دکلمه احمد شاملو : شب بیداران ، با صدای استاد احمد شاملو shamlou

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 20 ส.ค. 2021
  • شب بیداران
    همه شب حیران‌اش بودم،
    حیرانِ شهرِ بیدار
    که پیسوز ِچشمان‌اش می‌سوخت و
    هیچش اندیشه‌ی خواب به سر نبود
    و نجوای اورادش
    لَخت لَخت
    آسمانِ سیاه را می‌انباشت
    چون لَتِرمَه دمه‌ی باتلاقی بوناکی
    که فضا را.
    حیران بودم همه شب
    شهرِ بیدار را
    که آواز دهان‌اش
    تنها
    همهمه‌ی عَفِن ِاذکارش بود:
    شهر بی‌خواب
    با پیسوزِ پُر دود بیداری‌اش
    در شبِ قدری چنان.ـ
    در شبِ قدری.
    گفتم : «بنخفتی، شهر!
    همه شب
    به نجوایِ نگران بنخفتی؟»
    گفتند:
    «برآمدنِ روز را
    به دعا
    شب‌زنده‌داری کردیم.
    مگر به یُمنِ دعا
    آفتاب
    بر آید.»
    گفتم: «حاجت‌روا شدید
    که آنک سپیده!»
    به آهی گفتند: «کنون
    به جمعیتِ خاطر
    دل به دریای خواب می‌زنیم
    که حاجتِ نومیدانه
    چنین نیک
    بر آمد.»

ความคิดเห็น •