شعر عارفانه سید فریدون خان کیانی به صدای مرحوم استاد کریم داد عدیم.
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 19 ก.ย. 2024
- شعر عارفانه سید فریدون خان کیانی به صدای مرحوم استاد کریم داد عدیم که در سال 1383 هجری شمسی ضبط شده است.
نگاهی مختصر بر زندگینامهای مکی سیدفریدون شاه خان کیانی.
مکی سیدفریدونشاه خان فرزند سید گوهرخان فرزند سید شاهحسین فرزند سید عبدالهادی، پنجمین داعی طریقة اسماعیلیة افغانستان از خانوادهی نادری استکه در سال هزار دوصد پنجاهدو(۱۲۵۲)ه.ش تولد یافته و در سال هزار دوصد هشتاد و چهار(۱۲۸۴)، ( به نقل از کتاب پیام شمال)، در عین جوانی به سن سیو دو سالگی(۳۲)، درکولاب تاجیکستان دار فانی را وداع گفته به رحمت حق پیوستهاست.
... پدر ایشان از اثر ظلم و تعدی کارداران دولت عبدالرحمن خان از منطقه و جای خویش فرار نموده به کولاب که یکی از توابعات بخارا در آنزمان( اکنون یکی از شهرهای تاجیکستان است)، میباشد پناهگزین گردیدند. بعد از وفات مکی سید گوهرخان در سال ۱۲۷۷، فرمان «مکیگری» از جانب امام وقت(مولانا سلطان محمدشاه آقاخان سوم)، برای فرزند ارجمندش سید فریدون خان مواصلت نمود. سید فریدون خان از آوان جوانی در کولاب به تحصیل پرداخت. از جمله در تصویرگرایی و نقاشی، یگانهیی عصر خود گردید.
او آدم با دانش و با تقوا و اهل فضل و هنر و به قابلیت کمال خود یگانه سرامد روزگار برآمد، بهخصوص در دنیای شعر و ادب و مصورگری. در مدت نزدیک به دهسال دوران نیابت خود از جانب مولانا سلطان محمدشاه آقاخان سوم، در نظم و رفاه و آرامش در رهبری تمام مردم مهاجر افغانستان در ماورای آمو از هیچگونه خدمت و فداکاری دریغ نمیکرد. با وجودیکه تبعید از وطن بودند، همه مریدانش به زیر اثر و تربیتش در امن و امان زندگانی میکردند و تمام خیر و شر کارهای مردم مهاجر به واسطة او اجرا میشد. او با عملکرد نیک و منحصر بهفردش، محبوب القلوب تمام مهاجران و مردمان هر دو طرف دریای آمو بهشمول غیر اسماعیلیان بود. مردمان هر دو طرف کنار آمو او را مرجع حل مشکلات، در منازعات و مصایب و احتیاج خود نیز میدانستند.
سید نادرشاه کیانی در کتاب تاریخ غریب خود از سید شاهفریدون خان چنین نقل میکند: «سید گوهر خان پدر سید شاه فریدون خان که در سال ۱۲۷۷ دار فانی را وداع گفت و همین «مکیگری» از حضور مولانا سلطان محمدشاه برای فرزند ارجمندش سید فریدون خان رسید و به فرمان «مکیگری» سرافراز گردیدند. سید فریدون خان به فراریگری در امور دنیا خیلی ترقی و فرمانروایی و کارگذاری میکرد. ایشان به قابلیت کمال و فعال خود یگانهیی روزگار برآمد، خصوص به مصوری مانی زمان خود بود که هنوز از رسامیهای آن مرحوم موجود است. او خیلی خلیق و درویش طبیعت و جوانمردی بود که فیضش مدام به فقیر و درویش و عاجز و بیچاره و گدا میرسید و همه مریدان و اقوامش با وجودیکه مهاجر و دور از وطن بودند به زیر اثر شان آسوده و آرام به عیش و عشرت که اهل وطن آنجا رشک میبردند زیست میکردند و تمام مردم دور از وطن به زیر اثر شاه فریدون خان در امن و امان بود. افغان و هزاره و تاجیک که هر فریق که از افغانستان بودند، همه به چقدر امن و آسوده حالی و زندگانی میکردند. به غیر از سید فریدون خان، دیگر حاکم و پادشاه را نمیشناختند. تمام خیر و شر کارهای مردم مهاجر به واسطهای او اجرا میشد و به سن سی وسه/سیودو به جوانی دنیا را وداع گفت.
چنانچه قبلاً تذکر رفت؛ مکی سیدفریدون شاه خان(۱۲۵۲-۱۲۸۴) «مُکی» جماعت اسماعیلیه افغانستان، در زمان مولانا سلطان محمدشاه آقاخان سوم و چهلوهشتمین امام اسماعیلیان جهان، میزیست و فرمان «مکی»گری را نیز از جانب مولانا سلطان محمدشاه بهدست آورده بود. در این باره، در مثنوی طویل که در دیوان غزلیاتش(که تنها یک کتاب ازو باقی ماندهاست) آمده دربارهی مولانا سلطان محمدشاه آقاخان سوم، چنین میسراید:
...شهی ما قادر و پروردگار است
همه عالم ز عدلش زیر بار است
اگر یک ذره از عدلش زنم دم
بر آرم نعرهی از زیر و از بم
محمد نام دارد آن نکو رای
که از نسل پیمبر مانده بر جای
ولی سلطان لقب از بهر آن است
که سلطانان همه ویرا غلام است
بود سلطان محمدشاه دوران
شده قطب وجود و اصل امکان
اگر خواهیکه باز از سر جهان را
بنا سازد زمین و آسمان را
خلیفه حق و نور و هادیی خلق
بود اسمش ز اسم الله مشتق
نباشد گر وجودش در زمانه
شود عالم عدم را پس نشانه
بهپیش قدرتش دنیا حبابی
بهنزد رفعتش عالم سرابی
هزاران یوسف اندر چاهِ کنعان
خجل از روی او چون لعل درکان
بهار حسن در حد کمال است
لب لعلش مگر آب زلال است
ندارد وصف نور لایزالی
مکن توصیف رندِ لاابالی
چگویم بس چه جویم وه چه خوانم
که از مدحش یکی از صد ندانم
ز ما چین و خطا آرند با حبش
ز ایران و ز ترکستان خراجش
همه خدام او شاهی جهان است
که او خود در جهان جانِ جهان است
ملایک جملگی در ذکر نامش
تمامی اختران گلمیخ بامش
پرِ جبریل فرشِ درگهای او
بهچشمش طوطیا خاکِ رهی او
ز جمله خلق بگزیده بشر را
بهاو بخشیده عقل رهبری را
ز بهر آنکه او را بنده باشند
ز خجلت سر بهزیر افگنده باشند
خوشا بر ماه رویان قصب پوش
که دارد حلقة آن شاه در گوش
خوشا بر نازنینان قمر چهر
که بوسند تخت آن شاه از سر مهر
خوشا احوال درویشان رنجور
که دارد چشم بر آن لعمة نور
خوشا آن عارفان بس خردمند
که دارد در سرِ کویش شکرخند
خوشا بر مستمندان بنِ چاه
که از هجرش ز سوزد دل کشند آه
منم از جان غلام و چاکرانش
زبانی ده که تا سازم بیانش
فریدون نام زان کردست یابم
که از پای سگانش رخ نتابم