G & N Media+. دل آرام آغی معروف به ایكی، آبی و یا مادر میرزا

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 9 ก.พ. 2025
  • "زندگی نامه آبی میرزا آوازخوان پر آوازه مالستانی"
    شماره۴ــ ۲۳مرداد/اسد۱۴۰۲
    دل آرام آغی معروف به "آبه میرزا" در سال (۱۳۰۸‌ه‌ش) در مالستان غزنی دیده به جهان گشود.
    مالستان گوشه زیبایی از هجیرستان بزرگ و دای فولاد زیباست كه در دوران الغار نیروی‌های ایلجار عبدالرحمان بیدادگر از تنه آن درخت كهن جدا افتاد. فضای سرسبز و شاداب مالستان و زیستن در كنار مادران لالایی‌خوان وی را در دهه نخستین زندگی به موسیقی آوازی علاقه‌مند ساخت. او در اوایل فقط آواز می‌خواند و آرام آرام به نواختن دمبوره و غیچک پرداخت. با این كه از طرف خانواده و مردم مذهبی آن دیار تحت فشار بود، ولی سرودن و نواختن را دنبال کرد وآرام آرام نامش بر سر زبان‌ها افتاد. آواز دلکش و آفریده‌های زیبایش توجه بیش‌تر هنرمندان هزاره را به خود جلب نمود تا جایی كه عده زیادی از هنرمندان به اجرای آهنگ‌هایش پرداختند و از وی پیروی كردند. در نتیجه این آهنگ‌ها به سبك "آبه میرزا" شهرت پیدا نمود. با گذشت هر روز شهرت و آوازه "آبی میرزا" بیش‌تر می‌گردید و مردم از جاهای دور به دیدن او و گوش سپردن به الحان تازه‌اش به مالستان می‌آمدند. این باعث شد تا او از منطقه رانده شود.
    آبی میرزا رهسپار جاغوری و غزنی گردید و عده زیادی از علاقه مندان هنرش او را استقبال كردند. او در جاغوری با دختری به نام گل‌نسا آشنا شد كه او نیز روح عاطفی، ادبی و موسیقیایی داشت. این آشنایی باعث گردید كه برخی از آوازهای او به صورت ابتدایی ثبت نوارهای کست گردد. گل‌نسا با خواندن شعرهای محلی و دوبیتی باعت آوازه‌ی بیش‌تر "آبی میرزا" گردید ولی بد اندیشان در جامعه با اتهام بستن به پای "آبی میرزا" او را راهی زندان نمودند. او در زندان همواره سرود می‌خواند تا زمانی که آزاد گردید و دوباره به مالستان بازگشت. "آبی میرزا" هنوز به زندگی کردن به زادگاهش (ولسوالی مالستان غزنی) وفادار است و در کنار دوستان و اقارب خود در قریه «نو دِه» تهی دست و دل شکسته به سر می‌برد. او اکنون هشتاد و دو سال عمر دارد و به نظر می‌رسد که امروز توان آواز خوانی و نواختن دمبوره را ندارد.
    کسانی که با هنر آبی میرزا آشنایی ندارند برخی از آهنگ‌های او را به صفدر مالستانی نسبت می‌دهند. با نبود امكانات در آن روزگار و آن دیار آواز و موسیقی زیادی از وی به یادگار نیست تنها آوازهای پراگنده از وی در دست اند كه با صدای صفدر مالستانی باز خوانی شده اند.
    حاشیه‌های بر زندگی آبی میرزا
    این دوبیتی ما را به بخشی از زندگی او آشنا می‌سازد
    گل صدبرگ تابستانم ای یار
    فرار از ملك مالستانم ای یار
    از آن روزی كه گشتم از وطن دور
    به والله من پریشان حالم ای یار
    این دوبیتی توسط «صفدرعلی مالستانی » اجرا شده و به نام‌های «آبه میرزا»، «دختر مالستانی»، « دلارام» و «گل اندام» معروف گشته است.
    محمد حسین فیاض شاعر، نویسنده و همزادگاه مادر میرزا در باره ایشان چنین می نگارد: «ظاهراً ماجرای سرایش این دوبیتی به ماجرای همان دختر مالستانی ارتباط دارد كه در زمان جوانی این زن هنرمند، شجاع و مرز شكن اتفاق افتاد. قضیه از آن جا آغاز شد كه وی هنگام عروسی از قریه «لعلچك» و از خانه پدری به قریه «نوده» نقل مكان كرد. در قریه "نو دِه"از گذشته‌های دور، محافل نواختن دمبوره گرم بوده است. در این فضا بود كه این زن جوان، استعداد هنری خود را كشف نموده و به اجرای آهنگ پرداخت؛ تا آن جا كه در زمینه موسیقی هزارستان صاحب سبك گردید. بر اساس آنچه یكی از نزدیكان او در تابستان 1384 خورشیدی با این جانب (شاید از باب محافظه کاری و مصلحت اندیشی) صحبت می‌كرد، ایشان جز این كه در محافل زنانه و خانوادگی به اجرای آهنگ ـ آن‌هم به شكل محدود ـ پرداخته است، هیچ‌گاه كاستی را بیرون نداده است.
    اما آنچه مایه‌ی شهرت او در عرصه موسیقی گردید، جرأت و مرز شكنی او در معاشرت نسبت به دیگر زنان جامعه از یك‌سو و توجه ویژه صفدرعلی مالستانی به سبك ایشان از سوی دیگر می‌باشد. البته ماجرای تلخی که برای او اتفاق افتاد، نیز در شهرت او تأثیر گزار بود و آن، اتهامی بود که هیچ وقت اثبات نشده و به دنبال آن، مدتی هم زندگی را در زندان کابل تجربه کرد. قضیه از آن جا شکل گرفت که او در خانه خویش، نان دو سه نفر از معلمین مکتب را پخته می‌کرد و روزانه یکی از معلمین، آن نان ها را می‌برد. این رفت و آمد، منشأ اتهامی شد که اداره ولسوالی، دلارام و معلمین یاد شده را برای بررسی آن، طی چهار شبانه روز به کابل فرستاد. اکنون از کاسِتی صحبت می‌شود که دلارام در آن کاست، ماجرای انتقال خویش به کابل را با آهنگ شرح داده است
    ( شب اوّل به قوریه ناوُری بود
    شب دوّم به مولگ سریوی بود…)
    دوبیتی دیگری را نیز به روزهای زندانی بودن دلارام نسبت می‌دهند که صفدرعلی هم از آن بهره‌مند گردید.
    بنال ای دمبوره بیچاره من
    بنال ای جگر صد پاره من
    بنالیم تا خدا رحمش بیاید
    سخی جان بشکند زولانه من
    به هر حال، دلارام پس از مدتی که در زندان می‌ماند، رئیس زندان متوجه هنر آوازخوانی او شده، می‌گوید: «این صدا نباید در زندان بماند» لذا او را آزاد می‌کند. از آن زمان تا سال‌ها بعد، دلارام در کابل زندگی می‌کند که دوبیتی یاد شده (گل صدبرگ تابستانم ای یار…) نیز یادگار همین دوران اوست و صفدرعلی بارها از آن بهره برده است.
    به هر روی، با این گپ و ندانستن‌ها از زندگی و هنر این زن شجاع و عصیان‌گر هزاره، او محصول هنری روزگار خود بود و به اندازه توان خویش به موسیقی هزارستان كمک كرد. او و آوازهایش ماندگار است و موسیقی زنان هزاره بدون نام او گمنام خواهد ماند.
    سر انجام پس از سال‌ها مبارزه با روزگار محنت و مشقت، این بزرگ بانوی هنجار شکن و مادر موسیقی فولکور هزارستان در بامداد روز پنجشنبه ۳۱/۴/۱۳۹۵ به سن ۸۷ سالگی در قریه گرگگ مالستان چشم از جهان پوشید.
    #ارزگان
    #بامیان
    #مزار_شریف
    #غزنی
    #جاغوری
    #موسیقی
    #music
    #hazara_girls
    #hazara
    #Hazara_culture
    #best_hazaragi_songs
    #dambora_hazaragi
    #music_hazaragi
    #hazargi_songs

ความคิดเห็น • 3