تو این وضعیت مدرسه تنها چیزی ک میتونه خوشحالم کنههههه نوتیف ویدیو خاطرات ترسناکه🥹 با اینکه کلی درس دارم ولی ۲ ساعتو میتونم برای خاطرات ترسناک مایا وقت بزارم یعنی از واجباته زندگیمه 🫂🫡🩵🌱
اسماعيل جان داداش اگه اين كامنت رو ميخونى به نظرم هم حتما برو يه مشاور كه كمكت كنه مهارت نه گفتن رو ياد بگيرى هم كلاس رزمى و دفاع شخصى يا جوجيتسو برو كه بتونى از پس خودت بر بياى تو اين جامعه ى بيمار. ميدونم اون لحظه آدم احساس ميكنه به روى خودش بياره اوضاع بدتر ميشه اما اين طور نيست بايد محكم بكوبى تو فك هركى كه همچين فكرى حتى يك ثانيه از ذهنش گذشته باشه و اصلا خودت رو توى اين موقعيت تا جايى كه ميشه قرار ندى به خاطر اين كه نشونه هاى اين موضوع خيلى واضحه كه كسى قصد بدى داره يا نه. بايد توى نطفه خفه ش كنى و نذارى كار به اون جاها برسه از اين به بعد ❤ در ضمن حتما حتما حتتتتما به بابات بگو و اين رو بدون توى كشورهاى عربى به شدت پيگير هست پليس مخصوصا براى اين مسائل و به راحتى ميتونى دمار از روزگار اون مرتيكه در بيارى واسه همين اصلا نترس و بدون كه با همون مسج هايى كه داده ميتونى دهنش رو سرويس كنى. به بابات حتما بگو بازم تاكيد ميكنم و حتتتتتما شكايت كنيد خودتون اقدام نكنيد كه تازه اون نره داستان رو برعكس تعريف كنه، روزى كه مامور خواست بره بالاى سرش اون موقع بابات خواست دهنش رو سرويس كنه بكنه ولى از الان نه. موفق باشين ❤
یه فامیل داریم جادوگر هست مادرش عرب هندو از امارات دیپورت شده مادرش جادوگر بوده و الان گیر داده که با من ازدواج کنه نه قیافه نه ایمان و نه انسانیت داره پدوفیل و ...هست دعا کنید از دستش کاملا راحت شم
دمتگرم دادا هرچی من میخواستم به اسماعیل بگم رو نوشتی امیدوارم بخونه. توف تو روح پدر باعث وبانیش یه زمانی کاواره های ما پر بود از رثاصه های اونها حالا مادباید بریم واسه حقوق بیشتر کارگری تو کشورشون تازه هرکسی رو هم براحتی راه نمیدن. شنیدن داستان این بچه کل لذت این ویدئو رو ازم گرفت وبجاش سردرد اورد برام
@@maryambasaran3744 اين اتفاقات براى پسرها خيلى بيشتر از دخترها ميفته در همه جاى دنيا. چون معمولا بيشتر در معرض اين افراد قرار ميگيرن و به خاطر خصلت مردانه ى پسرها مخصوصا نوجوانان يا تا ابد به عنوان يك تروما و به صورت راز نگهش ميدارن اما باهاش كنار ميان يا روشون نميشه هيچ وقت جايى عنوانش كنن و باعث مشكلات روانى بعدى ميشه (فكر ميكنن فقط براى اونا اتفاق افتاده به دليل ظاهر غيرمردانه در اون سن و رفتار اشتباهشون اين اتفاق افتاده و درواقع خودشون رو مقصر ميدونن و فكر ميكنن از مردانگيشون كم ميشه و سرزنش ميشن به جاى اين كه ازشون دفاع بشه كه متاسفانه واقعا هم خيلى وقتا اين اتفاق ميفته و انگ و برچسب ميخورن در بعضى خانواده ها و جوامع). دليل ديگه اى كه بيشتر براى پسرها اتفاق ميفته اين هست كه اون افراد كاملا آگاهن از اين خصلت رازدارى مردانه و متاسفانه اكثرا گرايششون علاوه بر كودك آزارى همجنس گرايانه هم هست و پسرهارو طعمه هاى بى دردسرترى ميدونن. در كل بهترين كار اينه كه رفيق باشيم با بچه هامون به خصوص پسرها و حتى اگر شده داستان فيك براشون تعريف كنيم در اين موارد كه بدونن روزى روزگارى اگر براشون اتفاق افتاد بايد چيكار كنن و از مطرح كردنش با شما واهمه اى نداشته باشن و بدونن كه هرررگز مقصر نيستن و كسر شأنشون نيست اگر از بزرگترها كمك بگيرن حتى تو سنين بالاتر. مورد تجاوز زن و مرد نداره و سن و سال هم نميشناسه و اين باور كاملا غلط هست كه فكر كنن فقط براى مردان مورد دار يا ضعيف اتفاق ميفته. حتما هم يك مشاور توى سنين حساس ببرينشون كه بعضى از موضوعات رو كه نميخوان يا نميتونن به شما بگن با اونا در ميون بذارن. در كل نگرانى حق شماست ولى به دلتون بد راه نديد فقط دورادور مراقبشون باشيد و اگر تغييرى توى رفتارشون ديديد طورى كه حساس تر نشن حتما پيگير شيد و بهشون اين باور رو بديد كه حتى اگر آدم هم كشتن هميشه شما كنارشون هستيد نه در مقابلشون.
این دوست عزیزمون که آلمان هستن چراااا خونه رو ترک نمیکنی ؟؟!آدم تو یه اتاق دو متری زندگی کنه تو حومه ی شهر ولی حالش خوب باشه خیلی خیلی بهتر از اینه که تو یه خونه ی نفرین شده تو مرکز شهر زندگی کنه ،از صدای خودتون مشخصه اصلا حال روحی خوبی نداری و ناراحت و بی حوصله هستی لطفا به خودت کمک کن لطفا اقدام کن میدونم هر اقدامی بخوای بکنی توش هزاران مشکل پیش بیاد ولی من جات بودم حتی بدون هیچ برنامه ای یه ساک میبندم فرار میکنم
شیرازی هستم و خودم پرام ریخته چرا انقدر خاطره ترسناک داره خودمم خیلی خاطره ترسناک دارم و گفتم ولی جدید ها نگفتم چون خیلی اتفاق داره میوفته فمر کنم بخاطر اینکه استان فارس خیلی قدمت داره و اکثراً گنج های طلسم شده و لینا که پر از جن هست و خونه ها هنوز بعضی ها از کاه کل ساخته شده و همه آدما به جن ها اعتقاد دارن 17:36
این قضیه همیشه رو مخم بوده نه برای مایا بلکه برای تمام یوتیوبرای دیگه ای که دوستشون دارم هم همینه کلا ۷،۸درصد ملت لایک میکنن،حالا خوبه مفته لایک کردن اگه پولی بود همینم نمیکردن.
The story about somebody named Shahrukh who loved an airhostess is based on an old Hindi movie named Anjaam 1994. Madhuri Dixit and Shahrukh Khan and Deepak Tijori as madhuri's husband. The funny thing is that who ever wrote the story used the real name of shahrukh khan. 😄 Madhuri was an airhostess, her husband was a pilot and Shahrukh was a rich spoiled and psycho guy. In this movie Madhuri doesn't have any kids and the end of the story also changed. 😆so by changing something here or there and writing some full name which obviously are fake names, she or he tried to make it believable for you Maya. and you believed it too. I think it's better in your next video to announce that this story is fake. I guess you should do that. best of luck 👍cheers 🥂
سلام مایا جون امیدوارم حالت خوب باشه ❤ اسم من کیاناست و ۱۶ سالمه این اتفاق برای مامان بزرگم و پدربزرگم افتاده و من اینو از زبون مادربزرگم میگم: اون موقع سال ۱۳۷۶ با بابابزرگم و چند نفر دیگه میرن سوریه برای زیارت حرم حضرت رقیه و حضرت زینب بعد از زیارت میرن توی بازار اونجا و یکم میگردن تا به یه دکه میرسن بابابزرگم میره تا یکم خوراکی بگیره. بابابزرگم عربی بلد بوده از صاحب دکه میپرسه که قبر یزید کجاست طرف میگه نمیتونم بگم ولی میبرمتون اونجا از کوچه پس کوچه ها میرن تا میرسن به قبر یزید دور قبر رو حصار کشیده بودن و بالا سر قبر قرآن گزاشته بودن و مردم دستمال های کثیفشون رو زده بودن به حصار ها صاحب دکه گفته بود که درباره اینجا چیزی به کسی نگید ولی وقتی رسیدن به هتل همراهاشون همه چی رو گفته بودن و بابابزرگم مجبور شد اونا ببره پیش همون صاحب دکه ولی وقتی رسیدن اونجا دیدن کل دکه رو تار عنکبوت بسته از یه نفر سوال میکنند که صاحب دکه کجا طرف میگه صاحبش حداقل ۲۰ سال پیش میرده. بیخیال اونجا میشن خودشون میرن طرف قبر یزید مامان بزرگم یه نشونه برای خودش گزاشته بود که اونجا رو پیدا کنند ولی وقتی میرن میبینند که کل اونجا یه خرابه ست. هر موقع که یاد این خاطره میوفتند میگن که ما یه معجزه دیدیم و برای بقیه هم تعریف میکنند.
1:51:11 سلام وقتتون بخیر برای این برادر گرامی مون توصیه دارم کلیپ های استاد کاوه که داخل یوتوب هم هستش رو تماشا کنند و با ایشون ارتباط بگیرند و ویدئو یا ویس براشون بفرستند و داستان رو به ایشان بگن...ایشون انسان آگاه و متخصصی هستند و میدونند که داستان چیه در نهایت یه توصیه و تجربه ی شخصی اینه که سوره مبارکه یس(یاسین) رو بذارند پخش بشه و خودشون هم اگه میتونند بخونند، قطعا مشکلاتی براشون پیش میاد ولی مقاومت کنید و ادامه بدید میدونم سخته ولی شما از پسش برمیاین 🌷 همه چی درست میشه و یه روز درحالیکه سالم و شادید با آرامش تو همین خونه، رو صندلی خودتون چای مینوشید✨🦋
سلام مایا خانم وای وای خدای من چه گربه نفسی داری مثل خودتون دوست داشتی هست خدا حفظتون کنه انشالا همیشه سلامت و شاد باشید و ما از برنامه های شما لذت ببریم
مایا یه بار دوست همکارم که فال تاروت میگرفت و دعا و ... انجام میداد به من گفت واست دعا نوشتن کردن توی سر ماهی خاک کردن توی قبرستون😐اونوقت منم نگاش کردم گفتم خب، اوکی چیکار کنم ؟؟ منتظر بود بگم تورو خدا بیا واسم باطلش کن و...😂منم گفتم برام مهم نیس بذار همونجا باشه. الانم صحیح و سالمم والا😑
52:39 یارو پسر وکیل بوده پولدار بوده معلومه که هیچکس نمیتونه جلوش رو بگیره با پول همه رو خریده و سارا رو دیوونه جلوه داده و همه زندگی سارا رو نابود کرده
@@niayeshm4513 آره حق با شماست بیماری ها هم توی هر آدمی به شکل متفاوتیه، من از روی علائمی گفتم که یه فرد نزدیک به خودمون داشته و واقعا اگر ما اهل خرافه بودیم مطمئنا میگفتیم تسخیر شده، حتی زورش هم زیاد شده بود خیلی، اما خب به جاش بردیمش دکتر و تشخیص اسکیزوفرنی دادن
سلام این کامنت میخوام بذارم واسه اون دستمون که تو آلمان زندگی میکنه میخوام بگم زیاد درمورد این خونه فضاش با آدما حرف نزن چونکه هرکسی ی نظری میده و تو بیشتر بیشتر استرس میگیری چونکه قبلا منم ی خونه مشابیه این داشتم و اگه اگه ی درصد احتمال بدی چیزی تو اون خونه باشه و تو ازش بترسی اون بیشتر رو تو تسلط پیدا میکنه امیداروم هرچ زودتر حالت خوبه بشه دوست عزیز واقعا خیلی ناراحت شدم ....
خاطره ترسناک من: دبیرستان که بودم شروع مدرسه نزدیک بود خاستم برم بخوابم و خوابم که بردحس کردم یکی پامو میکشید بیدار شدم دیدم یه پیر زنه بود با لباس سیاه تو خواب فلج شده بودم سمتم اومدتوخواب فقط جیغ کشیدم صبح که بیدار شدم خیلی شاکی به مادرم گفتم من اون همه جیغ زدم چرا بیدارم نکردی نگو جیغام فقط تو خواب بوده و کسی نشنیده بوده این خاطره مال خیلی وقت پیش نیست هشت سال ازش میگذره راستش ترجیح می دهم که فکر کنم تاثیر فلج خوابه😂
تا دقیقه ۴۳ دیدم ولی به جرئت میتونم بگم هم اون خانه ی منروکه که پیرزنه هی میومده میرفته ساختگیه هم گربه سخنگوعه اصلا یکی که توی عمق داستان های دارک رفته باشه و بتونه داستان های ساختگی رو از داستان های واقعی تشخیص بده به راحتی تشخیص میده و واقعی ترین هاش هم اون شهربازی متروکه و اون عطرفروش دبی بودن مخصوصا که عربا مرض دارن و میخان ایرانی هارو عذاب بدن حالا نه یه همچین چیزی ولی یه چیزایی شبیه به همین رو منم تجربه کردم
مایا من اسماعیلم و ممنون بخاطر مشاورت خیلی دوست دارم و یکی از دلیلاش همین مهربون بودنته و خدا شاهده وقتی داشتم دوباره میشنیدم یعنی یجوری بدنم داشت میلرزید که شیکمم داشت بالا پایین میشد ممنون خیلی مهربونی 😢و متاسفانه الان ایرانم و بابام پشت گوشی خیلی پرخاشگره و نمیتونم بهش بگم اصن من در اون حد با بابام صمیمی نیستم متاسفانه😢😢😢
آقایی که ساکن اتریش هستن ، ۷ روز نماز بخونن و گلاب بخورن ، و ۷ روز مخلوط کندر ، مریم گلی و اسپند رو تو خونه بسوزونن . آیه ۳۳سوره الرحمن رو سه و سه بار در یک بطری اب بخونن و چهارگوشه خونه بریزن و تا هفت روز بخورن اگر واقعا مشکل از گازهای سمی نباشه امیدوارم این روش کمک کنه
ببین مایا این مسئله شاهرخ خیلی باگ داره توش یکی از باگهای بزرگش اینه که تو اون لحظه مهم و سرنوشت ساز که قراره حکم صادر بشه فیلمهای دوربین مداربسته پاک شده و باید پلیس به این مسئله شک میکرد و حتی اگر پاکم شده باشه پلیس میتونه ریکاوری کنه هارد دیسک دوربینها این آدم یا خیلی نفوذ زیادی داشته با مقامات بالا و اداره پلیس یااینا رو خیلی راحت خریده مسئله کوچکی هم نبوده قتل توش اتفاق افتاده تعجبم چطوری پلیس گزارش کرده با توجه به این حجم از جرم و جنایت
58:46 منم دخترداییم یه خونه مستاجر بودن و هرشب حس میکرد یکی ازپشت محکم بغلش کرده موقع خاب....بعضی شبا هم دستوپاش و حنا زده میدید.....خلاصه تاازاون خونه نرفت همین داستانا بود...ولی هنوزم حس میکنه کسیی همراهش هس و هرموقع جروبحث با شوهرش میکنه ،،یه بلایی سره شوهرش میاد یا توخاب بختک میفته روش یام احساس خفگی میکنه و صداهای عجیب درمیاره😅😅😅😅😅خلاصه مااسمشوگذاشتیم جن عاشق❤ 1:03:16
سلام مایا امیدوارم حالت خوب باشه من یک روز که توی مدرسه بودم یکی از همکلاسی هام که یکم عجیب بود اومد سمتم و گف یدونه کتاب ترسناک از لا به لای خاک پیدا کردم وقتی کتابی که بهم داد و باز کردم دیدم که روش لکه خون بود وقتی کتاب و خوندم دیدم دعا نوشته بود توش منم از خدا بی خبر دعا هارو خودم و همش درباره جن و جادو بود از اون زمان همیشه یک نفر رو میبینم ولی یک روز ک داشت از کنارم رد میشد احساسش کردم دفعه اول گفتم اگه میخای اسمت و بزارم ویکی یه نشونه بده البته بگم که نمیدونم ویکی از کجا ب ذهنم رسید و وقتی برای بار دوم جمله رو تکرار کردم از کنارم رد شد و احساسش کردم و خیلی ترسیده بودم ولی من به این موضوعات عادت داشتم اما این فرق داشت.شب رفتم پیش دختر خالم و با گریه داستانو براش تعریف کردم اونم هم منو هم اون موجود که نمیدونم چی بود رو مسخره کرد بهش گفتم مسخره نکن بلا سرت میاره ها اونم گف ارع جون خودت شاید باورتون نشه ولی درست دوهفته بعد دستش از جا در رفت مایا این موجود هنوزم اذیتم میکنه اگ دوست داشتین بقیش رو بعدا تعریف کنم و ببخشید که طولانی شد
سلام مایا .اسم من گندم هست و ۱۲ سالمه . این جریان مال سال ۱۳۹۹هستش . ما میخواستیم که خونمون رو عوض کنیم و به یک خونه ی جدید بریم برای همون رفتیم با مشاور املاک چند تا خونه دیدیم . بعد از اینکه خونه ها را دیدیدم، از هیچکدومشون خوشمون نیومد. چون هر کدوم یک مشکلی داشتند مثلا یکیش خیلی کوچکی بود و …… خلاصه که ما رفتیم و به مشاور املاک گفتیم که ما از این خونه ها خوشمون نیومده . خونه ی دیگه هم هنوز هست که داشته باشین و ما بریم ببینیم؟ مشاور املاک به ما گفت که یک خونه هنوز مونده. شاید بخواین ببینینش . ماهم قبول کردیم و رفتیم خونه رو ببینیم. وقتی به اونجا رسیدیم من فکر کردم که یک اپارتمان هست ولی وقتی از در وارد شدیم دیدیم که یک خونه ی ویلایی خیلییی بزرگه با حیاط خیلی بزرگ و وقتی میرفتیم توی پارنکینگ یک راه پله بود که به آشپز خونه و حیاط خلوت «که کنار اشپزخونه بود»و اتاق مامانم راه داشت .چون ویلاهه مال ۶۷ سال پیش بود و همه جور سوسک و مارمولک و …… توی اون خونه وجود داشت. کنار راهم پله هم موتور خونهی خیلی ترسناک بود و اونور پارکینگ هم یک استخر بزرگ بود. توی خونه هم ۵ اتاق خیلیییییی قدیمی بود و توی گوشه های خونه پر بود از موش های مرده.خلاصه ما اون خونه رو اجاره کردیم وبابام کل خونه رو باسازی کرد و ما رفتیم که اونجا زندگی کنیم. بابام که خیلی کتاب داشت تصمیم گرفت که حیاط خلوت رو تبدیل به کتاب خونه کنه و اونجا رو پر کرد از قوسه های کتاب . خلاصه تا ۲ ماه اول همه چیز خوب بود تا وقتی که یک شب خواب بودیم همه اون قفسه های کتاب پرد شدن زمین و شکستن و صداش خیلیییییییی بلند بود. ادامه تو کامنت بعد❤❤
این پسر ۱۴ ساله چرا اینقدر ساده و ترسویی؟؟؟؟توروخدا التماست میکنم اگه چیزیت نشده برو به بابات بگو و اینقدر مظلوم نباش،نه گفتن بلد باش،توروخدا مراقب خودت باش،استرس نداشته باش اون آدم بده باید استرس داشته باشه
#خاطرات ترسناک# مهیا هستم .پدر مادرم وقتی برادرم تازه به دنیا امد تصمیم گرفتن خونمون عوض کنن اون موقع من سه سالم بود پدر بزرگم یه مغازه داشت که سوپر مارکت بود و بالای مغازه یه خونه کوچیک که برای ما مناسب بود تا یه مدت همه چی خوب بود تا اینکه یه شب من وبرادرم کنار پای مامانم خواب بودیم مامانم نشسته بود و داشت قران می خوند خونه ای که ما توش بودیم یه تراس خیلی کوچیک داشت و جایی که مامانم نشسته بود دقیقا روبه روی تراس بود ومامانم گفت اونجا یه موجود کوتاه قد با مو های بلند دید مامانم می گفت سرش از بدنش بزرگ تر بود و گفت هر چقدر قران می خوندم نمیرفت یا می رفت لباسا رو مرتب میکرد برمیگشت میدید که کل لباسا به هم ریخته. مایا جان از اینجا به بعد از دید مامانم میگم : شوهر من با برادرش تو ماشین سنگین کار می کنن از هفت روز هفته پنج روزش خونه نیست یه شب که تازه امده بود خونه خواب دیدم که تویه باغچه بودم و اونجا خیلی تاریک بود دیدم همون موجود یه بیل تو دستش بود یه چاله ی خیلی بزرگ کنده بود و تو چشمام نگاه کرده بود گفت یامن تورو میکشم یا تو منو و از اون موقع به بعد همش شوهرم اذیت می کرد وقتی که شوهرم داشت میرفت سر کار روی اخرین پله وایساده بود وداشت با منو بچه ها خداحافظی می کرد که دیدم دقیقا پشت سرش وایساده ویه چاقو تو دستشه بلند جیغ زدم صادق پشت سرت بعدش شوهرم ازم پرسید چرا جیغ زدی منم فکر کردم الان میگه دیونه شده گفتم می خواستم بیوفتم یا با چاقو میومد بالای سر بچهام ومنو تهدید می کرد وبعد چند وقت مثل دیونه ها شده بودم بد اخلاق شده بودم ترسیدم تو روحیه بچه هام تأثیر بزاره باخودم فکر کردم که باید به شوهرم بگم وقتی بهش گفتم و اونم ترسید و رفتیم پیش یه دعا نویس واون دعا نویس بهم گفت اون جن عاشقته ومیخواد از شوهرت جداشی هرچه سریع تر باید از اون خونه برین ما هم سریع از اون خونه رفتیم ولی مثل اینکه بازم ولم نکرد یه شب شوهرم رفته بود بار ببره اصفهان و منو بچه ها تنها بودیم که احساس کردم یکی بهم گفت بیا تو تراس رفتم بچه ها هم پشت سرم امدن دیدم یکی که دقیقا شبیه شوهرم بود وداشت برای ما دست تکون میداد دقیقا همون جایی که خونه قبلی مون بود چون اون خونه به خونه ی جدید ما خیلی نزدیک بود واز تو تراس میتو نستیم خیلی خوب اونجارو ببینیم وسریع زنگ زدم به شوهرم گفتم کجایی گفت من تو راهم نمی تونستم باور کنم و چون داشتم میدیدمش به شوهرم گفتم دروغ میگی گفت به خدا راست میگم گفتم گوشی بده اسماعيل گوشی داد برادر شوهرم وبهم گفت ما تو راهیم صادق پیش خودمه تو این چند دقیقه که داشتم با اونا حرف میزدم میدیدمش یه ثانیه رومو برگردوندم دیدم نیست خیالاتی نشدم چون بچه ها هم داشتن میدیدنش خدارو شکر از اون روز به بعد دیگه ندیدمش خوب مایا جان امید وارم این خاطره رو بخونی و همیشه حالت خوب باشه خیلی خیلی دوست دارم❤️❤️❤️
الان ساعت یازده شب است داستان گریه را شنیدم از ترس از جایم تکان خورده نمیتانم😅 گرچی باورم نمیشه که یک گریه وسایل جمع کند خونه را مرتب کند و حرف هم بزند🙄
الان اگه هر یوتیوبری بود بعد این همه خاطرات ترسناک دیگه ادامه به پارت های بیشتر نمیداد ولی مایا برعکس همه خوشحال میشه که ما خاطراتمونو براش تعریف کنیم انقد زحمت میکشهه حداقل سعی کنیم لایک ویدئوهاش بره بالا مگه نههه؟🦋🫂 مایا جون عاشقتیم
هرروز دعا میکردم خاطرات ترسناک بزاری
تا اینکه توی استوری گفتی روزمو ساختی(* ̄∇ ̄*)😊
هر کدومو باور کنم گربرو باور نمیکنم
طرف دختر بود گربه اسمشو عماد صدا زده بود🗿
@@maniiiiiiiiiعماد نه ema😂
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
@@liiiiya عه😂😂
دقیقا
دو ساعت ویدیو خاطرات ترسناااااک؟!!؟؟؟
منو این همه خوشحالی محاله!
دقیقااا😍😍😍😍
دمت گرم
اره بخداا❤
مثه من😂
وای دقیقا🫠
چرا بعضیا دروغ میفرستن خدایی...خجالت نمیکشین؟!
کدومشون دروغ بوده؟🤔
@@IRANA_SHY حداقل دو سه تاش.یکی همون جن داخل کلبه
عماد میو@@IRANA_SHY
گربه سخن گو@@IRANA_SHY
یکیش اون گربه هه @@IRANA_SHY
تو این وضعیت مدرسه تنها چیزی ک میتونه خوشحالم کنههههه نوتیف ویدیو خاطرات ترسناکه🥹
با اینکه کلی درس دارم ولی ۲ ساعتو میتونم برای خاطرات ترسناک مایا وقت بزارم یعنی از واجباته زندگیمه 🫂🫡🩵🌱
میتونی از تنظیمات ویدئو ویدئو رو با سرعت زیاد ببینی یا موقع حمومی چیزی ببینی اگر دیگه خیلی شلوغ بودی
25:52 شیراز_تبریز!هر روز خدا همینه!
جنا دیگه انقدر عادی شدن میرن رستوران با مردم قرمه سبزی میخورن🤣
احساس می کنم تمام موجودات ماورایی تو شیراز زندگی می کنن 😂
من خودم شیرازم اره واقعا پر هست برای خودمم اتفاق افتاده
جن ها هم فهمیدن شیراز جای زندگیه😂
شهر مورد علاقشونه😂
مک مک: اعصاب صفر درصد احتمال در گیری هست ولی مهربونی فراوان🗿 گربه من بیاد بغلم معجزه حسابه
گربه ها محل نمیدن 😭😂
@@ghobeiti5652 ما نوکریم اونا شاهن😂🫡
مایا مگه نگفتی ساعت 8 میزارم
چون تایم چنل روی ۹ مونده بوده مایا یادش رفته اونو تغییر بده
اگه استوریشو دیده باشی دلیلشو میفهمی
25:44 قضیه فیروزه هم تو شیراز بود😢😂❤
فیروزه هنو فراموش نشده
یکیش هم فرقه ی راک😂
@@حنانهعبدی-ش7ر
ارهه فیروزه یکی از بهترین داستانا بود خیلی قشنگ بود من دو سه بار گوشش کردم
@@elhamh6801 اره واقعا جالب بود داستانش
کدوم ویدئو بود؟@@elhamh6801
@@elhamh6801برای کدوم ویدئو بود؟؟
1800 بازدید
370 تا لایک
منطقیه 😊
دقیقا!_چرا اینجوریه نه چنل بزرگیه که بگیم خریده
نه محتوای اموزشیه که حال نداشته باشن لایک کنن
اسماعيل جان داداش اگه اين كامنت رو ميخونى به نظرم هم حتما برو يه مشاور كه كمكت كنه مهارت نه گفتن رو ياد بگيرى هم كلاس رزمى و دفاع شخصى يا جوجيتسو برو كه بتونى از پس خودت بر بياى تو اين جامعه ى بيمار. ميدونم اون لحظه آدم احساس ميكنه به روى خودش بياره اوضاع بدتر ميشه اما اين طور نيست بايد محكم بكوبى تو فك هركى كه همچين فكرى حتى يك ثانيه از ذهنش گذشته باشه و اصلا خودت رو توى اين موقعيت تا جايى كه ميشه قرار ندى به خاطر اين كه نشونه هاى اين موضوع خيلى واضحه كه كسى قصد بدى داره يا نه. بايد توى نطفه خفه ش كنى و نذارى كار به اون جاها برسه از اين به بعد ❤ در ضمن حتما حتما حتتتتما به بابات بگو و اين رو بدون توى كشورهاى عربى به شدت پيگير هست پليس مخصوصا براى اين مسائل و به راحتى ميتونى دمار از روزگار اون مرتيكه در بيارى واسه همين اصلا نترس و بدون كه با همون مسج هايى كه داده ميتونى دهنش رو سرويس كنى. به بابات حتما بگو بازم تاكيد ميكنم و حتتتتتما شكايت كنيد خودتون اقدام نكنيد كه تازه اون نره داستان رو برعكس تعريف كنه، روزى كه مامور خواست بره بالاى سرش اون موقع بابات خواست دهنش رو سرويس كنه بكنه ولى از الان نه. موفق باشين ❤
یه فامیل داریم جادوگر هست مادرش عرب هندو از امارات دیپورت شده مادرش جادوگر بوده و الان گیر داده که با من ازدواج کنه نه قیافه نه ایمان و نه انسانیت داره پدوفیل و ...هست دعا کنید از دستش کاملا راحت شم
دمتگرم دادا هرچی من میخواستم به اسماعیل بگم رو نوشتی امیدوارم بخونه. توف تو روح پدر باعث وبانیش یه زمانی کاواره های ما پر بود از رثاصه های اونها حالا مادباید بریم واسه حقوق بیشتر کارگری تو کشورشون تازه هرکسی رو هم براحتی راه نمیدن. شنیدن داستان این بچه کل لذت این ویدئو رو ازم گرفت وبجاش سردرد اورد برام
ممنون بابت راهنمایی تان به عنوان یک مادر از ترس به حالت غش افتادم😢😢😢😢
@@maryambasaran3744 اين اتفاقات براى پسرها خيلى بيشتر از دخترها ميفته در همه جاى دنيا. چون معمولا بيشتر در معرض اين افراد قرار ميگيرن و به خاطر خصلت مردانه ى پسرها مخصوصا نوجوانان يا تا ابد به عنوان يك تروما و به صورت راز نگهش ميدارن اما باهاش كنار ميان يا روشون نميشه هيچ وقت جايى عنوانش كنن و باعث مشكلات روانى بعدى ميشه (فكر ميكنن فقط براى اونا اتفاق افتاده به دليل ظاهر غيرمردانه در اون سن و رفتار اشتباهشون اين اتفاق افتاده و درواقع خودشون رو مقصر ميدونن و فكر ميكنن از مردانگيشون كم ميشه و سرزنش ميشن به جاى اين كه ازشون دفاع بشه كه متاسفانه واقعا هم خيلى وقتا اين اتفاق ميفته و انگ و برچسب ميخورن در بعضى خانواده ها و جوامع). دليل ديگه اى كه بيشتر براى پسرها اتفاق ميفته اين هست كه اون افراد كاملا آگاهن از اين خصلت رازدارى مردانه و متاسفانه اكثرا گرايششون علاوه بر كودك آزارى همجنس گرايانه هم هست و پسرهارو طعمه هاى بى دردسرترى ميدونن. در كل بهترين كار اينه كه رفيق باشيم با بچه هامون به خصوص پسرها و حتى اگر شده داستان فيك براشون تعريف كنيم در اين موارد كه بدونن روزى روزگارى اگر براشون اتفاق افتاد بايد چيكار كنن و از مطرح كردنش با شما واهمه اى نداشته باشن و بدونن كه هرررگز مقصر نيستن و كسر شأنشون نيست اگر از بزرگترها كمك بگيرن حتى تو سنين بالاتر. مورد تجاوز زن و مرد نداره و سن و سال هم نميشناسه و اين باور كاملا غلط هست كه فكر كنن فقط براى مردان مورد دار يا ضعيف اتفاق ميفته. حتما هم يك مشاور توى سنين حساس ببرينشون كه بعضى از موضوعات رو كه نميخوان يا نميتونن به شما بگن با اونا در ميون بذارن. در كل نگرانى حق شماست ولى به دلتون بد راه نديد فقط دورادور مراقبشون باشيد و اگر تغييرى توى رفتارشون ديديد طورى كه حساس تر نشن حتما پيگير شيد و بهشون اين باور رو بديد كه حتى اگر آدم هم كشتن هميشه شما كنارشون هستيد نه در مقابلشون.
من همون اسماعیلم خداروشکر چیزی نشد الان ایرانم😰ممنون بخاطر مشاورت
اون قسمت گربه سخنگو یارو بدجور تحت تاثیر مواد بوده😂
موها هم شبیه موی گربه نبود دقت کنی ،انگار موی چیده شده بود که تیکه تیکه ریز شده بود.... موهای گربه ی جور دیگه میچسبه ..... بیشتر شبیه موی آدم بود
یعنی من و شوهرم عاشق گربه تیم😻😻😻
یعنی هرشب ویدئوهاتو میبینیم جزو جلوه های ویژه ته 🤤🤤
ماااا خواهااان خاطرات ترسناک برای همیشششه هسسسستیم💪🏻✊🏻🥰🥹❤️
25:44 مایا جون نظرت چیه خونه فیروزه رو پیدا کنم و برات فیلم و عکس بفرستم،آخه من شیرازیام😂❤
نه بابا مگه از جونت سیر شدی؟😊
واای اره اگه میتونی برو یه کم عکس و فیلم برامون بگیر. البته اگه برات خطری نداره. فیروزه که به وحید کاری نداشت. برو شاید دیدیش😂
واای اره اگه میتونی برو یه کم عکس و فیلم برامون بگیر. البته اگه برات خطری نداره. فیروزه که به وحید کاری نداشت. برو شاید دیدیش😂
اره اگه میشه بروو خیلی کنجکاو شدم
بچه ها جون فردا که ۶ مهر هست میرم خونه فیروزه رو پیدا کنم اگر چیزی دستگیرم شد بهتون خبر میدم
خداروشکر به عقلم رسید خوراکی بخرممم😂😂😂
😅
چقدرررررر دلم برای این آقایی که آلمان بودن میسوزه😢
بنده خدا میگه هر وقت میخوام جا به جا بشم خودش یا مادرش تا پای مرگ میرن!!!
میخوای نجاتش ،بدی،،،یا منظورت اینه اون نجاتت بده
یه لحظه تایم ویدیو رو دیدم یه لبخند از سر ذوق اومد رو لبم 😍 مایا خسته نباشی و اینکه دمت گرم که ویدیو طولانی گذاشتی عاشقتمممم ❤😘
جریان شاهرخ فیلم هندیه من دیدمش مایا باورم نمیشه که یکی این داستانو برات فرستاده کاش اسم فیلم یادم بیاد بگم. ❤❤❤😂
الکیه دگ داستانش معلومه
آره راس میگی اسم فیلمه "انجام" بود😂😂😂
yes. exactly. name of the movie is Anjaam.
@@bollywoodpersiaعه شما ویدئو هاتونو میبینم و خیلی خوبه😊❤
1:52:59 ما مشهد زندگی میکنیم واینجا شهره بزرگی نیست؟😂😂😂😂
ببخشید میتونم بپرسم بزرگ از نظره شما چقدره؟😂😂😂😂🤦🏼♀️
دقیقا مشهد ک خیلی بزرگه اندازه یک کشوره
بیچاره اون اقا آلمانیه کاش بیشتر ازش خبر بگیریم ببینیم چی شد
شماره اش ،از مایا بگیر ،هی سراغش بگیر هر روز سراغ بگیر بیا اینجا به اشتراک بزار شاید دیدی ،،تو هم رفتی ،وردر برمن،،یا رومنینگه
داستان شاهرخم ک انگار تخیلی بود 😂😂😂 مایا جون حداقل داستانایی تعریف کن ک عقلانی باشه ....
گربه هه که تخیلی تر بود
😂ازروی فیلم هندی قدیمی گفته بود
همش خوب بود ها ولی این داستان شاهرخ قشنگ معلومه زاییده ذهنه یه بچه ۱۲-۱۳سالس
😂😂😂😂
زاییده ذهن یه کارگردان هندیه چون داستان یه فیلم هندیه به اسم انجام 😂
مگه قرار نبود 8 بیاد 😭😭💔💔خوراکی هام رو خوردم 😭😭😂😂😂
اشکال نداره
عوضش طولانیه
جر خوردم🤣🤣🤣🤣🤣
@@khotanroxannafan2009 😂😭
جناب آقای مقیم آلمان، با متخصص دفع کپک تماس بگیرید... چند نوع کپک رایج در اروپاست که علائمی شبیه به اونچه شما میگید، داره...
مایا مک مک عینههه یه عروسکه گوگولیه که دو تا چشم زرد بلوری دارههه😩😍
این دوست عزیزمون که آلمان هستن چراااا خونه رو ترک نمیکنی ؟؟!آدم تو یه اتاق دو متری زندگی کنه تو حومه ی شهر ولی حالش خوب باشه خیلی خیلی بهتر از اینه که تو یه خونه ی نفرین شده تو مرکز شهر زندگی کنه ،از صدای خودتون مشخصه اصلا حال روحی خوبی نداری و ناراحت و بی حوصله هستی لطفا به خودت کمک کن لطفا اقدام کن میدونم هر اقدامی بخوای بکنی توش هزاران مشکل پیش بیاد ولی من جات بودم حتی بدون هیچ برنامه ای یه ساک میبندم فرار میکنم
شیرازی هستم و خودم پرام ریخته چرا انقدر خاطره ترسناک داره
خودمم خیلی خاطره ترسناک دارم و گفتم ولی جدید ها نگفتم چون خیلی اتفاق داره میوفته
فمر کنم بخاطر اینکه استان فارس خیلی قدمت داره و اکثراً گنج های طلسم شده و لینا که پر از جن هست و خونه ها هنوز بعضی ها از کاه کل ساخته شده و همه آدما به جن ها اعتقاد دارن 17:36
واقعا براتون متاسفم 4000 تا بازدید داره 800و خورده ای لایک بعد حمایت نمیکنید میگید زود زود خاطرات ترسناک بزار چطوری انتظار دارید وقتی حمایت نمیکنین 😢😢😢😢😢😢
این قضیه همیشه رو مخم بوده نه برای مایا بلکه برای تمام یوتیوبرای دیگه ای که دوستشون دارم هم همینه کلا ۷،۸درصد ملت لایک میکنن،حالا خوبه مفته لایک کردن اگه پولی بود همینم نمیکردن.
تا حالا اینقدر زود و فوری نزده بودم روی لینک یه ویدیو😂❤
پس تبریک😂😂😂😂😂
The story about somebody named Shahrukh who loved an airhostess is based on an old Hindi movie named Anjaam 1994. Madhuri Dixit and Shahrukh Khan and Deepak Tijori as madhuri's husband. The funny thing is that who ever wrote the story used the real name of shahrukh khan. 😄 Madhuri was an airhostess, her husband was a pilot and Shahrukh was a rich spoiled and psycho guy. In this movie Madhuri doesn't have any kids and the end of the story also changed. 😆so by changing something here or there and writing some full name which obviously are fake names, she or he tried to make it believable for you Maya. and you believed it too. I think it's better in your next video to announce that this story is fake. I guess you should do that. best of luck 👍cheers 🥂
طبس🥲🥲😓
1:45:58 داستان این آقا جزو عجیبترینا بود جدی... براشون خیلی ناراحت شدم🥲
من لایک میکنم شما چطور؟ 😂❤
ختی فمی
اسماعیل جان حتما ب پدرت بگو چون ممکنه خدایی نکرده زبونم لال بخواد بلایی سرت بیاره و اون فکرمیکنه پدرت اطلاع نداره حتماحتما ب بابات بگو و یبارباهم ردبشین ازونجا و بابات اخم کنه و بدنگاهش کنه تابفهمه حساب کاردستش بیاد ک بابات درجریانه وبعداون دیگه جاییکه هس نرو وحتمابلاکش کن اینوبدون نگفتنت باعث میشه اون هربلایی دلش بخاد سرت بیاره و قسر دربره اماگفتنت باعث محافظت ازتومیشه❤
منم خیلی نگرانشم... امیدوارم بتونه این جریانو هرچه سریعتر با پدرش درمیون بزاره.
یعنی چه حرفای جنسی بهش زده 😨😨😨😨😨😨😨😨
من الان ایرانم ممنون ولی یه پیامایی بهم داده بود پاک کرد چون فکر کرد به بابام میگم و اینا ولی مت میترسم به بابام بگم😢الان ایرانم
یه ویدیو اختصاصی آقای آلمانی رو بزار چون در شرایط سختی هست شاید یکی تونست کمک کند
اون اقایی که تو آلمان زندگی میکرد با دوستش ، من انگشتمو رو دو برابر نگه داشتم ، انقد که آروم حرف میزد😂
منم همینطور. ولی بنده خدا خیییلی اتفاقای بدی براش افتاده بود اگه من جای اون بودم نمیتونستم دووم بیارم😢
خود اقاعه هم مشکلات مغزی داشته بنده خدا
خاظرات ترسناک نزدیک به دو ساعت 🔥🤩🔥🤩🔥🤩🔥🤩🔥🤩🤩🤩🤩
سلام مایا جون امیدوارم حالت خوب باشه ❤
اسم من کیاناست و ۱۶ سالمه این اتفاق برای مامان بزرگم و پدربزرگم افتاده و من اینو از زبون مادربزرگم میگم:
اون موقع سال ۱۳۷۶ با بابابزرگم و چند نفر دیگه میرن سوریه برای زیارت حرم حضرت رقیه و حضرت زینب بعد از زیارت میرن توی بازار اونجا و یکم میگردن تا به یه دکه میرسن بابابزرگم میره تا یکم خوراکی بگیره. بابابزرگم عربی بلد بوده از صاحب دکه میپرسه که قبر یزید کجاست طرف میگه نمیتونم بگم ولی میبرمتون اونجا از کوچه پس کوچه ها میرن تا میرسن به قبر یزید دور قبر رو حصار کشیده بودن و بالا سر قبر قرآن گزاشته بودن و مردم دستمال های کثیفشون رو زده بودن به حصار ها صاحب دکه گفته بود که درباره اینجا چیزی به کسی نگید ولی وقتی رسیدن به هتل همراهاشون همه چی رو گفته بودن و بابابزرگم مجبور شد اونا ببره پیش همون صاحب دکه ولی وقتی رسیدن اونجا دیدن کل دکه رو تار عنکبوت بسته از یه نفر سوال میکنند که صاحب دکه کجا طرف میگه صاحبش حداقل ۲۰ سال پیش میرده. بیخیال اونجا میشن خودشون میرن طرف قبر یزید مامان بزرگم یه نشونه برای خودش گزاشته بود که اونجا رو پیدا کنند ولی وقتی میرن میبینند که کل اونجا یه خرابه ست.
هر موقع که یاد این خاطره میوفتند میگن که ما یه معجزه دیدیم و برای بقیه هم تعریف میکنند.
مایا جان میشه در مورد داستان ترسناک دیت، بازم،ویدیوبسازی
یه خاطره دیگه از فیروزه و شبیه فیروزه😍🤣
ن چون خاطره خودمو براش فرستادم ک واقعا باید همه بشنون درس عبرت بشه@@ghazooli
با فیروزه😂😂چقد معروف شد ناموسا😂
خو بگو مایا خاطره منو تعریف کن، درس عبرت بگیریم @@Sahariradfar
@@mcere0101واقعا خانوم لوبیا🤣
ولی میکاپ و موهای مایا >>>💙
دو ساعت برای خاطرات ترسناک خیلی کمه هر کی میگه زمانش بیشتر باشه لایک کنه😊❤
پدر مایا در میاد تازه این یک سوم ویدئو ادیت نشده نیس(قصدم بی احترامی نبود)
مایا هم آدمه ها ربات نیست که
یارو عربه پدوفیل باز بوده😂
1:51:11 سلام وقتتون بخیر
برای این برادر گرامی مون توصیه دارم کلیپ های استاد کاوه که داخل یوتوب هم هستش رو تماشا کنند و با ایشون ارتباط بگیرند و ویدئو یا ویس براشون بفرستند و داستان رو به ایشان بگن...ایشون انسان آگاه و متخصصی هستند و میدونند که داستان چیه
در نهایت یه توصیه و تجربه ی شخصی اینه که سوره مبارکه یس(یاسین) رو بذارند پخش بشه و خودشون هم اگه میتونند بخونند، قطعا مشکلاتی براشون پیش میاد ولی مقاومت کنید و ادامه بدید میدونم سخته ولی شما از پسش برمیاین 🌷
همه چی درست میشه و یه روز درحالیکه سالم و شادید با آرامش تو همین خونه، رو صندلی خودتون چای مینوشید✨🦋
سلام مایا خانم وای وای خدای من چه گربه نفسی داری مثل خودتون دوست داشتی هست خدا حفظتون کنه انشالا همیشه سلامت و شاد باشید و ما از برنامه های شما لذت ببریم
❤❤❤آخ جون خاطرات ترسناک😍😍😍
شاهرخ داستانش برگرفته ازکدون رمان بود؟😂❤ی شاهرخ توزندگیمون بفرس خداجون
برق رفته خونه تنهام چه حالی میده با ودیو مایا🤤🫣
😮😮
یعنی پیش شما مانند شهر خاش ما در بلوچستان هنو برقها رو قطع میکنند؟ اونم تو این هوای خنک عالی
من که جنوبی ام از استان فارس هنوز که برقا میره اینجا😑@@انیسصدیق
داستان شاهرخ دقیقا و مو به مو یک فیلم هندی دیدم با بازی شاهرخ خان و مدوری دیکشیت فقط اخرشو عوض کرده
yes. correct. Anjaam
دقیقا😂😂😂
اینکه تو هر قسمت ی خاطره از شیرازه خیلی ترسناک تر میشه😁
هر کی موافقه مایا خیلیییی خوشگله لایک کنه لایکم نکنه مهم نی خودم میدونم😍🥹🎀
هرکی این کامنت رو می خونه خدایا ب آرزوهاش برسونش و خاطره شن آرزوهاش.(منم دیگه مث این مفت برها دیگه باید راه لایک رو یاد بگیرم ازشون😮😅
مایا یه بار دوست همکارم که فال تاروت میگرفت و دعا و ... انجام میداد به من گفت واست دعا نوشتن کردن توی سر ماهی خاک کردن توی قبرستون😐اونوقت منم نگاش کردم گفتم خب، اوکی چیکار کنم ؟؟ منتظر بود بگم تورو خدا بیا واسم باطلش کن و...😂منم گفتم برام مهم نیس بذار همونجا باشه. الانم صحیح و سالمم والا😑
فقط میتونم بگم عاشقتم دختر .. 🎀🙂
52:39 یارو پسر وکیل بوده پولدار بوده معلومه که هیچکس نمیتونه جلوش رو بگیره با پول همه رو خریده و سارا رو دیوونه جلوه داده و همه زندگی سارا رو نابود کرده
دوستان همیشه یادتون باشه وقتی میرید از ی خونه بازدید کنید اگه اون صاحب خونه خیلی اصرار کرد که اون خونه رو بگیرید مطمعن باشید اون خونه ی مشکلی داره
چرا خاطرات و اتفاقات زندگیتون اینقدر وحشتناکه.
پروفایلت 😂😭
@@mobinakhaki1099 😂🤍
احتمال داره بعضی از این خاطرات دروغ باشه درسته؟🤔🤔🤔🤔🤔🤔فقط بخاطر اینکه مایا خونده باشه کیف میکنن😐
بله قطعا😅
ممکنه دروغ هم باشه چون بعضی خاطرات نقل قوله از پدر مادر بزرگ که قصه است مگه اینکه واس خود طرف پیش بیاد
مثلن خاطره عماد 😂
@@MohammadJavdani 😂😂😂
@@MohammadJavdaniخاطره عماد کدوم بوده یادم رفته میشه بگی؟؟
Yesssssss, 2 freaking hours (at least around it), let's goooooo, i would watch all of it if it was even 4 hours 💙
وای گربه سخنگو من رو یاد کتاب پاستیل های بنفش انداخت 😅❤
عاشق خاطرات ترسناکم🩵
البته داستان هایی که مایا جون تعریف میکنه🎉😇💝
من دو تا از دایی هام در بیمارستان نمازی کار میکنم ازشون پرسیدم میگفت درسته این اتفاق نه یک بار و برای چند نفره دیگه افتاده
آقا بخدا اکثر علائم که میگن راجع به حالتای تسخیر، علائم اسکیزوفرنی هست و واقعا اگر شخصو ببرن دکتر میتونن تشخیصش بدن
منم خودم اسکیزوفرنی دارم ولی دیگه نمیام هرچی ببینمو به همه بگم
@@niayeshm4513 آره حق با شماست بیماری ها هم توی هر آدمی به شکل متفاوتیه، من از روی علائمی گفتم که یه فرد نزدیک به خودمون داشته و واقعا اگر ما اهل خرافه بودیم مطمئنا میگفتیم تسخیر شده، حتی زورش هم زیاد شده بود خیلی، اما خب به جاش بردیمش دکتر و تشخیص اسکیزوفرنی دادن
کدوم داستان
چقدر طولانیههههه
سلام این کامنت میخوام بذارم واسه اون دستمون که تو آلمان زندگی میکنه میخوام بگم زیاد درمورد این خونه فضاش با آدما حرف نزن چونکه هرکسی ی نظری میده و تو بیشتر بیشتر استرس میگیری چونکه قبلا منم ی خونه مشابیه این داشتم و اگه اگه ی درصد احتمال بدی چیزی تو اون خونه باشه و تو ازش بترسی اون بیشتر رو تو تسلط پیدا میکنه امیداروم هرچ زودتر حالت خوبه بشه دوست عزیز واقعا خیلی ناراحت شدم ....
هرکی این کامنتو میخونه ایشالله پدر مادرش ۱۲۰۰۰۰ سال زنده باشه❤
وات د فاک....
چرا تو همه جا هستی
باز هم تووووووو😢😂
کیومرث؟😂
😂😂😂👍🏼😉
خاطره ترسناک من: دبیرستان که بودم شروع مدرسه نزدیک بود خاستم برم بخوابم و خوابم که بردحس کردم یکی پامو میکشید بیدار شدم دیدم یه پیر زنه بود با لباس سیاه تو خواب فلج شده بودم سمتم اومدتوخواب فقط جیغ کشیدم صبح که بیدار شدم خیلی شاکی به مادرم گفتم من اون همه جیغ زدم چرا بیدارم نکردی نگو جیغام فقط تو خواب بوده و کسی نشنیده بوده این خاطره مال خیلی وقت پیش نیست هشت سال ازش میگذره راستش ترجیح می دهم که فکر کنم تاثیر فلج خوابه😂
اون بختک بوده توخواب بختک هم هستن توخواب می ایینو .
تا دقیقه ۴۳ دیدم ولی به جرئت میتونم بگم هم اون خانه ی منروکه که پیرزنه هی میومده میرفته ساختگیه هم گربه سخنگوعه اصلا یکی که توی عمق داستان های دارک رفته باشه و بتونه داستان های ساختگی رو از داستان های واقعی تشخیص بده به راحتی تشخیص میده و واقعی ترین هاش هم اون شهربازی متروکه و اون عطرفروش دبی بودن مخصوصا که عربا مرض دارن و میخان ایرانی هارو عذاب بدن حالا نه یه همچین چیزی ولی یه چیزایی شبیه به همین رو منم تجربه کردم
مایا ترو خدا خاطرات ترسناک کریسمس، هالوین،، اسنپ پی، اینا براز لطفااا عاشقتممم
اخ جون خاطرات ترسناک ❤❤🎉🎉
مرسی مایا که به فکر ما هستی ❤❤❤❤❤❤❤🤍🤍🌹🥰🌹
مایا واقعاااا خسته نباشی ❤
ما بچه های تلگرام میدونیم چقد ضبطش طول میکشه و چقد خسته کنندس
بدون ما همیشه حمایتت میکنیم
ماچ به کلتتتت😂❤
چقد موهات خوشرنگه😭
آقا من امشب بعد از تموم شدن ویدیو خابیدم بختک گرفتم از شدت ترس دیگه خابم نبورد🤕😱
مایا من اسماعیلم و ممنون بخاطر مشاورت خیلی دوست دارم و یکی از دلیلاش همین مهربون بودنته و خدا شاهده وقتی داشتم دوباره میشنیدم یعنی یجوری بدنم داشت میلرزید که شیکمم داشت بالا پایین میشد ممنون خیلی مهربونی 😢و متاسفانه الان ایرانم و بابام پشت گوشی خیلی پرخاشگره و نمیتونم بهش بگم اصن من در اون حد با بابام صمیمی نیستم متاسفانه😢😢😢
@@khotanroxannafan2009 به پلیس چتارو نشون بده خطرناکه
مایا جون خاطره ترستاک دیت و نزدیکه هالوینه🙊🎃🎃🎃🎃🎃🎃
آقایی که ساکن اتریش هستن ، ۷ روز نماز بخونن و گلاب بخورن ، و ۷ روز مخلوط کندر ، مریم گلی و اسپند رو تو خونه بسوزونن . آیه ۳۳سوره الرحمن رو سه و سه بار در یک بطری اب بخونن و چهارگوشه خونه بریزن و تا هفت روز بخورن
اگر واقعا مشکل از گازهای سمی نباشه امیدوارم این روش کمک کنه
روش کیوان ساتورنه که این!!!
هروقت مایا می بزنم غذا موردعلاقم میخورم و این عالیه❤😅😭
52:29
چیزی نیست دوستمون زیاد رمان میخونده😂😂😂
هوف بدالخره کتمل دیدمششش نودلام تمام شد❤❤🤣🤣
کامل
وقتی فهمیدم مایا هم ارومیه ای خیلیییی ذوق کردم ❤😊
45:26 مود مک مک بابا ولم کن خوابم میاد 😔😂
مایا جون ممنونم از این که وقتت رو برای ما میزاری ❤❤❤
عاشقان خاطرات ترسناک 🙇🏻♀️💗🎀
33:57 خدا شاهده نصف به نصف عربا گین!🤣
_مدرک:ارمیا شاهدن!
یکم شعور داشته باشی خوبه هااا
خیلی دلم به حال خانوادت میسوز همچین بچه بیشعوری دارن
من عربم و بهم برخورد داداش
وقتی شعور نداری
داداشیای عزیز منظورش عربب عربستان بود نه عرب ایرانی...اوکی؟
21:32 باباها تو خاطرات ترسناک وقتی زن و بچه شون دارن دیوانه میشن و تو دو قدمی مرگن:
۱.دنبال دردسر نباش
۲.اتفاقیه
۳.اشتباه دیدی
۴.دنبال جلب توجهی
۵.خسته ام کولرو خاموش کن🤣
_فیلمای ترسناکم همینه!همش همینه
خواب دیدی😂
حق😂
وای دقیقا 😂😂
کولر عالی بود😂نمونه ی بارز پدر ایرانی
به به بلاخره انتظار به پایان رسید❤🥳
دوساعت با مایا جونمی جوووون🎀😭🇦🇫
ببین مایا این مسئله شاهرخ خیلی باگ داره توش یکی از باگهای بزرگش اینه که تو اون لحظه مهم و سرنوشت ساز که قراره حکم صادر بشه فیلمهای دوربین مداربسته پاک شده و باید پلیس به این مسئله شک میکرد و حتی اگر پاکم شده باشه پلیس میتونه ریکاوری کنه هارد دیسک دوربینها
این آدم یا خیلی نفوذ زیادی داشته با مقامات بالا و اداره پلیس یااینا رو خیلی راحت خریده
مسئله کوچکی هم نبوده قتل توش اتفاق افتاده تعجبم چطوری پلیس گزارش کرده با توجه به این حجم از جرم و جنایت
سلام عماد خوبی؟🤣🤣🤣
یارو معتاده
فک کن می گفت خوبیییی مامانه چی موقولی 😂😂
چیپس میقولی🤣
58:46 منم دخترداییم یه خونه مستاجر بودن و هرشب حس میکرد یکی ازپشت محکم بغلش کرده موقع خاب....بعضی شبا هم دستوپاش و حنا زده میدید.....خلاصه تاازاون خونه نرفت همین داستانا بود...ولی هنوزم حس میکنه کسیی همراهش هس و هرموقع جروبحث با شوهرش میکنه ،،یه بلایی سره شوهرش میاد یا توخاب بختک میفته روش یام احساس خفگی میکنه و صداهای عجیب درمیاره😅😅😅😅😅خلاصه مااسمشوگذاشتیم جن عاشق❤ 1:03:16
سلام مایا امیدوارم حالت خوب باشه
من یک روز که توی مدرسه بودم یکی از همکلاسی هام که یکم عجیب بود اومد سمتم و گف یدونه کتاب ترسناک از لا به لای خاک پیدا کردم وقتی کتابی که بهم داد و باز کردم دیدم که روش لکه خون بود وقتی کتاب و خوندم دیدم دعا نوشته بود توش منم از خدا بی خبر دعا هارو خودم و همش درباره جن و جادو بود از اون زمان همیشه یک نفر رو میبینم ولی یک روز ک داشت از کنارم رد میشد احساسش کردم دفعه اول گفتم اگه میخای اسمت و بزارم ویکی یه نشونه بده البته بگم که نمیدونم ویکی از کجا ب ذهنم رسید و وقتی برای بار دوم جمله رو تکرار کردم از کنارم رد شد و احساسش کردم و خیلی ترسیده بودم ولی من به این موضوعات عادت داشتم اما این فرق داشت.شب رفتم پیش دختر خالم و با گریه داستانو براش تعریف کردم اونم هم منو هم اون موجود که نمیدونم چی بود رو مسخره کرد بهش گفتم مسخره نکن بلا سرت میاره ها اونم گف ارع جون خودت شاید باورتون نشه ولی درست دوهفته بعد دستش از جا در رفت
مایا این موجود هنوزم اذیتم میکنه اگ دوست داشتین بقیش رو بعدا تعریف کنم و ببخشید که طولانی شد
39:33 بابا وضع خراب شده ناجور من 29 داخل30 سالم مغازه دارم یه پسر بود امده بود هی میگفت بیا بشین تو ماشین برات بخورم پیام هاشو دارم اگه خواستین
سلام مایا .اسم من گندم هست و ۱۲ سالمه . این جریان مال سال ۱۳۹۹هستش . ما میخواستیم که خونمون رو عوض کنیم و به یک خونه ی جدید بریم برای همون رفتیم با مشاور املاک چند تا خونه دیدیم . بعد از اینکه خونه ها را دیدیدم، از هیچکدومشون خوشمون نیومد. چون هر کدوم یک مشکلی داشتند مثلا یکیش خیلی کوچکی بود و …… خلاصه که ما رفتیم و به مشاور املاک گفتیم که ما از این خونه ها خوشمون نیومده . خونه ی دیگه هم هنوز هست که داشته باشین و ما بریم ببینیم؟ مشاور املاک به ما گفت که یک خونه هنوز مونده. شاید بخواین ببینینش . ماهم قبول کردیم و رفتیم خونه رو ببینیم. وقتی به اونجا رسیدیم من فکر کردم که یک اپارتمان هست ولی وقتی از در وارد شدیم دیدیم که یک خونه ی ویلایی خیلییی بزرگه با حیاط خیلی بزرگ و وقتی میرفتیم توی پارنکینگ یک راه پله بود که به آشپز خونه و حیاط خلوت «که کنار اشپزخونه بود»و اتاق مامانم راه داشت .چون ویلاهه مال ۶۷ سال پیش بود و همه جور سوسک و مارمولک و …… توی اون خونه وجود داشت. کنار راهم پله هم موتور خونهی خیلی ترسناک بود و اونور پارکینگ هم یک استخر بزرگ بود. توی خونه هم ۵ اتاق خیلیییییی قدیمی بود و توی گوشه های خونه پر بود از موش های مرده.خلاصه ما اون خونه رو اجاره کردیم وبابام کل خونه رو باسازی کرد و ما رفتیم که اونجا زندگی کنیم. بابام که خیلی کتاب داشت تصمیم گرفت که حیاط خلوت رو تبدیل به کتاب خونه کنه و اونجا رو پر کرد از قوسه های کتاب . خلاصه تا ۲ ماه اول همه چیز خوب بود تا وقتی که یک شب خواب بودیم همه اون قفسه های کتاب پرد شدن زمین و شکستن و صداش خیلیییییییی بلند بود. ادامه تو کامنت بعد❤❤
گندم منم اراد خودتی؟ پشماممممممممم شتتتتتت
یه سوال گندم اسم دختره یا پسر؟
اسمه دختره @@HiroytGrand
پس کو بقیه ش؟؟
@@HiroytGrandبنظرت گندم اسم پسره😶
این پسر ۱۴ ساله چرا اینقدر ساده و ترسویی؟؟؟؟توروخدا التماست میکنم اگه چیزیت نشده برو به بابات بگو و اینقدر مظلوم نباش،نه گفتن بلد باش،توروخدا مراقب خودت باش،استرس نداشته باش اون آدم بده باید استرس داشته باشه
سلام مایا من یک خاطره ترسناک دارم😊
تحریف بگویشم😊
بنال 😂
#خاطرات ترسناک#
مهیا هستم .پدر مادرم وقتی برادرم تازه به
دنیا امد تصمیم گرفتن خونمون عوض کنن اون موقع من سه سالم بود پدر بزرگم یه مغازه داشت که سوپر مارکت بود و بالای مغازه یه خونه کوچیک که برای ما مناسب بود تا یه مدت همه چی خوب بود تا اینکه یه شب من وبرادرم کنار پای مامانم خواب بودیم مامانم نشسته بود و داشت قران می خوند خونه ای که ما توش بودیم یه تراس خیلی کوچیک داشت و جایی که مامانم نشسته بود دقیقا روبه روی تراس بود ومامانم گفت اونجا یه موجود کوتاه قد با مو های بلند دید مامانم می گفت سرش از بدنش بزرگ تر بود و گفت هر چقدر قران می خوندم نمیرفت یا می رفت لباسا رو مرتب میکرد برمیگشت میدید که کل لباسا به هم ریخته.
مایا جان از اینجا به بعد از دید مامانم میگم : شوهر من با برادرش تو ماشین سنگین کار می کنن از هفت روز هفته پنج روزش خونه نیست یه شب که تازه امده بود خونه خواب دیدم که تویه باغچه بودم و اونجا خیلی تاریک بود دیدم همون موجود یه بیل تو دستش بود یه چاله ی خیلی بزرگ کنده بود و تو چشمام نگاه کرده بود گفت یامن تورو میکشم یا تو منو و از اون موقع به بعد همش شوهرم اذیت می کرد وقتی که شوهرم داشت میرفت سر کار روی اخرین پله وایساده بود وداشت با منو بچه ها خداحافظی می کرد که دیدم دقیقا پشت سرش وایساده ویه چاقو تو دستشه بلند جیغ زدم صادق پشت سرت بعدش شوهرم ازم پرسید چرا جیغ زدی منم فکر کردم الان میگه دیونه شده گفتم می خواستم بیوفتم یا با چاقو میومد بالای سر بچهام ومنو تهدید می کرد وبعد چند وقت مثل دیونه ها شده بودم بد اخلاق شده بودم ترسیدم تو روحیه بچه هام تأثیر بزاره باخودم فکر کردم که باید به شوهرم بگم وقتی بهش گفتم و اونم ترسید و رفتیم پیش یه دعا نویس واون دعا نویس بهم گفت اون جن عاشقته ومیخواد از شوهرت جداشی هرچه سریع تر باید از اون خونه برین ما هم سریع از اون خونه رفتیم ولی مثل اینکه بازم ولم نکرد یه شب شوهرم رفته بود بار ببره اصفهان و منو بچه ها تنها بودیم که احساس کردم یکی بهم گفت بیا تو تراس رفتم بچه ها هم پشت سرم امدن دیدم یکی که دقیقا شبیه شوهرم بود وداشت برای ما دست تکون میداد دقیقا همون جایی که خونه قبلی مون بود چون اون خونه به خونه ی جدید ما خیلی نزدیک بود واز تو تراس میتو نستیم خیلی خوب اونجارو ببینیم وسریع زنگ زدم به شوهرم گفتم کجایی گفت من تو راهم نمی تونستم باور کنم و چون داشتم میدیدمش به شوهرم گفتم دروغ میگی گفت به خدا راست میگم گفتم گوشی بده اسماعيل گوشی داد برادر شوهرم وبهم گفت ما تو راهیم صادق پیش خودمه تو این چند دقیقه که داشتم با اونا حرف میزدم میدیدمش یه ثانیه رومو برگردوندم دیدم نیست خیالاتی نشدم چون بچه ها هم داشتن میدیدنش خدارو شکر از اون روز به بعد دیگه ندیدمش خوب مایا جان امید وارم این خاطره رو بخونی و همیشه حالت خوب باشه خیلی خیلی دوست دارم❤️❤️❤️
خانم مایا جان این قضیه شاهرخ مال یکی ازفیلمهای شاهرخ خان به نام انجام هرکی این جریانو برات فرستاده سرکارت گذاشته 😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅
الان ساعت یازده شب است داستان گریه را شنیدم از ترس از جایم تکان خورده نمیتانم😅 گرچی باورم نمیشه که یک گریه وسایل جمع کند خونه را مرتب کند و حرف هم بزند🙄
الان اگه هر یوتیوبری بود بعد این همه خاطرات ترسناک دیگه ادامه به پارت های بیشتر نمیداد ولی مایا برعکس همه خوشحال میشه که ما خاطراتمونو براش تعریف کنیم انقد زحمت میکشهه حداقل سعی کنیم لایک ویدئوهاش بره بالا مگه نههه؟🦋🫂
مایا جون عاشقتیم
نمیدونم چرا از وقتی اومدیم برای زندگی شیراز کلی خاطرات ترسناک توی شیراز و استان فارس پیش اومده
خدا صبر کن ما یه سال بمونیم بعد ترس به دلمون راه بده