بداهه نوازی نی در آواز بیات اصفهان وشوشتری

แชร์
ฝัง
  • เผยแพร่เมื่อ 16 เม.ย. 2018
  • تکنوازی نی: شاهو عندلیبی
    Improvisation in Avaz-E Bayat-E Isfahan & Shooshtari
    Ney Solo: Shaho Andalibi
  • เพลง

ความคิดเห็น • 23

  • @user-kt3jt8ir9d
    @user-kt3jt8ir9d 2 หลายเดือนก่อน +1

    واقعا ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

  • @HajmirrezaZangoie
    @HajmirrezaZangoie หลายเดือนก่อน

    دورد بی پایان استاد شاهو عندلیبی عشق خدایی 😢😢❤🎉

  • @PxCncrd
    @PxCncrd 7 หลายเดือนก่อน +1

    Sublime

  • @naserhosseini-rl8wi
    @naserhosseini-rl8wi 5 หลายเดือนก่อน

    صدای ساز استادجمشیدعندلیبی می اید..نازنفس استادشاهوعندلیبی❤❤❤❤❤

  • @yossiisralian1531
    @yossiisralian1531 6 หลายเดือนก่อน

    به اسمه خدا
    👏👏👏👍👌🌹

  • @user-wh3fy7vs1w
    @user-wh3fy7vs1w 2 ปีที่แล้ว +1

    🌷🌷🌷🌷

  • @amirabasamirabas8068
    @amirabasamirabas8068 5 ปีที่แล้ว +4

    به به بسيار زيبا و دلنواز

  • @yasinpourfarjam7050
    @yasinpourfarjam7050 5 ปีที่แล้ว +3

    چقدر. غم انگیزه که نوایی به این زیبایی بازدید. کننده ای نداره

  • @seyyednoureddinhaidary9434
    @seyyednoureddinhaidary9434 10 หลายเดือนก่อน

    درود بر استاد عندلیبی

  • @hassanzp8392
    @hassanzp8392 ปีที่แล้ว

    بسيار عالي از كوش كردنش سير نميشي

  • @bahmanshayanfar4297
    @bahmanshayanfar4297 5 ปีที่แล้ว +3

    درود بر استاد ... دست مریزاد

  • @georgew2749
    @georgew2749 2 ปีที่แล้ว +1

    درود بر تو‌و هنرت

  • @mahmoodnejatigilani8370
    @mahmoodnejatigilani8370 3 ปีที่แล้ว +1

    درود به استاد جمشید عندلیبی و شهاهوی عزیز سلامت و شاد کام باشید و همیشه صدای خوبتون رو بشنویم

  • @justkiddingwithahmad999
    @justkiddingwithahmad999 4 ปีที่แล้ว +1

    واقعا نی با روح و روان بازی می کنه، علی الخصوص با هنر استاد.

  • @hk-nb1nz
    @hk-nb1nz 4 ปีที่แล้ว +1

    خوش به حالت .چون وقتی تنهایی همدمی داری واین یعنی هیج‌وقت تنها نیستی

  • @biglak889
    @biglak889 3 ปีที่แล้ว

    عالی

  • @Saleh.rahimi
    @Saleh.rahimi 5 ปีที่แล้ว +2

    نی حریف هر که از یاری برید ...

  • @bahmanshayanfar4297
    @bahmanshayanfar4297 5 ปีที่แล้ว +2

    با لب دمساز خود گر جفتمی
    همچو نی من گفتنیها گفتمی

  • @azadkareem7653
    @azadkareem7653 5 ปีที่แล้ว

    ده س وبه نجه كانت نه رزيت

  • @mahmoodmirhosseini2045
    @mahmoodmirhosseini2045 2 ปีที่แล้ว +1

    آدمی و نِی
    آدمی گویی چو نِی دارد دو سَر
    یا دو چشم، چشمِ اول آنِ سَر
    چشمِ دوّم آنِ دل دارایِ سِرّ
    کاَز آن نوا آید برون گویی چو سِحر؛
    دل و ذهن هم، چو شیشه و مُل‌اند
    پاس داریم‌شان که صافی باقی‌اند
    mahmoodhele

  • @hivwahormozi4412
    @hivwahormozi4412 2 ปีที่แล้ว

    سلام استاد عزیز ایا در تلگرام یا اینستاگرام هم موجود هست این ویدیو

  • @bahmanshayanfar4297
    @bahmanshayanfar4297 5 ปีที่แล้ว +4

    بشنو از نی چون شکایت می‌کند
    از جداییها حکایت می‌کند
    کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
    در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تا بگویم شرح درد اشتیاق
    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
    باز جوید روزگار وصل خویش
    من به هر جمعیتی نالان شدم
    جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
    هرکسی از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من
    سر من از نالهٔ من دور نیست
    لیک چشم و گوش را آن نور نیست
    تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
    لیک کس را دید جان دستور نیست
    آتشست این بانگ نای و نیست باد
    هر که این آتش ندارد نیست باد
    آتش عشقست کاندر نی فتاد
    جوشش عشقست کاندر می فتاد
    نی حریف هرکه از یاری برید
    پرده‌هااش پرده‌های ما درید
    همچو نی زهری و تریاقی کی دید
    همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
    نی حدیث راه پر خون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند
    محرم این هوش جز بیهوش نیست
    مر زبان را مشتری جز گوش نیست
    در غم ما روزها بیگاه شد
    روزها با سوزها همراه شد
    روزها گر رفت گو رو باک نیست
    تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
    هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
    هرکه بی روزیست روزش دیر شد
    در نیابد حال پخته هیچ خام
    پس سخن کوتاه باید والسلام
    بند بگسل باش آزاد ای پسر
    چند باشی بند سیم و بند زر
    گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
    چند گنجد قسمت یک روزه‌ای
    کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
    تا صدف قانع نشد پر در نشد
    هر که را جامه ز عشقی چاک شد
    او ز حرص و عیب کلی پاک شد
    شاد باش ای عشق خوش سودای ما
    ای طبیب جمله علتهای ما
    ای دوای نخوت و ناموس ما
    ای تو افلاطون و جالینوس ما
    جسم خاک از عشق بر افلاک شد
    کوه در رقص آمد و چالاک شد
    عشق جان طور آمد عاشقا
    طور مست و خر موسی صاعقا
    با لب دمساز خود گر جفتمی
    همچو نی من گفتنیها گفتمی
    هر که او از هم‌زبانی شد جدا
    بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
    چونک گل رفت و گلستان درگذشت
    نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
    جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای
    زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای
    چون نباشد عشق را پروای او
    او چو مرغی ماند بی‌پر وای او
    من چگونه هوش دارم پیش و پس
    چون نباشد نور یارم پیش و پس
    عشق خواهد کین سخن بیرون بود
    آینه غماز نبود چون بود
    آینت دانی چرا غماز نیست
    زانک زنگار از رخش ممتاز نیست