یکی از فامیل های ما دخترش ۲ سالش بوده رفته تو بالکن بازی کنه انگار جن دیده وقتی مامانش رفته پیشش زبونش بند امده الان ۴ سالشه هنوز خوب نشده تازه تشنج هم میکنه لطفا این کامنت رو لایک کنید ختن بخونه
ختی من یه بار دم غروب افتاب داشتم از یه فضای سبز با درختای بلند چنار رد میشدم هیچکس هم نبود اونجا بعد حس کردم پشت سرم چند نفر دارن راه میرن بر میگشتم پشت مو نگاه میکردم ولی هیچکس نبود ولی احساس سنگینی میکردم بعد رفتم پیش دعا نویس دعا نویسه گفت از کنارت سه تا پری رد شده این قضیه برای دو سال پیشه و من بعد اون اتفاق تا یک سال همش میترسیدم و حس میکرم کسی کنارمه دعا گرفتم و بهتر شدم ولی دعا نویس گفت دعا رو همراهت نگه دارو موقع حموم رفتن بزار لای قران و من یک بار گذاشتم روی قران لاش نذاشتم و بعد اینکه از حموم برگشتم دعا نبود یعنی که موکل ازاد شده بود که اتفاقا وقتی که دعا رو از دست دادم بهتر شدم و به اصل خودم برگشتم دیگه توهم نداشتم ( لطفا هیچکس پیش دعا نویس نره چون بد تر میشی)🫠🫠🥲🥲
سلام ختن وسینا شما تو این ویدئو گفتید یکی داره منو صدا میزنه یعنی آنکه شیطان داره با شما بازی میکنه اگر صدا رو شنیدید به بالا نگاه نکن چون جن میپره روت به هر طرف نگاه کن ولی به بالا نگاه نکن 🙂🙂
4:36 وای ماهم یه گربه داشتیم که هروقت میرفت اتاق پدرمادرم همیشه سعی میکرد یچیزی رو تو هوا بگیره هیچوقت هم پشهای مگسی چیزی نبود حتی گرد و خاک و اینام نبود
0:39 من توی خونهی قبلیمون که بودیم لباس نو که میخریدم تا میزاشتم داخل کمد بعد که میرفتم سراغش لباسی که من نو خریدم شده بود کهنهی کهنه بعد به خواطر همین میخاستم از اونجا بریم خونه ی ما پر از پنجره بود یهو الکی یکی از شیشه ها شکست داشتم جمع میکردم دیدم شرشر داشت از دستم خون میومد و من کلی خون ازم رفت😢😢 لطفا لایک کنید که ختن اینو ببینه
یه خاطره ترسناک از برادرم من 17 سالمه برادرم 13 اون داخل 5 سالگیش همیشه یکی رو میدید که شکل خودشه و میترسونش بعضی وقتا مامانم میگف همیشه وسایل جابه جا میشده مثل گل اینا یه بار هم بابام گفت که شب یکی پای من رو شب میکشیده یا پتو رو از سر تخت پرت میکرده پایان چند بار هم من دیدم یه بار دیدم بابام از خونه رفت با من هم خداحافظی کرد رفت بیرون ولی چند ثانیه بعد دیدم که بابام داره از جلو در اتاق ردشد ولی هرچی گفتم بابا. بابا هیچ جوابی نداد کل خونه رو گشتم دیدم اصلا بابام خونه نیست 😣😣
خاطره من:یک روز تو خونه ی خالم بودیم با دو تا پسرخاله هام و خواهرم بعدش فقط چراغ یکی از اتاق ها روشن بود ولی بعدش یهو هم چراغ آشپز خانه هم چراغ اون یکی اتاق روشن شد بعد 1ساعت بعد دوباره خاموش شدند
13:17 ختن اونموقعه دوره مامانبزرگا بابابزرگا اهن کم بوده بیشتر چوب بوده جن روحا از اهن فرارین برای همین تو شهر نیستن و بیشتر تو خرابه ها هستن بابابزرگ من یک بار داشته چوب میبرده یه بچه جن میاد میشینه روی چوبه بعد بابابزرگ من میبینه یهو یه زره سنگین میشه برمیگرده میبینه یه بچه جن داره بازی میکنه با چوبه بابابزرگ من یه سوره یا دعا میخونه بچه جنه میره لایک کنید ختن ببینه❤
سلام سینا و ختن من میخوام یکی از خاطرات ترسناکم رو بهتون بگم یروز صبح ساعت ۶ بيدار شدم اون وقت هم زمستان بود وقت مدرسه ها من رفتم اتاقم تا حاضر بشم برم مدرسه یهو احساس کردم که یکی دستش رو تو دستم گذاشته واقعا ترسیده بودم بعد دیدم از زیر فرشمون یه دست بیرون میاد زود رفتم کنار مامانم انگار زبونم لال شده بود نتونستم حرف بزنم اون روز مامانم اومد کنارم من لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه چند هفته بعد که میخواستم لباسام رو بپوشم یهو احساس کردم چیزسیاه دم در ایستاده و داره به سمتم میاد خیلی ترسیدم بعد زود رفتم به در نگاه کنم دیدم که چیزی نیست ولی خیلی خیلی ترسناک بود
من هزاربار شده که یا نتونستم تکون بخورم بعد از خواب یا خوابو بیداری بودم نتونستم تکون بخورم یا نمیتونستم پاشم خودمو پاره میکردم میگفتم پاشو پاشووو😭بعد یه دفه دیگه من تا نصفه شب معمولا بیدار میمونم یه دفه یه خونه قدیمی داشتیم توش زندگی میکردیم بعد من تو اتاق کار مامانم نشسته بودم تو گوشیم بودم یهو دیدم یکی محکم زد به در اتاق خودم و داداشم که اونجا خواب بود بعد پشمام ریخت اول صلوات فرستادم بعد بسمه الله و ایت الکرسی و اصن جرعت نداشتم تکون بخورم از اتاق بیام بیرون برم پیش مامانم😂بعد هیچی اون شب بابامم شیفت بود خلاصه به بدبختی بعد از یه ربع عین اسکلا نشستن پاشدم رفتم بیرون بعد بدو بدو ها بدو بدو دوییدم از جلو اتاقم رد شد رفتم تو اتاق مامانم بعد هیچی مامانمو بیدارش کردم گفتم مامان اینجوری شده یچی خورد به در و اینا بعد گفت بخواب خیالاتی شدی هیچی من همونجا با پشمای ریخته خوابیدم صب رفتم چک کردم نه پشت در چیزی افتاده بود مثلا چوب لباسی چیزی که صدا بده نه داداشم چیزی فهمیده بود و من دیگه اون ادم سابق نشدم:))
منم حس کردم چندبار اما کوچیک بود اون اتفاقا،ولی یه شب من ادم فضاییارو حس کردم اونم با سفینه به جان مادرم خالی نمیبندم بگما ندیدم حس کردم ،خب داستان از این قراره که یه شب حدود ۲ سال پیش اومدم برم تو اتاقم بخوابم کل خوانواده تازه میخواستیم بخوابیم ساعت ۱ میشد من اومدم اتاقم داشتم نت گردی میکردم بعد یه رب صدای سفینه فضایی اومد اگه تاحالا تو فیلما دیده باشین چه صداییه همون صدا اومد هوای اتاقم خفه شد گرم گررررم نمیتونستم از جام پاشم چون ترسیده بودم اتاقم یهو روشن شد فقط اون لحظه خداروشکر تونستم مامان بابامو صدا کنم کم مونده بود سکته بزنم دلیل اینکه خوانوادم نشنیدن صدارو این بود که تازه خوابشون برده بود...واقعا بد بود من مطمعنم که یه اتفاق ماورائی بود😪
ختن خواهش میکنم باور کن من چند وقتی هس حس بدی تو خونه دارم و یه شب تو اتاقم خواب بودم که ساعت ۳ بیست کم بدون هیچ دلیلی از خواب بیدار شدم و یه حاله سیاه تر از تاریکی دیدم که چراغ هاهم خاموش بود ترسیدم چراغو روشن کردم اما هیچی نبود شاید بگید توهم زدم خودم هم همین فکر رو کردم اما ادامه داشت یه شب دیگه اونو دیدم که بغل دستم خوابیده دوباره چراغو روشن کردم اما بازم هیچی نبود دلیل اینکه پستی چیزی هم تو اینستا و یوتیوب نمیزارم و نخواهد گذاشت اینه که هر دفعه که عکس از خودم یا جایی میگرفتم اون توش بود از یه دعا نویس کمک گرفتم و اون چند شب تو خونم موند و گفت تاحالا همچین چیزی ندیده اون موجود کاری به دعا نویس نداشت به من قفل کرده فقط بخاطر اینکه من وقتی میخواست بامن درباره مرگش حرف بزنه من روش چراغ رو روشن کردم اون چند بار تلاش کرد که همچین کاری کنه اما من نزاشتم و دیگه ول کن من نیست اون یه پسر بچه بود که فقط میخواست بامن دوست بشه اما من نخواستم و عصبیش کردم بعد یه شب چراغو خاموش کردم و داد زدم ببخشید واقعا نمیدونستم همچین قصدی داری بیا حرف بزنیم چند دقیقه نشده بود که یه صدای ضعیفی گفت ممنونم ازت فقط دوس داشتم باهام خوب باشی و از اون موقع به بعد ول کنم نیست اما دیگه خیلی دور و ورم نمیاد ولی واقعا دلم براش میسوزه اما فقط تو عکسام میبینمش خواهش میکنم حرفمو باور کنید هیچ کس باور نکرد شما حرفمو باور کنید
12:58 وای یه چیز وحشتناک دیگه یادم افتاد تو همون روستا شب رفته بودیم خونه ی عمه ی مامانم اگه اشتباه نکنم بعد اینا خیلی عادت دارن ازین حرفا بزنن من بدبختم که سنی نداشتم اونموقه باورم میشد هنوزم یادم میوفته مورمور میشه بدنم😐 یبار داشت تعریف میکرد که شب بوده بعد یه صدایی از حیاط میومده چند بار صداش میکرده بعد رفته تو حیاط ببینه کیه کسی نبوده میاد بره داخل بالا رو که نگاه میکنه یکیو میبینه که یکی انگار رو سقف بوده داشته نگاش میکرده (خونه های روستایی یه حالت بالکن طور دارن سقف بالکنه منطورمه) ولی خداروشکر اخرشو یادم نیست چی شد 😐
ختن می خوام برات خاطره تعریف کنم داداشم یک دوست داشت که کار های ماورائی انجام میده بعد من مامانم رفتیم پیشش من ۸ سالم بود از زمانی که دیدمش حس میکردم یه نفر داره قلبم رو فشار میده و تا دو روز خوابم نمیبرد حس سنگینی داشتم میگن بچه ها انرژی ها رو میگیرن من هم همینجور شدم ولی الان ۱۱ سالمه و هنوز شبا حس سنگینی دارم 😢
4:58 منم گربه دارم،اسمش فیفیـه🥹بعد بعضی وقتا یهویی میره تو اتاقم چندثانیه به یه نقطه زل میزنه بعد عین اسب میدوه انگار داریه از دست یچیزی فرار میکنه🥲متاسفانه فقط هم توی اتاق من این اتفاق میوفته
انتظارات به پایان رسید و ختی متی ویدیو ترسناک موگزاشت😂🤣🤤 بعدم اولین کاری بکنیم این که بریم لایک ویدیو رو به زنیم😂 بعدش زگوله رم. باید بزنی همون چیزی که سینا جان میگوید😂 بعدش دکمه ساب بزنیم به هزار تا ویدیو رسدیم اما. هنوز نزدیم بریم بزنیم یک کامونت😂 اینگلسی ام بزاریم که یوتیوب باهمون دشمنه ساب هارو نپرونه دیگر البته همه اینکارارو که گفتم در چنل ختی متی باید انجام داد L WILL TFOREVER REMA IN KHATI FAM❤️🔥❤️🩹
سلام من رادین هستم و یه دونه چالش چالش ۲۴ ساعته واستون سراغ دارم🎉 که خیلی ترسناکه و اینا و میخوام شما تجهیزاتتونو ببرید توی خونهای و چیزای دیگه و اونجا لش کنید و یکم خوش بگذرونید و اینا با خونسردی کامل بیاد خونه😊😅
این خا طره ای که تعریف میکنم مال خودم نیست مامان بزرگم میگفت یکی از پسرام مریز بودو دم مرگ بود مامان بزرگم گفت یه شب رفتم به پسرم سر بزنم یه چیزی دیدم رفتم دم پنجره دیدم یه جن بود یا فرشته بود روح پسرم رو گرفته بود داشت از دیوار بالا می رفت بعد پسرم رو با خودش برد
ترسناک ترین اتفاق زندگیم نتیجه امتحانا بوده
کوروش تویی کوروش توپیا هستی؟
😂😂
حق
کس کش
@@Kami-land433 اسکلی داش؟
یکی از فامیل های ما دخترش ۲ سالش بوده رفته تو بالکن بازی کنه انگار جن دیده وقتی مامانش رفته پیشش زبونش بند امده الان ۴ سالشه هنوز خوب نشده تازه تشنج هم میکنه
لطفا این کامنت رو لایک کنید ختن بخونه
الهی بچهههههه😢😢😢😢😢😢
@@irsamn 😔😔
اوه
الهی بچه
وایی الهیی🥲
الان یکی مینویسه سلامتی کسایی که امتحان دارن اما اومدن ویدیو ختن میبینن
خودت الان گفتی😐
خخخخخخ
سلامتییییی اونای که امتحان ریاضی دارن شنبه😂💔
مثلا میخواد لایک بگیره😑
@@mahi23470 دقیقا منم شنبه امتحان ریاضی داشتم
ختن حالا که سینا از جن نمیترسه یه بار نصف شب اذیتش کن😅
اره ختن فکر خوبیه
آره عالیهههههههه👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭
راس میگه ختن
ختن موقع پرنک خودش میترسه😂
ختی من یه بار دم غروب افتاب داشتم از یه فضای سبز با درختای بلند چنار رد میشدم هیچکس هم نبود اونجا بعد حس کردم پشت سرم چند نفر دارن راه میرن بر میگشتم پشت مو نگاه میکردم ولی هیچکس نبود ولی احساس سنگینی میکردم بعد رفتم پیش دعا نویس دعا نویسه گفت از کنارت سه تا پری رد شده این قضیه برای دو سال پیشه و من بعد اون اتفاق تا یک سال همش میترسیدم و حس میکرم کسی کنارمه دعا گرفتم و بهتر شدم ولی دعا نویس گفت دعا رو همراهت نگه دارو موقع حموم رفتن بزار لای قران و من یک بار گذاشتم روی قران لاش نذاشتم و بعد اینکه از حموم برگشتم دعا نبود یعنی که موکل ازاد شده بود که اتفاقا وقتی که دعا رو از دست دادم بهتر شدم و به اصل خودم برگشتم دیگه توهم نداشتم ( لطفا هیچکس پیش دعا نویس نره چون بد تر میشی)🫠🫠🥲🥲
همیشه فن درجه یک ویدیو های ترسناکم🤟🏻>>>
ویدیو ترسناکم با شما خنده دار ترین ویدیو میشه💫😂
دوستتون داریم در کنار هم بدرخشین و موفق بشید✨🤍
بالاخره ی ویدیوی ترسناک😍
ختن دمت گرم که به حرفم عمل کردی و ویدئو ترسناک گذاشتی
دمت گرم ندیده عالی هستین اصلا مگه میشه ویدئو های تو بد باشن🌸🌸🌹
ترسناک ترین اتفاق زندگی نصفمون شنبه که امتحان ریاضی داریم اتفاق میفته🙂😂😂
😭وای دقیقا
لامصب امتحانش همیشه شنبس سنگ از اسمون بریزه دنیا رو سرت خراب شه باز شنبس
ولی واقعا این قضیه ی سشوار واقعیه اصلا کلا هر وقت سشوار رو روشن میکنی انگار یکی یا داره حرف میزنه یا صدات میزنه
شما فیلم ترسناک نبین ازین چیزا نمیشنوی دیگه😂😂😂
این توهم همه دارن مخصوصا وقتی هنذفری میذاری😂
مرسی که ویدیو ترسناک گذاشتی ختی جونم😁❤😘
Khoti fam for ever💜
سلام ختن وسینا شما تو این ویدئو گفتید یکی داره منو صدا میزنه یعنی آنکه شیطان داره با شما بازی میکنه اگر صدا رو شنیدید به بالا نگاه نکن چون جن میپره روت به هر طرف نگاه کن ولی به بالا نگاه نکن 🙂🙂
4:36
وای ماهم یه گربه داشتیم که هروقت میرفت اتاق پدرمادرم همیشه سعی میکرد یچیزی رو تو هوا بگیره
هیچوقت هم پشهای مگسی چیزی نبود حتی گرد و خاک و اینام نبود
مثل همیشه عالی♾️💜
0:39 من توی خونهی قبلیمون که بودیم لباس نو که میخریدم تا میزاشتم داخل کمد بعد که میرفتم سراغش لباسی که من نو خریدم شده بود کهنهی کهنه
بعد به خواطر همین میخاستم از اونجا بریم خونه ی ما پر از پنجره بود یهو الکی یکی از شیشه ها شکست داشتم جمع میکردم دیدم شرشر داشت از دستم خون میومد
و من کلی خون ازم رفت😢😢
لطفا لایک کنید که ختن اینو ببینه
یه خاطره ترسناک از برادرم من 17 سالمه برادرم 13 اون داخل 5 سالگیش همیشه یکی رو میدید که شکل خودشه و میترسونش بعضی وقتا مامانم میگف همیشه وسایل جابه جا میشده مثل گل اینا یه بار هم بابام گفت که شب یکی پای من رو شب میکشیده یا پتو رو از سر تخت پرت میکرده پایان چند بار هم من دیدم یه بار دیدم بابام از خونه رفت با من هم خداحافظی کرد رفت بیرون ولی چند ثانیه بعد دیدم که بابام داره از جلو در اتاق ردشد ولی هرچی گفتم بابا. بابا هیچ جوابی نداد کل خونه رو گشتم دیدم اصلا بابام خونه نیست 😣😣
ما پارت ۲ میخوایم 😂
15:14 پسرای گل یکی ماجرای خواب دسشویی رو به من میگه وضولیم گل کرده😂😂😂
وقتی یک خوابی رو میبینیم و یه اتفاقی روی بدنمون ایجاد میشه و وقتی بعدش بیدار میشیم جای اون اثر رو میبینیم
منم
عرررختننناومدهه💕🌝
یه بار دخترخالم تو خونه قبلیشون یه موجود عجیب دید.. نقاشیشو که کشید پرام ریخت..
ترسناک ترین چیزی که دیدم یا شدم بختک بود
که واقعا خیلی ترسناکه و من اون دیدم که مث یه انسان کوچیک بود که حدود ۳ سال هر شب بختک میشدم😨🥲❤
واییی🥲
بینیش رو بکش بعد بهت میگه یه جایی گنج هست چون بینیش رو خیلی دوست داره
وایی یاخدااا
😮
2:34 منم سنگینی حس کردم ولی ۱ سال بعدش از چند نفر شنیدم اون سنگینی دست یکی از روح مرحومای ما بوده که به شانهی ما دست زده ماله من که پدر بزرگم بوده
خاطره من:یک روز تو خونه ی خالم بودیم با دو تا پسرخاله هام و خواهرم بعدش فقط چراغ یکی از اتاق ها روشن بود ولی بعدش یهو هم چراغ آشپز خانه هم چراغ اون یکی اتاق روشن شد بعد 1ساعت بعد دوباره خاموش شدند
یا خدا🫥🫥😨
😮
ترسناک ترین اتفاق امتحان ریاضی شنبه است
حق😭😭😭😭😭😭
سلام ختی مثل همیشه عالی
لطفا پارت های بعدی هم بذار 🙏🙏🙏
عالی بود.
ممنون از شما. خیلی دوستون دارم.
شما خیلی به ما انرژی میدین.
12:56 دقیقا 😂😂
1:07 از الان میگم عالی
13:17 ختن اونموقعه دوره مامانبزرگا بابابزرگا اهن کم بوده بیشتر چوب بوده جن روحا از اهن فرارین برای همین تو شهر نیستن و بیشتر تو خرابه ها هستن بابابزرگ من یک بار داشته چوب میبرده یه بچه جن میاد میشینه روی چوبه بعد بابابزرگ من میبینه یهو یه زره سنگین میشه برمیگرده میبینه یه بچه جن داره بازی میکنه با چوبه بابابزرگ من یه سوره یا دعا میخونه بچه جنه میره
لایک کنید ختن ببینه❤
سلام سینا و ختن من میخوام یکی از خاطرات ترسناکم رو بهتون بگم یروز صبح ساعت ۶ بيدار شدم اون وقت هم زمستان بود وقت مدرسه ها من رفتم اتاقم تا حاضر بشم برم مدرسه یهو احساس کردم که یکی دستش رو تو دستم گذاشته واقعا ترسیده بودم بعد دیدم از زیر فرشمون یه دست بیرون میاد زود رفتم کنار مامانم انگار زبونم لال شده بود نتونستم حرف بزنم اون روز مامانم اومد کنارم من لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه چند هفته بعد که میخواستم لباسام رو بپوشم یهو احساس کردم چیزسیاه دم در ایستاده و داره به سمتم میاد خیلی ترسیدم بعد زود رفتم به در نگاه کنم دیدم که چیزی نیست ولی خیلی خیلی ترسناک بود
9:05
اون توهم شنیداری هستش و کاملا نرماله ختن جون😁
13:59 فن ختن و سینا تا ابد❤
Geartly 🇮🇷❤🔥🙏 0:23
پشمام ریخت😂😂
من هزاربار شده که یا نتونستم تکون بخورم بعد از خواب یا خوابو بیداری بودم نتونستم تکون بخورم یا نمیتونستم پاشم خودمو پاره میکردم میگفتم پاشو پاشووو😭بعد یه دفه دیگه من تا نصفه شب معمولا بیدار میمونم یه دفه یه خونه قدیمی داشتیم توش زندگی میکردیم بعد من تو اتاق کار مامانم نشسته بودم تو گوشیم بودم یهو دیدم یکی محکم زد به در اتاق خودم و داداشم که اونجا خواب بود بعد پشمام ریخت اول صلوات فرستادم بعد بسمه الله و ایت الکرسی و اصن جرعت نداشتم تکون بخورم از اتاق بیام بیرون برم پیش مامانم😂بعد هیچی اون شب بابامم شیفت بود خلاصه به بدبختی بعد از یه ربع عین اسکلا نشستن پاشدم رفتم بیرون بعد بدو بدو ها بدو بدو دوییدم از جلو اتاقم رد شد رفتم تو اتاق مامانم بعد هیچی مامانمو بیدارش کردم گفتم مامان اینجوری شده یچی خورد به در و اینا بعد گفت بخواب خیالاتی شدی هیچی من همونجا با پشمای ریخته خوابیدم صب رفتم چک کردم نه پشت در چیزی افتاده بود مثلا چوب لباسی چیزی که صدا بده نه داداشم چیزی فهمیده بود و من دیگه اون ادم سابق نشدم:))
ختن این ویدئو های تو هم ترسناک بود هم باحال عالی بود❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ختن خواهش میکنم ویدیو ترسناک زیاد بزارین چون واقعا ویدیو ترسناک های شما عالی😃😌
ختن جان من یجا شنیدم که میگه اگه اتفاقی شنیدی کسی صدات میکه یک موجود ماورایی داشته ارتباط برقرار کنه
منم حس کردم چندبار اما کوچیک بود اون اتفاقا،ولی یه شب من ادم فضاییارو حس کردم اونم با سفینه به جان مادرم خالی نمیبندم بگما ندیدم حس کردم ،خب داستان از این قراره که یه شب حدود ۲ سال پیش اومدم برم تو اتاقم بخوابم کل خوانواده تازه میخواستیم بخوابیم ساعت ۱ میشد من اومدم اتاقم داشتم نت گردی میکردم بعد یه رب صدای سفینه فضایی اومد اگه تاحالا تو فیلما دیده باشین چه صداییه همون صدا اومد هوای اتاقم خفه شد گرم گررررم نمیتونستم از جام پاشم چون ترسیده بودم اتاقم یهو روشن شد فقط اون لحظه خداروشکر تونستم مامان بابامو صدا کنم کم مونده بود سکته بزنم دلیل اینکه خوانوادم نشنیدن صدارو این بود که تازه خوابشون برده بود...واقعا بد بود من مطمعنم که یه اتفاق ماورائی بود😪
شت خطر ای بیخ جوشت رد شد منم یک بار وقتیکه امد بالا سرم یک صدای زنبور شنیدم
عوارض مصرف تریاک قبل از خواب😂😂
@@maximusgame2024فک کنم خودم تریاک مصرف میکنی 😑😐
دمت گرم
بیشتر ویدئو ترسناک بزار ❤
15:16 هیچ وقت از دستشویی رایگان توی خواب استفاده نکنید 😂😂
ختن خواهش میکنم باور کن
من چند وقتی هس حس بدی تو خونه دارم و یه شب تو اتاقم خواب بودم که ساعت ۳ بیست کم بدون هیچ دلیلی از خواب بیدار شدم و یه حاله سیاه تر از تاریکی دیدم که چراغ هاهم خاموش بود ترسیدم چراغو روشن کردم اما هیچی نبود شاید بگید توهم زدم خودم هم همین فکر رو کردم اما ادامه داشت یه شب دیگه اونو دیدم که بغل دستم خوابیده دوباره چراغو روشن کردم اما بازم هیچی نبود دلیل اینکه پستی چیزی هم تو اینستا و یوتیوب نمیزارم و نخواهد گذاشت اینه که هر دفعه که عکس از خودم یا جایی میگرفتم اون توش بود از یه دعا نویس کمک گرفتم و اون چند شب تو خونم موند و گفت تاحالا همچین چیزی ندیده اون موجود کاری به دعا نویس نداشت به من قفل کرده فقط بخاطر اینکه من وقتی میخواست بامن درباره مرگش حرف بزنه من روش چراغ رو روشن کردم اون چند بار تلاش کرد که همچین کاری کنه اما من نزاشتم و دیگه ول کن من نیست اون یه پسر بچه بود که فقط میخواست بامن دوست بشه اما من نخواستم و عصبیش کردم بعد یه شب چراغو خاموش کردم و داد زدم ببخشید واقعا نمیدونستم همچین قصدی داری بیا حرف بزنیم چند دقیقه نشده بود که یه صدای ضعیفی گفت ممنونم ازت فقط دوس داشتم باهام خوب باشی و از اون موقع به بعد ول کنم نیست اما دیگه خیلی دور و ورم نمیاد ولی واقعا دلم براش میسوزه اما فقط تو عکسام میبینمش
خواهش میکنم حرفمو باور کنید هیچ کس باور نکرد شما حرفمو باور کنید
خوشبحالت 😢 من باور می کنم اما اون تیکه که گفتی هی روش چراغو باز می کردم یکم خندیدم 😂😂 دمت گرم خوشبحالت ❤😂🎉😅👑🤯🥹😎🥺👍🏻😁
دومی خیلی خوب بود 😅😅🤣🤣🤣
ختن بازم ویدیوی ترسناک درست کن تو رو خدا❤
12:58
وای یه چیز وحشتناک دیگه یادم افتاد
تو همون روستا شب رفته بودیم خونه ی عمه ی مامانم اگه اشتباه نکنم بعد اینا خیلی عادت دارن ازین حرفا بزنن من بدبختم که سنی نداشتم اونموقه باورم میشد هنوزم یادم میوفته مورمور میشه بدنم😐
یبار داشت تعریف میکرد که شب بوده بعد یه صدایی از حیاط میومده چند بار صداش میکرده بعد رفته تو حیاط ببینه کیه کسی نبوده میاد بره داخل بالا رو که نگاه میکنه یکیو میبینه که یکی انگار رو سقف بوده داشته نگاش میکرده (خونه های روستایی یه حالت بالکن طور دارن سقف بالکنه منطورمه) ولی خداروشکر اخرشو یادم نیست چی شد 😐
فقط سناریو ای که شبا میاد تو ذهنمون😂😂
من خودم از تاریکی خیلی میترسم چون کوچک که بودم دادشم گفت جن میاد میخورت و الان از جن و روح خیلی میترسم 😅😅😅
من از جاروبرقی که صدا میده احساس میکنم داره باهام حرف میزنه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂❤
6:20احتمالا اسکین والکر بودع خخخ
تو ترکیه میگن شلوار ذو بعد از شستن برعکس خشکش میکنن که روه نره توش😂😂😂😂😂
عالی مثل همیشه ختی فمممم 💖💖
سلام ختن هنوز ندیدم عالیی
سلامتی کسایی که یاد ویدیو های مایا افتادن 😂😍
واییی ارهه😅😊
مایا ساخته شده واسه فیلم ترسناک
5:01 سگ منم بعضی وقتا به ی جا خیره میشه و صدا میده و من کلی میترسم😅❤😂
من دیگه دشویی نمیرم 9:38😂
سلاممممم اولین کمنت ندیده عالیییییییی فداتوووووون❤
عالی مث همیشههههههههههه✨
2:32
😐😂😂👌🏻👌🏻
من رو تختم دراز کشیده بودم ولی بیدار بودم چشام بسته بود که یه نفر زد به پام فکر کردم داداشمه ولی چشمامو که باز کردم کسی نبود 😢
15:48 بختکککک
ختن پارت دوم رو هم بساز ممنون
دوباره هم بزار خیلی خوبههه
ختن می خوام برات خاطره تعریف کنم داداشم یک دوست داشت که کار های ماورائی انجام میده بعد من مامانم رفتیم پیشش من ۸ سالم بود از زمانی که دیدمش حس میکردم یه نفر داره قلبم رو فشار میده و تا دو روز خوابم نمیبرد حس سنگینی داشتم میگن بچه ها انرژی ها رو میگیرن من هم همینجور شدم ولی الان ۱۱ سالمه و هنوز شبا حس سنگینی دارم 😢
12:53 چون اون زمان زیاد اهن نبوده ولی فکر کنم
واااای ختن جونم مرسی بالاخره گذاشتی اینو❤❤😊😊
خیلی منتظر بودم😍😍
🤍🤍🤍
مثل همیشه عالی بود و جالب
عالی بود ختن
ترسناک ترین اتفاق من هرروز میبینمش
تو آینه
8:10 صداهایی که فکر میکنید دارن صدات میکنن یک روح گم شدست که داره صدات میکنه که تو بفهمی اوناست و گم شدست
آخری واقعیه برای من اتفاق افتاد یه نوع جن هست نمی دونم اسمش چیه نمیزاره حرکت کنی و اون جلوی تو می ایسته 😨
14:15
بعد همونجا شاشیدم🤣🤣
ترسناک ترین اتفاق زندگیم کارناممه
ختن میشه تست شخصیتیmbti رو بزاری؟ ✨
ویدیو ترسناک هاتونم خنده داره😂😂
فقط اینو میدونم که همش دروغ بوده😂
13:12 منم سوالم همین بود ولی مث اینه جپری که من شنیدم اینه که که جنا از وسایلای اهنی میترسن،خونه های قدیمیم که کلا توش اهن بکار نرفته.
من زنگوله رو زدم ❤❤❤
داداش چی میگین من دیگه شمال نمیرم؟ من که شمالزندگی میکنم الان چیکار کنم؟😐😂
ساعت ۲ هست و من مثل سگ ترسیدم😂😂
I LOVE YOU ❤️
زن زندگی آزادی 🕊️💔🙂🥲
من عاشقتونم که میشه ودیو های باحال میزارین عشقین❤❤❤❤
برگام ریخته بود😊
لطفا پارت ۲ هم درست کن
4:58 منم گربه دارم،اسمش فیفیـه🥹بعد بعضی وقتا یهویی میره تو اتاقم چندثانیه به یه نقطه زل میزنه بعد عین اسب میدوه انگار داریه از دست یچیزی فرار میکنه🥲متاسفانه فقط هم توی اتاق من این اتفاق میوفته
😂خنده دار شد با سینا😂
پارت ۲ عالی❤
13:16 آره میگن جنا معمولن تو روستا ها و خونه های متروکه و قدیمی و اینان
انتظارات به پایان رسید و ختی متی ویدیو ترسناک موگزاشت😂🤣🤤 بعدم اولین کاری بکنیم این که بریم لایک ویدیو رو به زنیم😂 بعدش زگوله رم. باید بزنی همون چیزی که سینا جان میگوید😂 بعدش دکمه ساب بزنیم به هزار تا ویدیو رسدیم اما. هنوز نزدیم بریم بزنیم یک کامونت😂 اینگلسی ام بزاریم که یوتیوب باهمون دشمنه ساب هارو نپرونه دیگر البته همه اینکارارو که گفتم در چنل ختی متی باید انجام داد
L WILL TFOREVER REMA IN KHATI FAM❤️🔥❤️🩹
عاشق ویدیو ترسناکاتونم🖤🥰
هتا به دستشویی می ترسم برم
خوب است❤🙄
دمتون گرم😊😊😊
خیلی خوب بود وایییی
مردم از خنده
شما چیز ترسناک هم میزارید من میمیرم از خنده
مرسی انرژی مثبتید
6:31 این بقران شیشه کشیده😂😂😂
سلام من رادین هستم و یه دونه چالش چالش ۲۴ ساعته واستون سراغ دارم🎉 که خیلی ترسناکه و اینا و میخوام شما تجهیزاتتونو ببرید توی خونهای و چیزای دیگه و اونجا لش کنید و یکم خوش بگذرونید و اینا با خونسردی کامل بیاد خونه😊😅
Khoti fam on top
ختن بازم ویدیو ترسناک بزار ❤️❤️
و منی که شمالم😂
من یه روز داشتم جلوی آینه میرقسیدم و یک چیزه یا موجود سیاه از جلوی آینه رد شود و من از اونموقه به هر چیزی میترسم
این خا طره ای که تعریف میکنم مال خودم نیست مامان بزرگم میگفت یکی از پسرام مریز بودو دم مرگ بود مامان بزرگم گفت یه شب رفتم به پسرم سر بزنم یه چیزی دیدم رفتم دم پنجره دیدم یه جن بود یا فرشته بود روح پسرم رو گرفته بود داشت از دیوار بالا می رفت بعد پسرم رو با خودش برد