درود ممنون بابت زحماتی که کشیدی البته من متوجه هستم تولید انیمیشن و داستان جدید واقعاً زمان خیلی زیادی میبره اگه جسارت نباشه داستان تکراری پلی میکنید قدیمی باشه شاید بهتر باشه باز سپاس از شما ❤❤❤
داستان اول رو خودم یجورایی تجربه کردم یادمه یه زن رو به یک صندلی محکم بسته بودم و داشتم انگشت هاشو با چاقو قطع میکردم و جالبیش اینجا بود که دلشتم لذت میبردم و میخندیدم زمانی که بیدار شدم یه چیز عجیبی برام اتفاق افتاد اونم این بود که حس کردم از منی که تو خواب بود به منی که خودم هستم تغییر کردم تغییر احساسات رو کاملا حس کردم و هنوز هم برام سواله که چرا من باید از شکنجه دادن ینفر خوشحال میبودم
اومیدوارم این داستان رو با انیمیشن بزارید تو کانال داستان ترسناک من این اتفاق همین هفته ی پیش برای من و خواهرم مبینا اتفاق افتاد ما دوتا داشتم تو اتاق گیم میزدیم که مامان و بابامون اومدن و گفتن ما واسه یه کاری میریم بیرون و ما هم گفتی باشه و زودتر بیاین اون ها بدون جوابی رفتن و منو خواهرم تنها شدیم بعد چند دقیقه حدود ۵ دقیقه گذشت که مادر و پدرمون رفتن که صدای در زدن اومد ما بهم نگاه کردیم و گفتیم مگه مامان و بابا کلید نداشتن بعد از چشمی در دیدیم که یک دلقک ترسناک با موهای نارنجی و لباس سفید و قرمز واستاده جلو درمون ما خیلی ترسیدیم و نزدیک بود سکته کنیم تند تند رفتیم تو اتاق منو خواهرم هم سن بودیم و کسی بزرگتر نبود که بخواد هوای مارو داشته باشه خلاصه رفتیم طبقه بالا زیر تخت و توی کمد یه نخ گذاشتیم که وقتی دلقک اومد داخل در رو صدا بدیم بعد که رفت تو کمد در رو ببدیم و بریم خونه ی همسایمون یهو گریه کنان شنیدیم در حالمون باز شد خیلی ترسیدیم و دهنامونو محکم نگه داشتیم که دیدیم دلقک با قیافه ای وحشتناک اومد تو اتاق ما نخ رو کشیدیم و دلقک رفت تو کمد و ما تا جایی که میتونیستیم تند دوییدیم و رفتیم خونه ی همسایه و همه ی ماجرا رو برای همسایه تعریف کردیم و اون زنگ زد به پلیس و بعد زنگ زد به مامان و بابامون پلیس ها اومدن و اون دلقک رو گرفتن و فهمیدن اون یه روانی بوده که از تیمارستان فرار کرده ما دیگه خونه تنها نمیمونیم و دو هفته بعد هم خونمونو عوض کردیم خداروشکر که زنده ایم اگه نقشه ما کار نمیکرد و دلقک گول مارو نمیخورد چی میشد
0:00 ۱_دیگه نمیدونستم خوابم یا بیدار
7:39 ۲_خواهرم ناگهان ناپدید شد
11:38 ۳_شوهر عوضی مامان
15:55 ۴-با مامانم دعوام شد
22:21 ۵_میخوان پسرخالم و ببرن
25:31 ۶_پیک پیتزا
32:46 ۷_همسایه مامانبزرگ
35:38 ۸_مرد توی جاده
37:20 ۹ _سالن زیبایی
همسایه مامانبزرگ تکراری بود 😊
همش از انواع داستان بزار دمت کرم ❤
ولی خیلی داستان های خوب و قشنگی داری بازم بزار داداش
سودارک داستان های عالی داره فقط یه نکته دوتا عایشه اینجا هست
عالیی بود بیشتر بزار❤
عالییییییییییییی ❤❤❤❤❤❤❤
عالیییییی❤❤ عاشقتیم سودارک ❤داستانا عالین❤
میگم تو داستان مرد توی جاده اون خونه ی ۲ طبقه تو یکی از داستانا نبود؟😮
آفرين عالی بود مثل همیشه
داستان اول از همه داستان های که گزارشتی خیلی خیلی دارم بود
مرد ها یکی یکی ترتیبشو میدادن😂
عالی بود داداش ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤♥️♥️♥️♥️♥️
عالی بود ممنون❤❤
درود ممنون بابت زحماتی که کشیدی البته من متوجه هستم تولید انیمیشن و داستان جدید واقعاً زمان خیلی زیادی میبره اگه جسارت نباشه داستان تکراری پلی میکنید قدیمی باشه شاید بهتر باشه باز سپاس از شما ❤❤❤
فوقالعاده بود.ممنون ❤🙏🌺
عالی مثل همیشه
از دلقکا زیاد بزار لطفا
34:55 تامی ورستی ریممبر ده نیم😂
عشق منی سودارک❤
دمتون گرم عالی بود❤
عالی
Good
عالی بود❤❤❤
ممنون بسیار عالی ❤❤❤
عالی ❤❤❤❤
تایم زیاد جالبه
داستان اول رو خودم یجورایی تجربه کردم
یادمه یه زن رو به یک صندلی محکم بسته بودم و داشتم انگشت هاشو با چاقو قطع میکردم و جالبیش اینجا بود که دلشتم لذت میبردم و میخندیدم زمانی که بیدار شدم یه چیز عجیبی برام اتفاق افتاد اونم این بود که حس کردم از منی که تو خواب بود به منی که خودم هستم تغییر کردم تغییر احساسات رو کاملا حس کردم و هنوز هم برام سواله که چرا من باید از شکنجه دادن ینفر خوشحال میبودم
علی ❤❤❤
فقط داستان اول.باورکنید تا الا ۵بار دیدمش.چون خیلی جالب بود
واقعا جالب بود یکمم ترسناک
لطفان سرعت تون را زیاد کنید😢😢
ستاد مبارزه با (چرا کامنتم لایک نمیگره)
(امید وارم همتون ۱۰هزار ۱۰هزار لایک بگیرید ❤🎉
دمتون گرم ...
الي بود ❤
کارتون عالیه ولی داستان تکراری نزارید❤
لطفا از دلقک زیاد بزاررر
❤❤❤❤❤❤
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
😳😳😳😳
15:55 چقدر سوسولن اینا😂من از ۷ سالگی خونه تنها میموندم😂
خو با پلیس زنگ میزدی
درودبرشما
❤
همه هم عایشه😂
با تعوس ویدیو درست کنننن
❤❤❤
این داستان سوم همون شوهر مامان توی ایران جواب گو نیستش یک پسر بین ۱۰ تا ۱۳ساله ببین این جوری یارو سرشو میبره میذاره روی سینه اش 😂
😰
😂😂😂😂😂😂😂😊
واقعاحرف نداشت❤
15:20 انگار از زندگی من گفتی
داستان چهارم قشنگ معلوم بود داستانه واقعه عنییی بودش😂💩
داستان اولی خواب بوده واقعی نبوده
اومیدوارم این داستان رو با انیمیشن بزارید تو کانال داستان ترسناک من
این اتفاق همین هفته ی پیش برای من و خواهرم مبینا اتفاق افتاد ما دوتا داشتم تو اتاق گیم میزدیم که مامان و بابامون اومدن و گفتن ما واسه یه کاری میریم بیرون و ما هم گفتی باشه و زودتر بیاین اون ها بدون جوابی رفتن و منو خواهرم تنها شدیم بعد چند دقیقه حدود ۵ دقیقه گذشت که مادر و پدرمون رفتن که صدای در زدن اومد ما بهم نگاه کردیم و گفتیم مگه مامان و بابا کلید نداشتن بعد از چشمی در دیدیم که یک دلقک ترسناک با موهای نارنجی و لباس سفید و قرمز واستاده جلو درمون ما خیلی ترسیدیم و نزدیک بود سکته کنیم تند تند رفتیم تو اتاق منو خواهرم هم سن بودیم و کسی بزرگتر نبود که بخواد هوای مارو داشته باشه خلاصه رفتیم طبقه بالا زیر تخت و توی کمد یه نخ گذاشتیم که وقتی دلقک اومد داخل در رو صدا بدیم بعد که رفت تو کمد در رو ببدیم و بریم خونه ی همسایمون یهو گریه کنان شنیدیم در حالمون باز شد خیلی ترسیدیم و دهنامونو محکم نگه داشتیم که دیدیم دلقک با قیافه ای وحشتناک اومد تو اتاق ما نخ رو کشیدیم و دلقک رفت تو کمد و ما تا جایی که میتونیستیم تند دوییدیم و رفتیم خونه ی همسایه و همه ی ماجرا رو برای همسایه تعریف کردیم و اون زنگ زد به پلیس و بعد زنگ زد به مامان و بابامون پلیس ها اومدن و اون دلقک رو گرفتن و فهمیدن اون یه روانی بوده که از تیمارستان فرار کرده ما دیگه خونه تنها نمیمونیم و دو هفته بعد هم خونمونو عوض کردیم خداروشکر که زنده ایم اگه نقشه ما کار نمیکرد و دلقک گول مارو نمیخورد چی میشد
داستان خواهرم ناگهانی ناپدید شد روح خواهرت بود که آمده بود بگه کشته شده و جسد شو پیدا کنی
اینو یبار دیگ گذشتی
🫣
بنازززم
همش تکرار بود ک
اینو برای کسایی میزارن که ویدیو کوتاه دوست ندارن مثل من و مجموع چیزای که پخش شده رو میبینن
کسخل اگه کامنت بود:
عالی
عالی ❤❤❤❤❤