبود! میتونست عسلو به شخصیت پر هیجان خودش برگردونه و دوتایی باهم اجتماعی بودن و معاشرت با بقیه و سفرای یهویی رو تجربه کنن خیلی حرفه که بعد از ده سال دختریو که اینطوری پات مونده و اینقدر دوست داره و رها کنی درسته میگن باهم خوشحال نبودیم ولی قطعا اگه خوشحالی وجود نداشت ده سال رابطه ای هم وجود نداشت ده سال یه عمره! نمیدونم واقعا داستان عجیبی بود ولی یه دختر وقتی عاشق باشه صدشو برای پسر میزاره و پای همه چی میمونه بخاطر همینم عسل با اخلاق فربد کنار اومد و پذیرفت که فربد ادم اجتماعی نیست ببخشید ولی با نهایت احترام فربد خیلی بد کرد در حق این دختر🙂
جمله آخر عسل، دقیقا حرف دل منه… خوشحالم که ب زندگی و پارتنری که لایقش بود رسید❤️ امیدوارم منم برسم! واقعا تک تک حساشو خصوصا وقتی بخاطر چزوندن اکسش از دیتش گف رو درک میکنم…
با این که میدونم عشل میگفت یه جورایی جفتشون تو رابطه ناراحت بودن و الان که پارتنرای دیگه ای دارن خوشحال ترن ، بازم دلم میخواد به فربد برینم ، چون در هر حالت فربد که نمیدونست عسلم یه جورایی همین حس رو داره ، کاری که کرد خودخواهانه بود و هیچ چیزی این رو عوض نمیکنه ، فربد جان چرخ روزگار میچرخه چوبش میره تو …
وای دقیقا🤦🏻♀️میتونست بره مسافرت خودشو پیدا کنه برگرده به رابطش مگه نمیگفت من میرم که خودمو پیداکنم مگه اجتماعی نشده بود؟ عسلم ورمیداشت باهم میرفتن جنوب میرفتن مسافرت عسل اون تایم نیاز داشت رابطشون ترمیم شه نه اینکه ولش کنه تنهایی بره مسافرت🤦🏻♀️
35:02 خیلی جالبه واقعا فربد هیچ وقت به عسل پیشنهاد نداده که با هم برن مسافرت برن اینجا و اونجا و خودش تو مهمونیا رو نمیومد یا وقتی میومد با کسی حرف نمیزد یعنی عملا بیشتر ارتباطات عسل رو از بین برد بعد میاد میگه ما هیچکاری نمیکنیم ؟ فربد جان در اصل تویی که نمی خوای هیچکاری بکنی
اگه نمیخواست زیر بار مسئولیت بره با دریاهم ازدواج نمیکرد فقط دید اون و عسل باهم حالشون خوب نیست و تصمیم گرفت به جایی که سالها بعد با چندتا بچه جدا بشن و چند نفر دیگرو هم بدبخت کنن ضربشو فقط خودشون بخورن@@sogandhp_
ممنونم ازت هلی و چه قدر عسل آگاه ، بالغ و فهمیده بود چقدر پخته و درست با این اتفاقات دیل کرد و چقدر خوب که این اتفاقات برای عسل شد ریسمان نجات و مسیر سعادت نه اینکه بشه چاه واسه غرق شدنش❤
فربد تو جمع دوستای عسل نمیرفت! مهمونی میرفت با کسی حرف نمیزد ! اما وقتی رفت که مراقب خواهرش باشه به خوشحالی و جمع و پارتی خواهرش غبطه خورد و از اونجا بود ک فهمید روتین زندگیش براش کسل کننده بوده و مادر پدرش رو مقصر این تربیت میدونست! میره جنوب و بدون اشنایی با کسی میره تو جمع ناشناخته و میشینه دور اتیش و از بیزنس حرف میزنه و اصلا دورنگرا نبوده! و تمام این مدت تمامه ماجرا رو به عسل توضیح میده که کجاست و چیکار میکنه!!! تنها برداشت از قصه فربد متاسفانه اینه که ایشون عاشق نبوده بلکه عسل یک راهه مطمئن بوده که اگر خطایی کرد و شکست خورد بتونه باز به عسل برگرده یعنی همچنان داشته عسل رو برای خودش نگه میداشته ! تا اینکه با دختر جدید اشنا میشه حرمت رابطه و ساختن رابطهی سالم اگر بود میتونست عسل رو ببره سفر و تجربه های جدیدی رو باهم داشته باشن مثل عسل که میگه دوس داشتم با همه معاشرت بکنم و تو جمع باشم دقیقا همون شخصیتی رو داشته که فربد تو داستان خودش گفته که همچین ادمی رو میخوام و کم دارم ! فربد میگه زندگی و شخصیت جدیدی واسه خودش ساخته اما ذات واقعی تو همین ماجرای تو با عسل بوده ، دست کشیدن از بخش مهمی از زندگی. امیدوارم مجدد از زندگی جدیدی که ساخته دست نکشه و خسته نشه عسل و فربد امیدوارم زندگی آرام و شادی داشته باشید✨
خیلی برات خوشحالم عسل درسته تو جرعت تموم کردنه رابطه با فربد رو نداشتی ولی اینو بدون که خیلی قوی بودی که منطقی پای حرفای فربد نشستی و خودتو گول نزدی و قبول کردی که راهتون کنار هم اشتباهه و خیلی قشنگ هندلش کردی و یه زندگی قشنگ برای خودت ساختی.امیدوارم کنار باربد تا ابد خوشبخت باشی❤️
الان که اینو دیدم فهمیدم منم خیلی ادمیم که از شکست فراریم و یه جمله یه مشاور تحصیلی و یادم نمیره من موقع انتخاب رشتم بود و خیلی خیلی استرس داشتم و وقتی رفتم تو اتاق یه ذره که با مرده صحبت کردم برگشت بهم گفت تو بیشتر از موفقیت به شکست نیاز داری و هربار که یاد این جملش میوفتم ته دلم هوری میریزه من الان ۱۶ سالم و هلیا مطمئنم یه روزی از زبون تو داستان عجیب زندگیم و میشنوم دوست دارم هلی
ولی کار فربد واسم خیلی عجیب بود اصن مگه میشه تو با ی نفر ده سال رابطه عاشقانه اصن حتی غیر عاشقانه داشته باشی و بعدش بتونی خیلی راحت عاشق دریا شی و بگی این زن زندگی منه اصلن حتی اگه دور از جون عسل دور از جون تو با ی پت 10 سال زندگی کنی واسش میمیری و تو خیلی راحت عسلو ول کردی رفتی من میگم اکی فربد با شرایطش راضی نبود کارشو عوض میکرد اصن دلیلی نداشت که عسلو ول کنه چون مطمئنم وقتی حال روحی فربد خوب بود رابطشون برمیگشت به حالت اول و چیزی که خیلی احساس میکنم عجیبه اینه که ادما اگه ی چلنجی تو رابطشون پیش بیاد به هم فرصت نمیدن و اینطورین که اون رابطه دیگه هیچوقت مثل قبل نمیشه ولی خب بنظرم این دو تا مثل گل و پروانه بودن اکی حال پروانه ک بد شد گلم پژمرده شد ولی با تغییر شرایط محیطی بازم اون گل مثل سابق زیبا و با طراوت میشه و عسل جان این قسمتو نبین لطفا اگه میبینی من میگم عسل همیشه ی خلایی رو تو زندگیش از بابت فربد حس میکنه چون واقعا فربدو از صمیم قلب دوس داشته و باربد صرفا انگار نقش جایگزین رو براش داشته و چون بای دیفالت زندگیش چارچوبی بوده که مامانش واسش از بچگی تعیین کرده بوده فقط با کامل کردن این چارچوب به اون حس ستیسفکشنه رسیده و راضیه ولی اگه بخوای عشقو بگی همون عشق مرده یعنی فربد تا ابد تو قلبشه ، ذهن ادما شاید چیزیو فراموش کنن ولی قلب هیچوقت نمیتونه فراموش کنه
چقدر خوب بود یه داستان رو از دو زاویه دید کاملا متفاوت برامون تعریف کردی یه چیزی جالب که درباره این دو شخص بود از دید من؛ هر یک از شخصیت ها والد هم جنسش رو به عنوان منطق و سرلوحه برای انتخاب کردن تویه زندگیشون چه تویه تحصيل چه در روابط قرار داده بودن و از یه جای به بعد فهمیدن که خودشون دلشون واقعا چی میخواد
دقیقا نکتهی اصلی داستان همینه! فربد توی دوتا زندگی متفاوت، با دوتا پدرومادر متفاوت، و کار متفاوت، و محیط متفاوت و.... زندگی کرده! توی اون زندگی اول، یک فربد درونگرا بوده، چون اون زندگی اشتباه بوده براش... و تازه شخصیت واقعیش توی زندگی جدیدش براش رو شده و خودش رو کشف کرده... تنها دلیلش همینه.
بهت پیشنهاد میدم پادکست ملاقات با سایه ( رود) مجتبی شکوری رو حتما گوش بدی دقیقا در مورد همین صحبت کرده که چجوری خانواده ها باعث میشن سال ها بچه ها بخاطر شرم اصلا احساسات و شخصیت اصلی خودشون رو نشون ندن و البته راه شفا رو هم یاد میده و بی نظیره🩷
عسل اگه این پیامو میبینی نمیدونم چی بگم از قویی بودنت از اینکه انقدر فوق العاده و بی نظیرو منطقی بودی با وجود این همه سختی خیلی بهت افتخار میکنم امیدوارم خوشبخت باشی همیشه حال دلت خوب باشه و هرروز بیشتر از دیروز پیشرفت کنی و بخندی لیاقتت بهتریناس❤✨
زندگی عسل و من خیلی مثل هم بوده اگرچه که تفاوت هایی هم داره… من به شخصه رابطه قبلیم دقیقا همینجوری بود اما همیشه میترسیدم تمومش کنم و حسرتشو داشته باشم با خودم که اگه تمومش نمیکردی شاید فلان معجزه رخ میداد و یکی از دردایی که داشتم این بود که خودم میخواستم تمومش کنم چرا نکردم و گذاشتم اون شخص برام تصمیم بگیره. اگرچه که الان ازدواج کردم و خوشحالم و الان واقعا ممنونم ازش چون ممکن بود من هیچوقت اون جسارت خاتمه دادن رو نداشته باشم. فقط بدونید که واقعا هرجایی احساس کردین یه چیزی میلنگه درست حس میکنید و به خودتون فرصت دیدن از یه زاویه دیگه رو بدین هیچ ادمی کامل نیست و هیچ رفتاری رو توجیه نکنید. ما مگه چندبار به دنیا میایم که بخوایم یه عمرمونو تلف کنیم؟ هیچوقت دیر نیست و هیچ ادمی بدون اون یکی نمرده به خودتون فرصت زندگی کردن بدین مطمئن باشید خیلی چیزای قشنگ تری از خودتون کشف میکنید
واقعا قوی بودن عسل منو متعجب میکنه شاید اگر من یا خیلیای دیگه جاش بودیم ضربه خیلی بد تری میخوردیم و نابود میشدیم ولی اینکه عسل حتی توی اوج تاریکی هم دنبال یه نور بوده خیلی خوبه😊 عسل ، اگر این پیام رو میخونی بدون که تو آدم فوقالعاده قوی هستی ولی ما بهت افتخار میکنیم❤😊
قسمت قبل واقعا نتونستم کار فربد درک کنم این قسمت فهمیدم فربد واقعا بیمار بود بعید میدونم الانم کنار همسرش خوشحال باشه چون کسی که مشکل داره نمیشه یهو همه چی اوکی بشه،نظر شخصی من اینه که فربد هیچ وقت عسل رو دوست نداشت،عسل قشنگم میدونم کامنتارو میخونی واست بهترینها رو میخوام تو همه جوره بی نظیری دختر قوی اصلا خودتو سرزنش نکن بخاطر رابطه سمی که داشتی بوس بهت💖🙂
بهت پیشنهاد میکنم پادکست ملاقات با سایه (رود)مجتبی شکوری که دقیقا در مورد همین موضوع حرف زده رو حتما گوش بدی و بعد قضاوت کنی چون کامل توضیح میده که گاهی والدین با سختگیری چجوری شخصیت بچه ها رو کلا به یه سمت دیگه میبرند و باعث میشن بچه احساس کنه اگر بخواد نظرشو اعلام کنه یا راه خودشو بره دچار شرم و عذاب وجدان شدید بشه چیزی که فربد درگیرش بود و البته درست تصمیم گرفت
@saeidebakhtiari بازم دلیل نمیشه این همه سال با جوونی عسل بازی بشه فربد بچه نبود که بخواد از کسی بترسه هر آدمی ارده داره ،قضاوت هم نکردم صرفا نظرمو گفتم شاید با نظر شما مخالف باشه ولی به حال نظر من اینه
نمیدونم چرا اما فکر میکنم فربد خودخواهی کرد، بعد از جدایی به یه آدم برونگرای اهل تفریح و معاشرت تبدیل شد ، اگر عسل رو واقعا دوست داشت همین کار رو کنار اونم میتونست بکنه، دوست داشتن یعنی همین. احساس میکنم از عسل سواستفاده شده 🤷🏻♀️
34:00 هیچکاری نمیکنیم؟؟؟؟؟؟؟ مرتیکه عسل هی بهت میگه بیا بریم بیرون بریم مهمونی خود گوزو تو نمیری بعد این چرت و پرتا رو میگی؟ واقعا فربد اولین کسی بود که از چیت چت داستانش بهم حس خوبی نداد اونجا کامنت نذاشتم گفتم شاید من دارم بزرگش میکنم ولی الان کاملا مشخصه که مشکل از فربد بوده!!!!!!!! درونگرام فلانم بروگمشو لیاقت همچین دختری رو نداشتی و بسیار زیاد خودشحالم که عسل از دست انسان معلوم الحالی مث تو نجات پیدا کرد!
خیلی خوب شد که از سمت عسل هم داستان رو شنیدیم و من که خیلی شباهت ها بین خودم و عسلی که ۲۰،۲۱ ساله بود می بینم، خیلی درسا گرفتم ازش، و البته انگیزه❤ امیدوارم هم عسل و هم فربد همیشه شاد و خوشبخت باشن توی زندگیشون😇
این ک دو طرف داستان اومدن تعریف کردن خیلی باحال بود و ی قسمتیش جالب بود این که فربد وقتی میخواست خونه ای ک برای خودش بود رو بفروشه عسل رو درجریان گذاشت
بازهم به این جمله میرسم که آدم ها با آدم های مختلف جورهای مختلفی ان، چون انرژی هر آدمی با یکی دیگه فرق داره و مقطعی از زمان که با یکی آشنا میشی خیلی تاثیر داره تو جوریکه رابطت با یکی پیش میره و آدمی که اون رابطه از تو میسازه
من راستش توی قسمت قبلی درک نکردم که چجوری فربد با دیدن خوشگذرونی خواهرش و دوستاش تازه فهمید که چقدر جمعا و تفریح های اینطوری حال میده و گاهی لازمه ولی در صورتی که تو این قسمت فهمیدیم ٫ عسل بارها اصرار میکزده ک برن توی مهمونی های دوستاشون که فربد بازم اگه میخاست میتونس اوتجاهم خوده اصلیشو پیدا کنه . درواقع میتونیم بگیم اصلا حاضر نبوده که زندگیشو با عسل ادامه بده از همون اول چون شبیه ربات بوده فکر میکرذه همه چیز روتین باید تو زندگیش بره جلو
لطفأ از مادر كنترگرغاقل نشيد ، عسل همه عمردنبال تأييد مادرش بود شايد اگرمادرش انقدر كنترگر نبود و دنبال برآورده كردن آرزوهاي خودش نبود عسل زودتر ميفهيد فربد آدم افسرده اي هست و بدرد هم نميخوردن و جدا ميشدن همون ١ سال و٢ سال اول
عسللللل خیلی خوشحالم از رابطه با یه آدم عجیب غریب بلاتکلیف و دوفاز شخصیتی بیرون اومدی تو یه دختر خفن هدفمند و به شدتتتتتت عاقل, فهمیده و همه چی تمومی پارتنر الآنت یه پسر مثل خودته که همیشه میدونسته کیه و از زندگی چی میخواد چون حتی طرز آشنایی فربد با دریا کاملاااا غیر عقلانی و عجیب غریب مثل خودش بود واست خیلی خوشحااالم چه بسا که چندسال دیگه فربد بازم ندونه از زندگی چی میخواد😅😅
حس میکنم کمبود عشق و افتادن توی یه سیکل تکراری و خسته کننده و داشتن و موندن کنار پارتنری که به نوعی باعث جلوگیری از نشون دادن خود واقعیشون بود این داستان رو رقم زد.. چیزی که باعث میشه مخاطب این داستان کم تر فربد رو درک کنه اینه که حس میشه فربد یه شبه تغییر کرد اما در واقع خیلی وقت بوده که اون زندگی به جفتشون فشار میآورده و اون جریان یه جرقه توی انبار باروتِ از قبل آماده شده، بوده و تنها چیزی که مانع میشده که قبل تر این انبار بترکه وابستگیشون به هم دیگه بود. امیدوارم جفتشون خوشحال و موفق باشن
عسل من اصلا تو رو بابت اینکه از قرارت به فربد گفتی نه تنها قضاوت نکردم بلکه به عنوان دختر درکت کردم میخوام بگم خیلی قوی ای شاید یه جاهایی تجربت ، برای امروز من درس بود .
انگار هر دونفر یه مشکل هایی داشتن و بزرگ ترین مشکلشون این بود باهم راجب احساساتشون حرف نمیزدن ....عسل با تموم اجتماعی بودنش راجب مشکلات اصلی حرف نمیزد و وقتی فربد خواست زندگیش تغییر کنه عسل نخواست که درگیر تغییر و ریسک با فربد بشه خواست همون زندگی رو داشته باشه از زندگی شخصی خودش راضی بود و فقط درگیر مرحله اخر زندگیش بود. ولی فربد فهمیده بود اون آدمی ک میخواد نیست و دنبال شخصیت واقعیش بود اگر باهم میموندن یک نفر باید کلا زندگیشو تغییر میداد و بلاخره شاید هردو و مطمئنن یک نفرشون اگه باهم ازدواج میکردن هیچوقت خوشبخت نبودن با زندگی که دوست نداشتن پیر میشدن
بچهها چرا الان به فربد هیت میدین این کار درستی نیست، بنظرم ما باید خوشحال باشیم که جفتشون به چیزی که میخوان رسیدن و حالشون خوبه.. امیدوارم جفتتون سالم و سلامت و عاشق پارتنراتون باشید 🩷
بنظرم چون فربد یکم آدم سر سنگین و درونگرایی بود از عسل این برداشت رو داشت که عسل هم مثل خودشه و همچی باید براش طبق یه برنامه ای باشه ولی فربد هم درونگرا نبود فقط نیاژ به آزاد شدن از اون افکاری بود که از بچگی ببهش گفته بودن بود.
واقعا مشتاقانه منتظر این چیت چت بودم🫠🤝🏻 هلی چقدر ناز شدی🍓❤ خیلی خوبه که داستان رو از چند جهت آدمای داستان بشنویم، اگر میشد حتما این کارو انجام بده❤ کی ریتم زندگی رو تعیین میکنه ولی جز خود آدم؟ :))))) مامان عسل خیلی دانا بوده، اما به نظرم لازم بوده عسل به جاهایی تنها تصمیم بگیره، شکست های کوچیک بخوره، شاید این رابطه سالها طول نمیکشید و شاید عسل هم راه دیگه ایی،شغل دیگه ایی رو انتخاب میکرد! خیلی خانواده تاثیر میزارن رو ماها و سبک زندگیمون.. برای عسل خوشحالم امیدوارم بهترین اتفاق ها براش بیوفته✨️ ولی نمیتونم حس خوبی از فربد بگیرم هیچ جوره...
در اصل عسل نقطه امن فربد بوده، فقط همین... و چه خوب که جدا شدن، خوبه که جفتشون تو رابطه های دیگه ای خوشحالن، این نشون میده رابطه خودشون چقدر درست و سالم نبوده! هرچی بوده این جدایی واسه جفتتون خیر بوده❤
من اصلااا درک نمیکنم ولی حتی ی تلاش هم نکرد پسره برای درست کردن رابطش،اون میتونست زندگیشو با پارتنرش تغییر بده،میتونست توی اولین سفرش با پارتنر حدودا ده ساله ش،فقط ی تلاش!اگه پارترنش دوست نداشت بعد قطع رابطه میکرد،خود خانم هم گفت من بهش میگفتم بریم بیرون فلان جا با دوستام....این واقعا ناراحت کننده ست،حرف مادرش بااینکه سنم خیلییی کمه رو واقعا قبول دارم مگه میشه ی رابطه بلند مدت روزای راکد نداشته باشه؟؟عشق آتشین نهایتا شیش ماه اول هر رابطه ای!!
خیلی عجیب بود که این داستان رو از زبون هر دو طرف داستان شنیدیم و چقدر با اینکه ده سال هر روزشون باهم بود همو نمیشناختن و واقعاً دوتاشونم آدم های فهمیده ای بودن که تونستن هندل کنن داستانو و قبل از ازدواج و اشتباه بچه دار شدن بفهمن که خوشبخت نیستن درواقع به قول عسل همه ی اتفاق ها افتاد تا بتونن دوتاشون به اینجایی که هستن برسن حتی طلاق برادر عسل هم خیلی موثری بود تو زندگیش و راه و مسیرش و شاید اگه یکی از کوچیک ترین اتفاقات نمی افتاد الان هیچ کدومشون جایی که هستن نبودن،پس وقتی که توی نقطه ی سیاه زندگیتون هستید ازش ننالید ببینید چجوری خودتونو میتونید بکشید بیرون و ازش درس بگیرید:))
من وقتی داستان زندگی آدم هارو میشنوم میفهمم که واقعا همه مسیر زندگی شون بالا و پایین داره و شاید همه ی آدم ها کلی شکست بخورن بنظرم خوبی ه این که داستان آدم هارو گوش کنی این میتونه باشه که چجوری با مشکلات کنار میان و حل ش میکنن واقعا هم عسل هم فربد تونستن از پسش بربیان 💕 برای جفتشون آرزوی بهترین ها رو دارم
داستان عسل و فربد خیلی شبیه این پارت آهنگ سابریناست Maybe he met you somewhere in the desert While he was soul searching he found someone better امیدوارم عسل همیشه و هر کجا که هست موفق و شاد باشه 💓
فربد جان تبریک میگم، شما توی زندگی خیلی شانس داشتی چون یه پارتنر بشدت با ادب و با شعور و با فهم داشتی که به اینجا رسیدی! عسل جان تبریک میگم، از این همه قوی بودنت، از این همه فهمیده بودنت!
چقدر فربد عسلو نمیشناخت چقدر تعریف فربد از عسل متفاوت بود😮
مرسی از عسل که داستانو از زاویه دید خودشم برامون تعریف کرد❤ واقعا داستان قشنگ و عبرت آموزی بود...
چقد از داستان زندگی آدم ها خوشم میاد اینکه سالها یه مسیر رو میرن و یهو میفهمن اشتباه بوده و برمیگردن ازش واقعا جرعت و جسارت میخواد مرسی هلیا🤍
چقدر خوب داستانارو تعریف میکنی ،چقدر به دل میشینه و آدمو غرق داستان میکنه...
این داستان رو از چند جهت گفتن خیلییییییییییییییییی ایدیه ی خفنیههههه❤ همینجوری خلاق ادامه بده هلیییی❤
عسل یه ادم برونگرا و اجتماعی بوده و فربد نقطه مقابلش بوده اما وقتی که عسل تقریبا با زندگی فربد کنار اومد و فهمید که پارتنرش نمیتونه اجتماعی باشه و با ادما خیلی ارتباط بگیره دقیقا بعد از اون نقطه فربد دید زندگیش طوری که میخواد نیست پس شد یه ادم اجتماعی که دوست داره با ادما معاشرت کنه. خب مگه عسل همین ادم نبود! میتونست عسلو به شخصیت پر هیجان خودش برگردونه و دوتایی باهم اجتماعی بودن و معاشرت با بقیه و سفرای یهویی رو تجربه کنن خیلی حرفه که بعد از ده سال دختریو که اینطوری پات مونده و اینقدر دوست داره و رها کنی درسته میگن باهم خوشحال نبودیم ولی قطعا اگه خوشحالی وجود نداشت ده سال رابطه ای هم وجود نداشت ده سال یه عمره! نمیدونم واقعا داستان عجیبی بود ولی یه دختر وقتی عاشق باشه صدشو برای پسر میزاره و پای همه چی میمونه بخاطر همینم عسل با اخلاق فربد کنار اومد و پذیرفت که فربد ادم اجتماعی نیست ببخشید ولی با نهایت احترام فربد خیلی بد کرد در حق این دختر🙂
موافقمم
وای حرف منو زدی دقیقا
خیلی درست گفتی انگار وقتی مرد عاشق واقعی باشه دوس نداره اون زنو هیچ جوره از دست بده ۱۰۰ خودشو میذاره
عسل جون خیلی دختر قوی و منطقی هستی امیدوارم باقی زندگیم خوشبخت و شاد کنار همسرت و خانواده باشی🤍
دم عسل گرم که تونست خودشو بالا بکشه و انقدر قوی بود
و داشتن همچین مادری که انقدر روشن فکره و کنار دخترشه یه نعمته قدر مامانتو بدون عسل جون❤
جمله آخر عسل، دقیقا حرف دل منه…
خوشحالم که ب زندگی و پارتنری که لایقش بود رسید❤️ امیدوارم منم برسم! واقعا تک تک حساشو خصوصا وقتی بخاطر چزوندن اکسش از دیتش گف رو درک میکنم…
با این که میدونم عشل میگفت یه جورایی جفتشون تو رابطه ناراحت بودن و الان که پارتنرای دیگه ای دارن خوشحال ترن ، بازم دلم میخواد به فربد برینم ، چون در هر حالت فربد که نمیدونست عسلم یه جورایی همین حس رو داره ، کاری که کرد خودخواهانه بود و هیچ چیزی این رو عوض نمیکنه ، فربد جان چرخ روزگار میچرخه چوبش میره تو …
حرف دلمو زدی
فربد وقتی دید رابطشون داره بد پیش میره هیچ تلاشی برای درست کردنش نکرد
میتونستن برن مشاور میتونست باهم برن سفر و...
وای دقیقا🤦🏻♀️میتونست بره مسافرت خودشو پیدا کنه برگرده به رابطش مگه نمیگفت من میرم که خودمو پیداکنم مگه اجتماعی نشده بود؟ عسلم ورمیداشت باهم میرفتن جنوب میرفتن مسافرت عسل اون تایم نیاز داشت رابطشون ترمیم شه نه اینکه ولش کنه تنهایی بره مسافرت🤦🏻♀️
فقط منم ک ارزوم عکسای شخصیت داستان رو ببینم 🥲😂
35:02
خیلی جالبه واقعا فربد هیچ وقت به عسل پیشنهاد نداده که با هم برن مسافرت برن اینجا و اونجا و خودش تو مهمونیا رو نمیومد یا وقتی میومد با کسی حرف نمیزد یعنی عملا بیشتر ارتباطات عسل رو از بین برد بعد میاد میگه ما هیچکاری نمیکنیم ؟ فربد جان در اصل تویی که نمی خوای هیچکاری بکنی
دقیقا فربد بهانه کرد به نظرم و کلا آدمی بود که نمیخواست بره زیر بار مسئولیت
اگه نمیخواست زیر بار مسئولیت بره با دریاهم ازدواج نمیکرد فقط دید اون و عسل باهم حالشون خوب نیست و تصمیم گرفت به جایی که سالها بعد با چندتا بچه جدا بشن و چند نفر دیگرو هم بدبخت کنن ضربشو فقط خودشون بخورن@@sogandhp_
ممنون هلیا از اینکه پیگیری کردی واقعا این دوتا داستان ورای بقیه چیت چتا اموزندهبثدن🙏🏻🤍
چقدر خوب بود از دو طرف داستان شنیده شد.همه باگ هایی که تو ذهنمون بود پر شد
عسل دمت گرمممم که انقدر قوی بودی❤
ممنونم ازت هلی
و چه قدر عسل آگاه ، بالغ و فهمیده بود چقدر پخته و درست با این اتفاقات دیل کرد و چقدر خوب که این اتفاقات برای عسل شد ریسمان نجات و مسیر سعادت نه اینکه بشه چاه واسه غرق شدنش❤
فربد تو جمع دوستای عسل نمیرفت! مهمونی میرفت با کسی حرف نمیزد ! اما وقتی رفت که مراقب خواهرش باشه به خوشحالی و جمع و پارتی خواهرش غبطه خورد و از اونجا بود ک فهمید روتین زندگیش براش کسل کننده بوده و مادر پدرش رو مقصر این تربیت میدونست! میره جنوب و بدون اشنایی با کسی میره تو جمع ناشناخته و میشینه دور اتیش و از بیزنس حرف میزنه و اصلا دورنگرا نبوده! و تمام این مدت تمامه ماجرا رو به عسل توضیح میده که کجاست و چیکار میکنه!!!
تنها برداشت از قصه فربد متاسفانه اینه که ایشون عاشق نبوده بلکه عسل یک راهه مطمئن بوده که اگر خطایی کرد و شکست خورد بتونه باز به عسل برگرده یعنی همچنان داشته عسل رو برای خودش نگه میداشته ! تا اینکه با دختر جدید اشنا میشه
حرمت رابطه و ساختن رابطهی سالم اگر بود میتونست عسل رو ببره سفر و تجربه های جدیدی رو باهم داشته باشن مثل عسل که میگه دوس داشتم با همه معاشرت بکنم و تو جمع باشم دقیقا همون شخصیتی رو داشته که فربد تو داستان خودش گفته که همچین ادمی رو میخوام و کم دارم !
فربد میگه زندگی و شخصیت جدیدی واسه خودش ساخته اما ذات واقعی تو همین ماجرای تو با عسل بوده ، دست کشیدن از بخش مهمی از زندگی. امیدوارم مجدد از زندگی جدیدی که ساخته دست نکشه و خسته نشه
عسل و فربد امیدوارم زندگی آرام و شادی داشته باشید✨
👏🏻👏🏻👏🏻دقیقا
1:26 مرسی از اینکه به دغدغه بچه ها تو قسمت قبل دقت کردی و رفتی از اون طرف داستان از دختر ماجرا پرسیدی
مرسی از عسل که انقدر قوی بود و به من انرژی داد واقعا❤
خیلی برات خوشحالم عسل
درسته تو جرعت تموم کردنه رابطه با فربد رو نداشتی ولی اینو بدون که خیلی قوی بودی که منطقی پای حرفای فربد نشستی و خودتو گول نزدی و قبول کردی که راهتون کنار هم اشتباهه و خیلی قشنگ هندلش کردی و یه زندگی قشنگ برای خودت ساختی.امیدوارم کنار باربد تا ابد خوشبخت باشی❤️
الهی بمیرم برا عسل با تک تک جاهایی که گریه میکرد منم بغضم گرفت🥲
من همچنان معتقدم فربد ادم بدرد نخوری بود و از همون اول عسلو نمیخواست
۱۰ ماهه با دریا ازدواج کرد ۱۰ ساله عسل و ول کرد
وای واقعااااا
یکی از بهترین چیت چت ها بود باورم نمیشه بی نظیر
ایده چند پارت شدن داستان های چند بعدی واقعا عالیه👌🏻🔥🤩
بیچاره عسل🥲 فربد خیلی خودخواهانه تصمیم گرفت🥲
الان که اینو دیدم فهمیدم منم خیلی ادمیم که از شکست فراریم و یه جمله یه مشاور تحصیلی و یادم نمیره من موقع انتخاب رشتم بود و خیلی خیلی استرس داشتم و وقتی رفتم تو اتاق یه ذره که با مرده صحبت کردم برگشت بهم گفت تو بیشتر از موفقیت به شکست نیاز داری و هربار که یاد این جملش میوفتم ته دلم هوری میریزه من الان ۱۶ سالم و هلیا مطمئنم یه روزی از زبون تو داستان عجیب زندگیم و میشنوم دوست دارم هلی
ولی کار فربد واسم خیلی عجیب بود اصن مگه میشه تو با ی نفر ده سال رابطه عاشقانه اصن حتی غیر عاشقانه داشته باشی و بعدش بتونی خیلی راحت عاشق دریا شی و بگی این زن زندگی منه اصلن حتی اگه دور از جون عسل دور از جون تو با ی پت 10 سال زندگی کنی واسش میمیری و تو خیلی راحت عسلو ول کردی رفتی من میگم اکی فربد با شرایطش راضی نبود کارشو عوض میکرد اصن دلیلی نداشت که عسلو ول کنه چون مطمئنم وقتی حال روحی فربد خوب بود رابطشون برمیگشت به حالت اول و چیزی که خیلی احساس میکنم عجیبه اینه که ادما اگه ی چلنجی تو رابطشون پیش بیاد به هم فرصت نمیدن و اینطورین که اون رابطه دیگه هیچوقت مثل قبل نمیشه ولی خب بنظرم این دو تا مثل گل و پروانه بودن اکی حال پروانه ک بد شد گلم پژمرده شد ولی با تغییر شرایط محیطی بازم اون گل مثل سابق زیبا و با طراوت میشه و عسل جان این قسمتو نبین لطفا اگه میبینی من میگم عسل همیشه ی خلایی رو تو زندگیش از بابت فربد حس میکنه چون واقعا فربدو از صمیم قلب دوس داشته و باربد صرفا انگار نقش جایگزین رو براش داشته و چون بای دیفالت زندگیش چارچوبی بوده که مامانش واسش از بچگی تعیین کرده بوده فقط با کامل کردن این چارچوب به اون حس ستیسفکشنه رسیده و راضیه ولی اگه بخوای عشقو بگی همون عشق مرده یعنی فربد تا ابد تو قلبشه ، ذهن ادما شاید چیزیو فراموش کنن ولی قلب هیچوقت نمیتونه فراموش کنه
چقدر خوب بود یه داستان رو از دو زاویه دید کاملا متفاوت برامون تعریف کردی یه چیزی جالب که درباره این دو شخص بود از دید من؛ هر یک از شخصیت ها والد هم جنسش رو به عنوان منطق و سرلوحه برای انتخاب کردن تویه زندگیشون چه تویه تحصيل چه در روابط قرار داده بودن و از یه جای به بعد فهمیدن که خودشون دلشون واقعا چی میخواد
چقد آموزنده بود این دو قسمت برای من❤
چقد ایده خوبی بود تعریف کردن داستان از زبون عسل،مرسی هلیا جونم❤
اگه فربد درونگرا بود چه جوری بعد از جدایی از عسل شروع سفرهاش با آدمای غریبه ارتباط برقرار میکرد؟
دقیقا نکتهی اصلی داستان همینه! فربد توی دوتا زندگی متفاوت، با دوتا پدرومادر متفاوت، و کار متفاوت، و محیط متفاوت و.... زندگی کرده! توی اون زندگی اول، یک فربد درونگرا بوده، چون اون زندگی اشتباه بوده براش... و تازه شخصیت واقعیش توی زندگی جدیدش براش رو شده و خودش رو کشف کرده... تنها دلیلش همینه.
خیلی نکتهی ظریف و درستی بود😂
@@SogolSanatiخب شخصیت جدیدش همخوانی بیشتری با عسل که اجتماعی بود داشت
بهت پیشنهاد میدم پادکست ملاقات با سایه ( رود) مجتبی شکوری رو حتما گوش بدی دقیقا در مورد همین صحبت کرده که چجوری خانواده ها باعث میشن سال ها بچه ها بخاطر شرم اصلا احساسات و شخصیت اصلی خودشون رو نشون ندن و البته راه شفا رو هم یاد میده و بی نظیره🩷
@@saeidebakhtiari 🙏🏻✨
عسل اگه این پیامو میبینی نمیدونم چی بگم از قویی بودنت از اینکه انقدر فوق العاده و بی نظیرو منطقی بودی با وجود این همه سختی
خیلی بهت افتخار میکنم امیدوارم خوشبخت باشی همیشه حال دلت خوب باشه و هرروز بیشتر از دیروز پیشرفت کنی و بخندی لیاقتت بهتریناس❤✨
دم جفتشون گرم که انقدر شجاع، پخته و فهمیده هستن
کاراکتر مامان عسل چقدر دوست داشتنی بود.
بزرگ ترین ضربه رو اتفاقا مامان عسل بهش زد
@ از چه لحاظ؟
چقد خوب شد از طرف عسلم داستانو شنیدیم
وای دیگه نمی تونم بدون ویدیو هات بخوابم هلی تروخدا همینجوری ادامه بده 🤍✨🩵
عالي بود هليا
كاش هر داستاني كه طرفين مساعد باشن و شرايطشو داشته باشن از چند جهت تعريف كني برامون اينجوري خيلي آموزنده تره❤
زندگی عسل و من خیلی مثل هم بوده اگرچه که تفاوت هایی هم داره…
من به شخصه رابطه قبلیم دقیقا همینجوری بود اما همیشه میترسیدم تمومش کنم و حسرتشو داشته باشم با خودم که اگه تمومش نمیکردی شاید فلان معجزه رخ میداد و یکی از دردایی که داشتم این بود که خودم میخواستم تمومش کنم چرا نکردم و گذاشتم اون شخص برام تصمیم بگیره.
اگرچه که الان ازدواج کردم و خوشحالم و الان واقعا ممنونم ازش چون ممکن بود من هیچوقت اون جسارت خاتمه دادن رو نداشته باشم.
فقط بدونید که واقعا هرجایی احساس کردین یه چیزی میلنگه درست حس میکنید و به خودتون فرصت دیدن از یه زاویه دیگه رو بدین هیچ ادمی کامل نیست و هیچ رفتاری رو توجیه نکنید.
ما مگه چندبار به دنیا میایم که بخوایم یه عمرمونو تلف کنیم؟ هیچوقت دیر نیست و هیچ ادمی بدون اون یکی نمرده
به خودتون فرصت زندگی کردن بدین مطمئن باشید خیلی چیزای قشنگ تری از خودتون کشف میکنید
خیلی داستان جالبی بود ، از دید هردو قطب داستان دیدگاه های مختلفی وجود داشت ولی در نهایت هردو کار درستو کردن و به خواسته دل هاشون رسیدن❤
واقعا قوی ترین دختر بود عسل باید به خودش افتخار کنه خوشحالم که الان حالش خوبه💓
یه خانم فهمیده و عاقل و مستقل از یه خانواده سالم و فهمیده میاد. افتخار میکنم به مادر عسل که همچین خانمی رو برای روبرویی با زندگی اماده کرده
واقعا قوی بودن عسل منو متعجب میکنه
شاید اگر من یا خیلیای دیگه جاش بودیم ضربه خیلی بد تری میخوردیم و نابود میشدیم ولی اینکه عسل حتی توی اوج تاریکی هم دنبال یه نور بوده خیلی خوبه😊
عسل ، اگر این پیام رو میخونی بدون که تو آدم فوقالعاده قوی هستی ولی ما بهت افتخار میکنیم❤😊
مرسی از عسل که داستانشو برامون تعریف کرد و خوشحالم که خوشبخت شدی و خوشحالی ❤
بنظرم هر آدمی که میاد تو زندگیمون رسالتی داره به هر شکل متفاوتی مثلا میتونه باعث درد و رنجمون بشه و از اون درده یه آدم سرسخت و قوی بسازه❤❤
واقعا آفرین به شخصیت عسل❤دختر موفق و مستقل، چقدر قشنگ با شرایط کنار اومد و خودشو تو حالت بد رها نکرد😍عاشق شخصیت و کرکترش شدم💋
قسمت قبل واقعا نتونستم کار فربد درک کنم این قسمت فهمیدم فربد واقعا بیمار بود بعید میدونم الانم کنار همسرش خوشحال باشه چون کسی که مشکل داره نمیشه یهو همه چی اوکی بشه،نظر شخصی من اینه که فربد هیچ وقت عسل رو دوست نداشت،عسل قشنگم میدونم کامنتارو میخونی واست بهترینها رو میخوام تو همه جوره بی نظیری دختر قوی اصلا خودتو سرزنش نکن بخاطر رابطه سمی که داشتی بوس بهت💖🙂
بهت پیشنهاد میکنم پادکست ملاقات با سایه (رود)مجتبی شکوری که دقیقا در مورد همین موضوع حرف زده رو حتما گوش بدی و بعد قضاوت کنی چون کامل توضیح میده که گاهی والدین با سختگیری چجوری شخصیت بچه ها رو کلا به یه سمت دیگه میبرند و باعث میشن بچه احساس کنه اگر بخواد نظرشو اعلام کنه یا راه خودشو بره دچار شرم و عذاب وجدان شدید بشه چیزی که فربد درگیرش بود و البته درست تصمیم گرفت
@saeidebakhtiari بازم دلیل نمیشه این همه سال با جوونی عسل بازی بشه فربد بچه نبود که بخواد از کسی بترسه هر آدمی ارده داره ،قضاوت هم نکردم صرفا نظرمو گفتم شاید با نظر شما مخالف باشه ولی به حال نظر من اینه
نمیدونم چرا اما فکر میکنم فربد خودخواهی کرد، بعد از جدایی به یه آدم برونگرای اهل تفریح و معاشرت تبدیل شد ، اگر عسل رو واقعا دوست داشت همین کار رو کنار اونم میتونست بکنه، دوست داشتن یعنی همین. احساس میکنم از عسل سواستفاده شده 🤷🏻♀️
34:00
هیچکاری نمیکنیم؟؟؟؟؟؟؟
مرتیکه عسل هی بهت میگه بیا بریم بیرون بریم مهمونی خود گوزو تو نمیری بعد این چرت و پرتا رو میگی؟
واقعا فربد اولین کسی بود که از چیت چت داستانش بهم حس خوبی نداد اونجا کامنت نذاشتم گفتم شاید من دارم بزرگش میکنم
ولی الان کاملا مشخصه که مشکل از فربد بوده!!!!!!!! درونگرام فلانم بروگمشو لیاقت همچین دختری رو نداشتی و بسیار زیاد خودشحالم که عسل از دست انسان معلوم الحالی مث تو نجات پیدا کرد!
میبینید؟تهش برای دختره سختتره🙂
عسل واقعا معلومه خانواده درس و حسابی داره چون از هر کسی این نوع برخورد بر نمیاد این همه منطقی و باشعور بودن🩵
"تنها افسوسم اینه که چرا من زودتر از فربد این کارو نکردم"
وااای چقدر عسل با شعور و با شخصیت بوده
افتخار میکنم ب همه ی دخترای قوی
مثل عسل
ایشالا خوشبخت ترین باشی دختر❤
🥺 خیلی قشنگ بود
فقط اونجا که میگه اگه این راه نرفته بودم این زندگی خوبم نداشتم
خیلی خوب شد که از سمت عسل هم داستان رو شنیدیم
و من که خیلی شباهت ها بین خودم و عسلی که ۲۰،۲۱ ساله بود می بینم، خیلی درسا گرفتم ازش، و البته انگیزه❤
امیدوارم هم عسل و هم فربد همیشه شاد و خوشبخت باشن توی زندگیشون😇
چقدر خوبه که از دو طرف ماجرا داستانو شنیدیم .و هرکس جزئیاتی رو گفت که اون یکی ازش خبر نداشت🥲
این ک دو طرف داستان اومدن تعریف کردن خیلی باحال بود
و ی قسمتیش جالب بود این که فربد وقتی میخواست خونه ای ک برای خودش بود رو بفروشه عسل رو درجریان گذاشت
بازهم به این جمله میرسم که آدم ها با آدم های مختلف جورهای مختلفی ان، چون انرژی هر آدمی با یکی دیگه فرق داره و مقطعی از زمان که با یکی آشنا میشی خیلی تاثیر داره تو جوریکه رابطت با یکی پیش میره و آدمی که اون رابطه از تو میسازه
qorbone idea hat heliii😍kheyli jalebe dastan az zabone har 2 samt
چقدر این چیت چت در عین غمگین بودن داستان پر از درسای قشنگ بود❤
من راستش توی قسمت قبلی درک نکردم که چجوری فربد با دیدن خوشگذرونی خواهرش و دوستاش تازه فهمید که چقدر جمعا و تفریح های اینطوری حال میده و گاهی لازمه ولی در صورتی که تو این قسمت فهمیدیم ٫ عسل بارها اصرار میکزده ک برن توی مهمونی های دوستاشون که فربد بازم اگه میخاست میتونس اوتجاهم خوده اصلیشو پیدا کنه .
درواقع میتونیم بگیم اصلا حاضر نبوده که زندگیشو با عسل ادامه بده از همون اول چون شبیه ربات بوده فکر میکرذه همه چیز روتین باید تو زندگیش بره جلو
خیلی زیبا و قشنگ و احساسی تعریف کردی❤ از هزارتا فیلم و تاتر و مستند قشنگتر بودی پر از احساس❤
چقدر مامان عسل منطقی و روشن فکر بوده
لطفأ از مادر كنترگرغاقل نشيد ، عسل همه عمردنبال تأييد مادرش بود شايد اگرمادرش انقدر كنترگر نبود و دنبال برآورده كردن آرزوهاي خودش نبود عسل زودتر ميفهيد فربد آدم افسرده اي هست و بدرد هم نميخوردن و جدا ميشدن همون ١ سال و٢ سال اول
عسللللل خیلی خوشحالم از رابطه با یه آدم عجیب غریب بلاتکلیف و دوفاز شخصیتی بیرون اومدی
تو یه دختر خفن هدفمند و به شدتتتتتت عاقل, فهمیده و همه چی تمومی
پارتنر الآنت یه پسر مثل خودته که همیشه میدونسته کیه و از زندگی چی میخواد
چون حتی طرز آشنایی فربد با دریا کاملاااا غیر عقلانی و عجیب غریب مثل خودش بود
واست خیلی خوشحااالم
چه بسا که چندسال دیگه فربد بازم ندونه از زندگی چی میخواد😅😅
حس میکنم کمبود عشق و افتادن توی یه سیکل تکراری و خسته کننده و داشتن و موندن کنار پارتنری که به نوعی باعث جلوگیری از نشون دادن خود واقعیشون بود این داستان رو رقم زد.. چیزی که باعث میشه مخاطب این داستان کم تر فربد رو درک کنه اینه که حس میشه فربد یه شبه تغییر کرد اما در واقع خیلی وقت بوده که اون زندگی به جفتشون فشار میآورده و اون جریان یه جرقه توی انبار باروتِ از قبل آماده شده، بوده و تنها چیزی که مانع میشده که قبل تر این انبار بترکه وابستگیشون به هم دیگه بود. امیدوارم جفتشون خوشحال و موفق باشن
عسل من اصلا تو رو بابت اینکه از قرارت به فربد گفتی نه تنها قضاوت نکردم بلکه به عنوان دختر درکت کردم میخوام بگم خیلی قوی ای شاید یه جاهایی تجربت ، برای امروز من درس بود .
عسل جون هنوز گوش ندادم داستان رو ولی بدون تو قوی ترین و بهترینی❤ مواظب خودت و دلت باش🥺🐦🔥 ممنون از شعور شخصیت بالات
انگار هر دونفر یه مشکل هایی داشتن و بزرگ ترین مشکلشون این بود باهم راجب احساساتشون حرف نمیزدن ....عسل با تموم اجتماعی بودنش راجب مشکلات اصلی حرف نمیزد و وقتی فربد خواست زندگیش تغییر کنه عسل نخواست که درگیر تغییر و ریسک با فربد بشه خواست همون زندگی رو داشته باشه از زندگی شخصی خودش راضی بود و فقط درگیر مرحله اخر زندگیش بود. ولی فربد فهمیده بود اون آدمی ک میخواد نیست و دنبال شخصیت واقعیش بود اگر باهم میموندن یک نفر باید کلا زندگیشو تغییر میداد و بلاخره شاید هردو و مطمئنن یک نفرشون اگه باهم ازدواج میکردن هیچوقت خوشبخت نبودن با زندگی که دوست نداشتن پیر میشدن
بچهها چرا الان به فربد هیت میدین این کار درستی نیست، بنظرم ما باید خوشحال باشیم که جفتشون به چیزی که میخوان رسیدن و حالشون خوبه.. امیدوارم جفتتون سالم و سلامت و عاشق پارتنراتون باشید 🩷
گلم بحث هیت دادن نیست خودخواهیش خیلی تو مخه طرف از تنهایی یکیو تو زندگیش الاف کرده و اینکار انسانی نیس
بنظرم چون فربد یکم آدم سر سنگین و درونگرایی بود از عسل این برداشت رو داشت که عسل هم مثل خودشه و همچی باید براش طبق یه برنامه ای باشه ولی فربد هم درونگرا نبود فقط نیاژ به آزاد شدن از اون افکاری بود که از بچگی ببهش گفته بودن بود.
بلاتكليفي تو همه ي زاويه هاي زندگي دردناكترينه چه خوشحالم كه گذر كردين جفتتون و حال جفتتون خوبه ❤
واقعا مشتاقانه منتظر این چیت چت بودم🫠🤝🏻
هلی چقدر ناز شدی🍓❤
خیلی خوبه که داستان رو از چند جهت آدمای داستان بشنویم، اگر میشد حتما این کارو انجام بده❤
کی ریتم زندگی رو تعیین میکنه ولی جز خود آدم؟ :)))))
مامان عسل خیلی دانا بوده، اما به نظرم لازم بوده عسل به جاهایی تنها تصمیم بگیره،
شکست های کوچیک بخوره، شاید این رابطه سالها طول نمیکشید و شاید عسل هم راه دیگه ایی،شغل دیگه ایی رو انتخاب میکرد!
خیلی خانواده تاثیر میزارن رو ماها و سبک زندگیمون..
برای عسل خوشحالم
امیدوارم بهترین اتفاق ها براش بیوفته✨️
ولی نمیتونم حس خوبی از فربد بگیرم هیچ جوره...
وای بالاخره داستان عسلللل خیلییی منتظرش بودم
هلییی یه ایده
میتونی ظاهر کرکترارو بیای بگی شبیه کدوم سلبریتیه
بنظرم ایدهی جالبیه بهش فکر کن✨✨
بوس بهت عسل زيبا❤️
وای هلییی موهات چقد بلند شدهههههه
در اصل عسل نقطه امن فربد بوده، فقط همین... و چه خوب که جدا شدن، خوبه که جفتشون تو رابطه های دیگه ای خوشحالن، این نشون میده رابطه خودشون چقدر درست و سالم نبوده! هرچی بوده این جدایی واسه جفتتون خیر بوده❤
عسل جان مرسی که داستانتُ برامون تعریف کردی🩷
بنظرم فربد بهترین تصمیمو گرفت ، خیلی خوشحالم که ازدواج نکردن ببینن وسط زندگیشون نمیتونن باهم خوشحال باشن ❤
من اصلااا درک نمیکنم ولی حتی ی تلاش هم نکرد پسره برای درست کردن رابطش،اون میتونست زندگیشو با پارتنرش تغییر بده،میتونست توی اولین سفرش با پارتنر حدودا ده ساله ش،فقط ی تلاش!اگه پارترنش دوست نداشت بعد قطع رابطه میکرد،خود خانم هم گفت من بهش میگفتم بریم بیرون فلان جا با دوستام....این واقعا ناراحت کننده ست،حرف مادرش بااینکه سنم خیلییی کمه رو واقعا قبول دارم مگه میشه ی رابطه بلند مدت روزای راکد نداشته باشه؟؟عشق آتشین نهایتا شیش ماه اول هر رابطه ای!!
چقد خوشحال شدم ک عسل باربد رو پیدا کردم❤
عسل جان عزیزم امیدوارم همیشه قلب قشنگت بخنده🌸
مادر عسل چهههههههه قدرررررررر فهمیده بوده چقدررر عاشق این زن شدم وای
خیلی عجیب بود که این داستان رو از زبون هر دو طرف داستان شنیدیم و چقدر با اینکه ده سال هر روزشون باهم بود همو نمیشناختن و واقعاً دوتاشونم آدم های فهمیده ای بودن که تونستن هندل کنن داستانو و قبل از ازدواج و اشتباه بچه دار شدن بفهمن که خوشبخت نیستن درواقع به قول عسل همه ی اتفاق ها افتاد تا بتونن دوتاشون به اینجایی که هستن برسن حتی طلاق برادر عسل هم خیلی موثری بود تو زندگیش و راه و مسیرش و شاید اگه یکی از کوچیک ترین اتفاقات نمی افتاد الان هیچ کدومشون جایی که هستن نبودن،پس وقتی که توی نقطه ی سیاه زندگیتون هستید ازش ننالید ببینید چجوری خودتونو میتونید بکشید بیرون و ازش درس بگیرید:))
عسل چقدر منطقی و مودب رفتار کرده😂
عسل تو واقعا دختر قوی هستی❤
واقعا باریکلا به عسل❤
خداروشکر عسل اینو تعریف کرد الان بیشتر از فربد متنفرم👍🏽
چقدر یه ادم میتونه بی فکر باشه
عسل جانم خدا تورو نجات داده❤❤❤ خوشبخت ترین باشی ❤ بنظرم هرچند ک فرید شاید ادم خوبی بوده باشه ولی خیلی شخصیت سستی داره فقط خدا تورو نجات داده زیبا😊
فربد فقط با عسل منزوی بود؟ خوبه تو جمع خواهرش اینا با کانسپت مهمونی آشنا شده :)))) خیلی آدم مشکلداری بود خداروشکر عسل راحت شد و خوشحاله
واقعا خیلی خیلی قوی بودی هستی عسل ایشالا ت زندگیت موفق موفق تر بشی دختر قوی 🥺🤍
عسلِ قوی😍🫶🏼❤️
دمت گرم عسل واقعا بهت افتخار میکنم دمت گرم دختر قوی و شجاع
چقد خوشحال شدم که عسل هم پارتنرشو پیدا کردو خوشبخت شد بعد اون همه سختی❤
من وقتی داستان زندگی آدم هارو میشنوم میفهمم که واقعا همه مسیر زندگی شون بالا و پایین داره و شاید همه ی آدم ها کلی شکست بخورن بنظرم خوبی ه این که داستان آدم هارو گوش کنی این میتونه باشه که چجوری با مشکلات کنار میان و حل ش میکنن واقعا هم عسل هم فربد تونستن از پسش بربیان 💕 برای جفتشون آرزوی بهترین ها رو دارم
داستان عسل و فربد خیلی شبیه این پارت آهنگ سابریناست Maybe he met you somewhere in the desert
While he was soul searching he
found someone better
امیدوارم عسل همیشه و هر کجا که هست موفق و شاد باشه 💓
اخییی چه قشنگ بود آخرش ❤❤❤
مرسی از تو و عسل❤
عسل چقدر دختر مستقل و قوی بود عاشق کاراکترش شدم❤