داستان افسردگی ۳۰ سالگی
ฝัง
- เผยแพร่เมื่อ 20 ธ.ค. 2020
- شاید اسم افسردگی ۳۰ سالگی یا افسردگی میانسالی رو زیاد شنیده باشید. اما نمیدونم تجربهاش کردید یا نه!
من از شروع ۲۸ سالگی تا همین پارسال درگیرش بودم و امسال آخر پاییز وقتی داشت صدای تیک تیک ساعت آخرین ثانیههای ۳۱ سالگی رو میشمرد؛ احساس کردم دیگه درگیرش نیستم و ازش گذر کردم.
احساس میکنم لازمه در موردش حرف بزنم. تجربه و احساسات خودم رو توصیف کنم و ریشهیابی هایی که توی ذهنم انجام دادم رو بریزم بیرون.
اول از همه به خاطر خودم! چون برون ریزی افکار و تجربیات به خودشناسی خودم کمک میکنه. دوم هم به خاطر محیطم! به خاطر افراد تشکیل دهنده محیطم.
به خاطر اون کسایی که درگیر چنین تجربهای شدند؛ میشن یا خواهند شد.
اما هیچ درک و برچسبی برای توصیفش ندارند.
شما در مورد افسردگی میانسالی چی میدونید؟
تجربهاش رو داشتید؟
لطفا نظرات و تجربیات خودتون رو با من در اشتراک بگذارید.
لایک و کامنت و اشتراک گذاری و حمایت یادتون نره که تنها انگیره من برای تولید محتوا، حمایت شماست.🙏🙏🙏
عالی بود
خیلی ممنون عالی بود❤
ای جانم❤
ممنون ازتون و از متین که این ویدیو رو معرفی کرد
من توی 22 سالگی روی این موضوع گیر کردم
من از 30 سالگی هیچی نفهمیدم، انقدر که درگیر زندگی و نت نوشت بودم...
اصلا تقویم و ساعت و سن برام مهم نبوده و نیست. همیشه به این فکر کردم که تا میتونم بجنگم باید بجنگم...
راستی بازم تولدت مبارک علیرضا... 😗
🖤💫
به نام خدا. من نگاری هستم. فرهنگ نگاری :))
شما تاج سری
افسردگی میانسالی به نظر من که 35 سال دارم برای همه پیش میاد البته توی سنین مختلف. اکثر افراد اون مرز رو 30 میدونن ولی لزوما عدد مشخصی نداره. این افسردگی یه گره توی راه زندگیه که هر آدمی خودش باید بازش کنه و به نتیجه شخصی خودش برسه. این نتیجه هم کاملا شخصیه و میتونه خیلی چیزا باشه.
شوپنهاور یه جمله ای داره که من خیلی دوس دارم، "زندگش پرسش دشواریه، من ترجیح میدم اونوصرف تامل بر خودش کنم"
با این "تامل" میشه گره ها رو باز کرد و رضایت از زندگی رو بالاتر برد. به دوستانی که به اون سن مهم (مثلا 30) میرسن توصیه میکنم در مورد خود مفهوم زندگی و زیستن بیشتر مطالعه کنن و به نظرم "در باب حکمت زندگی" از شوپنهاور، "انسان در جستجوی معنا" از ویکتور فرانکل و کلا کتابهای اروین یالوم کمک کننده خواهد بود. البته آخرش خودتون به تنهایی باید گره های زندگیتون رو باز کنین و عمق زندگی رو افزایش بدین...
آنچه گفتی شاید به دلیل ترس از مرگ باشه. درباره ترسهای وجودی یعنی ترس از مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی بیشتر مطالعه کنید.
ممنون از توجهت، به روی چشم