سریال کارتونی ژاپنی قدیمی «بینوایان» قسمت پنجم دوبله شده به فارسی

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 2 ม.ค. 2025

ความคิดเห็น •

  • @MasoudBentony
    @MasoudBentony 10 หลายเดือนก่อน

    یادش به خیر ولی حالا هم چنین اشخاصی هستند درود بر شرف انسان‌های خوب

  • @jina2483
    @jina2483 3 ปีที่แล้ว +2

    یادش بخیر عجب داستان شاهکاری بود،

  • @quantummath
    @quantummath 2 ปีที่แล้ว +1

    ❤️❤️

  • @افراسیابافراسیابی
    @افراسیابافراسیابی 4 ปีที่แล้ว +2

    یه نسل سوخته که خاطرات سوختنش برایش خاطره است

  • @nilofarhussaini4121
    @nilofarhussaini4121 8 ปีที่แล้ว +1

    Nice

  • @tomspeed2000
    @tomspeed2000 2 ปีที่แล้ว

    سرنوشتی واقعی در یکی از سفرنامه ها هست مربوط به‌ زمان ناصرالدین شاه که مردی در یک آرایشگاه بود؛ در حین اصلاح موی خود؛ دختری بسیار خوشکل و نوجوان که‌ موهایی بلند و زیبایی داشت داخل شد و سلمانی از مرد اجازه گرفت و مدت کوتاهی در گوشه دکان با دختر صحبت کرد و برگشت به سر کار و از مرد عذر خواست؛ دختر هم از در سلمانی بیرون رفت و همانجا ایستاد گویا مردد بود و نمی دانست چه باید بکند؛ مرد ‌از سلمانی جریان را جویا شد؛ سلمانی گفت این دختر ۱۶ ساله هست و مادر بیماری دارد؛ اول هرچه در خانه داشتند را فروختند تا خرج دکتر و دوا کنند الان هم بار دوم است که این دختر به دکان من آمده تا موهای خود را بفروشد.. دفعه اول ۲۰ فرانک از من می خواست ولی من گفتم بیشتر از ۵ فرانک نمیدهم ؛ الان که آمده به ۱۰ فرانک راضی شده ولی باز من قبول نکردم و مطمئن هستم که بزودی بر می‌گرد و به ۵ فرانک راضی خواهد شد.. مرد که این را شنید از صندلی بلند شد و به دختر اشاره کرد که به داخل بیاید؛ چون آمد به او گفت من حاضرم موهای تو رابه همان ۲۰ فرانک که گفتی می خرم ؛ دختر بسیار خوشحال شد و مرد ۲۰ فرانک به دختر داد؛ بعد دست دراز کرد و یک تار از موهای دختر جدا کرد و در دستمالی پیچید و در جیب گذاشت؛ سپس در کاغذی چیزی نوشت و به دختر داد و گفت وقتی به خانه رفتی اینرا به مادرت بده.. دختر که از کارهای او متحیر شده بود خداحافظی کرد و رفت ؛ پس در خانه مادرش متوجه شد که آن کاغذ یک حواله نقدی ۵۰ هزار فرانکی هست؛ و باورشان نشد اما فردا حواله را به بانک بردند و بانک گفت سند صحیح است اما چون سر وضع شان به اشخاص پولدار نمی خورد به خیال اینکه حواله سرقتی هست به پلیس اطلاع داد؛ بعد از کمی تحقیق و شهادت مرد سلمانی ؛ پول را به ایشان پرداخت کرد ند؛ بعد از پخش خبر شهردار و مردم فرانسه مخصوصا شهر پاریس از این جوانمرد و عمل او بسیار به هیجان آمدند و در روزنامه ها آگهی دادند و تقاضا کردند که این مرد خودش را معرفی کند تا از او بطور ملی و شایسته قدردانی شود و پاداشی هم برای او تعین کردند اما هیچ خبری از او نشد و از آنشخص که خواسته بود عمل خیرش پنهانی باقی بماند بعنوان یکی از بزرگترین جوانمردان فرانسه یاد شده بود..

    • @anaghsh
      @anaghsh  2 ปีที่แล้ว +1

      بسیار زیبا🌹🌺🌸🙏

    • @tomspeed2000
      @tomspeed2000 2 ปีที่แล้ว +1

      @@anaghsh خیلی ممنون از لطف شما‌ و عرض معذرت فراوان از اشتباه من بعلت ضعف حافظه که کتاب را سالیان پیش مطالعه کرده بودم؛ و هم اینکه‌ این حکایت در بخش شرح دیدار فرانسه و چگونگی زندگی مردمان و مشاغل و اماکن فرانسه و شهر پاریس نقل شده است که‌ باز سبب شد من به غلط محل وقوع داستان را شهر پاریس فرض کنم.. اما بنوشته نویسنده ؛ واقعه در شهر برلین آلمان روی داده بود.. این حکایت در صفحه ۲۶۹ سفرنامه حاجی پیرزاده با عنوان داستان دختر آلمانی موجود است که البته مفصل تر از من نقل شده است..مخلص

    • @anaghsh
      @anaghsh  2 ปีที่แล้ว

      @@tomspeed2000 سپاس فراوان، حضور بزرگواران اندیشمندی چون شما در این کانال مایه مباهات است