بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود خداوند بر محمد مصطفی (ص) و خاندان ایشان ؛ ×× خدایا چشمان منتظر ما را به ظهور قائم آل محمد (ص) روحنا فدا.ء روشن بفرما ××
و نأىٍسحيق و لاتأتى و إنّما أنت علم الهدى، و نورالدّين و هو نور اللّه يا أخى، والّذى بعثنى بالحق لقد قدّمت إليهم بالوعيد بعد أن أخبرتهم رجلاً رجلاً ما افترض اللّه عليهم من حقّك، و ألزمهم من طاعتك، و كلٌّ أجاب و سلّم إليك الأمر، و إنّى أعلم خلاف قولهم ١. بدان اى برادر بزودى اينها را چيزى كه پيش خواهد آمد (سقيفه و نزاع خلافت و در نهايت رياست) سرگرم مى كند، مثل تو مانند كعبة است كه خداوند آن را براى مردم راهنما و نشان قرار داده است، همانا به سوى تو ميايند از هر دره و شكاف عميق و مسافت دور ، و اماتو به سوى كسى نمىروى؛ و به يقين تو پرچم هدايت و نور بخش دينى و آن نور خدااست، اى برادر قسم به خدائى كه مرا بحق، برانگيخته هر تك تك آنهارا ترسانده و حق واجب ترا برآنها خبر داده ولزوم طاعت ترا فهماندم، همۀ آنها جواب مثبت داده و برتو تسليم شدند در حالى كه من خلاف گفتار آنان را مىدانم !. «٨على را دشمن نداريد » به هنگام رحلت پس از آنكه تمامى ادوات جنگ و مركبها وسائر اموال خود را به على عليه السلام تحويل داد، و در حضور همۀ مهاجرين و انصار، انگشترش را به انگشت أمير مؤمنان عليه السلام كرد، فرمود: (اى على اين را بدان ) اين كار را در حال حياتم و در مقابل شهود بدانجهت انجام دادم، تاكسى بعد از من (در امر خلافت ) باتو منازعة نكند (و مزاحم تو نشوند) . پس فرمود: اى على مرا بنشان، او را نشانيده برسينۀ خود تكيه داد در حالى كه از شدت ضعف سرمبارك به بدنش سنگينى مىكرد، به طورى كه همۀ حاضرين
دور نماى مظلوميت على عليه السلام » (صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهباً ) ( تهمت كافر شدن بر او زدند دادگاه حكم او داور نداشت ) شير ميدان هيجا، و سرور لا فتى، و شمشير زن بدر و حنين، و خيبر شكن، و مرحب و عمروبن عبدود به خاك هلاك افكن، وو... به خاطر عمل به وصيت رسول خدا و براى حفظ اتحاد مسلمانها، در برابر نخستين فرار كننده از ميدان جنگ و ياران او، دست بسته مانده است . در جلوى چشمش، بانوى عصمت و طهارت، و سرور زنان عالم را، به آن حال زار انداختند، نتوانست عكس العمل نشان دهد . چنانكه در پاسخ به بانوى مظلومه و مقهورهاش كه گفت: ياعلى إشتملت شملة الجنين و قعدت حجرة الضّنين اى على مانند بچه در شكم مادر، زانوهايت را بغل كرده اى ، و مانند شخص متّهم خود را (در ميان اين ديوارها) پنهان ساختهاى، (آخر فدك مرا غصب كردند و سندش را پاره نمودند و صورتم را با سيلى نيلى ساختند، و صدايم را خفه نمودند) در اين حال ، از مأذنه صداى مؤذّن، بلند شد، تابه أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه رسيد فرمود: زهرا(ى من) يكى از دو راه را انتخاب نما، شمشير كشم و حق تو را از چنگ اين (نامردان) در بياورم و اينها كه (دراثر زور بازوى من و ساير دلاوران و سلحشوران راستين به زنجير كشيده و به اكراه، به ظاهر اسلام را پذيرفتهاند از هم بگسلد و) اين صدا تا ابد خاموش شود، يا (به خاطر بقاى اين نواى روحبخش و براى طنين افكندن اين صداى دشمن شكن در اقصى نقاط عالم و تا
قال: نعم، فقال: فبأمر من اللّه أوصيت أم بأمرك ؟.قال له «اجلس ياعمر ، أوصيت بأمراللّه، وأمرت طاعته ، و أوصيت بأمرى و أمرى طاعةاللّه و من عصانى فقد عصى اللّه، و من عصى وصيىّ فقد عصانى و من أطاع وصيىّ فقد أطاعنى ، و من أطاعنى فقد أطاع اللّه لا ماتريد أنت و صاحبك »ثمّ إلتفت الى النّاس و هو مغضب فقال: « أيّهالنّاس اسمعوا وصيّتى، من آمن بى و صدّقنى بالنّبوّة و أنّى رسول اللّه ، فأوصيه بولاية علىّ بن أبيطالب و طاعته و التّصديق له، فإنّ ولايته ولايتى ، و ولاية ربّى (الخبر ) ١من به شما اعلام ميدارم كه (آنچه كه بعد از من لازم است به وصىّ خودم گفتهام، شمارا مانند حيوانات بلاتكليف رها نكرده ام و هيچ كارى از كارهاى شمارا (بدون بيان ) نگذاشته ام . عمر بلند شد و گفت : اى رسول خدا! آيا مانند وصيت پيامبران پيش از خودت وصيت كردى ؟! فرمود بلى . گفت : اين حرفهارا با دستور خدا ميزنى يا خواستۀ خود تو است ؟! فرمود : اى عمر بنشين (يعنى شلوغش نكن ) ٢همۀ سخنها و گفتارهاى من سخن خداست با اينكه من دستور ميدهم اما اطاعت از دستور من اطاعت از خداست ، و هركس بامن مخالفت و نافرمانى كند با خدا نافرمانى نموده است ، و هركس بر وصىّ من ( على ) نافرمانى نمايد، بر من نافرمانى كرده است و هر كس بر (وصايت ) وصىّ من گردن نهد بر من فرمان برده است و هركس از من فرمان بَرَد ، از خدا فرمان برده است نه
أيّها النّاس هذا علىّ بن أبى طالب كنز اللّه اليوم و مابعد اليوم ،اى مردم اين على پسر ابيطالب گنج خداست امروز و بعد از امروز، هركس او را امروز و بعد از آن، دوست بدارد به عهدى كه باخدا بسته وفادار مانده و واجب خود را ادا كرده است، و هركس او را امروز و بعد از آن دشمن بدارد، در روز قيامت كر و كور مىآيد و حجتى در پيش خدا ندارد، فرمايش خود را ادامه داد تا به اينجا رسيد كه فرمود: «على أخى و وارثى، و وزيرى و أمينى و القائم بأمرى و الموف بعهدى على سنّتى (الخبر) على برادر و وارث و وزير و امين من است و انجام دهندۀ كارهاى من است و مانند خودم به جا رسانندۀ تعهدهاى من است». ١ ١١ «پدران مؤمنان » اين روايت باطريق اهل بيت از امير مؤمنان عليه السلام واردشده است فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من امر كرد در ميان مردم ندا در دهم: آگاه باشيد! هركس در اجرت اجيرى ستم كند از رحمت خدا دور باد، آگاه باشيد! هركس غير از موالى خود ديگرى را دوست بدارد لعنت خدا براو باد. آگاه باشيد هر كس پدران خود را سب نمايد لعنت خدا بر او باد اين مأموريت را انجام دادم ، عمربن خطاب به من گفت: آيا آنچه را كه ابلاغ نمودى تفسيرى دارد ؟ جواب دادم: خدا و رسولش مىداند. پس عمر با گروهى از اصحاب، پيش رسول خدا رفتند، عمر گفت: اى رسول خدا آيا آنچه كه على بن ابيطالب اعلان مىكرد تفسيرى دارد؟ فرمود: بلى، من امر كردم
۞﴾﷽﴿۞ پیامبر خدا (ص) به امام علی [ع] فرمودند : أنْتَ خَليفَتِي يَعْني في كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدي . ترجمه : تو جانشين من هستي يعنی برای همه مؤمنين بعد از من . منابع کتب اهل سنت ⬇ كتاب السنة لابن ابي عاصم صفحه ۵۵۱ ، حدیث ۱۱۸۸ السنن الكبري للنسائي جلد ۵ ، صفحه ۱۱۳، حدیث ۸۴۰۹
۞﴾﷽﴿۞ پیامبر خدا (ص) فرمودند : لكلّ نبي وصي و وارث وانّ علياً وصيي و وارثي . براي هر پيامبری وصي و وارث است و همانا علی (ع) وصي و وارث من می باشد . منابع کتب اهل سنت ⬇ الریاض النضره ، ج ۳، ص ۱۳۸. تاريخ ابن عساكر ، ج ۳ ، ص ۵ الرياض النضرة ، ج ۲، ص ۱۷۸ مناقب ابن المغازلي ، ص ۲۰۰ ، رقم ۲۳۸ ذخائر العقبي ، صفحه ۷۱ مناقب خوارزمي ، ص ۵۰ كنوز الحقائق ، ص ۱۲۱ و...
۞﴾﷽﴿۞ ✔حدیث #غدیر به روایت ابن ماجه [مصادر اهل سنت] علامه ابن ماجه باسند صحیح می نویسد : 🔻حدثنا علی بن محمد حدثنا أبو الحسین أخبرنی حماد بن سلمة عن علی بن زید ابن جدعان عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب قال أقبلنا مع رسول الله صلى الله علیه وسلم فی حجته التی حج فنزل فی بعض الطریق فأمر الصلاة جامعة فأخذ بید علی رضی الله عنه فقال ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم قالوا بلى قال ألست أولى بکل مؤمن من نفسه قالوا بلى قال فهذا ولی من أنا مولاه اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه 🔺براء بن عازب روایت می کند که ما در حجة الوداع با رسول خدا(ص) بودیم که در میانه راه فرود آمد تا همه حاجیان همراه او جمع شوند، آنگاه دست علی ـ علیه السلام ـ را گرفت و بلند کرد و فرمود: آیا من سزاوارتر به مومنین از خودشان نیستم؟ جمعیت فریاد زد: بله، باز حضرت فرمود: آیا من سزاوارتر به هر مومنی از خودش نیستم؟ همه پاسخ دادند: بله چنین است. آنگاه فرمود: این (علی) ولی هر کسی است که من مولای او هستم. خدایا با هر که با او دوستی کرد، دوستی کن و با هر که با او دشمنی کرد، دشمنی کن 📘صحیح سنن ابن ماجه.ج1 ص56.ط مکتبة المعارف محقق کتاب "ناصرالدین البانی" سند روایت را صحیح می داند: ✔صحیح bayanbox.ir/view/3024995555275676675/48.png bayanbox.ir/view/9169253666921799209/49.png bayanbox.ir/view/2282661887265842842/50.png
شنيدند فرمود: إنّ أخى و وصيّى و وزيرى و خليفتى فى أهلى، علىّ بن أبىطالب، يقضى دينى و ينجز موعدى، يا بنى هاشم يا بنى عبدالمطلب! لا تبغضوا عليّاً و لا تخالفوا من أمره فتضلّوا، و لا تحسدوه و ترغبوا منه فتكفروا (الخبر) ١ همانا برادرم و وزير و جانشين من (و برگزيدۀ من درميان يعنى از ميان اهل بيتم نه اينكه براى ) اهلبيتم، على بن ابيطالب است، او قرضهايم را ادا مىكند، وعده هائى كه (به مردم ) دادهام وفا مىكند و انجام ميدهد . اى اولاد هاشم و اى اولاد عبدالمطلب به على كينه نورزيد ، و با او مخالفت نكنيد كه گمراه مىشويد ، وبه او رشك نبريد و از او دورى نكنيد كافر مى شويد . ٩ «صفوراء و عائشة » عبد اللّه بن مسعود گويد: از رسول خدا سؤال كردم، وقتى كه از دنيا رفتى كهِ ترا غسل مىدهد؟ فرمود: هر پيغمبرى را وصىّ او غسل ميدهد، پرسيدم اى رسول خدا پس وصى تو كيست؟ گفت: وصى من على بن ابى طالب است، گفتم: اى رسول خدا بعد از تو چند سال ميماند؟ فرمود: سى سال، چون يوشع بن نون وصى موسى بعد از او سى سال عمر كرد و زنش صفراء (صفوراء) برعليه او خروج نمود و گفت: من بر كار خلافت از تو سزاوار ترم و با موسى جنگيد و مغلوب و اسير شد، موسى با او بانيكى رفتار نمود، بعد از من هم دختر ابىبكر با چندين هزار نفر از امتم بر عليه «على» خروج كرده و جنگ مىكند و مغلوب مىشود،« على» او را اسير
مينمايد و به خوبى با او رفتار مىكند، در بارۀ دختر ابوبكر، خداوند اين آيه را نازل فرمود: « وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى ١و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت ( در ميان مردم ) ظاهر نشويد » مراد از أولى ، صفراء دختر شعيب است. ٢ ١٠ «پرچم بزرگ دين » در آخرين خطبهاى كه گاه سخن مىگفت و گاه ساكت مىشد فرمود: اى گروه مهاجرين و انصار و هركس كه امروز از جن و انس در اينجا حضور داريد، حاضرين به غائبين برساند، آگاه باشيد كتاب خدا را در ميان شما گذاشتم ( و به دست شما سپردم، اين را بدانيد كه ) در آن است نورهدايت و بيان، هيچ چيزى را خداوند در آن فرو نگذاشته است ، از طرف من حجت خداست بر شما ، و حجّت ولىّ من است ، و خلّفت فيكم العَلَم الأكبر علم الدين و نور الهدى وصيّى على بن ابيطالب ، ألا هو حبل اللّه فأعتصموا به جميعاً و لا تفرّقوا عنه و به جا گذاشتم در ميان شما پرچم بزرگ دين و نور هدايت ، وصى خودم على بن ابيطالب را، اوست ريسمان (محكم ) خدا ( بعد از من )، پس همگى به (دامن ) او چنگ زنيد و از اطراف او پراكنده نشويد به ياد آوريد روزى را كه دشمنان همديگر بوديد، خداوند، ميان دلهاى شما را به وسيلۀ من مهربانى داد و با نعمت خدا برادران يكديگر شديد
علىّ منّى بمنزلتى من ربّى مقام على عليه السلام نزد من بسان مقام من نزد پرورد گار من است . ١ در جنگ احد هنگامى كه همه از ميدان جنگ فرار كردند ، پيغمبر صلى الله عليه و آله رو به سوى آنها كرده و فرمود: أنا محمد ، أنا رسول اللّه لم أقتل و لم أمت ، (اى مسلمانهاكجا فرار مىكنيد ) من محمدم، من فرستادۀ خدايم، من كشته نشدهام و من نمردهام (من اينجايم). فلانى و فلانى متوجه رسول خدا شده با لحن استهزاء آميز گفتند: الان باز مارا، مسخره مىكند، (ديگر كار از كار گذشته ) چون همگى فرار كرديم كسى با پيغمبر نماند، جز أبودجانه (سماك بن خرشة ) و على عليه السلام . رسول خدا صلى الله عليه و آله ابو دجانه را صدا زد و فرمود: اى ابودجانه! تو چرا نمى روى؟ تو از بيعت من آزادى ، يعنى برو خودت را نجات ده فأمّا علىّ فهو أنا و أنا هو ، اما على ( اگر خيال مى كنى او چرا نرفته است بدانكه ) او منم و من اويم ( با همان وضع ماندند تا) لشكر آسمانى رسيد و جبرئيل در كنار رسول خدا ايستاد و به على عليه السلام اشاره نمود و گفت: يا محمّد إنّ هذه لهى المواسات، اى محمد اين است (ايثار و) فدا كارى واقعى ، حضرت فرمود: إنّ عليّاً منّى و أنا منه، على از من و من از اويم (تاآخر خبر) ٢. ٥« دستور خدا » هنگام وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت زهراء عليها السلام ناتوانى و حالت نزار حضرت را
اين روايت يكى از مشكلات أخبار و غوامض أسرار أمير مؤمنان عليه السلام است ١كه براى هر صاحب عقلى دليل روشن و برهان شفّاف بر ولايت الهيّۀ اوست . « ٢برادر، وصى، و خليفۀ من » در سال سوم بعثت، وقتى كه آ يه شريفۀ وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ٢يعنى نزديكان عشيرۀ خود را انذار كن (وبه سوى خدا ونبوت خود دعوت نما ) نازل شد ، حدود چهل نفر از عمو و عموزادگان خود، از اولاد عبدالمطلب را، گرد آورده و دورهم جمع كرد( آن را يوم الدّار گويند) باشير و غذاى كم ٣از آنها پذيرائى نموده و آنان را سيرنمود، فرمود: كداميك از شماها مىخواهد بعد از من، وارث و برادر و وصى و
امامت حضرت علی (علیه السلام) اصول دین اهل سنت ابن مردويه اصفهانى مىنويسد: عن أبي هارون العبدي، قال: كنت أرى رأي الخوارج لا رأي لي غيره، حتى جلست إلى أبي سعيد الخدري فسمعته يقول: أمر الناس بخمس فعملوا بأربع وتركوا واحدة، فقال له رجل: يا أبا سعيد، ما هذه الأربع التي عملوا بها؟ قال: الصلاة، والزكاة، والحج، والصوم ، صوم شهر رمضان ، قال: فما الواحدة التي تركوها؟ قال: ولاية علي بن أبي طالب. قال: وإنها مفترضة معهن؟ قال: نعم. قال: فقد كفر الناس ! ! قال: فما ذنبي! ابوهارون عبدى مىگويد: من عقيدهاى غير از اعتقادات خوارج نداشتم، تا آنكه در مجلس ابو سعيد خدرى نشسته بودم و از او شنيدم كه مىگفت: مردم به پنج امر سفارش شدند كه به چهار برنامه عمل كردند؛ ولى يكى را كنار زدند، شخصى پرسيد: آنچه بدان عمل كردند چه بود؟ گفت: نماز، زكات، حج، روزه، پرسيد: پس آنچه بدان عمل نكردند چه بود؟ گفت: ولايت و رهبرى على بن ابى طالب (علیه السلام)، پرسيد: مگر اين هم مانند آن چهار واجب ديگر بر مردم واجب بود؟ گفت: آرى، آن مرد گفت: پس در اين صورت كافر شدند، ابو سعيد گفت: گناه من چيست؟ الأصفهاني، أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه (متوفاي410هـ)، مناقب علي بن أبي طالب (علیه السلام) وما نزل من القرآن في علي (علیه السلام)، ص 72. مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص72 ـ أرجح المطالب لإبن جزري، ص527 ـ خوب سوال من از شما این است، ولایت مولا علی (علیه السلام) که نصی بوده از جانب رسول خدا و صحابی چون ابوبکر و عمر هم آنرا منکر نشدند، الا عده قلیلی از صحابی. از منظر سعید خدریشما عزیزان و همچنین خلفا از منظر صحابی کافر هستید. به ما بفرمایید ولایت مولا علی (علیه السلام) در کجای قرآنآمده که انکار آن کفر است؟
آن مطالب را اعلان نمايد، آگاه باشيد هر كس در مزد اجيرى ظلم كند لعنت خدا براو باد خداوند فرمود: « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ١پس هركس دراجرت ما ستم كند لعنت خدا براو باد» من او را امر كردم نداكند:« من توالى غير مواليه فعليه لعنت اللّه ، و اللّه يقول « اَلنَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ » ٢و من كنت مولاه فعلىّ مولاه، فمن توالى غير علىّ و ذرّيّته فعليه لعنت اللّه» هركس پدران خود را سب كند بر او باد لعنت خدا ، من خدا و شمارا شاهد مىگيرم كه ، من و على پدران مؤمنان هستيم ، هركس مارا سب كند از رحمت خدا دور باد» وقتى كه از خدمت پيغمبر بيرون آمدند عمر گفت: «يا أصحاب محمّد ما اكد النّبىّ لعلىّ فى الولاية فى غدير خمّ و لا فى غيره أشدّ من تأكيده من يومنا هذا اى ياران محمد پيامبر در بارۀ على راجع به ولايت او نه در غدير خم و نه در جاى ديگر مانند امروز باشدت تمام تاكيد نكرده بود» خباب بن أرّت گويد : اين قضية نوزده روز پيش از رحلت رسول خدا انجام گرفت ٣. ١٢ «ساكت اى عايشه! » امير مؤمنان عليه السلام به منزل رسول خدا آمد، ابوبكر و عمر هم آنجا بودند، ميان عايشة و حضرت نشست ، عائشة (بعنوان اعتراض )گفت: براى نشيمنگاهت غيراز ران من و رسول خدا جايى پيدا نكردى ؟! پيامبرفرمود: مه يا عايشة لا تؤذينى فى علىّ ، فإنّه
مينمايد و به خوبى با او رفتار مىكند، در بارۀ دختر ابوبكر، خداوند اين آيه را نازل فرمود: « وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى ١و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت ( در ميان مردم ) ظاهر نشويد » مراد از أولى ، صفراء دختر شعيب است. ٢ ١٠ «پرچم بزرگ دين » در آخرين خطبهاى كه گاه سخن مىگفت و گاه ساكت مىشد فرمود: اى گروه مهاجرين و انصار و هركس كه امروز از جن و انس در اينجا حضور داريد، حاضرين به غائبين برساند، آگاه باشيد كتاب خدا را در ميان شما گذاشتم ( و به دست شما سپردم، اين را بدانيد كه ) در آن است نورهدايت و بيان، هيچ چيزى را خداوند در آن فرو نگذاشته است ، از طرف من حجت خداست بر شما ، و حجّت ولىّ من است ، و خلّفت فيكم العَلَم الأكبر علم الدين و نور الهدى وصيّى على بن ابيطالب ، ألا هو حبل اللّه فأعتصموا به جميعاً و لا تفرّقوا عنه و به جا گذاشتم در ميان شما پرچم بزرگ دين و نور هدايت ، وصى خودم على بن ابيطالب را، اوست ريسمان (محكم ) خدا ( بعد از من )، پس همگى به (دامن ) او چنگ زنيد و از اطراف او پراكنده نشويد به ياد آوريد روزى را كه دشمنان همديگر بوديد، خداوند، ميان دلهاى شما را به وسيلۀ من مهربانى داد و با نعمت خدا برادران يكديگر شديد
ازهمون اول معلومه که میخواد بگه حق بااهل سنته اما بادلیل بیطرفی میخوادبگه ..اما نمیدانددرمقابل شیعیان اینهادلیل ندارند
سلام ...یاور دین سلام.....دوستت دااریم... با جاهل احمق مناظره نکن...... عزیز دلی❤❤❤❤
هرجا که عقل هست عمری نیست هرجا که عمری هست عقل نیست.
من روز به روز عقیده ام به برحق بودن شیعه و امامت دوازده مولای مان بیشتر میشود🥰
Шиахои хозира аз никохи МУТЪА ба дунё омадаанд аз ин мебароядки Камбари шайтон ва Шиахои хозира валатизино гумрохгашта начас хастанд
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خداوند بر محمد مصطفی (ص) و خاندان ایشان ؛
×× خدایا چشمان منتظر ما را به ظهور قائم آل محمد (ص) روحنا فدا.ء روشن بفرما ××
ببخشید....منوجد...اشتباهی شد
و نأىٍسحيق و لاتأتى و إنّما أنت علم الهدى، و نورالدّين و هو نور اللّه يا أخى، والّذى بعثنى بالحق لقد قدّمت إليهم بالوعيد بعد أن أخبرتهم رجلاً رجلاً ما افترض اللّه عليهم من حقّك، و ألزمهم من طاعتك، و كلٌّ أجاب و سلّم إليك الأمر، و إنّى أعلم خلاف قولهم ١. بدان اى برادر بزودى اينها را چيزى كه پيش خواهد آمد (سقيفه و نزاع خلافت و در نهايت رياست) سرگرم مى كند، مثل تو مانند كعبة است كه خداوند آن را براى مردم راهنما و نشان قرار داده است، همانا به سوى تو ميايند از هر دره و شكاف عميق و مسافت دور ، و اماتو به سوى كسى نمىروى؛
و به يقين تو پرچم هدايت و نور بخش دينى و آن نور خدااست، اى برادر قسم به خدائى كه مرا بحق، برانگيخته هر تك تك آنهارا ترسانده و حق واجب ترا برآنها خبر داده ولزوم طاعت ترا فهماندم، همۀ آنها جواب مثبت داده و برتو تسليم شدند در حالى كه من خلاف گفتار آنان را مىدانم !.
«٨على را دشمن نداريد »
به هنگام رحلت پس از آنكه تمامى ادوات جنگ و مركبها وسائر اموال خود را به على عليه السلام تحويل داد، و در حضور همۀ مهاجرين و انصار، انگشترش را به انگشت أمير مؤمنان عليه السلام كرد، فرمود: (اى على اين را بدان ) اين كار را در حال حياتم و در مقابل شهود بدانجهت انجام دادم، تاكسى بعد از من (در امر خلافت ) باتو منازعة نكند (و مزاحم تو نشوند) .
پس فرمود: اى على مرا بنشان، او را نشانيده برسينۀ خود تكيه داد در حالى كه از شدت ضعف سرمبارك به بدنش سنگينى مىكرد، به طورى كه همۀ حاضرين
دور نماى مظلوميت على عليه السلام »
(صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهباً )
( تهمت كافر شدن بر او زدند دادگاه حكم او داور نداشت )
شير ميدان هيجا، و سرور لا فتى، و شمشير زن بدر و حنين، و خيبر شكن، و مرحب و عمروبن عبدود به خاك هلاك افكن، وو... به خاطر عمل به وصيت رسول خدا و براى حفظ اتحاد مسلمانها، در برابر نخستين فرار كننده از ميدان جنگ و ياران او، دست بسته مانده است .
در جلوى چشمش، بانوى عصمت و طهارت، و سرور زنان عالم را، به آن حال زار انداختند، نتوانست عكس العمل نشان دهد .
چنانكه در پاسخ به بانوى مظلومه و مقهورهاش كه گفت: ياعلى إشتملت شملة الجنين و قعدت حجرة الضّنين اى على مانند بچه در شكم مادر، زانوهايت را بغل كرده اى ، و مانند شخص متّهم خود را (در ميان اين ديوارها) پنهان ساختهاى، (آخر فدك مرا غصب كردند و سندش را پاره نمودند و صورتم را با سيلى نيلى ساختند، و صدايم را خفه نمودند) در اين حال ، از مأذنه صداى مؤذّن، بلند شد، تابه أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه رسيد فرمود: زهرا(ى من) يكى از دو راه را انتخاب نما، شمشير كشم و حق تو را از چنگ اين (نامردان) در بياورم و اينها كه (دراثر زور بازوى من و ساير دلاوران و سلحشوران راستين به زنجير كشيده و به اكراه، به ظاهر اسلام را پذيرفتهاند از هم بگسلد و) اين صدا تا ابد خاموش شود، يا (به خاطر بقاى اين نواى روحبخش و براى طنين افكندن اين صداى دشمن شكن در اقصى نقاط عالم و تا
قال: نعم، فقال: فبأمر من اللّه أوصيت أم بأمرك ؟.قال له «اجلس ياعمر ، أوصيت بأمراللّه، وأمرت طاعته ، و أوصيت بأمرى و أمرى طاعةاللّه و من عصانى فقد عصى اللّه، و من عصى وصيىّ فقد عصانى و من أطاع وصيىّ فقد أطاعنى ، و من أطاعنى فقد أطاع اللّه لا ماتريد أنت و صاحبك »ثمّ إلتفت الى النّاس و هو مغضب فقال: « أيّهالنّاس اسمعوا وصيّتى، من آمن بى و صدّقنى بالنّبوّة و أنّى رسول اللّه ، فأوصيه بولاية علىّ بن أبيطالب و طاعته و التّصديق له، فإنّ ولايته ولايتى ، و ولاية ربّى (الخبر ) ١من به شما اعلام ميدارم كه (آنچه كه بعد از من لازم است به وصىّ خودم گفتهام، شمارا مانند حيوانات بلاتكليف رها نكرده ام و هيچ كارى از كارهاى شمارا (بدون بيان ) نگذاشته ام .
عمر بلند شد و گفت : اى رسول خدا! آيا مانند وصيت پيامبران پيش از خودت وصيت كردى ؟! فرمود بلى .
گفت : اين حرفهارا با دستور خدا ميزنى يا خواستۀ خود تو است ؟! فرمود : اى عمر بنشين (يعنى شلوغش نكن ) ٢همۀ سخنها و گفتارهاى من سخن خداست با اينكه من دستور ميدهم اما اطاعت از دستور من اطاعت از خداست ، و هركس بامن مخالفت و نافرمانى كند با خدا نافرمانى نموده است ، و هركس بر وصىّ من ( على ) نافرمانى نمايد، بر من نافرمانى كرده است و هر كس بر (وصايت ) وصىّ من گردن نهد بر من فرمان برده است و هركس از من فرمان بَرَد ، از خدا فرمان برده است نه
أيّها النّاس هذا علىّ بن أبى طالب كنز اللّه اليوم و مابعد اليوم ،اى مردم اين على پسر ابيطالب گنج خداست امروز و بعد از امروز، هركس او را امروز و بعد از آن، دوست بدارد به عهدى كه باخدا بسته وفادار مانده و واجب خود را ادا كرده است، و هركس او را امروز و بعد از آن دشمن بدارد، در روز قيامت كر و كور مىآيد و حجتى در پيش خدا ندارد، فرمايش خود را ادامه داد تا به اينجا رسيد كه فرمود: «على أخى و وارثى، و وزيرى و أمينى و القائم بأمرى و الموف بعهدى على سنّتى (الخبر) على برادر و وارث و وزير و امين من است و انجام دهندۀ كارهاى من است و مانند خودم به جا رسانندۀ تعهدهاى من است». ١
١١ «پدران مؤمنان »
اين روايت باطريق اهل بيت از امير مؤمنان عليه السلام واردشده است فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من امر كرد در ميان مردم ندا در دهم: آگاه باشيد! هركس در اجرت اجيرى ستم كند از رحمت خدا دور باد، آگاه باشيد! هركس غير از موالى خود ديگرى را دوست بدارد لعنت خدا براو باد.
آگاه باشيد هر كس پدران خود را سب نمايد لعنت خدا بر او باد
اين مأموريت را انجام دادم ، عمربن خطاب به من گفت: آيا آنچه را كه ابلاغ نمودى تفسيرى دارد ؟ جواب دادم: خدا و رسولش مىداند.
پس عمر با گروهى از اصحاب، پيش رسول خدا رفتند، عمر گفت: اى رسول خدا آيا آنچه كه على بن ابيطالب اعلان مىكرد تفسيرى دارد؟ فرمود: بلى، من امر كردم
۞﴾﷽﴿۞
پیامبر خدا (ص) به امام علی [ع] فرمودند :
أنْتَ خَليفَتِي يَعْني في كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدي .
ترجمه :
تو جانشين من هستي يعنی برای همه مؤمنين بعد از من .
منابع کتب اهل سنت
⬇
كتاب السنة لابن ابي عاصم صفحه ۵۵۱ ، حدیث ۱۱۸۸
السنن الكبري للنسائي جلد ۵ ، صفحه ۱۱۳، حدیث ۸۴۰۹
سلام داداش بهخداکههروقت بهصحبت توگوشمیکنمدروجودخودماحساسشادیزیادیمیکنم...منوجببردحبنافی قلبهفلیکسردعاهلامهکانهالنتخناباها. خداباامامحسینعلیه السلام مهشورتکنه
۞﴾﷽﴿۞
پیامبر خدا (ص) فرمودند :
لكلّ نبي وصي و وارث وانّ علياً وصيي و وارثي .
براي هر پيامبری وصي و وارث است و همانا علی (ع) وصي و وارث من می باشد .
منابع کتب اهل سنت
⬇
الریاض النضره ، ج ۳، ص ۱۳۸.
تاريخ ابن عساكر ، ج ۳ ، ص ۵
الرياض النضرة ، ج ۲، ص ۱۷۸
مناقب ابن المغازلي ، ص ۲۰۰ ، رقم ۲۳۸
ذخائر العقبي ، صفحه ۷۱
مناقب خوارزمي ، ص ۵۰
كنوز الحقائق ، ص ۱۲۱
و...
۞﴾﷽﴿۞
✔حدیث #غدیر به روایت ابن ماجه [مصادر اهل سنت]
علامه ابن ماجه باسند صحیح می نویسد :
🔻حدثنا علی بن محمد حدثنا أبو الحسین أخبرنی حماد بن سلمة عن علی بن زید ابن جدعان عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب قال أقبلنا مع رسول الله صلى الله علیه وسلم فی حجته التی حج فنزل فی بعض الطریق فأمر الصلاة جامعة فأخذ بید علی رضی الله عنه فقال ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم قالوا بلى قال ألست أولى بکل مؤمن من نفسه قالوا بلى قال فهذا ولی من أنا مولاه اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه
🔺براء بن عازب روایت می کند که ما در حجة الوداع با رسول خدا(ص) بودیم که در میانه راه فرود آمد تا همه حاجیان همراه او جمع شوند، آنگاه دست علی ـ علیه السلام ـ را گرفت و بلند کرد و فرمود:
آیا من سزاوارتر به مومنین از خودشان نیستم؟ جمعیت فریاد زد: بله،
باز حضرت فرمود: آیا من سزاوارتر به هر مومنی از خودش نیستم؟ همه پاسخ دادند: بله چنین است.
آنگاه فرمود:
این (علی) ولی هر کسی است که من مولای او هستم. خدایا با هر که با او دوستی کرد، دوستی کن و با هر که با او دشمنی کرد، دشمنی کن
📘صحیح سنن ابن ماجه.ج1 ص56.ط مکتبة المعارف
محقق کتاب "ناصرالدین البانی" سند روایت را صحیح می داند:
✔صحیح
bayanbox.ir/view/3024995555275676675/48.png
bayanbox.ir/view/9169253666921799209/49.png
bayanbox.ir/view/2282661887265842842/50.png
شنيدند فرمود: إنّ أخى و وصيّى و وزيرى و خليفتى فى أهلى، علىّ بن أبىطالب، يقضى دينى و ينجز موعدى، يا بنى هاشم يا بنى عبدالمطلب! لا تبغضوا عليّاً و لا تخالفوا من أمره فتضلّوا، و لا تحسدوه و ترغبوا منه فتكفروا (الخبر) ١ همانا برادرم و وزير و جانشين من (و برگزيدۀ من درميان يعنى از ميان اهل بيتم نه اينكه براى ) اهلبيتم، على بن ابيطالب است، او قرضهايم را ادا مىكند، وعده هائى كه (به مردم ) دادهام وفا مىكند و انجام ميدهد .
اى اولاد هاشم و اى اولاد عبدالمطلب به على كينه نورزيد ، و با او مخالفت نكنيد كه گمراه مىشويد ، وبه او رشك نبريد و از او دورى نكنيد كافر مى شويد .
٩ «صفوراء و عائشة »
عبد اللّه بن مسعود گويد: از رسول خدا سؤال كردم، وقتى كه از دنيا رفتى كهِ ترا غسل مىدهد؟ فرمود: هر پيغمبرى را وصىّ او غسل ميدهد، پرسيدم اى رسول خدا پس وصى تو كيست؟ گفت: وصى من على بن ابى طالب است، گفتم: اى رسول خدا بعد از تو چند سال ميماند؟ فرمود: سى سال، چون يوشع بن نون وصى موسى بعد از او سى سال عمر كرد و زنش صفراء (صفوراء) برعليه او خروج نمود و گفت: من بر كار خلافت از تو سزاوار ترم و با موسى جنگيد و مغلوب و اسير شد، موسى با او بانيكى رفتار نمود، بعد از من هم دختر ابىبكر با چندين هزار نفر از امتم بر عليه «على» خروج كرده و جنگ مىكند و مغلوب مىشود،« على» او را اسير
مينمايد و به خوبى با او رفتار مىكند، در بارۀ دختر ابوبكر، خداوند اين آيه را نازل فرمود: « وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى ١و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت ( در ميان مردم ) ظاهر نشويد » مراد از أولى ، صفراء دختر شعيب است. ٢
١٠ «پرچم بزرگ دين »
در آخرين خطبهاى كه گاه سخن مىگفت و گاه ساكت مىشد فرمود: اى گروه مهاجرين و انصار و هركس كه امروز از جن و انس در اينجا حضور داريد، حاضرين به غائبين برساند، آگاه باشيد كتاب خدا را در ميان شما گذاشتم ( و به دست شما سپردم، اين را بدانيد كه ) در آن است نورهدايت و بيان، هيچ چيزى را خداوند در آن فرو نگذاشته است ، از طرف من حجت خداست بر شما ، و حجّت ولىّ من است ، و خلّفت فيكم العَلَم الأكبر علم الدين و نور الهدى وصيّى على بن ابيطالب ، ألا هو حبل اللّه فأعتصموا به جميعاً و لا تفرّقوا عنه و به جا گذاشتم در ميان شما پرچم بزرگ دين و نور هدايت ، وصى خودم على بن ابيطالب را، اوست ريسمان (محكم ) خدا ( بعد از من )، پس همگى به (دامن ) او چنگ زنيد و از اطراف او پراكنده نشويد به ياد آوريد روزى را كه دشمنان همديگر بوديد، خداوند، ميان دلهاى شما را به وسيلۀ من مهربانى داد و با نعمت خدا برادران يكديگر شديد
علىّ منّى بمنزلتى من ربّى مقام على عليه السلام نزد من بسان مقام من نزد پرورد گار من است . ١
در جنگ احد هنگامى كه همه از ميدان جنگ فرار كردند ، پيغمبر صلى الله عليه و آله رو به سوى آنها كرده و فرمود: أنا محمد ، أنا رسول اللّه لم أقتل و لم أمت ، (اى مسلمانهاكجا فرار مىكنيد ) من محمدم، من فرستادۀ خدايم، من كشته نشدهام و من نمردهام (من اينجايم).
فلانى و فلانى متوجه رسول خدا شده با لحن استهزاء آميز گفتند: الان باز مارا، مسخره مىكند، (ديگر كار از كار گذشته ) چون همگى فرار كرديم كسى با پيغمبر نماند، جز أبودجانه (سماك بن خرشة ) و على عليه السلام .
رسول خدا صلى الله عليه و آله ابو دجانه را صدا زد و فرمود: اى ابودجانه! تو چرا نمى روى؟ تو از بيعت من آزادى ، يعنى برو خودت را نجات ده فأمّا علىّ فهو أنا و أنا هو ، اما على ( اگر خيال مى كنى او چرا نرفته است بدانكه ) او منم و من اويم ( با همان وضع ماندند تا) لشكر آسمانى رسيد و جبرئيل در كنار رسول خدا ايستاد و به على عليه السلام اشاره نمود و گفت: يا محمّد إنّ هذه لهى المواسات، اى محمد اين است (ايثار و) فدا كارى واقعى ، حضرت فرمود: إنّ عليّاً منّى و أنا منه، على از من و من از اويم (تاآخر خبر) ٢.
٥« دستور خدا »
هنگام وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت زهراء عليها السلام ناتوانى و حالت نزار حضرت را
اين روايت يكى از مشكلات أخبار و غوامض أسرار أمير مؤمنان عليه السلام است ١كه براى هر صاحب عقلى دليل روشن و برهان شفّاف بر ولايت الهيّۀ اوست .
« ٢برادر، وصى، و خليفۀ من »
در سال سوم بعثت، وقتى كه آ يه شريفۀ وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ٢يعنى نزديكان عشيرۀ خود را انذار كن (وبه سوى خدا ونبوت خود دعوت نما ) نازل شد ، حدود چهل نفر از عمو و عموزادگان خود، از اولاد عبدالمطلب را، گرد آورده و دورهم جمع كرد( آن را يوم الدّار گويند) باشير و غذاى كم ٣از آنها پذيرائى نموده و آنان را سيرنمود، فرمود: كداميك از شماها مىخواهد بعد از من، وارث و برادر و وصى و
امامت حضرت علی (علیه السلام) اصول دین اهل سنت
ابن مردويه اصفهانى مىنويسد:
عن أبي هارون العبدي، قال: كنت أرى رأي الخوارج لا رأي لي غيره، حتى جلست إلى أبي سعيد الخدري فسمعته يقول: أمر الناس بخمس فعملوا بأربع وتركوا واحدة، فقال له رجل: يا أبا سعيد، ما هذه الأربع التي عملوا بها؟ قال: الصلاة، والزكاة، والحج، والصوم ، صوم شهر رمضان ، قال: فما الواحدة التي تركوها؟ قال: ولاية علي بن أبي طالب. قال: وإنها مفترضة معهن؟ قال: نعم. قال: فقد كفر الناس ! ! قال: فما ذنبي!
ابوهارون عبدى مىگويد: من عقيدهاى غير از اعتقادات خوارج نداشتم، تا آنكه در مجلس ابو سعيد خدرى نشسته بودم و از او شنيدم كه مىگفت: مردم به پنج امر سفارش شدند كه به چهار برنامه عمل كردند؛ ولى يكى را كنار زدند، شخصى پرسيد: آنچه بدان عمل كردند چه بود؟ گفت: نماز، زكات، حج، روزه، پرسيد: پس آنچه بدان عمل نكردند چه بود؟ گفت: ولايت و رهبرى على بن ابى طالب (علیه السلام)، پرسيد: مگر اين هم مانند آن چهار واجب ديگر بر مردم واجب بود؟ گفت: آرى، آن مرد گفت: پس در اين صورت كافر شدند، ابو سعيد گفت: گناه من چيست؟
الأصفهاني، أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه (متوفاي410هـ)، مناقب علي بن أبي طالب (علیه السلام) وما نزل من القرآن في علي (علیه السلام)، ص 72.
مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص72 ـ أرجح المطالب لإبن جزري، ص527 ـ
خوب سوال من از شما این است، ولایت مولا علی (علیه السلام) که نصی بوده از جانب رسول خدا و صحابی چون ابوبکر و عمر هم آنرا منکر نشدند، الا عده قلیلی از صحابی. از منظر سعید خدریشما عزیزان و همچنین خلفا از منظر صحابی کافر هستید. به ما بفرمایید ولایت مولا علی (علیه السلام) در کجای قرآنآمده که انکار آن کفر است؟
آن مطالب را اعلان نمايد، آگاه باشيد هر كس در مزد اجيرى ظلم كند لعنت خدا براو باد خداوند فرمود: « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ١پس هركس دراجرت ما ستم كند لعنت خدا براو باد»
من او را امر كردم نداكند:« من توالى غير مواليه فعليه لعنت اللّه ، و اللّه يقول « اَلنَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ » ٢و من كنت مولاه فعلىّ مولاه، فمن توالى غير علىّ و ذرّيّته فعليه لعنت اللّه» هركس پدران خود را سب كند بر او باد لعنت خدا ، من خدا و شمارا شاهد مىگيرم كه ، من و على پدران مؤمنان هستيم ، هركس مارا سب كند از رحمت خدا دور باد»
وقتى كه از خدمت پيغمبر بيرون آمدند عمر گفت: «يا أصحاب محمّد ما اكد النّبىّ لعلىّ فى الولاية فى غدير خمّ و لا فى غيره أشدّ من تأكيده من يومنا هذا اى ياران محمد پيامبر در بارۀ على راجع به ولايت او نه در غدير خم و نه در جاى ديگر مانند امروز باشدت تمام تاكيد نكرده بود» خباب بن أرّت گويد : اين قضية نوزده روز پيش
از رحلت رسول خدا انجام گرفت ٣.
١٢ «ساكت اى عايشه! »
امير مؤمنان عليه السلام به منزل رسول خدا آمد، ابوبكر و عمر هم آنجا بودند، ميان عايشة و حضرت نشست ، عائشة (بعنوان اعتراض )گفت: براى نشيمنگاهت غيراز ران من و رسول خدا جايى پيدا نكردى ؟! پيامبرفرمود: مه يا عايشة لا تؤذينى فى علىّ ، فإنّه
مينمايد و به خوبى با او رفتار مىكند، در بارۀ دختر ابوبكر، خداوند اين آيه را نازل فرمود: « وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى ١و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت ( در ميان مردم ) ظاهر نشويد » مراد از أولى ، صفراء دختر شعيب است. ٢
١٠ «پرچم بزرگ دين »
در آخرين خطبهاى كه گاه سخن مىگفت و گاه ساكت مىشد فرمود: اى گروه مهاجرين و انصار و هركس كه امروز از جن و انس در اينجا حضور داريد، حاضرين به غائبين برساند، آگاه باشيد كتاب خدا را در ميان شما گذاشتم ( و به دست شما سپردم، اين را بدانيد كه ) در آن است نورهدايت و بيان، هيچ چيزى را خداوند در آن فرو نگذاشته است ، از طرف من حجت خداست بر شما ، و حجّت ولىّ من است ، و خلّفت فيكم العَلَم الأكبر علم الدين و نور الهدى وصيّى على بن ابيطالب ، ألا هو حبل اللّه فأعتصموا به جميعاً و لا تفرّقوا عنه و به جا گذاشتم در ميان شما پرچم بزرگ دين و نور هدايت ، وصى خودم على بن ابيطالب را، اوست ريسمان (محكم ) خدا ( بعد از من )، پس همگى به (دامن ) او چنگ زنيد و از اطراف او پراكنده نشويد به ياد آوريد روزى را كه دشمنان همديگر بوديد، خداوند، ميان دلهاى شما را به وسيلۀ من مهربانى داد و با نعمت خدا برادران يكديگر شديد