داستان عبرت آموز از مولانای جان : بی عقل و با عقل از مثنوی معنوی

روزی روزگاری در ولایتی دور، مردی بود که از فهم و کمال بهره برده بود ولی از مال دنیا هیچ نداشت. روزی که پیاده از شهری به شهر دیگر سفر می‌کرد در میان راه به مرد عربی رسید که شتری داشت و دو جوال بزرگ هم بر آن سوار کرده بود و خودش هم بر بالای دورنگ نشسته بود و آواز سر داده بود و بر حسب اتفاق داشت از همان راه هم می رفت . مرد پیاده با خود فکر کرد که هرچند پیاده ام و خسته‌ و این عرب سوار بر شترش است و سردماغ است، به‌هرحال هم‌سفری پیدا کرده‌ام و می‌توانم با او حرف بزنم و سرگرم باشم و از بلندی این راه ، کمی هم که شده با گفت و شنود کوتاه کنم . وقتی به مرد شترسوار رسید سلامی کرد و گفت...سلام به شما همراه عزیز 😊امیدوارم ازتماشا این حکایت لذت برده باشید ،برای حمایت از ما کانال حکایت های پند اموز رو سابسکرایب کنید🌼🍃👈 / @hkaithaipndamvz کانال حکایت های پند اموز پنجره ای به سمت حکایت ها و داستان های قدیمی باز کرده است که امیدوارم از شنیدن آنها لذت ببرید . شما میتوانید در کانال حکایت های پند اموز موضوعات زیر رو دنبال کنید: حکایت های پند آموز #داستان #حکایت #داستان_شب #حکایت_فارسی #مثنوی_مولانا
#حکایت_فارسی
داستان
حکایت
داستان شب
داستان صوتی
قصه شب
ضرب المثل های فارسی
حکایت های بهلول
حکایت های اموزنده
ملانصرالدین
داستان فارسی
مثنوی معنوی
قصه های شیخ عطار
قصه های مرزبان نامه
حکایت شیخ و اش نذری |حکایت پند اموز شیخ و خریت مردم
• حکایت شیخ و اش نذری : ...
داستان زیبا و شنیدنی : داستان زیبای انتخاب پول یا قرآن؟
• پول یا قرآن؟ داستانی ج...
حکایت جذاب و عبرت اموز : حکایت عبرت آموز حلقه ی فساد
• زنجیره‌ی فساد : فساد د...
داستانی جالب از گلستان سعدی : داستان آموزنده طاووس و زاغ
• ازهای پنهان دربین برگه...
ضرب المثل : حکایت پند آموز مرد خسیس و کشاورز
• ضرب المثل : حکایت پند ...
دوست عزیزم👈🔔زنگوله رو هم فعال کنید تا از حکایت های پنداموز جدید با خبر بشید 🔥🔥🔥
🌼🍃🌼🍃🌼
ارتباط با ما :
[e-mail]

[@Shahin30]

ممنون از شما

[@hkaithaipndamvz]

سلام و عرض ادب دوست عزیز