بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2) اگر به خیمه، آید عمویم، من دیگر از آب، حرفی نگویم (2) سقایِ طفلان، جان برادر دستت جدا شد، ار کین ز پیکر (2) از جا برادر، بر خیز بنگر (2) از تشنه کامی، غش کرده اصغرؐ بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2) ای کاش از اول، من مُرده بودم، تا نامی از آب، نبُرده بودم دیدم عمویم، بشکسته دل بودـهنگام رفتن، از من خجل بود بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2) سقای طفلان، میر سپاہم، بودی برادر، پشت و پناهم از تن جدا شد، آن دستہایت، در خیمه طفلان، در انتظارت
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2)
اگر به خیمه، آید عمویم، من دیگر از آب، حرفی نگویم (2)
سقایِ طفلان، جان برادر دستت جدا شد، ار کین ز پیکر (2)
از جا برادر، بر خیز بنگر (2) از تشنه کامی، غش کرده اصغرؐ
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2)
ای کاش از اول، من مُرده بودم، تا نامی از آب، نبُرده بودم
دیدم عمویم، بشکسته دل بودـهنگام رفتن، از من خجل بود
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد (2)
سقای طفلان، میر سپاہم، بودی برادر، پشت و پناهم
از تن جدا شد، آن دستہایت، در خیمه طفلان، در انتظارت