قصه ظهر جمعه - داستان گوهر عمر

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 21 ธ.ค. 2024

ความคิดเห็น • 11

  • @semrok416
    @semrok416 9 หลายเดือนก่อน

    Very nice ❤❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉🎉

  • @سمیراقربانی-ي8ذ
    @سمیراقربانی-ي8ذ 2 ปีที่แล้ว

    سلام خسته نباشی بااین قیصه های شیرینت

  • @maximafshari193
    @maximafshari193 5 ปีที่แล้ว +2

    من معتاد داستانها شدم.شب فقط با این داستانها خوابم میبره.ممنون....

  • @roozkhosh5749
    @roozkhosh5749 7 ปีที่แล้ว +4

    چه صدای گرم و آرام بخشی. خیلی ممنون از آپ لودِ این داستان دلنشین. سالها پیش وقتی بچه بودم با پدرم که از شنوندگان پر و پا قرص شما بود به داستانهاتون گوش میدادم. الان با شنیدن این داستانها نه تنها خیلی چیزها می آموزم بلکه باز هم احساس آرامش و طمانینه ای که در آغوش پدر داشتم به من باز میگرده. واقعا ممنون از زحمتتاتون. خدا رحمت کنه رفتگانتون رو

    • @NaghmeyeFakhteh
      @NaghmeyeFakhteh  7 ปีที่แล้ว +2

      Rooz Khosh
      بسیار عالی
      من هم خاطرات مشابهی دارم
      یادش بخیر

  • @mostafahadi4514
    @mostafahadi4514 5 ปีที่แล้ว

    تمام خاطرات کودکی من و زنده کردی عزیز ممنون بابت آپلود این داستان

  • @sattarghasemei4485
    @sattarghasemei4485 9 หลายเดือนก่อน

    ❤❤

  • @hassanmoshtaq6189
    @hassanmoshtaq6189 4 ปีที่แล้ว

    یادش بخیر آنوقت ها ی سابق بخیر که سادگی آمیخته با صداقت بود....کلی خاطره دارم از آن موقع ها

  • @ali.b5037
    @ali.b5037 4 ปีที่แล้ว +1

    کیا دیس لایک کردن😠😠😠

  • @BB1294ify
    @BB1294ify 4 ปีที่แล้ว +1

    مگه تو این داستان اون حکیم جنگلی سادیسم داشت آخه؟
    بعدشم اون باید جادوگر جنگلی باشه نه حکیم. قصه رو عوض کردن. جادوگرا تو قصه‌ها از این کارا می‌کنن که بینایی یارو را می‌گیرن برای خودشون و با معجون عوض می‌کنن یا از عمر طرف می‌گیرن واسه خودشون در عوض معجون یا جادو.
    حکیم یعنی طبیب، همون دکتر. دکتر چه جوری می‌تونه بینایی یه نفر رو بگیره و بده به خودش یا یه لحظه از عمر یکی دیگه رو برداره در عوض چیزی.
    این برداشته جادوگر رو کرده حکیم و درنتیجه ریده شده توی داستان.
    نتیجه اخلاقی: لطفا بی‌خودی نرینین تو داستان، مگه مرض دارید دست می‌برید توی داستان. داستانه خودش همین جوری تخمی و بی‌منطق هست، دست هم می‌بربد توش همون منطق بی‌منطقش هم ریدمون میشه میره پی‌کارش! نکنین پدرجان، نکنید دیگه، عه!